فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

پاورپوینت تحلیل بنای فرهنگسرای فرشچیان اصفهان

پاورپوینت تحلیل بنای فرهنگسرای فرشچیان اصفهان
دسته بندی معماری
بازدید ها 0
فرمت فایل ppt
حجم فایل 21504 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 53
پاورپوینت تحلیل بنای فرهنگسرای فرشچیان اصفهان

فروشنده فایل

کد کاربری 4674
کاربر

پاورپوینت تحلیل بنای فرهنگسرای فرشچیان اصفهان

معرفی کلی فضا

این بنا در خیابان توحید اصفهان مجاور زاینده رود واقع می باشد و توسط فرهاد احمدی در سال 67 طراحی شده ولی بدلایلی در سال 85 به بهره برداری رسیده!

سبک این بنا الهام گرفته از معماری سنتی ایران و روم باستان است.


داستانی فراموشی در عشق

داستانی فراموشی در عشق در 19 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 13 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 19
داستانی فراموشی در عشق

فروشنده فایل

کد کاربری 6017
کاربر

داستانی فراموشی در عشق در 19 صفحه ورد قابل ویرایش

فراموشی در عشق

به نام خداوند بخشنده مهربان که زندگی بر اساس دستهای پرتوان او رقم می خورد که گاهی این حوادث تلخ و گاهی خوشایند می‎شود ولی اگر انسان ها کمی بر روی این حوادث تفکر کنند که چیزی جز حکمت و تقدیر او نسبت به خلایق زمین نیست این داستان کوتاه برگرفته از تقدیری که آخر آن چیزی جز خیر نیست اتفاق افتاده در این داستان با آنکه اولش چیزی جز گرفتاری و مشکل نبود ولی در آخر به خوبی تمام شده و سرنوشت دو انسان با طرز تفکر متفاوت از دو شهر مختلف به هم گره می خورد و چنین آغاز می‎شود که …

دختری روستازاده بود در دل کوههای سر به فلک کشیده روستایی زیبا و خرم با مردمانی مهربان و سخت کوش دختر داستان ما کسی نبود جز مهربانو که دختری با قامت بلند و رشید و سیمای زیبا که در درون او مهربانی و صفا لانه کرده بود روزی از روزهای زیبای خدا که آفتاب در آسمان نمایان شده بود مهربانو برای آوردن آب به کنار چشمه رفته بود و مشغول پر کردن کوزة آب بود که صدای پایی توجة او را به خود جلب کرد ناگهان سرش را بالا آورد و یک پسر شهری را دید که بالای سر او ایستاده آن پسر کسی نبود جز یوسف که وقتی مهربانو را دید با تعجب و از سر شوق به او سلام کرد و مهربانو هم جواب سلام او را داد یوسف از این که در این روستای دور افتاده دختری زیبا زندگی می کرد تعجب بسیار کرده بود اول اسم او را پرسید و مهربانو خود را معرفی کرد و یوسف نیز با عجله خود را معرفی کرد بعد یوسف سوال کرد که آیا شما در این ده زندگی می‎کنید مهربانو گفت: بله شما چطور یوسف گفت: ما در شهر زندگی می کنیم و چون من با یکی از اهالی این روستا درس می خوانم و امروز هم برای گذراندن تعطیلات او مرا به همراه خانواده اش به این روستا آورده است او از این جا خیلی برای من تعریف کرده بود ولی از دختران زیبارویی که در این ده زندگی می کنند به من چیزی نگفته بود مهربانو که عجله داشت گفت: ببخشید من باید بروم یوسف گفت می‎شود از شما خواهش کنم فردا به اینجا بیایی

مهربانو که تا به حال از هیچ پسر شهری خوشش نیامده بود ولی این بار یوسف نظر او را جلب کرده بود پس قبول کرد و سریع از آنجا دور شد. مهربانو گویی سالیان دراز یوسف را می شناخت ولی چنین نبود. مهربانو که به فردا فکر می کرد، نمی توانست کارهایش را درست انجام دهد غروب شده بود و پدرش با گوسفندان از صحرا برگشته و خسته و گرسنه بود. بعد از خوردن شام پدر به رختخواب رفت ولی مهربانو به آسمان نگاه می کرد گویی زمان از حرکت ایستاده بود و برای مهربانو خیلی کند می گذشت مهربانو فکر می‎کرد که فردا چه اتفاقی می خواهد بیفتد بالاخره شب با همه کندی اش سپری شد و صبح فرا رسید مهربانو از آب کوزه ای که آورده بود به سروصورت خود زد بعد از وضو گرفتن و خواندن نماز صبح صبحانه را آماده کرد در فکر بود که یوسف یک پسر شهری است و از نظر مالی بهتر از مهربانو بودند آیا خانواده یوسف هم مثل او فکر می کردند یا نه حال یوسف هم بهتر از مهربانو نبود او هم به فردا که آیا جواب مهربانو چه خواهد بود فکر می کرد و لحظه شماری می کرد که یک بار دیگر مهربانو را ببیند حالا دوباره به سراغ مهربانو برویم مهربانو بعد از نماز لباسی که از مادرش به یادگار مانده بود را می خواست بپوشد ولی این لباس سوراخ بود چند لحظه فکر کرد چه کار کند یا صلاح است او فردا به کنار چشمه برود یا نه.

خلاصه مدتی فکر کرد و به این نتیجه رسید که لباس مادر را تعمیر کند و بپوشد مهربانو که در زمان کودکی مادرش را از دست داده بود تنها خاطره و تنها چیزی که بوی مادرش را می داد همین لباس بود که آن را خیلی دوست داشت پس همین لباس کهنه و تمیز را پوشید این لباس کهنه گویی زیبایی مهربانو را با آن قامت بلند را زیباتر می کرد همین که با این لباس وارد حیاط شد پدر که آمادة رفتن به صحرا بود او را دید و به او نگاه می کرد و اشکی از سر شوق بر گونة پر از چین و چروکش نشست مهربانو به چهره پدر لبخندی زد و گفت : که بابا چه شده است که این طوری ذوق زده ای پدر گفت: وقتی تو را در این لباس دیدم به یاد مادرت افتادم مادرت در این دنیا بی همتا بود افسوس که زود از دنیا و از پیش ما رفت و ما را تنها گذاشت راستی دخترم چی شده که تو این لباس را پوشیدی مهربانو از فرصت استفاده کرد و گفت: دلم برای مادرم تنگ شده بود صندوق را باز کردم تا عکس مادر را ببینم این لباس را دیدم و برداشتم کمی خراب شده بود ولی آن را تعمیر کردم و حالا این چیزی شده که می بینی. پدر لبخندی زد و گفت: حالا دخترم کجا می روی مهربانو گفت: پدر جان به کنار چشمه می روم تا برای درست کردن ناهار کمی آب بیاورم.

پدر گفت: دختر خوبم پس زودتر بیا چون من امروز با تو کار دارم مهربانو که در دل شوقی عجیب داشت گفت: باشد پدر سریع برمی گردم مهربانو کوزه را به دوش گرفت و به راه افتاد تا به نزدیکی چشمه رسید گویی جهان پیش چشم مهربانو زیبا شده بود در راه فکر می کرد که چگونه با یوسف صحبت کند و از چه کلماتی استفاده کند تا به کنار چشمه رسید گوشه ای زیر سایه درختی نشست و منتظر یوسف شد و حالا از یوسف برایتان بگویم که یوسف برعکس روزهای دیگر زودتر از خواب بیدار شده بود و جلوی آینه به خودش می رسید و سرووضعش را مرتب می کرد، مادر یوسف که تعجب کرده بود از این سحرخیزی یوسف کنار او رفت و گفت: پسرم چه شده است که سحرخیز شده ای یوسف کمی خجالت کشید و گفت: مادرجان قرار است جایی بروم مادر گفت: کجاست که صبح زود بیدار شده ای و جلوی آینه به خود می رسی یوسف گفت حتماً مهم است که این طور عجله دارم ولی یوسف نتوانست مادرش را قانع کند مادر گفت: برو پسرم خدا به همراهت یوسف اسب مرادش را زین کرد و به راه افتاد یوسف آنقدر عجله داشت که زین اسبش را محکم نبست در راه در فکر این بود که چگونه دل مهربانو را به دست آورد در همین فکر بود که ناگهان صدای بوق تراکتور باعث رم کردن اسبش شد و او را به زمین پرت کرد یوسف وقتی به زمین خورد سرش به شدت با سنگ سختی برخورد کرد و همان جا بیهوش شد.


یگانه چند دقیقه ای بیشتر با مهربانو صحبت نکرده بود ولی محو رخسار و گفتار او شده بود و در خانه فقط از مهربانو صحبت می کرد که همه اعضای خانواده مشتاق دیدن او شدند و یگانه گفت : شما نمی توانید او را ببینید چون من هنوز او را کامل نمی شناسم ولی در همان نگاه اول از او خوشم آمد چون یک معصومیت خاصی در چشمانش برق می زد خلاصه شب فرا رسید بعد از خوردن شام همگی به اتاق های خود رفتند و خوابیدن و فردا صبح یگانه و یوسف آماده شدند و به راه افتادن، مهربانو زودتر از آنها به چشمه رسیده بود و منتظر آن ها بود مهربانو همین طور انتظار می کشید یک دفعه صدای ترمز او را از خلوتش بیرون آورد یگانه از ماشین پیاده شد و سمت چپ خود رفت و صندلی یوسف را از بالابر ماشین پائین آورد و یوسف روی آن نشست و یوسف و مهربانو همراه یگانه به طرف زیارتگاه رفتند در راه از هر موضوعی حرف می زدند و از کوه بالا می رفتند بعد از دو ساعت پیاده روی به زیارتگاه رسیدند که آنجا سرسبز خرم و چشمه های آب در زیر درختان آن روان بود یگانه با دیدن آن جا یکه خورد و گفت: چه زیارتگاه ساده ای در عین سادگی دل نشین و آرامش بخش است یوسف که از حیرت زیاد حرف نمی زد بعد از زیارت و راز و نیاز و گریه کردن و استراحت و نفس تازه کردن به طرف پائین کوه به راه افتادن یوسف هر چه به مهربانو نگاه می کرد نسبت به او احساس خوبی داشت ولی تصویری از او در ذهنش نبود در راه پایین آمدن مهربانو با کنجکاوی از یگانه پرسید که چه شده برادرت این طوری شده یگانه ماجرا را برای او بازگو کرد مهربانو پرسید می توانم بپرسم چه وقت این اتفاق افتاده یگانه ماجرا را برای او بازگو کرد مهربانو پرسید می توانم بپرسم چه وقت این اتفاق افتاده یگانه گفت: چند ماه قبل یک روز صبح زود وقتی من خواب بودم و مادرم می گفت: یوسف با عجله از خانه بیرون رفته ولی مهربانو که در دل خود را سرزنش می کرد که چه فکرهایی درباره بدقولی یوسف زده بود و پشیمان از تهمتی که به او زده بود یوسف در واقع آن روز تصادف کرده و به خاطر همان نیامده بود.


خلاصه و تحلیل کتاب سمفونی مردگان (اثر عباس معروفی)

خلاصه و تحلیل کتاب سمفونی مردگان (اثر عباس معروفی) در 19 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 19
خلاصه و تحلیل کتاب سمفونی مردگان (اثر عباس معروفی)

فروشنده فایل

کد کاربری 6017
کاربر

خلاصه و تحلیل کتاب سمفونی مردگان (اثر عباس معروفی) در 19 صفحه ورد قابل ویرایش

پیش از هر چیز باید گفت: که سمفونی مردگان یک

شاهکار است. هفته نامه دی ولت- سوئیس



[دود ملایمی زیر طاق های ضربی و گنبدی کاروانسرای آجیل فروشها لمبه می خورد و از دهانه جلوخان بیرون می زد. ته کاروانسرا چند باربر در یک پیت حلبی چوب می‌سوزانند و گاه اگر جرأت می کردند که دستشان را از زیر پتو بیرون بیاورند، تخمه هم می شکستند.]

آسمان برفی بر زمین گذاشته بود که سال ها بعد مردم بگویند همان سال سیاه، نیمی از مردم به سرپناه‌ها خزیده بودند، نیمی دیگر به ناچار با برف و سرما پنجه در پنجه زندگی را پیش می بردند. برف همه را واگذاشته بود. سکوتی غریب کوچه و خیابان را گرفته بود. لوله های آب یخ زده بود، ماشین ها کار نمی کرد، در خیابانها کپه های برف روی هم تلنبار شده بود. کاسب ها پیاده رو را روفته بودند، اما هنوز نیم متری از بارش شب پیش روی زمین خوابیده بود.]

و درست در اثنای یک یخ زدگی اجتماعی، یکنفر درب را از روی دریچه‌ی لنز برمی‌دارد و صحنه، قبل از اینکه سمفونی آغاز به نواختن کند- با تمام سروصداها و سکوت ها و روشن و خاموشی پروژکتورهای سالنِ نمایش- در مقابل یک لنز مزاحم، تکاپوی خود را آغاز می کند. سمفونی ایی آغاز می شود که سازهایش همراه با مخاطب کوک می شوند- برخلاف همسری ارکستری های نمایشی، که همه چیز در جلو دیدگانِ تماشاچی، خوب و مرتب است- کسی پروژکتورهای سالن را قبل از آغاز برنامه امتحان می کند، و اگر شنونده‌ی خوبی باشیم، سالنی را تصور خواهیم کرد که هراز گاهی یک گوشه‌ی آن روشن و خاموش می شود و در هر بار روشن و خاموشی، شاهد یک پره از یک شخصیت یا حادثه خواهیم بود. اورهان، آیدین، آیدا، پدر، مادر، جمشید، مارتا،‌ مرد قهوه چی، یک خانه، یک کارخانه، یک قهوه خانه، یک کاروانسرا و آدمها و مکانهای دیگری که هر یک نمایانگر خاطره ای هستند از سفها، دوره ها، قشرها و خلاصه، یک شهر، با همه‌ی حرفهایی که برای نگفتن دارد. در پرتو این تاریک و روشن، نمایی از شهری یخ زده به چشم می خورد، در اواخر دوره‌ی رضاخانی، که جزئیات حقایق تاریخی بر سوراخ سمبه های دیوارها و درهایش دلمه بسته اند، و تنها نویسنده ای می ماند و نت‌هایی که سالها بعد از دیروز رقم زده می شوند. و سمفونی ای به دست می آید با ردپای رئالیسم انتقادی با تم مرگ.

[روزنامه‌ایی از پاچه شلوارش درآورد و خواند: «همه در سکوت مرگ فرو رفته‌اند. شهر خالی از سکنه است. درخت ها سوخته اند. زن ها فاحشه شده اند. نان خالی هم گیرشان نمی آید. و نمی دانند چطور خودشان را گرم کنند. و تنها در انتهای شهر، در باغ سرسبزی هیتلر و معشوقه اش زندگی نسبتاً آرامی دارند. این عکس هیتلر است که با دست فتح بلگراد را نشان می دهد. پیش …»

گفتم :‌برو بخواب

گفت: این عکس،‌ شهر بلگراد را نشان می دهد که تقریباً ویران شده است.

گفت: قانون در این مملکت بیست و چهار ساعت است. فوقش چهل و هشت ساعت.]

آدمی که «گفت:»، در روشن- خاموش شدن دوباره‌ی پروژکتور باسازی که هنوز کوک نشده است، در مقابل مخاطب، برای اولین بار با چهره‌ایی مجنون، که برایش طرح مرگ می کشند، رخ می نماید، محزون ترین ساز سمفونی. که حضورش تنها با جای پایی که از وی روی برف مانده. در ته مانده‌ی خاطرات دیگران به چشم می خورد. سازی بی پروا که در داستان متولد می شود، اوج می گیرد، و در جنون گم می شود. آدمی که: [درجه حرارت بدن آدم به چهل و دو که برسد، آدم مرده است. پس قبول کن که مرده ها حرارتشان چهل و دو درجه است.] و به این ترتیب،‌ روشن فکری خلق می شود، که در تمام طول سمفونی دنبال خودش می گردد و دست آخر، دیوانگی را پیدا می کند.

[آیدین، از همان ابتدا بچه‌ی سربه راهی نبود، شیطان در رگ و ریشه اش وول می خورد، توی گوش هاش وز وز می کرد،‌ او را به تقلا وامی‌داشت و از او آدمی ساخته بود که امان دیگران را ببرد و بیچاره کند.

پدر پرسید: دنبال چی می گردی؟

دنبال خودم.]

با این همه، در جایگاه اجتماعی خود،‌ هم چنان در مرز مرفه ها باقی می ماند، و بویی از دردهای قشر فقیر نبرده است، گرچه درد بسیار کشیده است. بیشتر، درد مرفه بی‌درد را، دردی که برایش شاهد بودیم، ابداً درد جامعه‌ی خاکستری داستان را ندارد.

در برخورد با باربرها می گوید: [آقا داداش، این همه جمعیت، قاشق از کجا می‌آورند؟

اورهان ، بعضی هم با دست غذا می خورند.]

در گوشه‌ی دیگری از این هم نوازی همیشگی، ساز دیگری به چشم می خورد، ساز سکوت. سازی که در تمام بخشهای داستان حضور دارد و پایه های داستان را از اساس می جود و تنها نگاه می کند.

معصومیتی، که حضورش را تنها با نگاه کردن به تمام حوادثی که می گذرند، اعلام می کند. رد پایی که در کرانه های شهرهای امروزه، در هر دکان واکس و آدامس فروشی قابل دیدن است. آدمهایی که هر روز با چتر سیاه و بزرگ و زهوار دررفته ای پدر، از جایی در زندگی پرواز می کنند.

حاصل داستان تلخ زندگی آدمهایی در بحبوحه‌ی جنگ. درها و دیوارها را می گرفتند، تا دشمن به خانه‌شان وارد نشود. و چتربازهایی که بر سر شهر آوار می شوند و روی آن خیمه می زنند. چتربازهایی که احترام قفل ها و کلون ها و زنجیر درها را به سخره می گیرند، امنیت از دست رفته‌ی داستان اند.

[یوسف،‌ هر روز روی ایوان محو تماشای چتربازها می شد و ساعت ها آن جا می ماند. نه تشنه اش می شد، نه نان می خواست و نه جایی می رفت. شبانه روز روی ایوان بود. روزی تصمیم گرفت خودش پرواز کند. این کار به راحتی عملی می شد. به اتقا پدر رفت. چتر سیاه و بزرگ پدر را برداشت، با چند تکه طناب خود را به چتر متصل کرد، بر روی بام ایستاد و پرواز کرد.

همه‌ی واقعه به همین شکل بود که مادر سالهای سال به بچه هاش می گفت برادر بزرگشان پرواز کرده که به این روز افتاده.]

[آیدا، آیدا، آیدا عضوی از خانواده که کمتر خاطره‌ای از او در ذهن مانده بود. حتی آیدین هم سال ها بعد هر چه فکر می کرد نمی توانست چیزی از بچگی‌های این دختر بیاد بیاورد. نه حرف، نه جنجال، نه حضور، در پستوی خانه نم کشیده بود.]

و از هم سرایان موسیقی داستان، دو دسته می مانند. دسته زاغهایی که در عمیق کاجهای سبز زندگی می کنند

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند، آن کار دیگر می کنند

که ایاز پاسبان، نمونه‌ی کاملیاز بقایای این نسل است.

و دسته‌ی دیگر، دسته ای خاکستری اند که در کنار این خانواده‌ی مرفه، هم زیستی مسالمت آمیز دارند. زندگی نمی کنند، فقط هم زیستی دارند. در قهوه خانه چای می نوشند و در عقب کاروانسرا (چوب می سوزانند و اگر جرئت کنند دستشان را از زیر پتو بیرون بیاورند، تخمه هم می شکنند. در کارخانه های لرد جان می کنند و یا در بازار شیرینی فروش ها- همان سال که آتش گرفت و تا 6 ماه از فشاری ها شربت می آمد و باران شیرین می بارید- بدبخت می شوند. فعل و فاعل بازی نویسنده درباره‌ی این قشر،‌در کنار یک خانواده مرفه که اتفاقا نقش اول داستان نیز هستند، آدم را تنها به اعتراف در قدرت نویسنده در استفاده از کلمات و توصیفات برای جمعبندی طبقات مختلف آدمها وامی دارد. گرچه از زندگی شخص نویسنده، اطلاعات چندانی در دست نبود که بدانیم جایگاه خود ایشان در کجای این آدم کده است، اما مطلب جالبی توجه آدم را جلب می کند و آن این است که در اکثر داستان ها حد و مرزی بین ثروتمندان داستان و قشر مذهبی دیده می شود. که برخلاف این عادت در این داستان،‌ ثروتمندان ردپای مذهبی دارند ثروتمندان مذهبی یا مذهبان ثروتمند!

لحظه ای بعد، در گوشه ای دیگر از سالن، نور گرد پروژکتور روی یک ساز دیگر روشن می شود. کسی که در برف گیر کرده و داستان روی آن آغاز و پایان می یابد. تصویر پسری به نام اورهان، ساز ثابت این سمفونی. سازی که در منفعت خود بسیار خوب می نوازد و در محافظه کاری خویش،‌ تک نوازی می کند. شخصیتی که روی زانوهای پدر می نشینید و پدر،‌ پسته‌ی جویده شده در دهانش می گذارد و در دیدگاه سنتی،‌ افراطی، مذهب گرایی داستان، یعنی پدر، تائید شده است. و در بخشهای مختلف سمفونی، در برخورد با آیدین، آیدا،‌ مادر، یوسف و … قطعات ماندگاری را می آفریند. در برخورد با آیدا و مادر، نقش پدر را می گیرد. و برای آیدین برادر، قابیل است. و در معصومیت صحنه‌ی آخر داستان یوسف، برادر می شود. ولی نه بر فراز چاهی که یوسف را در آن گذاشتند. بلکه در نمونه‌ی گودتر از چاه‌، که بر بالای گور می ایستد در حالی که برادرش در زیر پایش جان می کند ولی همچنان از جویدن پایه های داستان باز نمی ایستد.

و در هجوم سختی های جامعه تبدیل می شود به:

[آرزو می کرد حیوان باشد، پشم گرمی تمام تنش را پوشانده باشد و هر وقت طعمه خواست بزند به جمعیت. یک بچه، آنجا کنار فشاری آب به میله های باغچه‌ی پیاده رو کش و قوس می آمد و آدم ها می گذشتند.] و تنها نقش که از اورهان داستان در ذهن می ماند تجلی خاطراتی است که اورهان سمفونی زندگی که هر روز از کنارمان رد می شوند و حرف می زنند و کودکی که کنار باغچه کش و قوس می آید، برایشان فقط طعمه‌ایست در پیله ابریشم.

موهای خیس و نامرتب.]

و در موومان بعد، دیدگاه یک دانای کل دیوانه را می خوانیم- حرفهایی که با صد عاقلی قابل بیان نیستند، اینجا در دیوانگی پرورش می یابد.- :

[هم آیدا بود، هم سورمه. نوک دماغم قندیل بسته بود. گفتم تق، شکست. قهوه ترک بخورید. نخوابید. درس بخوانید. بنویسید. خاندان برامکه.

دنیای مرده ها کجاست؟ زیرزمین. پیش به سوی زیرزمین].

نویسنده ها عادت دارند تمثیل بزنند و با کنایه سخن بگویند. ولی سبک واقع گرایانه‌ی این داستان، حقیقی تر از رمز و تمثیل است. این عادات نویسندگی همگی مربوط به زمانی می شوند که آدم عاقل است. ولی دانای کل دیوانه، برای بیان حرفهایش نیازی به منطق نویسندگی ندارد. نبوغ آمیزترین تمثیل و رمز و کنایه، بی شک در این موومان ماجرا، تبحری نویسنده را به چالش واداشته است. نمونه ای بی نظیر از بیان رمز و تمثیل. که پایان می یابد با حرفهایی تمام نشدنی:

[شب ها اردبیل سردتر است. یک آدم که به زنجیر بسته شود، زیرش را خواهی نخواهی خیس می کند. سربار، هر سربار هم به سلامتی اخوی.- محافظه کار داستان- بگذار انگشتم را روی تخم چشم فشار بدهم. اورهان حالا مست مست می آید سراغم. بازم کن آقا داداش. بازم کن که هلاکم. به خدا این زنجیرها را به فیل ببندی کارش ساخته است.

«چرند نگو. بیا چای بخور.»]

و دوباره موومان یکم. اینبار با مخاطبی که کوک همه‌ی سازها را از حفظ است. دوباره باز می گردیم به میان برف و اورهانی که به دنبال برادر می گردد. در حالی که همه‌ی ساکنان این خانه مرفه مرده اند. تنها اورهان مانده است و آیدین دیوانه. که در نبودش بیشتر از بودنش برای گفتن حرف دارد. و بخشی از درون همه‌ی آدمهاست. آدم را باز هم یاد دکتر شریعتی می اندازد، که در صحبت «آدم ها و حرف ها»یش آدمها را به چهار دسته تقسیم می کند. در دسته‌ی چهارم آدمها، - هیچ نمی گوید، جز اینکه: «یک بار دیگر بگویم کیف کنید: آدمهایی که وقتی غایب اند بیشتر هستند از وقتی که حضور دارند.»


خلاصه فصل پنجم و ششم کتاب «نظریه‌های علوم انسانی»

خلاصه فصل پنجم و ششم کتاب «نظریه‌های علوم انسانی» در 23 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 129 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 23
خلاصه فصل پنجم و ششم کتاب «نظریه‌های علوم انسانی»

فروشنده فایل

کد کاربری 6017
کاربر

خلاصه فصل پنجم و ششم کتاب «نظریه‌های علوم انسانی» در 23 صفحه ورد قابل ویرایش

فهرست مطالب

عنوان صفحه

فصل پنجم: دیلتای................................................................................................. 2

1- تحصلی بودن علوم انسانی.............................................................................. 3

2- تاریخ روان شناسی......................................................................................... 6

3- روش تأویل در نظر دیلتای............................................................................. 8

فهرست مطالب

عنوان صفحه

فصل ششم: تقابل میان مذهب اصالت طبیعت و مذهب اصالت تاریخ................... 11

الف- مذهب اصالت طبیعت.................................................................................... 11

ب- مذهب اصالت تاریخ........................................................................................ 15



فصل پنجم

دیلتای (1911-1833)

? ویلهلم دیلتای نظریه پرداز مسلم علوم انسانی بود و همواره خواهد بود.

? نخستین کسی است که در علوم انسانی معرفت شناسی مستقلی را بوجود آورد.

? پیرو مکتب تاریخی است و مسأله نقد عقل تاریخی را مطرح می‌کند.

? او شاگرد بوکه و نویسنده شرح احوال شلایر ماخر است.

? او طرفدار روش تأویل و از فلسفة تحصلی سخت متأثر است.

? در جوانی به عضویت حلقه برلن (که باشگاه خودکشی کرده ها نامیده می‎شود) درمی‌آید.

? او برای روان شناسی تقدم قائل است و با فلسفة اصالت طبیعت مبارزه می‌کند بدون اینکه در دام روش درون نگری گرفتار شود.

? اندیشه او مانند هر اندیشة دیگری به اوضاع و احوال تاریخی وابسته است.

? برای عقل و نظامهای عقلانی یعنی علوم اهمیت فراوان قائل است اما از ناتوانی تبیین علمی در غلبه کامل بر نیروهای غیرمعقول هیچگاه غافل نیست.

? به نظر دیلتای گذشته ما در مقایسه با امر معقول محض غیر قابل اندازه گیری است و این امر مبین توجه او به تجربه شاعرانه ای است که نظم و نسق منطق را درهم می‌شکند.

? «آرون» خاطرنشان می سازد در نظریة دیلتای «نقد عقل تاریخی»، نقد تاریخی عقل نیز هست و در حقیقت ضرورت عقل هیچگاه قائم به ذات یا مستقل نیست چون با موانع ناشی از تجربة زندگی شخصی برخورد می‌کند.

تحصلی بودن علوم انسانی:

? سعی دیلتای این است که نشان دهد علوم انسانی از دید آگوست کنت و استوارت میل علومی تحصلی هستند و میل با طرح مساله روش شناسی مخصوص علوم مربوط به ذهن (روح) به تلاش قابل ملاحظه ای دست زده است.

? دقیقاً به نام فلسفه تحصلی و علمی است که دیلتای به ناهمگونی روشهای علوم طبیعی و علوم فرهنگی معتقد می‎شود که نتیجه نوعی دوگانگی معرفت شناختی است.

? موضوع آنچه دیلتای «نقد عقل تاریخی» می نامد قطع رابطه با مذهب اصالت طبیعت است و فایدة فلسفی آن کمک به فروپاشی فلسفة قرون وسطایی به صورت حق طبیعی، دین طبیعی یا اخلاق طبیعی است.

? علوم ذهنی (روحی) مستقل از علوم طبیعی است.

? دیلتای علوم روحی را قائم به ذات و مستقل می داند.

? دیلتای به مساله روش ها چندان توجه ندارد، او به درک شرایط معقول بودن که مختص علوم روحی است و بنابراین به سهم تحصلی آنها در شناخت بهتر اشخاص و اشیا دلبستگی خاص دارد.

? بیشتر آثار او در زمینه معرفت شناسی است.

? علوم روحی در گیرودار عمل زندگی رشد کرده اند و موضوع آنها مجموعه ای از اثرها و پیمان هایی است که انسان پیش از آنکه از آنها علمی بسازد می بایستی آنها را آفریده باشد.

? بشر آفرینندة طبیعت نیست ولی آفرینندة عالم اجتماعی است. برای مثال سیارات مستقل از ارادة بشر وجود دارد اما حقوق جدا از این اراده وجود ندارد.

? بیان مهم دیلتای:

- علوم انسانی از مجموعه ای که بنا بر منطق تشکیل شده باشد و ساخت آن به ساخت معرفت ما از طبیعت شبیه باشد، پدید نیامده اند.

- این علوم را باید به صورتی که در طی تاریخ رشد کرده است مطالعه کنیم.

- علوم روحی دارای اصالت ذاتی هستند.

? واقعیت روح و واقعیت ماده دو نوع واقعیت نیست. واقعیت یکی بیش نیست.

? برخلاف ادعای طبیعی مذهبان این واقعیت به یک شیوه قابل درک نیست هم از طزریق تجربه بیرونی و هم از طریق تجربه درونی می‎توان به آن دست یافت و هر دو صورت رواست.

? عالم روح یا ذهن منحصراً موضوعی تصوری یا آزمایشی نیست، بلکه زیسته نیز هست.

? پدیده های اجتماعی و روانی با شیوه های علوم طبیعی به تمامی مفهوم نیستند و باید توجه داشت که «علمی خاص امور روح» وجود دارد که علم مستقلی است.

? معرفتی که مختص علوم طبیعی است حدودی دارد «دیلتای» تأکید می‌کند «این حدود» حدودی بسته به شرایط قدرت تجربی هستند و در علوم طبیعی هر آن به آنها برمی‌خوریم. این حدود بیرونی نیستند بلکه شرایط درون ذاتی معرفت و از آن جدایی ناپذیرند.

? میان قلمرو طبیعت و قلمرو تاریخ خط فاصلی وجود دارد.

? دایرة معرفت عقلی به دو نیمدایره تقسیم می‎شود که هر یک از آنها یک دسته از علوم را در مجموعة اصلی از مناسبات از همه نوع گرد می‎آورد و نظامی از علوم اصیل و تحصلی را سبب می‎شود.

? «نقد عقل تاریخی» به ما می آموزد که علم مانند حقوق و سیاست، خود اثری انسانی است و چون علوم روحی علوم تاریخی هستند صرفاً موضوع بیرون از انسان را مورد بررسی قرار نمی دهند. بلکه دانشمند از این حیث که آثار انسانی را به شیوة علمی تجزیه و تحلیل می‌کند «خود» را موضوع بحث می یابد.

? به عقیدة «دیلتای» معقولیت تاریخی در وهله اول، به موجودیت متفرد و متشخص مربوط می‎شود و موضوع علوم انسانی وقوف به واقعیت تاریخی به اعتبار فرد و تشخص آن و تعیین قواعد و غایات رشد فرد معین و نیز دانستن اینکه در تکوین فرد معین چه ملازماتی نقش فعال دارند.

این جنبة شخصی و خاص را باید چنانکه هست محترم شمرد و دستاویزی برای انتزاعات غیرعلمی قرار نداد.

? و در وهلة دوم معقولیت تاریخی به این معنی است؛ موضوعاتی که باید به وسیلة علوم مربوط به روح تحلیل شوند افعال یا نهادهایی هستند که بوسیله نیات هدایت می‎شوند بنابراین به ارزش ها بستگی دارد.

تاریخ و روان شناسی

? دیلتای تاریخی بودن را به دو طریق درک می‌کند.

1- نسبیت پدیده ها در زمان گذشته و معرفت این گذشته

2- حضور صیرورت در هر عمل انسانی، عملی که ما در حال انجام دادن آن هستیم.

? تاریخ، هم تحقیق راجع به امر انجام شده است و هم، بافت حیاتی مدام نیز هست.

? هر موضوع علوم انسانی تاریخی است چون در حال شدن است.

? چون علوم انسانی با رشد روح و عمل انسانی گسترش می یابند معرفت تاریخی معرفت به انسان است.

? پس عقل تاریخی است زیرا هرگز ساخته نشده است. بلکه به طور نامحدود در تاریخ نامحدود تشکیل می‎شود.

? بین معرفت تاریخی و معرفت طبیعی تمایز وجود دارد.

? علوم مربوط به طبیعت ما را به سوی نگرشی مبتنی بر موجبیت عالم رهبری می‌کنند.

? علوم انسانی، عالمی شاعرانه را که به دست انسان ساخته شده است نمودار می‌سازند.

? دیلتای روان شناسی آزمایشی را محکوم نمی کند اما چون از احوال شخص و تجارب گذشته او و معنی اینها در مجموع پدیده های حیات غافل است در بهتر شناختن عالم روح (ذهن) سهیم نمی داند.

? به نظر دیلتای اساس تاریخ، تاریخی نیست بلکه روان شناختی است.

? دیلتای تاریخ را نوعی روان شناسی در حال شدن می بیند.

? دیلتای از روان شناسی وصفی جانبداری می‌کند.

? روان شناسی وصفی شرح و تحلیل مجموعه ای است که همواره مانند خود زندگی به صورت ابتدایی موجود است.

? به دو دلیل روان شناسی اساس علوم اجتماعی است.

1- اصالت یا بدیع بودن تجربة بیواسطة زندگی را قبول دارد.

2- روان شناسی شرط هرگونه معرفت است.

? نظریة معرفت دیلتای نوعی روان شناسی در حال حرکت است.

? دیلتای دربارة مفهوم ساخت از این حیث که به وسیلة آن می‎توان در یک کل به پیوستگی درونی اجزا مختلف آن خصوصاً به غایت آگاهانه یا ناآگاهانة آنها پی برد تأکید می‌کند.

? روش تفهم: روشی است که می‎توان به قلب موضوعی که مورد تحلیل است رسوخ کرد و از حد تبیین پا را فراتر گذاشت.

? روش تفهم، روش عقلی استنتاجی است که از قوانین متداول منطق پیروی می کند، اما چون علاوه بر این بر همدلی لازم برای درک امور فردی مبتنی است به استدلال و روشی صرفاً عقلی شبیه نیست.

روش تأویل "hermeneu tique" در نظر دیلتای

? دیلتای روش تأویل را «فرآیندی» تعریف می‌کند «که به وسیله آن حیات نفسانی را از روی علائم محسوسی که مظهر آن است می شناسیم».

? این روش، صرف نظر از استناد به روان شناسی روش کشف «معنی یا دلالت» "signification" علائم است.

? وظیفة تاویل، تفسیر گفتارها و نوشتارها و حرکات و سکنات خلاصه هر فعل و هر اثر منتها با حفظ جنبة فردی و شخصی آنها در مجموعه ای که این امور جزء آن هستند.

? روش تأویل چنانکه دیلتای تصدیق می‌کند بر نظریه ای مبتنی است که علاوه بر اینکه سعی می‌کند به شیوه ای انتقادی، اجزاء یک کل را دریابد می کوشد به معنی آنها نیز پی برد.

تأویل به این مفهوم مانع تلفیق روشهای تفسیر و تبیین نیست زیرا میان این دو روش حد و مرز کاملاً قاطعی وجود ندارد بلکه فقط اختلاف درجه دیده می‎شود.

? اگر دیلتای را نظریه پردازی بدانیم که تمایزی خشک میان تفهم و تفسیر قائل است و علوم انسانی را تحلیل صرف امر شخصی و جزیی می شمارد در حقیقت درست نشناختن امری است که دیلتای آن را روح عینی می داند.

? منظور از روح عینی در نظریه دیلتای مجموع نمودهای حیات انسان از زبان گرفته تا دین و خود علم است و خلاصه همه علوم روحی در ساختن آن دخیلند.

? اولین دسته از علوم را دیلتای علوم مربوط به روان شناسی و انسان شناسی می نامد موضوع این علوم صرف نظر از ارزشهایی که در آنها به کار می رود و صرف نظر از اینکه روش آنها مبتنی بر مذهب اصالت طبیعت باشد یا نباشد تفسیر آحاد فردی است که اساس تاریخ و جامعه به شمار می روند اما منظور تقدم فرد بر جامعه نیست بلکه افراد و جامعه از نظر دیلتای هر دو در آن واحد وجود دارند.

? علوم ردة اول پایه های دو رده از علوم دیگر را تشکیل می دهند.

? دیلتای ردة اول را علوم اجتماعی و ردة دیگر را علوم فرهنگی می نامد.

? موضوع علوم اجتماعی تتبع سازمان بیرونی جامعه و نهادها و صور آنها از گذراترین تا پایاترین مانند دولت، کلیسا، اصناف و خانواده است.

? موضوع علوم فرهنگی با فهم عالم ارزشها و غایات اعم از ارزشها و غایات هنری، علمی، دینی، سیاسی یا اخلاقی سروکار دارد که اساس جهان بینی را تشکیل می‎دهد.



فصل ششم

تقابل میان مذاهب اصالت طبیعت و مذهب اصالت تاریخ

? این تقابل از فلسفة کانت سرچشمه می‎گیرد.

? در قرن نوزدهم جانشین تقابلهای میان نفس و بدن، امر مادی و اخلاقی یا روح و ماده می‎شود.

? دیلتای سهم بزرگی در تقابل میان طبیعت و تاریخ داشته.

? طرفداران اصالت طبیعت مخالف دین بودند و از بی اعتقادی به خدا دم می زنند.

مراد از مذهب اصالت طبیعت در:

? فلسفه: هرگونه آیینی است که در تفسیر پدیدارها امر فوق طبیعی یا کلاً عالم ماوراء تجربه را طرد می‌کند.

? معرفت شناسی: هر نظریه ای که الگوی علوم طبیعی را تایید و ویژگی علوم انسانی را نفی می‌کند.

? پیشرفتهای فیزیک و شیمی در قرون هجده و نوزده در اعتقاد به برتر بودن علوم طبیعی مؤثر بودند. که در آلمان بیشتر پا می‎گیرد. به علت انعطاف پذیری دانشگاه آلمان چون متخصصان علوم طبیعی به فلسفه روی آوردند و صاحب کرسی شدند. برای مثال فیزیکدانانی چون «وونت»، «ماخ» و «وایس زکر».

? در عصر مذهب «اصالت طبیعت» به علت ساده نگری فلسفی اصالت خود را از دست داده است.

? این مذاهب با ضدیت دین همراه است.

? صرفاً اصالت فایده را پایه فرض می‌کنند.

1- علوم طبیعی و علوم خاص و حتی روان شناسی را الگو قرار می‎دهد. در حقیقت میان مذهب طبیعی ووگت "Vogt" جانورشناس و مذهب طبیعی انسان شناسانی مانند فری "Ferri" و لومبروزو "Lombroso" یا مذهب طبیعی ماخ که علم فیزیک و زیست شناسی را با یکدیگر ترکیب کرد تفاوتهایی علاوه بر تفاوت سبک دیده می‎شود.

2- مذهب اصالت طبیعی که مبدأ تفکر را اصل یا نظریه یا مفهومی از علوم طبیعی فرض می‌کنند با این همه حتی زمانی که دانشمندان به اصل واحدی از انرژی متمسک می‎شوند گاه جهت گیریشان ناهمگراست.

3- به پیروی از روش اصالت عمل به روش آزمایش در علوم اکتفا می‌کنند بدون هیچگونه توجیه فلسفی.

گوسدورف Gusdorf متوجه شده است: مذهب اصالت طبیعت سرانجام به موضعی خلاف عقل منتهی می‎شود. نه تنها می‌خواهد بر علوم انسانی حکومت کند در تبیین و هدایت فعالیت های انسانی از لحاظ معیارها نیز در صدد جانشین شدن این علوم است.

نظریه هیپولیت تن Hippolyte Taine : نمونه ای از مذهب اصالت طبیعت

? تن (1893- 1828) عصر خود را تحت تأثیر قرار داد.

? در افکار زمان خود چه در فرانسه و چه در خارج نفوذ فوق العاده ای داشت.

? مکتب او، مذهب اصالت طبیعتی که بر پایه طبیعت مبتنی است از دیدگاه تبیین مکانیکی مورد بررسی قرار می‎گیرد «تن» در تفاوت امور اخلاقی (انسانی) از امور مادی می نویسد: هر چند در امور اخلاقی مانند امور مادی فقط مسأله مکانیک در میان است و معلول تام امر مرکبی است که موجب آن کلاً مقدار و جهت نیروهای مولد است


جزوه آموزشی جامع آشپزی

جزوه آموزشی جامع آشپزی در 90 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی آموزشی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 143 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 90
جزوه آموزشی جامع آشپزی

فروشنده فایل

کد کاربری 6017
کاربر

جزوه آموزشی جامع آشپزی در 90 صفحه ورد قابل ویرایش

خوراک بلدرچین با سس پرتقال (فرانسوی)

بلدرچین درشت 4 عدد

کره 15 گرم

نشاسته ذرت 2 قاشق مرباخوری

شکر 2 قاشق

نمک و فلفل به مقدار لازم

رنده پوست پرتقال 1 قاشق چایخوری

بلدرجین را بعد از تمیز کردن وشستن خشک می کنیم.
در ظرف مناسبی کره را آب کرده که داغ شد بلدرچین ها را در کره با حرارت ملایم تفت می‎دهیم.

3. اطراف آن کاملاً که برشته شده کمی نمک و فلفل زده 3 تا 4 لیوان آب اضافه کنید تا پخته شود و آب آن حدود 1 لیوان شود.

4. آب و شکر و رنده پوست پرتقال را روی حرارت ملایم یک جوش داده و سپس نشاسته را در کمی آب سرد حل کرده به آن اضافه می کنیم.

5. سس را بر روی بلدرچین ریخته و می گذاریم با حرارت ملایم جدب بلدرچین شود. گاهی با قاشق سس را بر روی بلدریچن می ریزیم.

سس بلدرچین باید غلیظ باشد.

7. آنها را در دیس کشیده و 2 عدد پرتقال را از پوست دوم بیرون آورده طوریکه برشها سالم باشد. داخل سس می ریزیم که فقط گرم شود و سس را با پرهای پرتقال بر روی بلدرچین می ریزیم. طوریکه پرها دور ظرف قرار بگیرد.

مرغابی شکم پر با سس پرتقال

مرغابی درشت 1 عدد

آلو برقانی نیم کیلو

خلال پوسته و بادام 3 قاشق غذاخوری

روغن 150 گرم

خلال پوست پرتقال و نارنج شیرین شده پیمانه

پیاز سرخ شده 3 قاشق غذاخوری

شکر 1 قاشق سوپخوری

نمک و فلفل و زعفران به میزان لازم

1. مرغابی را بدقت تمیز می کنیم و موهای ریز آنرا روی حرارت می سوزانیم و به بدن آن نمک و فلفل می زنیم و کنار می گذاریم.

آلو برقانی را که قبلا خیس کرده ایم می شوئیم و یکی دو جوش می‎دهیم.
آلو آماده شده را با پیاز سرخ شده، خلال پسته و بادام و خلال پرتقال و شکر در مقداری روغن مخلوط می کنیم.
سپس داخل شکم مرغابی را با این مواد پر می کنیم و در شکم رابا نخ و سوزن می دوزیم.

5. بقیه روغن را در ظرف مناسبی می ریزیم و مرغابی را در آن سرخ می کنیم تا طلایی شود. بعد با 2 لیوان آب و کمی نمک و زعفران و پیاز سرخ کرده و آنرا می پزیم با حرارت ملایم تا آب آن به مقدار یک استکان شود.

6. آب باقی مانده از پخت را با مقداری سس پرتقال مخلوط می کنیم و روی سطح آن می‎دهیم و یک ربع دیگر می پزیم.

بعد به آرامی نخ دوخته شده را باز کرده و اطراف آنرا با جعفری تزئین می کنیم.

سس پرتقال

آب پرتقال 2 پیمانه

آب گوشت 1 پیمانه

کره 75 گرم

آرد 2 قاشق سوپخوری

شکر 2 قاشق سوپخوری

خلال پرتقال یا نارنج شیرین شده لیوان

کره را در ظرف لعابی روی شعله آب می کنیم. آرد را اضافه کرده و مرتب هم می زنیم تا کمی طلایی شود.
آب گوشت و آب پرتقال را به تدریج اضافه کرده روی حرارت ملایم مرتب هم بزنید.
شکر را هم اضافه کنید.
سس باید صاف و غلیظ شود.
خلال پرتقال شیرین شده را اضافه کرده پس از چند جوش شعله را خاموش کنید.
این سس بیشتر به صمرف بوقلمون- مرغابی و بلدرچین می رسد.

کیک بستنی

کیک

آرد 9 قاشق پر

تخم مرغ 9 عدد

وانیل چایخوری

روغن مایع کمی کمتر

شکر 1 لیوان سرخالی

تخم مرغها را با شکر و وانیل خوب با همزن می زنیم تا کاملاً سفت و غلیظ شود.
سپس روغن را اضافه کرده با همزن یکی دوچرخ می زنیم. بعد همزن را خاموش می کنیم.
آرد را در چند نوبت در کف دست ریخته بر سطح کیک می پاشیم و آرام مخلوط می کنیم.

4. مایه آماده شده را درقالبی که قبلا کاغذ انداخته چرب کرده می ریزیم و در فر داغ با حرارت 350 درجه فارنهایت می پزیم.

به مدت 1 ساعت

طرز آماده کردن کیک بستنی

1. قسمت سرکیک را پس از پختن و سرد کردن برداشته و داخل آن را خالی می کنیم بطوریکه قطر دیواره و کف آن حدود 2 سانتی متر باشد.

2. بستنی آماده شده را در داخل آن ریخته و صاف می کنیم. سپس بر قسمت داخلی سرکیک خامه آماده شده را می مالیم و آن را در جای خودش قرار داده با دست آن را فشار می‎دهیم.

3. قسمت بیرونی کیک را کاملاً با خامه می پوشانیم و آن را بصورتهای مختلف با استفاده از سری خامه پاش گل می زنیم و فر می‎دهیم. در صورت دلخواه بر دیواره های خارجی فلس بادام یا نگین پسته می پاشیم. حدود 8 ساعت باید در فریزر بماند.

رتی فیله گوساله با سس خامه و فلفل (فرانسوی)

فیله یا راسته 2 کیلو

نمک و فلفل به مقدار لازم

روغن به مقدار لازم

1. بهترین رتی با فیله گوساله یا گاو تهیه می‎شود. گوشتی که به مصرف رتی می رسد باید کمی چرب باشد و مدت طبخ آن طولانی باشد تا چربی بتدریج جذب گوشت شود.

فیله را از طول دولا می کنیم و یا دو عدد فیله را کنار هم قرار می‎دهیم و با نخ مخصوص محکم می پیچیم.

3. اطراف گوشت را فلفل زده و در ظرف مناسب دیوار بلند کمی روغن می ریزیم و اطراف گوشت را در روغن سرخ می کنیم.

4. پس از اینکه گوشت خوب برشته شد حرارت را ملایم کرده تا گوشت پخته شود. گاهی از آب گوشت روی گوشت می ریزیم و آنرا در ظرف می غلتانیم تا کاملاً پخته شود.

اگر قبل از پختن آب آن تمام شد مقداری آب اضافه می کنیم و نمک هم به آن می زنیم.
بعد از پخته شدن و بعد از اینکه آب آن کشیده شد نخ را از اطراف گوشت

7. در ظرف مناسب قرار می‎دهیم و رویش را سس می‎دهیم و اطراف آنرا با پوره سیب زمینی و نخود فرنگی تزئین می کنیم.

سس خامه و فلفل

یک قاشق سوپخوری آرد را در 50 گرم کره سرخ می کنیم.
حرارت را ملایم کرده و یک لیوان آب گوشت را بتدریج روی آن می ریزیم.
مرتب هم می زنیم تا سس صاف و لطیف شود.
سپس 1 قاشق مرباخوری فلفل سیاه را نیم کوب کرده و داخل سس می ریزیم.
بعد 150 گرم خامه به آن اضافه کرده پس از چند جوش شعله را خاموش می کنیم. سس آماده مصرف است.

مواد داخل پاته گوشت گوساله

گوشت ‌ران گوساله بدون چربی 1 کیلوگرم

سیب زمینی 300 گرم

کره 150 گرم

نمک و فلفل به مقدار لازم

خمیر پاته

گوشت را ورقه می کنیم و به اندازه 1 سانتی متر در یک سانتی متر می بریم.

2. پیاز را خرد کرده در کره سرخ می کنیم گوشت را در پیاز می ریزیم و با حرارت ملایم تفت می‎دهیم تا آب آن کشیده شود.

3. بعد 1 لیوان آب داخل آن می ریزیم و می گذاریم بپزد. نمک و فلفل به آن می زنیم و پس از پخته شدن از روی شعله برداشته.

4. سیب زمینی ها را به اندازه یک بند انگشت خرد کرده می شوئیم و خشک می کنیم و در کره تفت می‎دهیم تا سرخ شود.

گوشت را که باید بدون آب باشد داخل خمیر که در قالب پهن شده است ریخته، رویش سیب زمینی را می ریزیم.

6. سپس جعفری ریز شده و 2 عدد تخم مرغ سفت را رنده کنیم، نمک و فلفل می پاشیم و یکی دو قاشق از آب گوشت را روی آن می‎دهیم.

7. اطراف خمیر را روی آن بر می گردانیم. با یک قطعه خمیر به اندازه سطح روی آن را می پوشانیم و با دست فشار داده تا بچسبد.

رویش را با یک عدد تخم مرغ آغشته می کنیم و سطح خمیر را با لوله ای سوراخ کرده ، ظرف را در فر قرار داده و با حرارت 35 درجه (45 دقیقه) تا طلایی شود.
سپس ظرف پاته را در دیس بر می گردانیم و اطرافش را تزئین می کنیم.

خمیر پاته



آرد سفید 250 گرم

کره 80 گرم

روغن زیتون 2 قاشق سوپخوری

زرده تخم مرغ 1 عدد

آب سرد پیمانه

نمک به مقدار لازم

آرد را در ظرفی می ریزیم و وسط آنرا گود می کنیم.

2. کره را تکه تکه کرده همراه با نمک و زرده تخم مرغ و روغن زیتون با نوک انگشت همه را مخلوط کرده و آب را کم کم اضافه می کنیم.

همه موارد با هم مخلوط می کنیم تا مواد به شکل خمیر در آید و به دست نچسبد.
خمیر را زیر پوشش حدود 2 ساعت می پوشانیم.
سپسروی میز را کمی آرد می پاشیم و خمیر را به صورت مستطیل باز می کنیم و خمیر را سه لایه می کنیم.
باز خمیر را باز کرده یکبار دیگر خمیر را سه لایه تا می زنیم.

7. در مرحله آخر خمیر را که باز کردیم در قالبهای دیواره بلند قرار می‎دهیم طوریکه دیواره و کف کاملاً از خمیر پوشیده باشد.

کیوکسلی

سینه مرغ به مقدار لازم

کره 50 گرم

آرد سوخاری به مقدار لازم

تخم مرغ 1 عدد

روغن برای سرخ کردن به مقدار لازم

سینه مرغ را از استخوان جدا کرده طوریکه فقط قسمت کتف به آن وصل باشد.
پوست آنرا هم گرفته با استیک کوب آنرا می کوبیم تا گوشت آن نرم شود.

3. سینه را در تخم مرغ زده شده می غلتانیم و در آرد سوخاری زده یک برش کره در وسط آن قرار می‎دهیم و آنرا لوله می کنیم.

4. درطرف لوله شده را با استیک کوب باز کوبیده و در روغن فراوان روی حرارت ملایم سرخ می کنیم تا مغز پخت شود.

در دیس چیده اطراف آنرا با هویج پخته و سیب زمینی سرخ شده تزئین می نمائیم.

ژیگو

گوشت مغز ران گوساله 2 کیلوگرم

یا

یک ران گوسفند

سیر 15 حبه

جعفری حدود چند شاخه

لیمو عمانی درسته 2 عدد

نمک و زردچوبه به مقدار لازم

1. مغز ران گوساله را همانور که درسته است با فاصله های نزدیک به هم با کارد سوراخ کرده داخل هر سوراخ یک حبه سیر و مقداری جعفری فرو می کنیم.

بعد اطراف گوشت را با نخ محکم می بندیم و در قابلمه ای با چند قاشق روغن خوب اطرافش را سرخ می کنیم.

3. حالا مقداری آب ریخته چند حبه سیر، رب گوجه فرنگی، نمک و فلفل یک دو عدد هویج ریخته می گذاریم با شعله ملایم پخته شود.

4. گاهی گوشت را بر می گردانیم در اواخر طبخ لیمو عمانی را اضافه کرده و پس از ریختن باید آب باقی مانده 1 لیوان باشد.

پس از خنک شدن نخ دور گوشت را باز می کنیم و برش می‎دهیم.
آب گوشت را صاف می کنیم و روی گوشت می‎دهیم و دور گوشت را تزئین می کنیم.
اگر زمان بردن ژیگو سر میز و سرو تا آماده شدن آن زیاد بود روی حرارت کم در فر قرار می‎دهیم.

مرغ بدون استخوان (گالانتین)

مرغ درشت که کمتر پارگی داشته باشد 1 عدد

پیاز سرخ کرده ریز 3 قاشق غذاخوری

خلال پسته و بادام 4 قاشق غذاخوری

زعفران حل شده مقداری

زرشک آماده شده 3 قاشق غذاخوری

خلال پرتقال شیرین شده 3 قاشق غذاخوری

برنج آبکش شده 5/1 پیمانه

ادویه کاری 1 قاشق غذاخوری پر

مغز گردو ریز 3 قاشق غذاخوری

روغن مقدرای

نمک به مقدار لازم

مرغ را شسته محتویات شکم را خالی می کنیم بالهای مرغ را جدا کرده
نوک دو استخوان سر ران را با ضربه ای می شکنیم طوریکه پوست آسیب نبیند.
حال مرغ را از سینه روی میز قرار می‎دهیم و با چاقوی تیزی از پشت گردن تا انتهای دم چاک زده بعد با احتیاط گوشتهای پشت مرغ را از استخوان جدا می سازیم.

4. مفصل ران را از استخوان پشت قطع کرده و با تیغه کارد به آرامی گوشت را جدا می سازیم و مفصل ماهیچه را هم جدا کرده استخوان را که قبلا از نوک ران شسکته ایم به آرامی در می آوریم. استخوان ران دیگر را هم به همین صورت.

5. سپس گوشت سینه را از دنده ها و قفسه سینه با آرامی جدا می سازیم و مفصل بال را می بریم و گوشت کتف را هم آرام از استخوان جدا کرده و استخوان را از گوشت بیرون می کشیم، قسمت دیگر کتف را هم به همین صورت عمل می کنیم. استخوان درسته همراه با گردن از گوشت جدا می‎شود.

مجدداً آنرا می شوئیم نمک می زنیم و شکاف پشت را از طرف گردن تا انتخای دم می دوزیم. قسمت گردن را هم دوخته از شکاف شکم موادی را که قبلا آماده کرده ایم داخل رانها و کتف می گذاریم و با دست فشار می‎دهیم.

7. داخل شکم را هم پرکرده و در شکم را می دوزیم. حال اطراف بدن مرغ را با دستمال تمیز پاک کرده با دست به مرغ شکل می‎دهیم.

8. روی بدنش را نمک وزعفران و آبلیمو مالیده در ماهیتابه نچسب کمی روغن ریخته آنرا درون ماهیتابه قرار می‎دهیم.

روی بدن مرغ هم کمی روغن می مالیم و در فر قرار می‎دهیم تا پخته و برشته شود.

10.گاهی از آب اطراف مرغ روی بدن مرغ می‎دهیم تا سطح مرغ برشته و طلایی شود.