فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

پاورپوینت چشم اندازهای اطلاعات

پاورپوینت چشم اندازهای اطلاعات
دسته بندی پاورپوینت
فرمت فایل ppt
حجم فایل 2935 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 48
پاورپوینت چشم اندازهای اطلاعات

فروشنده فایل

کد کاربری 8070

بنابرتعریف اتحادیه فناوری اطلاعات (ITAA) فنــاوری اطلاعات به معنـای مـطالــعه، طراحی، توسعه، پیاده سازی ، حمایت یا مدیریت سیســتم های اطلاعاتی مبتنــی بر رایانه به خصوص برنامه های نرم افزاری و سخت افزارهای رایانه ای است .
فنآوری اطلاعات به هر گونه فنآوری که در ایجاد، اصلاح، ذخیره سازی، تبادل و انتشار اطلاعات موثر است، اطلاق می گردد.
در هر حرفه ای فنآوری اطلاعات کارایی دارد.
آیا حرفه ای می شناسید که نیاز به فنآوری اطلاعات نداشته باشد ؟


پاورپوینت پردازش تصویر در متلب

پاورپوینت پردازش تصویر در متلب
دسته بندی پاورپوینت
فرمت فایل ppt
حجم فایل 10740 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 55
پاورپوینت پردازش تصویر در متلب

فروشنده فایل

کد کاربری 8070

تصویر شدت یا تصویر سطح خاکستری، به تصویری گفته می‌شود که تنها دارای مقادیر روشنایی باشد و فاقد خصوصیات رنگ مانند: فام و خلوص باشد. در متلب این تصاویر توسط ماتریسهای دو بعدی تعریف می‌شوند بطوریکه مقدار هر عنصر از این ماتریس معرف میزان روشنایی پیکسل متناظرش در تصویر مربوطه می‌باشد. دامنه تغییرات عناصر این ماتریس ممکن است بین 0 تا 1 و یا بین 0 تا 255 تغییر کند. در حالت اول داده‌های ماتریس از نوع دقت مضاعف و در حالت دوم از نوع uint8 خواهد بود. بجز توابع تعریف شده در جعبه‌ابزار images و بعضی از توابع ...


پاورپوینت "سیستم های عامل"

پاورپوینت جامع و کامل 322 اسلایدی در مورد سیستم های عامل
دسته بندی پاورپوینت
فرمت فایل pptx
حجم فایل 282 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 322
پاورپوینت

فروشنده فایل

کد کاربری 8165

پاورپوینت جامع و کامل 322 اسلایدی در مورد "سیستم های عامل" در 9 فصل با عناوین:

1- نگاهی به سخت افزار

2- نگاهی به سیستم عامل

3- شرح و کنترل فرایند

4- نخها، چند پردازشی متقارن و ریز هسته ها

5- همزمانی: انحصار متقابل و همگام سازی

6- همزمانی: بن بست و گرسنگی

7- مدیریت حافظه

8- حافظه مجازی

9- زمان بندی تک پردازنده


بررسی موضوع : معاد در قرآن و روایات

دعوت به معاد باوری یکی از ویژگی های ادیان الهی است قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی و هدایت کننده ی بشر به سوی عالم نور و رها کننده ی وی از همه ی پلیدی ها و ظلمت ها و تصدیق کننده ی کتب آسمانی پیشین درباره ی رجوع انسان به سوی خداوند به تفصیل سخن گفته است بی شک پس از دعوت به توحید، مقوله ای به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است شواهد ذیل می تواند اهمی
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 39 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 37
بررسی موضوع : معاد در قرآن و روایات

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

موضوع :

معاد در قرآن و روایات

در این مبحث بر آنیم تا پاره ای از مسایل زندگی اخروی و صحنه هایی را که قرآن و روایات برای انسان پس از رستاخیر ترسیم می کند، مورد بررسی قرار دهیم.

تأکید قرآن بر معاد

دعوت به معاد باوری یکی از ویژگی های ادیان الهی است. قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی و هدایت کننده ی بشر به سوی عالم نور و رها کننده ی وی از همه ی پلیدی ها و ظلمت ها و تصدیق کننده ی کتب آسمانی پیشین درباره ی رجوع انسان به سوی خداوند به تفصیل سخن گفته است. بی شک پس از دعوت به توحید، مقوله ای به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. شواهد ذیل می تواند اهمیّت معاد را از دیدگاه قرآن کریم نشان دهد:

الف ـ کثرت آیاتی که زندگی آدمی را در برزخ و قیامت توضیح میدهد.

ب ـ معاد باوری از ارکان ایمان است زیرا در کنار ایمان به خداوند قرار گرفته است:

«ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله والیوم الآخر.»(بقره / 232)

و انکار آن در ردیف انکار خداوند واقع شده است:

«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الآخر.» (توبه / 29)

و از این روست که دعوت مردم به معاد در سرلوحه ی برنامه ی انبیا بوده است:

«یا معشر الجنّ والانس الم یأتکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا.» (انعام / 130)

ج ـ خداوند به پیامبر دستور می دهد که بر وقوع قیامت قسم یادکند:

«و یستنبؤنک احقّ هو، قل ای وربّی انّه لحقّ.» (یونس / 53)

«زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا، قل بلی وربّی لتبعثنّ.» (تغابن / 7)

د ـ عبث بودن خلقت در صورت منتفی بودن معاد:

«أفحسبتم انّما خلقناکم عبثا وانّکم الینا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)

استدلال قرآن بر معاد

قرآن کریم، در عین آنکه ایمان به معاد را ضروری می شمارد، در مواردی نیز به استدلال بر معاد می پردازد و این مطلب گواه بر منافات نداشتن مقوله های ایمانی با تعقل و خردورزی است. این استدلال ها مبتنی بر خداشناسی است و معادشناسی بدون خداشناسی صحیح و مصون از خطا به انجام نمی رسد. بر این اساس، اسما و صفات ثبوتی خداوند چون حکمت، قدرت، صدق و... یا صفات سلبی هم چون امتناع لهو و ظلم از خداوند، می تواند دلیلی عقلی بر تحقق معاد باشد. بنابراین اصل معاد هم از راه درونْ دینی و هم از راه برونْ دینی (که گاه با هدایت متون دینی به مواد و مقدمات لازم به انجام می رسد) قابل اثبات است. در اینجا به اختصار پاره ای از استدلال های قرآن بر معاد را که مبتنی بر حکمت و عدل الهی است یادآور می شویم:

الف ـ قرآن بقا و جاودانگی و رجوع به سوی خداوند را توجیه کننده ی خلقت آسمان و زمین می داند و حذف معاد را موجب عبث و بیهودگی خلقت عالم می شمارد، در حالی که هم خالق حقّ است و هم خلقت او، و باطل به هیچ روی به طبیعت حق راهی ندارد.

«و ما خلقنا السّموات والارض وما بینهما لاعبین. ما خلقناهما الاّ بالحقّ ولکنّ اکثرهم لایعلمون.» (دخان / 39 ـ 38)

«وما خلقنا السموات والارض وما بینهما الاّ بالحقّ وانّ السّاعة لاتیة.»(حجر / 85)

لعب به افعالی گفته می شود که غایت آن ها خیالی است، نه واقعی; هم چون افعال کودکان که صرفاً از توهم و خیال کودکانه ناشی می شود. و چون افعال لعب صاحب خود را از اعمال واقعی یعنی اعمالی که غایت حقیقی دارند، باز می دارد، از مصادیق لهو به شمار می روند. بر اساس آیه ی یاد شده اگر خلقت عالم، غایتی نداشته باشد و رو به عدم و نیستی برود، وجودش عبث و بیهوده می شود و خداوند منزه از کار عبث و بیهوده است.

خداوند بسیاری از امور را به وجدان و بنیاد اخلاقی آدمی سپرده است، تا خود داوری کرده حق را دریابد. چگونه می توان پذیرفت که انسان عاقلی کاری را انجام دهد و هیچ هدف و مقصدی از آن نداشته باشد. چیزی را بسازد که می خواهد نابودش کند. و یا وقتی از او می پرسند چرا کاری را انجام می دهد توجیهی نداشته باشد. حال که چنین است، خداوند ما را به وجدانمان ارجاع می دهد. شما آدمیان چگونه می توانید کار خداوندی را که علم و قدرتش مطلق و بی نهایت است، عبث و بیهوده تلقی کنید. انکار معاد خلقت خداوند را عبث و بیهوده می نمایاند. پس کل نظام مخلوقات باقی و برقرار خواهد بود.

درباره ی ضرورت معاد و جاودانگی آدمی و ملازمه ی نفی معاد با عبث و بیهودگی آمده است:

«أفحسبتم انّما خلقناکم عبثا و انّکم الینا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)

بنابراین، یا توجیه کننده ی خلقت آسمان ها و زمین و از جمله انسان، بازگشت به سوی خداوند و جاودانگی است و یا توجیه کننده ی خلقت آسمان و زمین، وجود انسان و توجیه گر وجود انسانی جاودانگی اوست. اما به نظر می رسد که نظریه ی اول را شواهد بیش تری تأیید می کند. فی المثل، از پاره ای آیات چنین به دست می آید که همه ی حیوانات از جاودانگی شخصی برخوردارند، هر چند به تفصیل در کیفیت زندگی اخروی آن ها سخن نرفته است:

«وما من دابَّة فی الارض ولا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم ما فرّطنا فی الکتاب من شیء ثمّ الی ربّهم یحشرون.» (انعام / 38)

بر اساس این آیه، همان طور که در دنیا حیوانات در بسیاری از جنبه های حیاتی هم چون دفع ضرر، جلب منفعت ،و جنبه های اخلاقی مانند حیله گری، جرأت، جبن و... باآدمی شباهت دارد، در جاودانگی و حشر به سوی خداوند نیز چنین اند. شاهد دیگر بر این سخن آیه ی «و اذا العشار عطّلت. واذا الوحوش حشرت» (تکویر / 5 ـ 4)است.

هم چنین آیاتی بر این معنا دلالت دارد که سنگ ها، بت ها و همه ی مخلوقاتی که شریک خدا پنداشته می شدند در قیامت حاضر و به جهنم ریخته می شوند و آسمان و زمین با نظام دیگری بر پا خواهد شد. همه ی این شواهد حکایت از جاودانگی همه ی موجودات و منتفی بودن نابودی و اضمحلال آن ها می کند. بنابراین اگر انعدام موجودی مستلزم عبث بودن خلقت آن است، هیچ موجودی از میان نخواهد رفت و با انتقال از دنیا به چهره ی اخروی در قیامت حاضر خواهد بود.

ب ـ قرآن کریم حذف معاد را مستلزم ظلم و بی عدالتی می شمارد و چون ظلم منتفی است، پس معاد به ضرورت ثابت و محقق است.

دو دلیل یاد شده را می توان از آیه ی بیست و دوم سوره ی جاثیه دریافت:

«وخلق الله السموات والارض بالحقّ و لتجزی کلّ نفس بما کسبت وهم لایظلمون. {جاثیه / 22}

بر این اساس، خلقت آسمان و زمین برای آن است که طاعت پاس داشته شود و به معصیت و ناپاکی کیفر عادلانه داده شود. عدل الهی به پادارنده ی عالمی است که در آن هر انسانی جزای عمل خویش را بازیابد و چون دنیا نه از نظر وجودی می تواند چنان عالمی باشد و نه از نظر تجربی چنین عالمی است، پس عالمی جز دنیا در کار است و آن سرای آخرت است. پس انکار کنندگان آخرت و بدکاران چه بد گمان می کنند که زندگی و مرگ آنان مانند زندگی و مرگ مؤمنان و درست کاران است:

«ام حسب الذین اجترحوا السّیّئات ان نجعلهم کالّذین امنوا وعملوا الصالحات سواء محیاهم ومماتهم، ساء مایحکمون.» (جاثیه / 21)

«افنجعل المسلمین کالمجرمین. ما لکم کیف تحکمون.» (قلم / 36 ـ 35)

از این رو قرآن کریم به آدمیان هشدار می دهد که به عاقبت کار مجرمان بیندیشند و در زمین سیاحت کنند و دریابند که خداوند چگونه مجرمان را به سبب اعمالشان در دنیا مجازات می کند. پس در نظام هستی ظلم و ناپاکی بی جزا نمی ماند و چون هر ظلمی در دنیا کیفر و هر نیکی و طاعتی پاداش داده نمی شود، پس وجود عالم آخرت ضروری و لازم است; بنابراین آیاتی که بشر را به سیاحت در زمین فرا می خواند، او را به سوی نوعی دلیل تجربی بر جزای اعمال در نظام هستی سوق می دهد:

«قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین.» (نمل / 69)


پاسخ قرآن به اشکال منکران معاد

اما آنچه در قرآن بسیار بدان توجه شده است، استبعاد منکران معاد از دوباره زنده شدن است. به گمان آنان احیای مجدد آدمیان کاری غیر ممکن است; هر چند هیچ دلیلی بر امتناع آن ندارند:

«وقالوا ما هی الاّ حیاتنا الدّنیا نموت ونحیا وما یهلکنا الاّ الدّهر، وما لهم بذلک من علم ان هم الاّ یظنّون.» (جاثیه / 24)

این استبعاد مستقیماً متوجه احیای دوباره ی ابدان از هم پاشیده شده است; یعنی کافران چه از وجود روح و تجرد آن اطلاع داشتند یا نداشتند، دعوت انبیا را چنین می فهمیدند که روزی ابدان پوسیده شده انسان جمع و دوباره زنده خواهد داشت و این برای آنان بسیار عجیب بود:

«وقالوا أَءِذا کنّا عظاما ورفاتا أَءِنّا لمبعوثون خلقا جدیداً.» (اسراء / 49)

«ویقول الانسان أَءِذا ما متّ لسوف اخرج حیّا.» (مریم / 66)

و از این رو گاهی معاد را از مقوله ی اساطیر یا سحر می شمردند:

«ولئن قلت انّکم مبعوثون من بعد الموت لیقولنّ الّذین کفروا ان هذا الاّسحر مبین.» (هود / 7)

قرآن کریم گوشزد می کند که برانگیخته شدن ابدان به دست توانای ربوبی جای تعجب ندارد و شگفتی در شک و تردید منکران معاد است:

«وان تعجب فعجب قولهمْ أَءِذا کنّا ترابا أَءِنّا لفی خلق جدید.» (رعد / 5)

آن گاه از راه های متفاوتی به این استبعاد پاسخ می گوید:

الف ـ در دسته ای از آیات قدرت نامتناهی خداوند را تذکر می دهد; به طوری که در ساحت قدرت نامتناهی او هیچ کاری آسان تر از کار دیگر نیست و ایجاد هر امر ممکن مقدور خداوند است و معاد جسمانی و برانگیخته شدن آدمیان ممکن است نه ممتنع. پس خداوند نه فقط آدمیان که سرای قیامت را نیز برپا خواهد کرد:

«اولم یروا کیف یبدء الله الخلق ثمّ یعیده، انّ ذلک علی الله یسیر" عنکبوت 19)

«ولله غیب السموات والارض، وما امرالسّاعة الاّکلمح البصر او هو اقرب، انّ الله علی کلّ شیء قدیر.» (نحل / 77)

ب ـ خداوند در پاره ای دیگر از آیات،انسان را به تأمل در خلقت خود فرا می خواند تا استبعاد برانگیخته شدن او را درهم شکند. نه اصل خلقت او کار کوچکی است و نه زنده کردن مجدد او امر دشوارتری. پس همان قدرت نامتناهی که پشتوانه ی اصل خلقت انسان است، می تواند بر پا کننده ی سرای آخرت او همباشد:

«فسیقولون من یعیدنا قل الذّی فطرکم اوّل مرّة.» (اسراء / 51)

«وضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من یحی العظام وهی رمیم. قل یحییها الّذی انشاها اوّل مرّة، وهو بکلّ خلق علیم.» (یس / 79 ـ 78)

ج ـ در بخش دیگری، با ذکر روی دادهای تجربی و قابل مشاهده، کیفیت زنده شدن دوباره را به اذهان نزدیک می کند:

«فانظر الی اثار رحمت الله کیف یحی الأرض بعد موتها، انّ ذلک لمحی الموتی وهو علی کلّ شیء قدیر.» (روم / 50)

«والّذی نزّل من السّماء ماء بقدر فانشرنا به بلدة میتا، کذلک تخرجون.»(زخرف / 11)

د ـ در جای دیگر، نمونه هایی از زنده کردن آدمیان برای امت های پیشین را یادآوری می کند:

«فقلنا اضربوه ببعضها، کذلک یحی الله الموتی.» (بقره / 73)

«وابرء الاکمه والابرص واحی الموتی باذن الله.» (آل عمران / 49)

هـ ـ در آیاتی دیگر، شهودات انبیای الهی را بازگو می کند:

«واذ قال ابراهیم ربّ ارنی کیف تحی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئنّ قلبی قال فخذ اربعة من الطّیر فصرهنّ الیک ثمّ اجعل علی کلّجبل منهنّ جزءاً ثمّ ادعهنّ یاتینک سعیا واعلم انّ الله عزیز حکیم.» (بقره / 260)

تعبیرهای قرآن از رستاخیز

قرآن کریم از روز قیامت به اسامی مختلفی یاد می کند، و در هر یک وجهی از وجوه آن را بیان می کند. پاره ای از این اسامی بدین قرار است:

الف ـ یوم القیامة: این کلمه که 170 بار در قرآن آمده، مصدر است به معنای برخاستن. آن روز روزی است که انسان ها از قبر برمی خیزند. و ممکن است قیامت به این معنا باشد که مردم در برابر پروردگار جهانیان به پا می ایستند:

«یوم یقوم النّاس لربّ العالمین.» (مطففین / 6)

ب ـ یوم الجمع: روزی که همه مردم از اول تا آخر همه در یک صحنه جمع می شوند. شاید دلیل آن این باشد که اعمال هر انسانی بر زندگی سایر آدمیان در طول تاریخ تأثیر دارد و محاسبه اعمال بدون حضور همگانی به انجام نمیرسد:

«قل انّ الاوّلین والاخرین. لمجموعون الی میقات یوم معلوم.» (واقعه / 50 ـ 49)

ج ـ یوم البعث. ( روز برانگیخته شدن)

د ـ یوم الخروج. (روزی که آدمیان از قبرها خارج می شوند)

هـ ـ یوم الحسرة: حسرت به معنای اندوه و غم برای چیز از دست رفته است. شاید قیامت به این معنا روز حسرت است که کافران برای از دست دادن سعادت جاودانه و دیگران برای پاره ای قصور و کوتاهی های خود و در نتیجه بر از دست دادن درجات والاتر حسرت می خورند.

«وانذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر وهم فی غفلة وهم لایؤمنون.»(مریم / 39)

و ـ یوم الفصل: فصل، جدا کردن دو چیز از یک دیگر است. قیامت روزی است که حق و باطل آشکار شده از هم جدا می شوند. زیرا در دنیا باطل گاهی صورت حقّ به خود می گیرد، و یا میان پرهیزگاران و مجرمان فاصله می افتد:

«وامتازوا الیوم ایّها المجرمون.» (یس / 59)

ز ـ یوم الازفه: یعنی روز بسیار نزدیک. در آیات متعددی به نزدیک بودن قیامت هشدار داده شده است:

«وانذرهم یوم الازفة اذالقلوب لدی الحناجر کاظمین.» (غافر / 18)

«اقترب للّناس حسابهم وهم فی غفلة معرضون.» (انبیاء / 1)

ح ـ یوم الحساب: روزی که به محاسبه اعمال آدمی پرداخته می شود:

«انّ الّذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب.»(ص26)

ط ـ یوم التلاق: یعنی روز ملاقات. قیامت روزی است که همه ی خلایق، یا خالق و مخلوق، یا انسان و عملش، یا اهل آسمان و زمین یک دیگر را ملاقات می کنند. وجه دوم را آیاتی تأیید می کند که لقای پروردگار را در قیامت مطرح می کند.

ی ـ یوم التناد: یعنی روز ندا. روزی که اهل عذاب یک دیگر را ندا می کنند یا اهل عذاب و اهل سعادت یک دیگر را ندا می کنند.

ک ـ یوم الاخر: قیامت مانند دنیا دوره ای از زندگی است، اما بر خلاف آن کوتاه و پایان پذیر نیست.

دیگر از اسامی قیامت، یوم الخلود (روز جاودانگی)، یوم الوعید (روز تهدید)، یوم التغابن (روز مغبون کردن یک دیگر)، یوم الدین (روز جزا)، الدار القرار (سرای پایدار) و... است.

ظهور ناگهانی قیامت

در هنگام ظهور قیامت زلزله ای شدید و مهیب عالم را فرا می گیرد. این زلزله به قدری عظیم و سهمگین است که قرآن در تبیین آن، زوالِ خالص ترین و شدیدترین محبت های موجود در دنیا را پیش می کشد، به طوری که مادران کودکان شیرخوار خود را رها می کنند:

«یا ایّها النّاس اتّقوا ربّکم، انّ زلزلة السّاعة شیء عظیم. یوم ترونها تذهل کلّ مرضعة عمّا ارضعت وتضع کلّ ذات حمل حملها وتری­النّاس سکاری وماهم بسکاری ولکنّ عذاب الله شدید.»(حج/ 2 ـ 1)

به نظر می رسد که این زلزله قبل از نفخ اول واقع می شود. زیرا در نفخ اول است که همه ی ارواح به حالت بی هوشی افتاده می میرند و در هنگام چنین زلزله ای هنوز انسان هایی در زمین زندگی می کنند. گویا مردم در حال زندگی عادی خود هستند که به طور ناگهانی با این زلزله که از علایم قیامت است، مواجه می شوند. شاهد این سخن، آیات دیگری است که به ظهور ناگهانی قیامت اشاره می کند:

ولایزال الّذین کفروا فی مریة منه حتّی تأتیهم السّاعة بغتة.» (حج 55)

«قد خسر الّذین کذبوا بلقاء الله حتّی اذا جائتهم السّاعة بغتة.» (انعام31)

و شاید از همین روست که هیچ گاه علوم بشری به وقت قیامت دست رسی پیدا نخواهد کرد و علم آن تنها در نزد خداوند ـ و هر کس که او بخواهد ـ است.

«یسئلونک عن السّاعة ایّان مرسیها قل انّما علمها عند ربّی، لایجلّیها لوقتها الاّ هو، ثقلت فی السّموات والارض، لاتاتیکم الاّبغتة یسئلونک کانّک حفی عنها، قل انّما علمها عند الله ولکنّ اکثر النّاس لایعلمون.» (اعراف / 187)

نفخ صور

کلمه ی صور ده بار در قرآن کریم به کار رفته است و همه ی موارد آن ناظر به پایان عالم دنیا و ظهور قیامت است. برای صور دو معنا ذکر شده است:

یک: صور جمع صورت است و بر این اساس گفته اند: خداوند همان طور که در ارحام مادران اجزای بدن را شکل و روح می دهد، در قبور نیز اجزای بدن را شکل داده ارواح را بدان باز می گرداند.

دو: شاخی است که در آن دمیده می شود، تا لشکریان به طور جمعی برای امر خطیری قیام کنند.

دمیدن در صور، هر حقیقتی که داشته باشد، دوبار محقق می شود و لوازم نفخ اول با لوازم نفخ دوم متفاوت است.

«ونفخ فی الصّور فصعق من فی السموات ومن فی الارض الاّمن شاء الله ثمّ نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون.» (زمر / 68)

این آیه تنها آیه ای است که صراحتاً به هر دو نفخ اشاره می کند. بر اساس این آیه، صعق و بی هوش افتادن اهل آسمان و زمین از لوازم نفخ اول است، هر چند پاره ای از موجودات مشمول این حکم نیستند. و از لوازم نفخ دوم به پا خاستن آنان است. اختلاف آثار دو نفخ یاد شده مسلم است و از این رو در آیه ی «ویوم ینفخ فی الصّور ففزع من فی السموات ومن فی الارض الاّ من شاء الله، وکل اتوه داخرین.»(355) (نمل / 87) اختلاف شده که آیا منظور نفخ اول است یا دوم. عده ای می گویند: مراد آیه نفخ اول است که همه ی زندگان می میرند، چرا که صعق و مرگ که نتیجه ی هراس است در آیه ی سوره ی زمر بر نفخ اول مترتب شده است. گروهی دیگر بر این باورند که مراد آیه نفخ دوم است، به دلیل ذیل آیه (و جملگی با زبونی رو به سوی او آورند) و هم چنین هراسناک بودن در نفخ دوم است، زیرا در نفخ اول میراندن دفعی است و مجالی برای خوف و هراس نیست. در جمع این قول می توان گفت که آیه اصل نفخ را که از علایم قیامت است بیان می کند و از این رو آثار نفخ اول و دوم را در کنار یک دیگر ذکر می کند.

اما به نظر می رسد بیش تر آیاتی که دمیدن در صور را بیان می کند، ناظر به نفخ دوم و لوازم آن است:

ونفخ فی الصّور فاذا هم من الاجداث الی ربّهم ینسلون.» (یس / 51)

ونفخ فی الصّور فجمعناهم جمعاً.» (کهف / 99)

یوم ینفخ فی الصّور فتأتون افواجاً.» (نبأ / 18)

فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ ولایتساءلون.» (مؤمنون101)

از پاره ای روایات بر می آید که میان نفخ اول و نفخ دوم فاصله ای وجود دارد. نفخ اول را فرشته ای به نام اسرافیل انجام می دهد که بدین وسیله همه ی اهل آسمان فرشتگان و نفوس سعید برزخی) و همه ی اهل زمین و خلاصه هر صاحب روحی می میرد البته، همان طور که گذشت مرگ به معنای نابودی و زوال نیست) آن گاه خداوند اسرافیل را می میراند و حوادثی چون حرکت کوه ها و به تب و تاب افتادن آسمان ها و بسط زمین و تبدیل آن به زمین پاکی که معصیتی روی آن صورت نگرفته است و هیچ کژی و اعوجاج ندارد در این فاصله اتفاق می افتد. سپس خداوند ندا می دهد که امروز فرمان روایی از آن کیست؟ اما پاسخی نمی آید و خداوند خود پاسخ می گوید: از آن خداوند یکتای قهار است. در این هنگام نفخ دوم به دست خداوند انجام می شود و اهل آسمان و زمین زنده می گردند تا به حساب آن ها رسیدگی شود.

بر این اساس، آیه ی «فاذا نفخ فی الصّور نفخة واحدة. وحملت الارض والجبال فدکّتا دکّة واحدة. فیومئذ وقعت الواقعة» (الحاقه / 15 ـ 13) به نظر می رسد که نفخ اول یا مانند آیه سوره ی نمل اصل نفخ را که از مختصات قیامت است بیان می کند. بنابراین مردن صاحبان روح و برچیده شدن وضع کنونی عالم طبیعت از لوازم نفخ اول، و زنده شدن خلایق و جمع شدن و گروه گروه گشتن آنان برای محاسبه و ظهور فرمان روایی خداوند برای همگان از لوازم نفخ دوم است. و قوّت و صولت نفخ اول و دوم به گونه ای است که در تحقق لوازم آن ها نیازی به تکرار نفخ نیست و از این رو به صفت «واحدة (یک بار)» تأکید شده است.

اما نفخ صور با تعبیرهای دیگری نیز در قرآن کریم وارد شده است:

« فاذا نقر فی النّاقور.» (مدثر / 8)

نقر به معنای کوبیدن است و ناقور چیزی است که برای صدا کردن بر آن می کوبند.

واژه ی صیحه، که به معنای فریاد بسیار بلند و شدید است، کمابیش همان معنای نفخ صور را بیان می کند. در موارد سیزده گانه ای که این واژه در قرآن به کار رفته است، غالباً در مورد عذاب امت های پیشین و تحقق قیامت است.

«واستمع یوم یناد المناد من مکان قریب. یوم یسمعون الصّیحة بالحقّ، ذلک یوم الخروج.»(ق / 42 ـ 41)

در این آیه، مراد از ندا نفخ صاحب صور است و نزدیکی وی به سبب احاطه اش بر موجودات می باشد و از این رو نسبتش با همه یکسان است وبه کسی نزدیک تر از دیگری نیست. و هم چنین است تعبیر «صاخّة» و «زجرة» در آیات:

« فاذا جاءت الصّاخّة.» (عبس / 33)

« فانّما هی زجرة واحدة. فاذا هم بالسّاهرة.» (نازعات / 14 ـ 13)

اما همان طور که ملاحظه شد، عده ای از حکم صعق و میرانده شدن و هراس و خوف که از لوازم نفخ اول و دوم است، استثنا شده اند. بنابر یک نظر، اینان کسانی هستند که قیامت آن ها در حیات دنیوی و قبل از مرگ برپا شده است; یعنی بندگان خالص خداوند که توجهی به ذات خویش و محبتی به بقا ندارند، بلکه نظر ایشان به نور جمال و کبریایی جلال خداوند است و از این رو از نفخ اول دگرگونی در آن ها حاصل نمی شود و در نفخ دوم به مرتبه ای والاتر از حیات پیشین بار می یابند. به تعبیر دیگر اینان کسانی اند که دنیا و آخرت ایشان متحد شده، عمل و ثواب ایشان هم یکی است.

« اعبد الله لا لرغبة ولا لرهبة بل انه اهل لان یعبد وانی اهل لان اعبد.»

« وما تجزون الاّ ماکنتم تعملون. الاّ عبادالله المخلصین.» (صافات / 40 ـ39)

قرآن کریم در وصف این گروه می فرماید:

« انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئک عنها مبعدون. لایسمعون حسیسها وهم فی ما اشتهت انفسهم خالدون. لایحزنهم الفزع الاکبر... .» (انبیاء / 103 ـ 101)

شاید این دسته همان کسانی باشند که از بازخواست و حساب رسی معاف شده اند:

« فانهم لمحضرون. الاّ عبادالله المخلصین.» (صافات / 128 ـ 127)

و شیطان نیز هرگز امید به چنین بندگانی نمی بندد. زیرا که کم ترین شایبه ی شرک و خودپرستی در جان و دل آنان رخنه نکرده است.

« قال فبعزّتک لاغوینّهم اجمعین. الاّ عبادک منهم المخلصین.» (ص / 83 ـ82)

به همین خاطر در پاره ای از روایات وارد شده است که وقتی (پس از نفخ اول) خداوند می پرسد که امروز فرمان روایی از آن کیست؟ ارواح انبیا و حجج معصوم او می گویند: ازآن خداوند یکتا و قهّار است.

« ویقول الله عزّوجلّ: «لمن الملک الیوم»، ثمّ تنطق ارواح انبیائه ورسله وحججه فیقولون: لله الواحد القهار.

نظام کاینات در هنگام ظهور قیامت

همان طور که گذشت، پس از نفخ اول که همه ی موجودات صاحب روح چه در دنیا و چه در برزخ و چه در زمین و چه در آسمان به حالت صعق و بی هوشی می افتند و می میرند، حوادثی در عالم طبیعت رخ می دهد و نظام کنونی عالم دگرگون می شود. قرآن کریم وضعیت کوه ها، آسمان ها، دریاها، اختران و کواکب، زمین، خورشید و ماه را در چنین مقطعی بیان می کند. درباره ی نقش کوه ها در زمین می فرماید:

« والجبال اوتاداً.» (نبأ / 7)

« والقی فی الارض رواسی ان تمید بکم.» (لقمان / 10)

این کوه های عظیم و شامخ که نماد قدرت و استواری اند، در هنگام ظهور قیامت با اضطراب و رانش شدیدی از جای خود کنده می شوند و به حرکت در می آیند; حرکتی که هم چون حرکت ابرها در آسمان است:

« واذا الجبال نسفت.» (مرسلات / 10)

« وتسیر الجبال سیراً.» (طور / 10)

« وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمرّ مرّ السّحاب.» (نمل / 88)

و شاید در همین هنگام است که چونان پشم زده شده می گردند و به سان ریگ ها روان می شوند.

« وبسّت الجبال بسّاً. فکانت هباء منبثّاً.» (واقعه / 6 ـ 5)

« وتکون الجبال کالعهن المنفوش.» (القارعه / 5)

« یوم ترجف الارض والجبال وکانت الجبال کثیباً مهیلا.» (مزمل / 14)

و از آیات دیگر استفاده می شود که همواری زمین، پس از به حرکت درآمدن کوه ها و خُرد شدن آن هاست، به طوری که با زایل شدن کوه ها و برآمدگی ها، زمین آشکار و هموار گشته بی آنکه حجاب و حایلی در آن وجود داشته باشد:

«ویوم نسیّر الجبال وتری الارض بارزة.» (کهف / 47)

« ویسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربّی نسفا. فیذرها قاعاً صفصفاً. لا تری فیها عوجا ولا امتا.» (طه / 107 ـ 105)

کوه های راسخی که هیچ نیرویی چون بادهای سهمگین نمی توانست آن ها را تکان دهد، در اثر حرکت و کوبیده شدن به سرابی وهمی تبدیل می شوند که هیچ نشانی از کوه بودن ندارند.

« وسیرت الجبال فکانت سراباً.» (نبأ / 20)

اما زمینی که خداوند آن را برای آدمیان قرارگاهی رام گردانیده و به سان فرشی آن را گسترانیده است، در روز قیامت زلزله ای شدید آن را فرا گرفته سخت درهم می کوبد.

« اذا زلزلت الارض زلزالها.» (زلزال / 1)

از آنجا که ضمیر «زلزالها» به زمین باز می گردد، احتمال دارد که اشاره ی آیه به زلزله ای مخصوص زمین باشد.

« اذا رجّت الارض رجّاً.» (واقعه / 4)

« کلاّ اذا دکّت الارض دکّا دکّاً.» (فجر / 21)

بر اساس آیات دیگر، در روز قیامت زمین کشیده می شود و به زمین دیگری تبدیل می گردد.

« واذا الارض مدّت. والقت مافیها وتخلّت.» (انشفاق / 4 ـ 3)

« یوم تبدّل الارض غیر الارض والسموات وبرزوا لله الواحد القهّار.»(ابراهیم 48)

تفاوت های نظام دنیا و آخرت

از این آیات چنین به نظر می رسد که با برچیده شدن عالم طبیعت، نظام حاکم بر آخرت، غیر از نظام موجود در دنیاست. آخرت مقصد عالم طبیعت است، نه عین آن. از این رو نه آسمان آخرت هم چون آسمان دنیاست، و نه زمین آن همانند این زمین، نه بوستان هایش شباهتی به بوستان های دنیا دارد و نه آتشش به سان آتش دنیاست; هر چند که بی ارتباط با یک دیگر نیستند. زمین آخرت غیر از زمین دنیاست، و برای دنیا زمینی است نه مانند آنچه برای آخرت است. فهم ما از زمین و دیگر موجودات عالم طبیعت اندک توانی برای فهم زمین و دیگر موجودات عالم آخرت در اختیار ما می نهد. اما


بررسی تفسیر سوره آل عمران

اهل تحقیق در اسم «الله» با هم اختلاف دارند که آیا از معنایی مشتق شده است یا نه؟ عده زیادی از آنها معتقدند که از معنایی اشتقاق پیدا نکرده است و اسم «الله» فقط به خداوند سبحان اختصاص دارد، و همانند اسم علم در مورد غیر خداوند می باشد و هنگامی که این لفظ به گوش اهل معرفت می رسد، فهم و علم آنها به سراغ معنایی غیر از وجود خداوند سبحان نمی رود و حق این ک
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 84 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 151
بررسی تفسیر سوره  آل عمران

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

«بسم الله الرحمن الرحیم»

اهل تحقیق در اسم «الله» با هم اختلاف دارند که آیا از معنایی مشتق شده است یا نه؟ عده زیادی از آنها معتقدند که از معنایی اشتقاق پیدا نکرده است و اسم «الله» فقط به خداوند سبحان اختصاص دارد، و همانند اسم علم در مورد غیر خداوند می باشد و هنگامی که این لفظ به گوش اهل معرفت می رسد، فهم و علم آنها به سراغ معنایی غیر از وجود خداوند سبحان نمی رود. و حق این کلمه آن است که همراه با شهود قلبی باشد، لذا انسان هنگامی که با زبانش «الله» گفت و یا با گوش خود آن را شنید، با قلبش هم شهادت به «الله» بدهد.

و همچنان که این کلمه به معنایی جز «الله» دلالت نمی کند، مشهود گوینده آن نیز نباید جز «الله» باشد، پس با زبانش «الله» بگوید و با دلش به «الله» علم پیدا نماید و با قلب خود «الله» را بشناسد و با روح خود «الله» را دوست بدارد و با باطنش «الله» را ببیند و با ظاهر خود در پیشگاه خداوند تملق نماید و با سر خویش، به حقیقت «الله» برسد و احوال خود را برای «الله» و در راه او صرف نماید به گونه ای که در اعمالش، نصیب و بهره ای جز برای خدا نباشد و هنگامی که در نزدیکی حالتی قرار گرفت که محو در «الله»، برای او و به وسیله او شد، خداوند سبحان، با رحمت خویش، جبران نقایص او نموده و با گفتن «الرحمن الرحیم» موجب می گردد که جلوی تلف شدن آنها گرفته شده و باقی بمانند و قلبهایشان پاکیزه گردد، لذا لطف و مهربانی، سنتی از جانب خداوند سبحان است تا اولیاء او به طور کلی فانی نشده و از بین نروند.

آیه 1 و2: الم* الله لا اله الا هو الحی القیوم

با گفتن «الف» اشاره به این نمود که در همه حالات، تو را کفایت می کند، زیرا تو در اسارت غفلت بوده و صلاح و رشد خود را نمی توانی پیدا نمایی و او نقایص تو را برطرف کرده و یاری او تو را کفایت می نماید، پس بدون درخواست تو- بلکه بدون اینکه از حالت خبر داشته باشی- تو را کفایت می نماید، بدون اینکه بفهمی و به تو عطا می نماید، بدون اینکه درخواست نمایی.

«لام»، اشاره به لطف او به توست در نهان سر و درون تا جایی که محل منت را بر تو آشکار نمی نماید، مکانی که تو را در آنجا تثبیت و پابرجا نموده است. و «میم» اشاره به موافقت جریان تقدیر الهی با متعلقات خواسته ؟؟ اولیاء الهی است، لذا در دنیا چیزی حرکت نمی‌کند و ذره ای ظاهر نمی شود، مگر اینکه مورد رضایت آنهاست، تا جایی که اگر فردی در مورد سخن خداوند یعنی «کل یوم هو فی شأن[1]» بگوید: مقصود از شأن در این آیه، محقق کردن مراد و مقصود اولیاء الهی است، سخنی دور از حقیقت بیان نکرده است.

و گفته می شود: از قلبت- با شنیدن این حروف مقطعه که برخلاف عادت مردم در محاوره و گفتگوست- که قلب از موهومات و معلومات خالی شد و سر و باطن از امور عادی و معهود پاک شد، این اسم یعنی «الله» بر قلب مقدس از هر بیگانه و باطن پاک شده از هر کیفیتی، وارد می گردد، پس فرمود: «الم الله لا اله الا هو الحی القیوم» او، کسی است که کار لهو نمی کند تا شما را از یاد ببرد و کار سهو نمی نماید تا از انجام کارهایش جا بماند، لذا او در همه احوال، مراقب سر و باطن شماست، اگر در خلوت باشید، مراقب شماست و اگر در میان مردم هم باشید، باز مراقب شماست و به طور خلاصه- در هر حالتی که باشید- او علاقمند به شماست.

(قسمتی از) آیه3: نز علیک الکتاب بالحق

ای محمد (ص) تو نمی دانی که کتاب چیست و قصه دوستان را نمی دانی، اما خداوند از روز ازل تو را اختیار نمود و به تو امری را القا کرد که منشأش عجیب، برهانش آشکار و محل و مکانش عزیز است.

(ادامه) آیه3: مصدقاً لما بین یدیه

یعنی آنچه را که به تو وعده داده، در کتاب، بر زبان انبیاء (ع) محقق نموده است.

(ادامه) آیه 3 و (قسمتی از) آیه4: و انزل التوراه و الانجیل* من قبل هدیً للناس و انزل الفرقان

یعنی ما هر چند که قبل از تو کتابهایمان را بر پیامبران نازل کردیم، اما در هیچ کتابی، از نام و یاد تو خالی نگذاشتیم، سراینده آنها (عرفا) گفته است:

و در نزد من برای دوستانی که غایب هستند

ورق هایی است که عنوان آن، ذکر و یاد توست

و همچنان که به واسطه تو، نور انبیاء را کامل و تمام کردیم، با یاد تو، همه آنچه را که از ذکرها نازل کرده بودیم، زینت دادیم.

(ادامه) آیه4: ان الذین کفروا بآیات الله لهم عذاب شدید و الله عزیز ذوانتقام

و او در نهایت حجاب است، اما آنها درک نمی کنند و خداوند بر اولیایش عزیز بوده و از دشمنانش، انتقام گیرنده است، عزیزی است که هر فردی او را می خواهد، اما- در بیشتر وقت ها- کسی او را نمی یابد.

آیه5: ان الله لایخفی علیه شیئ فی الارض و لا فی السماء

بنده هیچ نفسی نمی کشد مگر اینکه خداوند سبحان و متعال، آن را محاسبه می نماید و در آسمان و زمین هیچ ذره ای حاصل نمی گردد مگر اینکه خداوند سبحان، ایجاد کننده و خالق آن است و هیچ کس، به صفتی متصف نمی گردد مگر اینکه او متولی آن است.

مطالب فوق برای عموم مردم بود، اما برای خواص: هیچ کس حاجتی را به سوی او نمی برد مگر اینکه او برآورده کننده آن است و هیچ فردی در سیر نزولی به او رجوع نمی کند، مگر اینکه او آن را کفایت می کند.

(قسمتی از) آیه 6: هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء

این مسئله در موردی است که از جهت خلقت زایل نشده باشد، و او کسی است که از روز ازل، حالات شما را هر طور که خواسته، مقدر نموده است و این مورد، در جایی است که از جهت قضا و قسمت، زایل نگردیده است.

(ادامه) آیه6: لا اله الا هو العزیز الحکیم

حکم او به دنبالش نقص نمی آید و مقدرات او در معارضه با اهمال و ترک قرار نمی گیرد.

آیه7: هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی اللم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولو الالباب.

خطاب به آنان را به دو نوع انجام داد، یک بخش که ظاهر بوده و تنزیلش واضح است و بخشی دیگر برای محفوظ نگهداشتن اسرار از فاش شدن آن برای بیگانگان است. روش علماء، یافتن معنای آیات بر طبق اصول و مبانی آن است، آنچه را که وفق آن باشد، قابل قبول و چیزی که فکر و اندیشه در آن راهی ندارد به عالم غیب واگذار می کنند.

و راه اهل اشاره و فهم، شنیدن با حضور قلب است، لذا آنچه که از روشنایی های تعاریف به فهم های آنها خطور می کند، اشارات کشف را بر آن بنا می کنند.

اگر از آنها خواسته شد که به ستر و پوشش و طی کردن سر و باطن ادامه دهند، از حرف زدن پرهیز می کنند، و اگر به آنها دستور داده شد که اظهار نموده و منتشر کنند، حق را بیان نموده و چیزهایی را که در عالم غیب دیده اند، بیان می کنند، اما کسانی که مؤید به نور بصیرت هستند، با شعاع خورشید فهم، روشن می گردند و اما افرادی که لباس شک پوشیده‌اند و از لطایف حقیقت محروم شده اند، احوال آنها تقسیم گردیده و ظن و گمان به سوی آنها حمله ور می شود و در وادی شک و تردید رها می گردند و جز به جهل و شک آنها چیز دیگری اضافه نمی شود.

سخن خداوند که فرمود: «و ما یعلم تأویله الا الله» یعنی و کسی که علم خود را از خدا بداند، ایمانش بدون احتمال وجود ذهن هایی است که تأویل را جایز بداند بلکه بالاتر از این، بدون اینکه تصریح به ظهور این امر نماید. اما افرادی که صاحب عقل های روشن می باشند، به جهت ظهور دلایل و احکامی که تحصیل کرده اند، متذکر این مسئله هستند.

آیه8: ربنا لاتزع قلوبنا بعد اذهدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب

به قربشان اضافه نگردید مگر اینکه ادبشان افزون شد و پناه بردن به دوری از اسباب مادی و دنیوی، قوی ترین وسیله برای رعایت ادب است.

آیه9: ربنا انک جامع الناس لیوم لاریب فیه ان الله لایخلف المیعاد

امروز، دوستان را بر سفره قرب جمع نمود و فردا (روز قیامت) همه را در محل دادن پاداش و کیفر جمع می کنند، امروز باطن ها را برای کشف جلال و جمال جمع می کند و فردا (روز قیامت) بدنها و ظواهر را برای دیدن حالات و سختی آنچه که از آن احوال خبر داده، جمع خواهد نمود.

آیه10: ان الذین کفروا لن تغنی عنهم اموالهم و اولادهم من الله شیئاً و اولئک هم وقود النار

نه فدیه ای به حال آنها سودی دارد و نه ثروت می تواند عذاب را از آنها دفع نماید و نه مالی از آنها قبول می گردد و نه حجابی از آنها مرتفع می شود و نه حرفی از آنها شنیده می شود، به وسیله آنها آتش جهنم شعله ور می گردد و طرد نمودن دردناک و دوری و آتش داغ برای آنان است.

آیه11: کدأب آل فرعون و الذین من قبلهم کذبوا بآتنا فاخذهم الله بذنوبهم و الله شدید العقاب

بر اساس سنت بر تجاوز اصرار ورزیدند و ما هم بر طبق سنت خویش بر انتقام از آنها ادامه دادیم، و نه به خاطر اصرار قلع و قمع گردیدند و نه در بخشش طمع ورزیدند، و به خدا قسم که آنها کسانی بودند که بر انجام کارهای خود احساس ندامت کرده و حسرت خوردند، اما موقعی که در را بسته یافتند و دیگر پشیمانی آنها قابل قبول نبود.

آیه12: قل للذین کفروا ستغلبون و تحشرون الی جهنم و بئس المهاد

خداوند به آنها خبر داد که در آن دنیا، سخن گفتن حق را با خود از دست می دهند و در این دنیا هم لذتی از زندگی نمی برند و آنان کسانی هستند که اگر در آخرت از شدت کیفر دیدن، آتش آنها را در بر بگیرد، برایشان سنگین تر است از اینکه در دنیا از خداوند در غیبت به سر برده و دچار حالت تفرقه شوند، اما آنها چشم بصیرت نداشتند و عذاب دردناک را حس نکردند.

آیه13: قد کان لکم فی فئتین التقتافئه تقاتل فی السبیل الله و اخری کافره یرونهم مثلیهم رأی العین و الله یؤید بنصره من یشاء ان فی ذلک لعبره لاولی الابصار

اگر خداوند انجام کاری را اراده نماید، جمعیت زیادی را در چشم گروهی کم جلوه داده و جمعیت کمی را در چشم گروهی دیگر، زیاد جلوه می دهد و موقعی که چشم بصیرت افرادی را بپوشاند، چشم تیزبین ظاهری به حال آنها سودی نخواهد داشت و هنگامی که چشم باطن عده ای را باز نماید، مسدود کردن چشم ظاهری به حال آنها ضرری نخواهد زد.

آیه 14: زین للناس حب الشهوات من الناس و البنین و القناطیر المتقنطره من الذهب و القضه و الحین المسمومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیاه الدنیا و الله عنده حسن المآب

برخی از مصداق های شهوت و خواسته را بیان نمود، در حالی که مصداق های دیگر نیز در همین معنا و راستا می باشند و فی الجمله، چیزهایی که انسان را از شهود حق در حجاب نگه می دارد، در این آیه بیان شده است.

و سخت ترین مانع در این راه، شهوت خفی است و انجام عبادات به گونه ای که خود شخص از آن لذت ببرد، در نزد عرفا، از جمله موارد شهوت خفی شمرده می شود. از جمله مقاطع مشکل این راه، توقف کردن به آن چیزی از مراتب رب است که نصیب فرد می‌گردد، مثل اینکه خداوند در حالی که با تو نجوا می کند، به تو نزدیک می شود، و او با هر لطفی، تو را تصفیه می نماید و در ذیل آن نیرنگ های مخفی وجود دارد. و شخصی که به سعادت برسد، شاهد جلال و جمال او خواهد بود در حالت ثابت شدن دراحوالات لطیفش به وسیله او، و آنچه که از فضل و اقبال خداوند به او اختصاص می دهد.

آیه 15: قل أ انبئکم بخیر من ذکلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهره و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد

خداوند در این آیه، فضیلت و برتری اهل تقوا را بر صاحبان امور دنیوی بیان کرده و فرموده: گروه دوم، تبعیت از آرزوها و هواهای نفسانی کردند و گروه اول دارای درجات عالی هستند و خداوند به بندگانش آگاه است، هر گروهی را به مقصدش و هر دسته ای را به آنچه که نسبت به آن شایستگی دارد، می رساند.

آیه16: الذین یقولون ربنا اننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا وقنا عذاب النار

یعنی به طور کلی به سوی ما منقطع می گردند و با یاد رنج ها و مصیبت ها، در پیشگاه ما به تضرع و زاری می پردازند، اینها از سوی ما به قرب و درجات خاص و بلندمرتبه و قسمت‌هایی که مورد رضایت باشد، خواهند رسید.

آیه17: الصابرین و الصادیقن و القانتین المنفقین و المستغفرین بالاسحار

صبر به معنای حبس کردن نفس است و دارای سه مرتبه می باشد:

1- صبر بر آنچه که به بنده دستور داده شده است، 2- صبر از آنچه که از آن نهی شده است و 3- صبر به معنای ایستان تحت جریان حکم الهی بر طبق آنچه که او اراده می کند، یا در از دست دادن محبوب یا هجوم آنچه که بنده توانایی مقابله با آن را ندارد.

حال اگر بنده، از این صفت ترقی کرد- بدین معنی که مشقت یا راحتی به او نرسید- این مرتبه، رضا نامیده می شود، نه. و گفته می شود: اینها کسانی هستند که بر امر خداوند صابر بوده و بر آنچه که با خداوند پیمان بسته اند صادقند. و آنها اطاعت کننده و تواضع کننده هستند با جانهایشان، از طریق استقامت کردن در راه محبت الهی و آنها، استغفار کننده اند از همه آنچه که انجام داده اند، چرا که در راه خدا، خود را مقصر می دانند.

و گفته می شود: با قلبهایشان صابر، و با روحشان صادق، و با نفس هایشان متواضع و با زبانشان استغفار کننده اند.

و گفته می شود: بر صدق مقصد و هدف خود صابر، در عهدها صادق و با حفظ حدود، اطاعت کننده و بر اعمال و احوال خود هنگام استیلای سلطنت توحید، استغفار کننده می‌باشند.

و گفته می شود: «صابرین»، افرادی هستند که بر طلب و خواسته خود صبر کرده اند و از صحنه فرار نکرده و از خستگی خشمگین نشده و از هر راحت و خواسته ای هجرت نمودند. و بر مصیبت ها صبر کردند و شکایت کردن را کنار گذاشتند تا به مولای خود رسیدند و چیزی از موانع دنیا و آخرت نتوانست راه آنها را به مقصد مصدود نماید.

و «صادقین»، افرادی هستند که در طلب خود صداقت داشتند و قصد آن را نمودند و از خود صداقت نشان دادند تا وارد گردند و باز هم صداقت به خرج دادند تا دیدند و باز هم صداقت نشان دادند تا یافتند و باز هم صداقت از خود نشان دادند تا اینکه دیگر خود را ندیدند، لذا ترتیب آن عبارت است از قصد، ورود، شهود، وجود و خمود.

و «قانتین» کسانی هستند که ملازم درگاه الهی گردیدند و بر خوردن اندوه و ناراحتی متداومت نمودند، و چیزهای دوست داشتنی را ترک نموده و صحبت و همراهی را کنار گذاشتند تا به قرب الهی رسیدند.

و «منفقین» اشخاصی هستند که ابتدا از حیث عمل با نفس خویش بخشش نمودند، آنگاه در حد توان خود از اموالشان بخشیدند و سپس با قلب های خود به وسیله درستی حالشان بخشش کردند و در نهایت، با ترک گفتن همه حظ و بهره های دنیوی و اخروی بخشیدند تا در قرب و وصل الهی مستهلک شوند، به خاطر اموری که آنها را به استیصال و بیچارگی کشاند و آنها را از بیخ و بن ریشه کن نمود.

و «مستغفرین» (استغفار کنندگان) از همه اینها، هنگامی که موقع سحر یعنی ظاهر شدن روشنایی به حالت صحو بازگشتند و آن، فجر و طلوع قلبهاست که با وجود آن، فجر دیگری در اقطار زمین ظاهر نخواهد شد.

(قسمتی از) آیه18: شهد الله انه لااله اله هو

یعنی خدا می داند و خبر می دهد و حکم می کند که خدایی جز او نیست، و این شهادت حق برای حق است که او حق می باشد، و اول کسی که شهادت به الله داد، خود او بود، و او در روز ازل با قول و کلام و خطاب خود به این امر شهادت داد و از وجود یگانه و بی نیاز بودن و کمک پایدار و ذات دایم و جلال سرمدی و جمال ابدی خویش خبر داد و فرمود: «شهد الله» سپس در ابدیتش، خداوند شهادت می دهد یعنی برهان ها را بیان کرده و دلایل یقین را ثابت نمود و آیات و نشانه ها را روشن کرد و دلایل و برهان ها را واضح نمود. لذا هر جزئی از هر آن چه خلق کرده و آفریده و از عدم ظاهر نموده و برهر چه از صفات ذاتیه حاصل کرده، از موجودات عینی، و آثاری که در وجود آنها مضمحل نموده و وجودهایی که قابلیت ملاقات با حق را دارند و صفت هایی که در آنها به وجود می آید- او روشن کننده وجود خود و واضح کننده ربوبیت خویش است و بر قدمت خود، شاهد بوده و برای عقول خبر داده که واحد عزیز و ماجد بوده و به بزرگی قدر خود و کمال عزت خویش شهادت داده، زمانی که انکار و کوشش خلقی نبود و عرفانی برای مخلوقی وجود نداشت و عقل و وفاق و کفر و حدثان و غیر و الحاد و شرک و فهم و فکر و آسمان و فضاء و ظلمت و روشنایی نبود و راهی برای پیوستن زوجها (شیء و ضد آن) وجود نداشت و فضل و بخششی به خاطر اختلاف آفت ها نبود.

(ادامه) آیه 18: و الملائکه

شهادت خویش به وحدانیتش را با شهادت فرشتگان تأیید ننمود بلکه آنها را مؤید و سعادتمند نمود موقعی که به آنها توفیق داد و راهنمایی کرد تا به او شهادت دهند، و آنها را به شناخت وحدانیت خود ارشاد نمود.

(ادامه) آیه18: و اولوا العم قائماً بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم

و صاحبان علم، همان اولیاء بنی آدم هستند، زیرا بزرگی قدرت او را درک کردند و صفت عزت او را فهمیدند و خداوند هم آنها را گرامی داشت به گونه ای که شهادت خود را با شهادت آنان همراه ساخت، و آنها هم از روی شهود عینی و واقعی شهادت دادند، نه از روی ظن و گمان، اگر آنها- امروز در این دنیا- خداوند را از روی ضرورت و به صورت حسی درک نکرده بودند، از روی ظن و حدس به او اعتقاد پیدا نمی کردند، خداوند خود را به آنها شناساند و آنها هم او را شناختند، و خداوند آنها را شاهد بر خود قرار داد و به همین جهت، آنها شهادت دادند و اگر خداوند به آنها نفرموده بود که چه کسی است، آنها نمی‌توانستند بفهمند که خداوند کیست.

و اما علماء با روشنی عقل های خود شهادت می دهند و موحدان بعد از خمودشان شهادت می دهند، همچنان که گفته شده:

افرادی که با قهر الهی مستهلک شده اند، به تحقیق که مردند

و بعد از فنا شدنشان، در مورد توحید به سخن در آمدند

و لذا کسی که آنها را به جریان درمی آورد، غیر آنان را برای خودشان آشکار نمی نماید، و آن فردی که قیام کننده از طرف آنها می باشد به آن وضعیتی که در آن قرار دارند، غیر خود آنهاست، آنها وجود داشتند، اما وی آنها را آشکار نمود، سراینده آنها (عرفا) گفته است:

نامه من به سوی شما، یک شب بعد از مرگ من آمد

و من نمی دانستم که بعد از مرگم می توانم بنویسم

و صاحبان علم دارای سلسله مراتب می باشند: 1- دانشمندی که صفتش، وفاق و رهبانیت است، 2- عالمی که وصفش فناء و ربانیت می باشد، 3- صاحب علمی که احکام حلال و حرام الهی را می شناسد، 4- عالمی که اخبار و سنت ها و آثار خداوند را می داند، 5- دانشمندی که علم به کتاب الهی و تفسیر و تأویل و محکم و تنزیل آن را دارد، 6- صاحب علمی که صفات و ویژگی های الهی را می داند و دلایل و برهان های الهی و وحدانیت او را سخنان خود تقویت می نمایند، 7- عالمی که مورد لطف الهی قرار می گیرد تا اینکه خداوند او را در محضر خویش حاصر می کند، سپس او را به حالت مکاشفه می رساند و آنگاه مورد قهر الهی قرار می گیرد، و در نتیجه اسم او باقی و وجودش محو می گردد و حکم الهی وارد شوند و کوبنده و بنده محو و نابود شونده است، سراینده آنها (عرفا) گفته است:

فرزندان حق، صبح کردند در حالی که خالص برای خدا بودند

و ویژگی های خلق در آنها پنهان بود

و اشاره این آیه چیزی جز فانی شدن آنها از احساسشان و هنگام علمشان به نفسهایشان نمی‌باشد، اما اعمال و وجودشان، مخلوق خداوند است، و آنچه از حالات وجودیشان فهمیده می شود، قبلاً در حکم ازلی الهی وجود داشته است و ذات حق تعالی، وصف به حدوث نمی شود و صفات ذات او نه اتصال به غیر را می پذیرد و نه از ذات وی منفصل می‌گردد، حق تعالی از هر ضد و مثل و مانند، وصل و فصل، جمع و فرق، عین و خلق، ملک و فلک، رسم و اثر، عبد و بشر، خورشید و ماه، و شبکه و گرد و غبار، منزه و پیراسته است.

(قسمتی از) آیه19: ان الذین عند الله الاسلام

دینی که از ان راضی است و به صاحب آن حکم نموده که بر اساس آن جز اراده و آن را بلند مرتبه می گرداند و با فضل و بخشش با آن برخورد می نماید، دین اسلام است.

و اسلام به معنی اخلاص و تسلیم شدن است، و غیر از آن، مردود بوده و راه نجات بر دارنده آن بسته است.

(ادامه) آیه 19: و ما اختلف الذین اوتوالکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم و من یکفر بآیات الله فان الله سریع الحساب

علم به سوی آنها آمد که برایشان حجت بود، نه معرفتی که همراه با بیان و استدلال باشد، و آنها بر انکار خویش اصرار نمودند، زیرا از محل شهود، در حجاب قرار گرفتند.

آیه20: فان حاجوک فقل اسلمت وجهی لله و من اتبعن و قل للذین اوتوالکتاب و الامیین أاسلمتم فان اسلموا قد اهتدوا و ان تولوا فانما علیک البلاغ و الله بصیر بالعباد

با چشم باطن آنها را مطالعه کن تا حال تو در دیدن اختلافات آنها با یکدیگر، متفرق نگردد، چرا که اگر کسی موجودات را با چشم قدرت الهی بنگرد، متوجه می گردد که ایجاد کننده همه- علیرغم آنچه که به هر یک از آنها اختصاص یافته است- یکی است.

در مقابل صدای بلند، با صدای بلند آنها را بخوان، و شاهد تصرفات ما نسبت به آنها از طریق درون باش و زبان خویش را با نصیحت آنان مشغول کن و قلب خود را از سخن آنان خالی نما و باطن خویش را از دیدن آنها جدا کن، چرا که از امور آنها چیزی را جز ابلاغ وحی به تو تکلیف نکردیم، و ما اجرا کننده امور و ایجاد کننده آنها هستیم.

آیه 21: ان الذین یکفرون بآیات الله و یتقلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم

همانا به افرادی که دچار خذلان و حرمان نمودیم، خبر ده که اعراض ما از آنها ابدی است و حکم سابق و ازلی ما به منتقل شدن آنها از بهشت به جهنم و از خذلان و حرمان به عقوبت و آتش تعلق گرفته است.

آیه22: اولئک الذین حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخره و ما لهم من ناصرین

آنان، کسانی هستند که- امروز، در این دنیا، توفیق اعمال خوب را ندارند و فردا (روز قیامت) هم به آرزوهایشان نخواهند رسید و این بدان جهت است که آنان در هر دو دنیا، یاری ما را از دست داده اند و عزت و قدرت ما را مشاهده ننمودند.

آیه 23: الم تر الی الذین اوتوا نصیباً من الکتاب یدعون الی کتاب الله لیحکم بینهم ثم یتولی فیق منهم و هم معرضون

تو را امتحان کردیم به دعوت افرادی که در علم ازلی ما ثبت شده که آنها دعوت را اجابت نمی کنند، و لذا بر آنچه در مورد آنها به تو امر کردیم، صبر نما و من بدی حال آنان را می‌دانم، به درستی که آنها از اجابت دعوت تو روی گردان هستند، زیرا آنها حسن تجلی را از طریق اراده ازلی ما از دست دادند.

آیه24: ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودات و عزهم فی دینهم ما کانوا یفترون

در دنیا آنها را به سنت استدراج عقوبت نمودیم به گونه ای که برای خودشان، حکم به نجات و تخفیف عذاب نمودند و به زودی خواهند دانست که بلایی بر آنها مضاعف گردیده و آنان گمان می کردند که جایگاهی دارند، بدانید که آنها دروغگو هستند. خطاکاران، حکم اشتباهی را تصور می کردند.

آیه 25: فکیف اذا جمعناهم لیوم لاریب فیه و وفیت کل نفس ما کسبت و هم لایظلمون

این آیه، سخن تعجب آمیز است نسبت به آنچه به آن خبر داده است از بزرگی امر و بلندای شأن و مرتبه هنگام بهت عقول آنان و وحشت باطنهایشان و عدم برآورده شدن دعاهایشان و کنده شدن قلوب آنها از جایگاهشان و حالت احتضار آنان، سپس آنچه که از حساب و عتاب، و عذاب و عقوبت، و عدم احترام و اجابت دعوت، و آنچه در این راستاست به آنها خواهد رسید.

و قیامت کفار، روز محشر، و قیامت دوستان هنگام وقت[2] است و شرح این مسئله، تفسیر طولانی می طلبد.

(قسمتی از) آیه26: قل اللهم مالک الملک

«اللهم» معنایش یا الله است و میم آخر آن، بدل از حرف نداء یعنی یا می باشد. در این آیه، خداوند چگونگی ثنا گفتن بر حق را تعلیم داده است یعنی توصیف کن مرا به آنچه که از بزرگی قدر و اندازه، مستحق آن هستم، پس بگو: ای صاحب ملک و پادشاهی، تو شریک و کمک کننده و پشتیبان و همتایی نداری و کسی در ذات، همتای تو نیست و در ملک و پادشاهی تو کسی بهره و سهمی ندارد و در خلق کردن، شخصی معارض تو نیست.

(ادامه) آیه26: تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء

تا بدانیم که ملک و پادشاهی برای اوست و پادشاه از جنس مخلوقات، در مقابل او تواضع می کند، و فردی که پادشاهی از او گرفته شده، از کسانی است که بر خداوند تکبر ورزیده، بنابراین زیبایی خلق در تواضع آنها برای حق و عزتشان در محو شدن آنان در او، و بقای آنها در فنا شدنشان در اوست.

(ادامه) آیه26: و تعز من تشاء

یعنی با عزت ذاتی، هر کس را بخواهد عزت می بخشد.

(ادامه) آیه26: و تذل من تشاء

یعنی با خذلان و خواری اش، هر کس را بخواهد ذلیل می نماید.

و هر کس را که بخواهد عزیز می کند بدین گونه که او را هدایت می کند تا شاهد خداوند بوده و او را یکتا بداند و هر کس را که بخواهد ذلیل می کند بدین صورت که خداوند را انکار کرده و او را از دست بدهد. با یمن اقبال خود به هر شخصی که بخواهد عزت می‌بخشد، و با ترس اعراض و دوری از خود، هر فردی را که بخواهد ذلیل می نماید. با انس به خود هر کسی را که بخواهد عزیز می نماید و با وحشت و ترس از خود، هر شخصی را که بخواهد ذلیل می کند. با مشغول کردن به خود، افرادی را که بخواهد عزیز، و با منصرف کردن افراد از خود، آنهایی را که بخواهد، ذلیل می نماید. به وسیله ساقط کردن احکام نفس از افراد، هر شخصی را که بخواهد عزیز و با غالب نمودن پستی نفس، هر فردی را که بخواهد، ذلیل می کند. با طوالع[3] انس، هر کس را بخواهد عزیز و با حوادث ناگوار و کوبنده نفس، هر فردی را که بخواهد ذیل می نماید. با بسط[4] خود، هر فردی را که بخواهد عزیز و با قبض[5] خویش، هر شخصی را که بخواهد، ذلیل می کند.