فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

بررسی عوامل موثر در رعایت حجاب دانش آموزان دختر

هیچ چیز نبود، جز دیکتاتوری وحشی، او که می‌خواست با سرنیزه، پرده از اندام عفاف براندازد هر چند می‌دانست زنان این خاک، سپاهیان آموزش دیده در اصالت فاطمه اند و مردان را قامت غیرت فرونریخته است و تبر ابراهیم، هنوز هم سبز می‌درخشد، وطن را به سود خنده های نامتناهی شیطان فروخت و آزادی را در «نماد مسلمانی» هم محکوم کرد
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 24 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 46
بررسی عوامل موثر در رعایت حجاب دانش آموزان دختر

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مقدمه

هیچ چیز نبود، جز دیکتاتوری وحشی، او که می‌خواست با سرنیزه، پرده از اندام عفاف براندازد. هر چند می‌دانست زنان این خاک، سپاهیان آموزش دیده در اصالت فاطمه اند و مردان را قامت غیرت فرونریخته است و تبر ابراهیم، هنوز هم سبز می‌درخشد، وطن را به سود خنده های نامتناهی شیطان فروخت و آزادی را در «نماد مسلمانی» هم محکوم کرد.

بانوی ایران، تا آن زمان پشت پرچین حجب و حیا، دامان پاک خود را گسترانیده بود تا گل های خوش آب و رنگی که سر به زانویش نهاده بودند، با لالایی هر قصه‌ی آسمانی بیارامند.

اما، چشم هایی که پشت حریر نقاب، اعتماد خود را از زاویه‌ی نورانی تری می‌نگریست، دانست که باید تحمیل عریانی را گریه کند و گیسوانی که در امنیت حریم حجاب، بافته‌های محبوبیت و لطافت بود، باید در کوچه بازار هر نگاه آلوده رها می‌شد.

و اینک زنان ایرانی که همواره از چشمه‌ی حیا آب می‌نوشیدند و چادر عفت بر سر می‌کردند باید در برابر تیرهای زهرآلود نگاه نامحرمان، بدون حجاب ظاهر شوند و چه سخت است تصور مرواریدی صدف!

دژخیم، پا در پوتین ابلهانه ترین تفکرات تجددگرایی، بر جاده‌های شرافت ایران زمین گام بر می‌داشت تا چشم های خودبین استعمار را به روی شرف خود ساخته‌ی ایرانی بدراند، تا لکه‌دار کند دامان عفت ایرانی را و به خاک بکشاند عصمت عفاف را.

اما تاریخ به یاد می‌آورد استقامت ایرانی را، ایستادگی غیرت را! ‌تاریخ می‌بالد به سرزمین زنان عفیف؛ زنانی که سیاهی چادرهایشان با خون عفتشان آمیخت و حجابشان حفظ ماند تا پیش دردانه‌ی رسول اکرم (ص)، فاطمه‌ی زهرا (س) روسپید شوند.

ای زن، به تو از فاطمه این گونه خطاب است

ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه‌گری و خودنمایی نپردازد.

در جامعه‌ای که زن را نه با معیارهای انسانی، بلکه با معیارهای زنانگی می‌سنجند، زن در حکم یک کالاست و با او مانند یک کالا رفتار می‌شود. شگفت است که هر گاه از پوشش و سادگی اسلامی به میان می‌آید، مخالفان که غالباً یا شیفتگان ناآگاه غربند، یا پادوهای مزدور سرمایه داری مصرفی، زبان به سخنسرایی می گشایند که شما می‌خواهید زن را از حضور فعال در جامعه محروم کنید و او در خانه محبوس سازید و شما شخصیت زن را جدی نگرفته و نیمی از جمعیت کشور را از صحنه‌ی کار اجتماعی بیرون رانده اید. [1]

در پاسخ باید گفت اتفاقاً چون در تفکر اسلامی زن باید به عنوان یک انسان به صورتی بسیار جدی وارد اجتماع شود، لازم است دست از تجمل و خودنمایی بردارد.

لازمه‌ی اجتماعی بودن این است که فرد کمتر به خود بپردازد و خود را هم چون قطره‌ای در دریای جامعه غرق کند.

آری؛ حجاب در حقیقت طهارت باطنی و اقتدار معنوی زن است که در قالب لباس و چادری ساده تجلی می‌کند، تا از چشم هوس بازان و نامحرمان به دور باشد. همانگونه که گنج گران قیمت را در زیر خاک پنهان می‌کنند تا نصیب رهزنان نشود، زن نیز باید گنجینه‌ی نهاد خویش را در کمال سادگی ارائه دهد و طهارت و تقوای باطنی را که مایه‌ی باروری درخت خانواده است برای همسر و فرزندان خود در پوشش خاکی ساده یعنی «حجاب» حفظ نماید. حجاب زن اگر چه تأکید شریعت است اما در روان شناسی عام امروزی مورد توجه همه‌ی جوامع می‌باشد؛ یعنی همگان اعتراف دارند که حجاب برای سلامت هم مرد و هم زن ضروری است؛ به ویژه تنها راه برون رفت از ناامنی های اخلاقی و اجتماعی زنان را رویکردی دوباره به حجاب می‌دانند.

این جاست که وجود زنانی چون حضرت زهرا (س) و زینب کبری و حضرت مریم ، در فرهنگ جوامع بشری، به عنوان الگوی پاکی طهارت، غیرت و شجاعت، حضوری دوباره می‌یابند.

جهان محتاج روی پاک زهراست دل هر پاک، سینه چاک زهراست

زنی که قدر گنج خویش داند کلید گنج او در خاک زهراست

بنابراین، حجاب، ایمنی بخش زنان و سلاح تیز میدان علیه دشمنان، خیمه‌ی طهارت و پاکی‌ها برای تربیت فرزندان صالح و با ایمان ، استحکام پیوند خانوادگی، استواری اجتماع و مایه‌ی آرامش روح و روان می‌باشد.[2]

گل عفاف، در بوستان حجاب می‌روید و حجاب قلعه‌ای برای پاسداری از «گوهر عفاف» است.


هدف کلی :

بررسی عوامل مؤر در رعایت حجاب دانش آموزان دختر

مدارس راهنمایی تحصیلی شهرستان یزد

پیشینة تحقیق

الف – مطالعه تحقیقات انجام شده در زمینه حجاب دانش آموزان مدارس:

در زمینه بررسی وضعیت حجاب دانش آموزان مدارس دخترانه تاکنون می‌توان به تحقیقی که توسط دفتر مشاوره و تحقیق وزارت آموزش و پرورش در سال 1370 تحت عنوان “بررسی علل گرایش یا عدم گرایش به حجاب در میان دختران شهر تهران” در مناطق ششگانه 5، 4، 11، 14 ، 18 انجام شده است اشاره نمود.

نمونه مورد بررسی این تحقیق شامل 537 نفر دانش آموز دختر مقطع راهنمائی و متوسطه می‌باشد که از این تعداد با توجه به ملاکهای انتخاب شده 145 نفر حذف و در مجموع تعداد پرسشنامه های قابل بررسی به 392 مورد رسید از این تعداد 186 پرسشنامه توسط دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی و 206 مورد توسط دانش آموزان مقطع متوسطه تکمیل شده و جهت تجزیه و تحلیل نتایج بدست آمده از این تحقیق از روش آمار توصیفی استفاده گردیده است.

نتایج حاصله از این تحقیق نشان میدهد که :

اکثریت دانش آموزان گرایش به رعایت حجاب دارند. اما علت عدم رعایت کامل حجاب می‌تواند ناشی از عواملی چون عدم آگاهی نسبت به حدود شرعی عکس العمل در مقابل فشارهای موجود در سطح جامعه در زمینه حجاب، الگو های نامناسب در جامعه و نیازهایی چون توجه و ... میباشد و همچنین گرایش به حجاب در بین دانش آموزان مقطع راهنمایی بیش از دانش آموزان مقطع دبیرستانی است.

در این تحقیق میزان تحصیلات پدران دانش آموزانی که دارای گرایش به حجاب هستند بیشتر در حد زیر دیپلم بوده اما تحصیلات پدران دانش آموزانی که عدم گرایش به حجاب نشان می دهند در حد دیپلم و فوق دیپلم می‌باشد و میزان تحصیلات مادران دانش آموزانی که دارای گرایش به حجاب هستند در حد خواندن و نوشتن بوده اما تحصیلات مادران دانش آموزانی که عدم گرایش به حجاب نشان میدهند در حد دیپلم و فوق دیپلم می‌باشد.

بیشترین مخالفت دانش آموزانی که گرایش به حجاب ندارند مربوط است به چادر و معتقدند که چادر دست و پاگیر است در این مورد 7/44% دانش آموزان موافق با حجاب نیز نظر موافق داده اند ولی اکثر دانش آموزان موافق و مخالف حجاب، مخالف آن هستند که چادر سر کردن نوعی توهین به شخصیت زن است.

نوع خانواده و اقوام در نحوه پوشش دانش آموزان بسیار موثر است به خصوص دانش آموزانی که در مقطع راهنمایی تحصیل می کنند و از نظر نوع محل مسکونی خانواده‌ها ملاحظه می گردد که درصد بیشتری از خانواده هایی که دانش آموزان آنها عدم گرایش به حجاب دارند در منازل آپارتمانی زندگی می کنند یکی از عوامل مهم زدگی دانش آموزان از حجاب رفتار نامناسب افراد باحجاب است و برخورد تحقیرآمیز یا احترام آمیز مردم جامعه با زنان باحجاب و بدحجاب در گرایش یا عدم گرایش دانش آموزان به حجاب موثر است.

دانش آموزان موافق حجاب حدود 40% بیشتر از دانش آموزان مخالف حجاب بر این عقیده‌اند که حجاب لازم است چون فرمان خدا و پیشوایان دین است و موجب خوشبختی انسان در آخرت است همچنین اکثر دانش آموزان حجاب و رعایت آنرا به دلیل آنکه فرمان خداوند می‌باشد پذیرفته اند و کمتر نسبت به علل فرهنگی یا سیاسی آن آگاهی دارند و حتی گرایش نشان می‌دهند پیروی از مد یکی از عوامل مؤثر در گرایش دانش آموزان به بدحجابی است و احساس زیبائی در انتخاب یا عدم انتخاب از نظر دانش آموزان مهم است.

هر چه سن دانش آموزان موافق حجاب بیشتر شده در عقیده خود راسخ تر شده اند و بر عکس دانش آموزان مخالف حجاب هر چه سنشان بیشتر شده تزلزل بیشتری در عقاید نشان می‌دهند.

بنابراین با توجه به مقایسه نتایج به دست آمده از این تحقیق و تحقیقی که در تیرماه 73 بر روی 300 نفر از دانش آموزان دختر پایة اول، دوم، سوم و چهارم دبیرستانهای دخترانه شهرستان یزد انجام شد میتوان نتیجه گرفت که در هر دو تحقیق عواملی چون وضعیت مطلوب ظاهری دانش آموزان، میزان تحصیلات در حد عادی مادران، عدم پیروی از مد و مدگرائی ، برخورد مناسب اطرافیان با افراد با حجاب و بدحجاب، برخورد منطقی و برنامه ریزی صحیح مسئولین مدرسه در اجرای امر حجاب افزایش شناخت دانش آموزان نسبت به دلایل رعایت و میزان رعایت حجاب افراد خانواده در رعایت حجاب دانش آموزان مؤثر می باشد.

در مورد تفاوتهای این دو تحقیق می‌توان اظهار داشت که در این تحقیق میزان تحصیلات پدر عاملی مؤثر در رعایت حجاب فرزندان بوده در حالیکه در تحقیق حاضر این عامل تأثیر چندانی در رعایت حجاب نداشته است و همچنین تفاوت دیگری که مشاهده میگردد مربوط به نظرات دانش آموزان در مورد مناسبترین نوع پوشش برای زنان در جامعه می‌باشد که در این تحقیق اکثراً معتقد به پوشش مانتو و شلوار و مقنعه بوده در حالیکه در تحقیق حاضر اکثراً هر دو پوشش چادر مانتو شلوار و مقنعه را مناسب می‌دانند.


بررسی حجاب از دیدگاه اسلام

پیش از این که استنباط خود را در این باره ذکر کنیم، لازم است یک نکته را یادآوری می‌کنیم، آن نکته این است که معنای «لغوی» حجاب که در عصر ما این کلمه برای پوشش زن معروف شده است، چیست؟

کلمه‌ی «حجاب» هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب. بیشتر استعمالش به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می دهد که پرده وسیله‌ی پوشش است و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششی حجاب نیست، آن پوششی حجاب نامیده می شود که از طریق پشت پرده واقع شدن، صورت گیرد. در قرآن کریم در داستان سلیمان غروب خورشید را این طور توصیف می کند: حتی توارت بالحجاب؛ یعنی تا آن وقتی که خورشید در پشت پرده مخفی شد. پرده‌ی حاجز میان قلب و شکم را حجاب می نامند.

در دستوری که حضرت علی (ع) به مالک اشتر نوشته است،‌ می‌فرماید : «در میان مردم باش، کمتر خود را درون خانه پنهان کن، حاجب و دربان تو را از مردم جدا نکند، بلکه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعیفان و بیچارگان بتوانند نیازمندی‌ها و شکایات خود را به گوش تو برسانند و تو نیز از جریان امور بی اطلاع نمانی».[3]


ابن خلدون در مقدمه‌ی خویش فصلی دارد تحت عنوان :

«فی الحجاب کیف یقع فی الدول و انه یعظم عندالهرم» ، در این فصل بیان می کند که حکومت ها در بدو تشکیل میان خود و مردم حائل و فاصله ای قرار نمی دهند ولی تدریجاً حائل و پرده ی میان حاکم و مردم ضخیم تر می‌شود تا بالاخره عواقب ناگواری به وجود می‌آورد.

ابن خلدون کلمه‌ی حجاب را به معنی پرده و حائل نه «پوشش » به کار برده است. استعمال کلمه‌ی حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدید است، در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقها کلمه‌ی «ستر» که به معنی پوشش است به کار رفته است. فقها چه در کتاب الصلاه و چه در کتاب النکاح که معترض این مطلب شده اند کلمه‌ی ستر را به کار برده اند نه کلمه‌ی حجاب را.

بهتر این بود که این کلمه عوض نمی شد و ما همیشه کلمه ی پوشش را به کار می‌بردیم زیرا چنان چه گفتیم معنی شایع لغت «حجاب» پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده می شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده است که عده‌ی زیادی گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده باشد و بیرون نرود.

وظیفه‌ی پوشش که اسلام برای زنان مقرر کرده است به این معنی نیست که از خانه بیرون نروند. زندانی و حبس کردن زن در اسلام مطرح نیست. در برخی از کشورهای قدیم مثل ایران قدیم و هند چنین چیزهایی وجود داشته است ولی در اسلام وجود ندارد. پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه‌گری و خودنمایی نپردازد.

آیات مربوطه همین معنی را تکرار می کند و فتوای فقها هم مزید و مؤید همین مطلب است و ما حدود این پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذکر خواهیم کرد. در آیات مربوطه «لغت حجاب » به کار نگرفته است. آیاتی که در این باره هست چه در سوره‌ی نور و چه در سوره‌ی احزاب حدود پوشش و تماس های زن و مرد را ذکر کرده است، بدون آن که کلمه‌ی حجاب به کار رفته باشد. آیه ای که در آن کلمه «حجاب » به کار رفته مربوط است به زنان پیامبر که در قرآن کریم درباره‌ی آنها دستورات خاصی وارد شده است.

اولین آیه خطاب به زنان پیامبر با این جمله آغاز میشود : «شما با سایر زنان فرق دارید»؛ اسلام عنایت خاصی داشته است که زنان پیغمبر چه در زمان حیات آن حضرت و چه از وفات ایشان در خانه های خود بمانند و در این جهت بیشتر منظورهای اجتماعی و سیاسی در کار بوده است. قرآن صریحاً می‌گوید: «در خانه های خود بمانید» اسلام می‌خواسته است «امهات المؤمنین» که خواه ناخواه احترام زیادی در بین مسلمانان داشته‌اند از احترام خود سوء استفاده نکنند و احیاناً ابزار استفاده عناصر خودخواه و ماجراجو در مسائل سیاسی و اجتماعی واقع نشوند و چنانکه می‌دانیم یکی از آنها یعنی عایشه که از این دستور تخلف کرد ماجراهای سیاسی ناگواری برای جهان اسلام به وجود آورد. او همیشه اظهار تأسف می کرد و می‌گفت دوست داشتم فرزندان زیادی از پیامبر داشتم و می مردند اما به چنین ماجرایی دست نمی‌زدم.

سر‌ّ این که زنان پیامبر ممنوع شدند از این که بعد از آن حضرت با شخص دیگری ازدواج کنند همین است؛ یعنی شوهر بعدی از شهرت و احترام زنش سوء استفاده می‌کرد و ماجراها می‌آفرید بنابراین اگر درباره‌ی زنان پیامبر دستور اکیدتر و شدیدتری وجود داشته باشد بدین جهت است.

به هر حال آیه‌ای که در آن آیه کلمه‌ی «حجاب» به کار رفته آیه 52 سورة احزاب است که می‌فرماید : «اگر از آن متاع و کالای مورد نیازی مطالبه می کنید از پشت پرده از آنها بخواهید».

در اصطلاح تاریخ و حدیث اسلامی هر جا نام «آیه حجاب» آمده است مثلاً گفته شده قبل از نزول آیه حجاب چنان بود و بعد از نزول آیه حجاب چنین شد، مقصود آیه این است که مربوط به زنان پیامبر است.


بررسی اصل معاد و جایگاه آن در معارف اسلامی

یکی از اصول اعتقادی دین اسلام، اصل معاد است بنابراین اصل، همه انسان هایی که در این عالم به دنیا امده و رفته اند و از این پس می آیند و مدتی زندگی می کنند و می‌روند، همه و همه در جهان دیگری زنده شده و در دادگاه عدل الهی حاضر می شوند و به پاداش یا کیفر اعمال خود می رسند یا به بهشت می روند و یا روانه دوزخ خواهند شد و در هر حال از یک حیات ابدی برخوردار
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 12 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 21
بررسی اصل معاد و جایگاه آن در معارف اسلامی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فهرست

مقدمه

1-1. اصل معاد و جایگاه آن در معارف اسلامی

1-2. ایمان به معاد و اثرات آن

1-3. اقرار به معاد

2- ماهیت مرگ و خواب

3- برزخ از دیدگاه کتاب و سنت

برزخ از نظر فرهنگ ها

برزخ از نظر عقل و وحی

برزخ از نظر مصریان

4- شفاعت

مفهوم شفاعت

نفی شفاعت باطل و اثبات شفاعت حق


منابع

رستاخیز از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه مؤلف: محمد طاهریان

معاد در نگاه عقل و دین مؤلف: محمدباقر شریعتی سبزواری

معاد شناسی مؤلف: آیت الله جعفری سبحانی

مقدمه و ترجمه دکتر علی شریعتی


اصل معاد و جایگاه آن در معارف اسلامی:

یکی از اصول اعتقادی دین اسلام، اصل معاد است. بنابراین اصل، همه انسان هایی که در این عالم به دنیا امده و رفته اند و از این پس می آیند و مدتی زندگی می کنند و می‌روند، همه و همه در جهان دیگری زنده شده و در دادگاه عدل الهی حاضر می شوند و به پاداش یا کیفر اعمال خود می رسند: یا به بهشت می روند و یا روانه دوزخ خواهند شد و در هر حال از یک حیات ابدی برخوردارند.

ایمان به این اصل شرط مسلمانی است و اگر کسی این ایمان را از کف بدهد و عالم آخرت را انکار کند از زمره مسلمانان بیرون است.

همگی پیامبران الهی- از آدم تا خاتم- پس از اصل توحید، اصل معاد را بیان می کرده مردم را به ایمان و اعتقاد به حیات اخروی می خواندند.

ایمان به معاد و اثرات آن:

هرگونه اعتقاد و برداشتی، خواه ناخواه در رفتار انسان مؤثر است. چنانچه اعتقاد درست باشد اثرات آن سازنده وگرنه واکنش های منفی در رفتار آدمی خواهد داشت.

ایمان همان باور قلبی و درونی است و در صورتی که برخاسته از علم و آگاهی باشد، می تواند اثرات شگرفی بر رفتار فرد و جامعه بگذارد. بنابراین وهم به معاد یا شک به معاد بلکه ظن و علم به معاد، در صورتی که همراه با ایمان نباشد، نمی تواند منشأ تحول در انسان گردد.

ولی چنانچه انسانی در راستای رسیدن به حقیقت و ایمان به معاد، گام برمی دارد و در حال تحقیق نسبت به این مقوله است، و به مطالعه در وجود خود و طبیعت و تاریخ می‌پردازد، و در این سیر مطالعاتی، گاهی به مرحله ای می رسد که «احتمال معاد» را می‌دهد و گاهی «ظن و گمان» نسبت به آن واقعیت پیدا می کند و در چنین حالتی است که چه بسا گمان به معاد نیز کارساز باشد؛ و شاید آیات شریفه قرآن که ظن به معاد را موجب نجات برخی و عدم ظن به معاد را درباره دوزخی شدن گروهی دیگر، مطرح نموده است. اشاره به همین حقیقت باشد، آنجا که فرمود:

الا یظن اولئک انهم مبعوثون. (سوره المطففین، آیه4)

آیا کم فروشان گمان ندارند قیامتی هست؟

و هنگامی که نامه عمل نیکان از جانب راست به آنها داده می شود راز آن را چنین بازگو می نمایند که:

انی ظننت انی ملاق حسابیه. (سوره الحاقه، آیه20)

من چنین می پنداشتم که روز حسابی که دارم را در کارنامه ام خواهم دید.

و علت ناموفق بودن آنها که نامه عملشان از جانب چپ یا از پشت سر به آنها داده می‌شود، عدم ظن به معاد معرفی کرده است. آنجا که می فرماید:

و اما من اوتی کتابه وراء ظهره فسوف یدعوا … انه ظن ان لن یحور

(سوره الانشقاق. آیات 10-14)

و اما ان کسی که طومار اعمالش را به پشت سر بیاویزد... (به علت این است که) تصور می کرد که هرگز به قالب تن باز نخواهد گشت.

اقرار به معاد:

اقرار به معاد، هنگامی است که ایمان به معاد در رفتار انسان مشهود باشد جایگاه ایمان به معاد در درون مؤمن به آن تثبیت شده باشد به طوری که قیامت و جریانات آن از نعمت و نقمت توجه انسان را به خود جلب نموده باشد و شب و روز او تحت تأثیر اعتقاد عمیق به معاد قرار گرفته باشد، آنگونه که علی (ع) در خطبه متقین توصیف آنها را نموده است:

اما شب هنگام، راست برپایند و قرآن را جزء به جزء با تأمل و درنگ بر زبان دارند و با خواندن آن اندوهبارند و در آن خواندن داروی درد خود را به دست می آورند و اگربه آیه ای گذشتند که تشویقی در آن است به طمع بیارمند و جانهاشان چنان از شوق برآید که گویی دیده هاشان به آن نگران است و اگر آیه ای را خواندند که در ان بیم دانی است، گوش دل های خویش را بدان نهند. با رکوع پشت های خود را خمانیده اند و با سجود پیشانی و پنجه ها و زانوها و کناره های پا را بر زمین گسترانیده، از خدا می خواهند گردن هاشان را بگشایند و از آتش رهاشان نماید.

و اما در روز دانشمندانند خویشتندار، نیکوکارانند پرهیزگار، ترس آنانرا چون تیر پیراسته، تراشیده کرده است و نزار چون کسی به آنها بنگرد، پندارد بیمارند، اما آنان را بیماری نیست و گوید خردهاشان آشفته است اما آن پریشانی را سبب دیگری است.

(خطبه 193، نهج البلاغه، ترجمه شهیدی)

در تعالیم عالیه اسلام و منابع سرشارش، آموزش هایی همانند تأکید بر نوشتن وصیت نامه، تهیه کفن، به زیارت مردگان رفتن به چشم می خورد که با به کار بستن آنها، اقرار به مرگ در وجود انسان تحقق می یابد و اینک روایاتی در این باب:

قال علی (ع):

امی قلبک بالموعظه و امتد بالزهاده و قوه بالیقین و نوره بالحکمه و ذللـه بذکر الموت و قرره بالفنا… ( نامه31، نهج البلاغه، صبحی صالحی)

دلت را به اندرز زنده بدار و به پارسایی بمیران و به یقین نیروبخش و به حکمت روشن گردان و با یاد مرگش خوار ساز و به اقرار نیست شدن وادار ساز.

قال الصادق(ع):

اذا اعد الرجل کفنه فمومأ جور کلما نظر الیه. (وسائل الشیعه، جلد2، ص755)

هنگامی که انسان کفنش را آماده سازد هرگاه به آن نگاه کند پیش خدا مأجور است.

قال علی (ع):

زوروا موتاکم فانهم یفرحون بزیارتکم و فی حدیث آخر قال رسول الله (ص) فان لکم غیر عبره. (وسائل الشیعه، جلد2، صفحه878)

به زیارت مردگان خود بروید زیرا زیارت اهل قبور مایه خوشحالی آنها و عبرت شماست.

ماهیت مرگ و خواب:

در این که حادثه ای به نام مرگ انسان را به ناچار درمی یابد جای تردید نیست و همگان به این واقعیت اذعان داشته و وجود هستی آن را پذیرفته اند ولی این پرسش همواره برای انسان ها و مکتب ما مطرح بوده و هست که: مرگ چیست؟

مادیین و کافه ان آن را- نیستی مطلق و حس مذهبان آن را- نیستی نسبی دانسته اند.

قرآن کریم و معصومین (ع) ضمن مردود دانستن نظریات مزبور از ماهیت و چیستی مرگ، پرده برداشته و آن را «توفی» معرفی نموده اند. توفی در لغت به معنای اخذ شیء به طور تمام و کمال است. هرگاه کسی چیزی را به تمام و کمال و بدون هیچ کم و کاستی دریافت کند، در زبان عربی کلمه توفی به کار برده می شود.

از آیاتی که از مرگ به توفی یاد کرده، استنباط می شود که از نظر قرآن، مرگ تحویل گرفتن است، یعنی انسان هنگام مرگ به تمام شخصیت و واقعیتش در اختیار مأموران الهی قرار می گیرد و آنان انسان را دریافت می کنند. از این گونه آیات سه نکته به دست می آید:

1- مرگ نیستی و نابودی نیست بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر است و حیات انسان بعد از مرگ به گونه ای دیگر ادامه می یابد.

2- آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل داده «من» واقعی او محسوب می شود، بدن و توابع آن نیست. زیرا بدن و اعضای آن، هنگام مرگ به جایی تحویل نمی شوند و مأموران الهی آنها را نمی ستانند، بلکه در همین جهان می مانند و به تدریج منهدم می‌گردند.


بررسی توحید در قرآن

مقدمه توحید و یکتایى خداوند متعال یکى از اصول اعتقادى اسلام و همه ادیان ابراهیمى است در قرآن کریم در آیات زیادى به این مسئله اشاره و بر آن استدلال شده است از جمله آیات 163 و 164 سوره بقره است که براى آشنایى بیشتر با مطالب نورانى این دو آیه شریفه تفسیر آنها را از کتاب ارزشمند تفسیر المیزان اثر علامه طباطبایى (ره) تقدیم مى‏داریم و الهکم اله واحد لا
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 38 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 54
بررسی توحید در قرآن

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

توحید در قرآن

مقدمه: توحید و یکتایى خداوند متعال یکى از اصول اعتقادى اسلام و همه ادیان ابراهیمى است. در قرآن کریم در آیات زیادى به این مسئله اشاره و بر آن استدلال شده است: از جمله آیات 163 و 164 سوره بقره است که براى آشنایى بیشتر با مطالب نورانى این دو آیه شریفه تفسیر آنها را از کتاب ارزشمند تفسیر المیزان اثر علامه طباطبایى (ره) تقدیم مى‏داریم. و الهکم اله واحد لا اله الا الله هو الرحمن الرحیم ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار...

به درستى در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز و کشتى‏ها که در دریا بسود مردم در جریانند و در آنچه که خدا ازآسمان نازل میکند یعنى آن آبى که با آن زمین را بعد از مردگیش زنده میسازد و از هر نوع جنبنده در آن منتشرمیکند و گرداندن بادها و ابرهائیکه میان آسمان و زمین مسخرند آیات و دلیلهائى است براى مردمى که تعقل کنند(164).

و بعضى از مردم کسانى هستند که بجاى خدا شریک‏ها میگیرند و آنها را مانند خدا دوست میدارند وکسانیکه بخدا ایمان آورده‏اند نسبت باو محبت‏شدید دارند، و اگر ستمکاران در همین دنیا آن حالت‏خود را که‏در قیامت هنگام دیدن

بیان

این آیات که مسئله توحید را خاطر نشان میکند، همه در یک سیاق و در یک نظم قرار دارند، و بر مسئله نامبرده اقامه برهان نموده، شرک و سرانجام امر آن را بیان مى‏کند.

(و الهکم اله واحد)، در سابق در تفسیر بسم الله در اول کتاب، تفسیر سوره حمد معناى کلمه(اله)گذشت، (معنى"واحد" در"اله واحد")و اما معناى کلمه(واحد)، باید دانست که مفهوم وحدت از مفاهیم بدیهى است که درتصور آن هیچ حاجت بان نیست که کسى آنرا برایمان معنا کند و بفهماند که وحدت یعنى چه‏چیزى که هست موارد استعمال آن مختلف است، چه بسا چیزى را بخاطر یکى از اوصافش‏واحد بدانند، و مثلا بگویند مردى واحد، عالمى واحد، شاعرى واحد، که مى‏فهماند صفت‏مردانگى و علم و شعر که در او است‏شرکت و کثرت نمى‏پذیرد و درست هم هست، چون‏رجولیتى که در زید است قابل قسمت میان او و غیر او نیست، بخلاف رجولیتى که در زید و عمرواست - که دو مردند - و دو رجولیت دارند و مفهوم رجولیت در بین آن دو تقسیم شده و کثرت‏پذیرفته است.

پس زید از این جهت - یعنى از جهت داشتن صفتى بنام رجولیت - موجودى است واحدکه قابل کثرت نیست، هر چند که از جهت این صفت و صفات دیگرش مثلا علمش و قدرتش وحیاتش، و امثال آن واحد نباشد، بلکه کثرت داشته باشد.

(بیان فرق اجمالى بین دو کلمه"احد"و"واحد")ولى این جریان در خداى سبحان وضع دیگرى بخود مى‏گیرد، میگوئیم خدا واحد است، بخاطر اینکه صفتى که در اوست - مثلا الوهیتش - صفتى است که احدى با او در آن صفت‏شریک نیست و باز مى‏گوئیم: خدا واحد است چون علم و قدرت و حیات دارد، و خلاصه بخاطرداشتن چند صفت وحدتش مبدل به کثرت نمى‏شود، براى اینکه علم او چون علوم دیگران وقدرتش و حیاتش چون قدرت و حیات دیگران نیست، و علم و قدرت و حیات و سایر صفاتش اورا متکثر نمى‏کند، تکثرى که در صفات او هست تنها تکثر مفهومى است و گر نه علم و قدرت وحیاتش یکى است، آنهم ذات او است، هیچیک از آنها غیر دیگرى نیست، بلکه او عالم است‏بقدرتش و قادر است بحیاتش، وحى است به علمش، بخلاف دیگران که اگر قادرند به قدرتشان‏قادرند و اگر عالم هستند، به علمشان عالم هستند، خلاصه صفاتشان هم مفهوما مختلف است وهم عینا.

و چه بسا میشود که چیزى از ناحیه ذاتش متصف به وحدت شود، یعنى ذاتش، ذاتى باشد که‏هیچ تکثرى در آن نباشد و بالذات تجزیه را در ذاتش نپذیرد، یعنى نه جزء جزء بشود؟و نه ذات واسم و نه ذات و صفت و همچنین جزئى نداشته باشد، اینگونه وحدت همانست که کلمه(احد)رادر آن استعمال مى‏کنند و میگویند خدایتعالى احدى الذات است و در این استعمال حتما بایدبه کلمه ذات و مثل آن اضافه شود مگر آنکه در سیاق نفى و یا نهى قرار گیرد که در آنصورت دیگرلازم نیست اضافه شود.

مثل اینکه بگوئیم: (ما جائنى احد)، یعنى احدى نزد من نیامد که در اینصورت اصل ذات رانفى کرده‏ایم، یعنى فهمانده‏ایم: هیچکس نزد من نیامد، نه واحد و نه کثیر براى اینکه وحدت، درذات اعتبار شده بود نه در وصفى از اوصاف ذات، بله اگر وحدت در وصف اعتبار شود مثل اینکه‏بگوئیم:

(ما جائنى واحد)، یعنى یکنفر که داراى وصف وحدت است نزد من نیامد، در اینصورت‏اگر دو نفر یا بیشتر نزد من آمده باشد، دروغ نگفته‏ایم، چون آنچه را نفى کردیم وصف یک نفرى‏بود، خواستیم بگوئیم یک مرد با قید یک نفرى نزد من نیامد و این منافات ندارد با اینکه چند مردنزد من آمده باشند، فعلا همین فرق اجمالى میان دو کلمه احد و واحد را در نظر داشته باش تاانشاء الله تعالى شرح مفصل آن در تفسیر سوره: (قل هو الله احد) (1) بیاید.

و سخن کوتاه آنکه جمله: (الهکم اله واحد)، با همه کوتاهیش مى‏فهماند: که الوهیت‏مختص و منحصر به خدایتعالى است و وحدت او وحدتى مخصوص است، وحدتى است که لایق‏ساحت قدس اوست، چون کلمه وحدت بر حسب آنچه مخاطبین به خطاب(اله شما)از آن‏مى‏فهمند، بر بیش از وحدت عامه‏اى که قابل انطباق بر انواع مختلف است، دلالت نمى‏کند و این‏قسم وحدت لایق به ساحت قدس ربوبى نیست، (به بیانى ساده‏تر اینکه چند قسم وحدت داریم).

(اقسام وحدت و نکته‏اى که در جمله"الهکم اله واحد"هست)1 - وحدت عددى که در مقابل عدد دو و سه الخ است.

2 - وحدت نوعى که میگوئیم: انسان ایرانى و هندى از نوع واحدند.

3 - وحدت جنسى که میگوئیم: انسان و حیوان از یک جنسند(مترجم).

در چنین زمینه‏اى اگر قرآن کریم بفرماید(معبود شما واحد است)، ذهن شنونده به آن‏وحدتى متوجه میشود که کلمه(واحد)در نظرش به آن معنا است، به همین جهت اگر فرموده بود(الله اله واحد، الله اله واحد است)توحید را نمى‏رسانید، براى اینکه در نظر مشرکین هم الله اله‏واحد است، همچنانکه یک یک آلهه آنان اله واحدند، چون هیچ الهى دو اله نیست، هر یک براى‏خود و در مقابل خدا اله واحدند.

و همچنین اگر فرموده بود(و الهکم واحد، اله شما واحد است)، باز آنطور که باید، نص وصریح در توحید نبود، براى اینکه ممکن بود گمان شنونده متوجه وحدت نوعیه شود، یعنى متوجه‏این شود که اله‏ها همه یکى هستند، چون همه یک نوعند و نوعیت الوهیت در همه هست، نظیر اینکه‏در تعداد انواع حیوانات میگوئیم اسب یکنوع و قاطر یکنوع و چه و چه یکنوع است، با اینکه هریک از نامبرده‏ها داراى هزاران فرد است.

لکن وقتى فرمود: (و الهکم اله واحد)و معناى اله واحد را - که در مقابل دو اله و چند اله‏است - بر کلمه(الهکم)اثبات کرد، آنوقت عبارت صریح در توحید میشود، یعنى الوهیت رامنحصر در یکى از آلهه‏اى که مشرکین معتقد بودند کرده و آن الله تعالى است.

(لا اله الا هو)، این جمله نص و صراحت جمله قبلى را تاکید مى‏کند و تمامى توهمها وتاویل‏هائى که ممکن است در باره عبارت قبلى به ذهن آید، بر طرف میسازد.

و اما معناى مفردات این جمله - کلمه(لا)در این جمله نفى جنس مى‏کند و لاى نفى جنس‏اسم و خبر لازم دارد، و چون مراد به(اله)هر چیزى است که واقعا و حقیقتا کلمه(اله)بر آن‏صادق باشد، به همین جهت صحیح است بگوئیم خبر(لا)که در جمله حذف شده که کلمه(موجود)و یا هر کلمه‏اى است که به عربى معناى موجود را بدهد، مانند(کائن)و امثال آن، و تقدیرجمله این است که(لا اله بالحقیقة و الحق بموجود الا الله، یعنى اله حقیقى و معبودى به حق‏موجود نیست به غیر از الله)، و چون ضمیرى که به لفظ جلاله(الله)بر مى‏گردد همیشه در قرآن‏کریم ضمیر رفع است نه نصب یعنى هیچ نفرموده(لا اله الا ایاه)("الا"در"لا اله الا هو"براى استثناء نیست)از اینجا مى‏فهمیم در کلمه(الا)الاى استثناء نیست، چون اگر استثناء بود، باید مى‏فرمود: (لا اله الا ایاه)نه(لا اله الا هو)، بلکه‏وصفى است به معناى کلمه(غیر)و معنایش این است که هیچ اله به غیر الله موجود نیست.

پس تا اینجا این معنا روشن شد که جمله مورد بحث‏یعنى جمله(لا اله الا هو)الخ در سیاق‏نفى الوهیت غیر خداست، یعنى نفى الوهیت آن آلهه موهومى که مشرکین خیال مى‏کردند اله‏هستند، نه سیاق نفى غیر خدا و اثبات وجود خداى سبحان که بسیارى از مفسرین پنداشته‏اند.

شاهدش هم این است که مقام، مقامى است که تنها احتیاج دارد خدایان دیگر نفى شود، تادر نتیجه الوهیت منحصر در یکى از خدایان مشرکین یعنى در الله تعالى گردد، و هیچ احتیاجى به‏اثبات الوهیت‏خدا و بعد نفى الوهیت آلهه ندارد.

علاوه بر اینکه قرآن کریم اصل وجود خدایتعالى را بدیهى میداند یعنى عقل براى پذیرفتن‏وجود خداى تعالى احتیاجى به برهان نمى‏بیند و هر جا از خدا صحبت کرده، عنایتش همه در این‏است که صفات او را از قبیل وحدت و یگانگى و خالق بودن و علم و قدرت و صفات دیگر او رااثبات کند.

و اى بسا بعضى به تقدیر گرفتن لفظ(موجود)و هر چه که به معناى آن باشد، اشکال کنند، که این تقدیر تنها مى‏رساند که غیر خدا اله دیگرى فعلا موجود نیست و اثبات نمیکند که اصلاممکن نیست اله دیگر وجود داشته باشد، در حالیکه مطلوب نفى امکان آن است.

و آنوقت بعضى دیگر در جواب آن گفته باشند: درست است که تقدیر گرفتن(موجود)تنهامى‏رساند که خدائى دیگر موجود نیست ولى اینکه گفتى امکان وجود آنرا نفى نمیکند، صحیح‏نیست براى اینکه خدائى که ممکن باشد بعدها موجود شود، او خود ممکن الوجود است و آن‏خدائى نخواهد بود که وجود تمامى موجودات و همه شئون آنها بالفعل منتهى به او و مستند باواست و بعضى دیگر جواب داده باشند: که بجاى لفظ موجود، کلمه(حق)را تقدیر مى‏گیریم، تامعنا چنین شود(هیچ معبود بحق غیر خدا نیست).

(الرحمن الرحیم)تفسیر و بحث پیرامون معناى این دو کلمه، در ذیل سوره فاتحه گذشت، تنها در اینجا میگوئیم: آوردن این دو اسم در اینجا معناى ربوبیت را تمام مى‏کند، مى‏فهماند که هرعطیه عمومى مظهر و مجلائى است از رحمت رحمانیه خدا و هر عطیه خصوصى، یعنى آنچه که‏در طریق هدایت و سعادت اخروى دخالت دارد، مجلاى رحمت رحیمیه او است.

(ان فى خلق السموات و الارض)الخ، سیاق این آیات همانطور که در ابتداى بیان آیات موردبحث گفتیم، دلالت دارد بر اینکه سیاق خصوص این آیه نیز همان سیاق آیه قبلى است، و این آیه‏پیرامون همان معنائى استدلال مى‏کند که آیه قبلى متضمن آن بود.

چون آیه سابق که مى‏فرمود: (و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم)الخ، در حقیقت‏اگر شکافته شود، معنایش این میشد: که براى هر موجودى از این موجودات، الهى است و اله همه آنها یکى است و این اله یگانه و واحد، همان اله شما است و او رحمان است، چون رحمتى‏عمومى دارد و رحیم است، چون رحمتى خصوصى دارد و هر کسى را به سعادت نهائیش - که‏همان سعادت آخرت است - سوق میدهد، پس اینها همه حقایقى هستند حقه.

و در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، تا آخر آنچه در آیه ذکر شده، آیاتى‏است که بر این حقایق دلالت مى‏کند، البته براى مردمى دلالت دارد که تعقل کنند.

و اگر مراد باین آیه اقامه حجت بر اصل وجود اله براى انسانها و یا اله واحد براى انسانهابود، همه نامبردگان تنها یک آیت بودند که بر اصل وجود اله دلالت مى‏کردند، چون نامبرده‏ها این‏معنا را افاده مى‏کند که نظامى در سراسر جهان برقرار است و تدبیرى بهم پیوسته دارد، و بر این‏فرض، حق کلام این بود که در آیه قبلى بفرماید: (و الهکم واحد لا اله الا هو)الخ، و چون اینطورنفرموده، مى‏فهمیم سیاق آیه براى این است که بر حجتى دلالت کند که هم حجت بر وجود اله‏است و هم حجت بر وحدت او است، باین معنا که نخست اثبات کند اله موجودات دیگر غیرانسان و نظام کبیرى که در آنهاست‏یکى است و سپس اثبات کند همان یک اله، اله انسان نیزهست.

(سه برهان، که آیه شریفه براى اثبات وجود خدا و توحید اقامه کرده است)و اجمال دلالت آیه بر مسئله توحید، این است که مى‏فرماید: این آسمانها که بر بالاى ماقرار گرفته و بر ما سایه افکنده، با همه بدایعى که در خلقت آنها است، و این زمین که ما را درآغوش گرفته و بر پشت‏خود سوار کرده، با همه عجائبى که در آن است، و با همه غرائبى که درتحولات و انقلابهاى آن از قبیل اختلاف شب و روز و جریان کشتى‏ها در دریا و نازل شدن‏باران‏ها و وزیدن بادهاى گردنده و گردش ابرهاى تسخیر شده، همه امورى هستند فى نفسه‏نیازمند به صانعى که ایجادشان کند، پس براى هر یک از آنها الهى است، پدید آورنده، (این‏صورت برهان اولى است)که آیه شریفه بر مسئله توحید اقامه کرده است.

برهان دیگر را از راه نظامى که در عالم است اقامه نموده و حاصلش این است این اجرام‏زمینى و آسمانى که از نظر حجم و کوچک و بزرگى و هم دورى و نزدیکى مختلفند، (و بطورى که‏فحصهاى علمى بدست آورده کوچکترین حجم یکى از آنها. 00033، 000، 000، 000، 000، 000، 000، ٍ0سانتى‏متر مکعب است)و بزرگترین آنها که حجمش میلیونها برابر حجم زمین است، کره‏اى است‏که قطرش تقریبا معادل 9000 میل است و فاصله میان دو ستاره و دو جرم آسمانى، قریب به سه‏ملیون سال نورى است و سال نورى تقریبا برابر است با رقم زیر(365.24.60.60.300000کیلومتر)و خلاصه این ارقام دهشت‏آور را نیک بنگر، آنگاه خودت حکم خواهى کرد: که تا چه‏اندازه نظام این عالم، بدیع و شگفت‏آور است، عالمى که با همه وسعتش هر ناحیه‏اش در ناحیه دیگر اثر مى‏گذارد، و در آن دست اندازى مى‏کند و هر جزء آن در هر کجا که واقع شده باشد ازآثارى که سایر اجزاء در آن دارند متاثر میشود، جاذبه عمومیش یکدگر را بهم متصل مى‏کند، نورش و حرارتش همچنین، و با این تاثیر و تاثر سنت‏حرکت عمومى و زمان عمومى را به جریان‏مى‏اندازد.

و این نظام عمومى و دائم، و تحت قانونى ثابت است و حتى قانون نسبیت عمومى هم که‏قوانین حرکت عمومى در عالم جسمانى را محکوم به دگرگونگى میداند، نمیتواند از اعتراف‏باینکه خودش هم محکوم قانون دیگرى است، خوددارى کند، قانونى ثابت در تغییر و تحول(یعنى‏تغییر و تحول در آن قانون ثابت و دائمى میباشد).

و از سوى دیگر این حرکت و تحول عمومى، در هر جزء از اجزاء عالم بصورتى خاص به‏خود دیده میشود، در بین کره آفتاب و سایر کراتى که جزء خانواده این منظومه‏اند، به یک صورت‏است و هر چه پائین‏تر مى‏آید، دائره‏اش تنگ‏تر مى‏گردد، تا در زمین ما در دائره‏اى تنگ‏تر، نظامى‏دیگر به خود مى‏گیرد، حوادث خاص بدان و جرم ماه که باز مختص بدان است و شب و روز ووزش بادها و حرکت ابرها، و ریزش بارانها، در تحت آن نظام اداره میشود.

باز این دائره نسبت به موجوداتى که در زمین پدید مى‏آیند، تنگ‏تر میشود و در آن دائره‏معادن و نباتات و حیوانات و سایر ترکیبات درست میشود، و باز این دائره در خصوص یک‏یک انواع نباتات، حیوانات، معادن و سایر ترکیبات تنگ‏تر میشود، تا آنکه نوبت بعناصر غیرمرکب برسد و باز به ذرات و اجزاء ذرات و در آخر به آخرین جزئى که تاکنون علم بشر بدان‏دست‏یافته برسد، یعنى به الکترون و پروتون که تازه در آن ذره کوچک، نظامى نظیر نظام درمنظومه شمسى مى‏بینیم، هسته‏اى در مرکز قرار دارد و اجرامى دیگر دور آن هسته مى‏گردند، آنچنانکه ستارگان بدور خورشید در مدار معین مى‏گردند، و در فلکى حساب شده، شنا مى‏کنند.

انسان در هر نقطه از نقاط این عالم بایستد و نظام هر یک از این عوالم را زیر نظر بگیرد، مى‏بیند که نظامى است دقیق و عجیب و داراى تحولات و دگرگونگى‏هائى مخصوص به خود، دگرگونگى‏هائى که اگر نبود، اصل آن عالم پاى بر جا نمى‏ماند و از هم پاشیده میشد، دگرگونگى‏هائى که سنت الهیه با آن زنده میماند، سنتى که عجائبش تمام شدنى نیست، و پاى خردبه کرانه‏اش نمى‏رسد.

نظامى که در جریانش حتى به یک نقطه استثناء برنمیخوریم، و هیچ تصادفى هر چند به‏ندرت، در آن رخ نمیدهد، نظامى که نه تاکنون و نه هیچوقت، عقل بشر به کرانه‏اش نمى‏رسد ومراحلش را طى نمى‏کند.

گفتارى در معناى توحید از نظر قرآن

هیچ دانشمند متفکر و اهل بحثى که کارش غور و تعمق در مسائل کلى علمى است دراین تردید ندارد که مساله توحید از همه مسائل علمى دقیق‏تر و تصور و درک آن از همه دشوارتر وگره آن از همه پیچیده‏تر است، چون این مساله در افقى قرار دارد که از افق سایر مسائل علمى ونیز از افق افکار نوع مردم بلندتر است، و از سنخ مسائل و قضایاى متداولى نیست که نفوس‏بتواند با آن انس گرفته و دلها به آن راه یابد، و معلوم است که چنین مساله‏اى چه معرکه‏اى دردلها بپا خواهد کرد، و عقول و افکار براى درک آن سر از چه چیزهائى در خواهند آورد، چون‏اختلاف در نیروى جسمانى بواسطه اختلاف ساختمانهاى بدنى اعصاب فکرى را هم مختلف‏مى‏کند، و در نتیجه فهم و تعقل در مزاج‏هاى مختلف از نظر کندى و تیزى و خوبى و بدى واستقامت و کجى مختلف مى‏شود.

اینها همه مسلم است، و کسى را در آن تردید نیست، قرآن کریم هم در آیات چندى به‏آن اشاره کرده، از آن جمله مى‏فرماید: "هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انمایتذکر اولوا الالباب" (1) و نیز مى‏فرماید: "فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوة‏الدنیا ذلک مبلغهم من العلم" (2) و نیز مى‏فرماید."فما لهؤلاء القوم لا یکادون یفقهون‏حدیثا" (3) و نیز در ذیل آیه 75 همین سوره که از آیات مورد بحث است مى‏فرماید: "انظر کیف‏نبین لهم الایات ثم انظر انى یؤفکون" (4) .

و این اختلاف درک‏ها و تفکرات در طرز تلقى و تفسیر یکتائى خدا از همه جا

............................................

(1)آیا برابرند آنان که میدانند با آنان که نمیدانند این را تنها صاحبان خرد مى‏فهمند و متذکرمیشوند.سوره الزمر آیه 9.

(2)پس روى بگردان از کسى که پشت کرد و روى گردانید از قرآن ما و جز زندگى مادى دنیا رانخواست آرى پایه معلومات انسان همین اندازه است.سوره نجم آیه 30.

(3)پس چه مى‏شود این مردم را که نمى‏فهمند و نزدیک هم نیست‏حدیثى را درک کنند.سوره نساءآیه 78.

(4)ببین چگونه بر ایشان آیات را بیان مى‏کنیم آنگاه ببین چگونه از شنیدن حق روى مى‏گردانند. سوره مائده آیه 75.

روشن‏تر دیده مى‏شود، چه در آنجاست که اختلاف و نوسان وسیع و عجیبى که افراد بشر دردرک و تعقل و کیفیت تفسیر و بیان مساله وجود خداى تعالى دارند بخوبى بچشم مى‏خورد، بااینکه همه‏شان در اصل وجود خدا متفقند، چون داراى فطرت انسانى‏اند، و این مساله هم ازالهامات مرموز و اشارات دقیق فطرت سرچشمه مى‏گیرد، و لذا مى‏بینیم که وجود این فطرت ازیک طرف، و برنخوردن به دین صحیح از طرف دیگر عده‏اى از افراد انسان را بر آن داشته که‏براى اسکات و قانع ساختن فطرت خود بت‏هائى از چوب و سنگ و حتى از کشک و یا گلى‏که با بول گوسفند درست کرده، آنها را شریک خدا بدانند و بپرستند، همانطورى که خدا رامى‏پرستند، و از آنها حاجت بخواهند همانطورى که از خدا مى‏خواهند، و در برابر آنها به خاک‏بیفتند همانطورى که در برابر خدا مى‏افتند، حتى به این هم اکتفا نکرده کار را به جائى برسانندکه در همان عالم خیال بت‏ها را با خدا در انداخته و سرانجام بت‏ها را بر خدا غلبه داده و درنتیجه براى همیشه روى به بتخانه نهاده و خدا را فراموش کنند، و بت‏ها را بر خود و حوایج‏خودامارت و سرورى داده و خدا را معزول و از کار خدائى منفصل کنند، در حقیقت منتها درجه‏اى‏که این عده توانسته‏اند در باره هستى خداوند فکر کنند این است که براى او وجودى قائل شوندنظیر وجودى که براى آلهه خود قائلند، آلهه‏اى که خود بدست‏خود یا بدست امثال خود آنراساخته و پرداخته‏اند، و لذا مى‏بینیم که خدا را مانند یک یک بت‏ها به وحدت عددیه‏اى که درواحد است و از آن اعداد ترکیب مى‏شود توصیف کرده‏اند.

قرآن هم در آیه زیر همین توصیف غلط آنها را حکایت کرده و مى‏فرماید: "و عجبوا ان‏جائهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب.اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى‏ءعجاب" (1) چه از این طرز گفتارشان معلوم مى‏شود که دعوت قرآن را به توحید، دعوت به وحدت‏عددى تلقى کرده‏اند، همان وحدتى که در مقابل کثرت است، و گمان کرده‏اند اگر قرآن‏مى‏فرماید: "و الهکم اله واحد لا اله الا هو" (2) و یا مى‏فرماید: "هو الحى لا اله الا هو فادعوه‏مخلصین له الدین" (3) و یا آیات دیگرى که دعوتشان به این است که خدایان برون از حدتان را

............................................


بررسی اعجاز علمی قرآن

طفلی که متولد می شود هرچه بزرگتر می شود و از مرز جوانی به پیری گام می نهد در درون بدنش کاستی هائی دیده می شود دهها هورمون درون ریز بدنش میزان ترشحات بدنش کاهش می یابد مثلاض ترشحات هورمون تستو سترون که هورمون غریزه جنسی در مردهاست و میزان ترشح هورمون استروژن و پروژسترون که هورمون جنسی در زن هاست کاهش می یابد و قدرت و شهوت جوانی کاهش می یابد
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 11 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 17
بررسی اعجاز علمی قرآن

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

اعجاز علمی قرآن

اشاره به ضعیف شدن ترشحات هورمون های درون ریز و پوک شدن مغز استخوان در افراد مسن

سوره یس آیه 68

طفلی که متولد می شود هرچه بزرگتر می شود و از مرز جوانی به پیری گام می نهد در درون بدنش کاستی هائی دیده می شود . دهها هورمون درون ریز بدنش میزان ترشحات بدنش کاهش می یابد مثلاض ترشحات هورمون تستو سترون که هورمون غریزه جنسی در مردهاست و میزان ترشح هورمون استروژن و پروژسترون که هورمون جنسی در زن هاست کاهش می یابد و قدرت و شهوت جوانی کاهش می یابد .

مثلاً میزان ترشحات هورمون انسولین که قند خون را از بین می برد از جزایر کانگرهانس کاهش می یابد و افراد مسن بیشتر قند خون می گیرند مثلاً ترشحات هورمون سوماتروپ کاهش می یابد میزان ترشحات غده هیپوفیز کم می شود و مغز استخوان انسان که کارش تولید خون است بع مرور زمان پوک می شود چون خون از مغز استخوان پدید می آید به مرور زمان استخوان به تولید سلول های خونی می پردازد و در تشکیل گلبول ها نقش ایفا می کند و در نتیجه خودش ترد و پوک می گردد.

خواص عسل

اشاره به خاصیت شفادهندگی عسل

سوره نحل آیه 70 و71

آیا اگر زنبور عسل اراده کند خانه هائی برای خود نسازد و از میوه های خوب نخورد و مثل پشه بر آلودگی ها بنیشیند دیگر نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد ؟ جواب چرا اما اینکه مو به مو به وحی الهی عمل می کند و مانند انسانی کارگری خانه می سازد و بر روی بهترین میوه ها و گلهای پاک می نشیند این دلیلی بر ارتباط این موجود با خدا نیست ؟

در این آیه آمده : یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس خارج می شود از درونش شربت شیرینی به رنگ های مختلف که در اوست شفای مردمان رنگ عسلها بستگی به گلی دارد که زنبور مکیده و هر گل و گیاهی در طبیعت یک خاصیت درمانی دارد وقتی که به داروخانه گیاهی می روید انواع گلهای خشک شده را به شما می فروشند برای بیماری های مختلف، زنبور عسل بسته به نوع گلی که مکیده شده عسلش خاصیت درمانی دارد وقتی که به داروخانه گیاهی می روید انواع گلهای خشک شده را به شما می فروشند برای درمان بیماری های مختلف زنبور عسل بسته به نوع گلی که مکیده عسلش خاصیت درمانی آن گل را هم پیدا می کند و در رفع بسیاری از بیماری ها نافع است . عسل برای درمان بسیاری از بیماری های اعصاب مفید است و علم ثابت کرده اگر آبلیمو را با عسل مخلوط کنیم و بخوریم برای درمان گلو درد های چرکی مفید است بدون اینکه نیازی به داروها باشد.

شق القمر

اشاره به شق القمر پیامبر و شکاف باقی مانده در ماه در این زمان

سوره قمر آیه اول

ا .

در زمان حضرت محمد کفار از محمد خواستند که ماه را نصف کند چون به پیامبر می گفتند هر کاری که تو می کنی و معجزه ای که انجام می دهی بر روی زمین است و سحر است اما اگر بتوانی کاری کنی که از زمین دور باشد برد سحر به آن نمی رسد و در نتیجه ما به تو ایمان می آوریم تا اینکه قرار می شود در یک روز که 14 ماه عربی است هنگام شب پیامبر ماه را نصف کند و سپس وقتی قرص ماه کامل ظاهر می شود پیامبر با یک انگشت به طرف ماه اشاره می کند و ماه به دو قسمت مساوی نصف می شود و نصف آن به یک طرف آسمان و نصف دیگر به طرف دیگر آسمان می رود و بعد دوباره با یک اشاره انگشت به حال اول برمی گردد .

امروزه کسانی که به کره ماه مسافرت کرده اند و با تلسکوپ ماه را مشاهده کرده اند ملاحظه کرده اند که ماه از یک ناحیه مثل این می ماند نصف شده باشد و دوباره به هم چسبیده باشد .

نقش گردش زمین در آرامش انسان

شاره به گردش زمین و نقش خواب در تثبیت پیام های عصبی و آرامش روح و جسم

سوره النبأ 6 =7 =8 = 9 .

گهواره همواره در حال چرخش است و طفل را داخل آن می گذارند و می چرخانند ، خدا فرموده آیا ما زمین را گهواره قرار ندادیم ؟ که اشاره است به حرکت زمین به دور خودش و به دور خورشید که مانند گهواره ای بندگان خدا در آن زندگی می کنند اما خودش همواره در حرکت و تکان خوردن است .

همانطور که گهواره ستون می خواهد تا طفل درونش آرام گیرد کوه ها هم ستون زمین هستند تا بر زمین فشار آورند و مانع شکسته شدن لایه های زمین و تولید زلزله شوند یعنی کوه ها ستون گهواره هستند تا طفل در آن آرام گیرد تا زلزله نیاید و در مناطق کوهستانی زلزله کم است و مردم در آن آرام گیرند .

امروزه علم کشف کرده است که در مغز انسان مکان هائی وجود دارد که موادی در آن ها ایجاد می شود وقتی که انسان می خوابد

آن مکان ها مانند باطری شارژ می شود و مقدار آن مواد در آن زیاد می شود و وقتی انسان بیدار می شود میزان آن مواد کم کم کاهش می یابد طوری که اگر خواب نبود ، بیم آن بود انسان شبیه دیوانه ها شود یعنی خواب باعث شارژ سلول های عصبی و مغز شده و باعث قوی شدن گیرنده های عصبی و واکنش سریع آنان با محیط می گردد و خدا در قرآن می فرماید : و جعلنا نومکم سباتا : یعنی خدا خواب را مایه ثبات شما قرار داده که عمل ترمیمی سلول های مغزی که باعث شارژ شدن مغز می شود را در پی خواهد داشت.

رتق و فتق آسمان‏ها و زمین

او لم یر الذین کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما <رتق‏»به معناى‏<به‏هم پیوسته‏»و<فتق‏»به معناى‏<از هم گسسته‏»است.در این آیه آمده است که‏آسمان‏ها و زمین به هم پیوسته بوده‏اند و سپس از هم گسسته شدند.

مفسران در این پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمان‏ها اختلاف نظرداشته‏اند.بیش‏تر بر این نظر بوده‏اند که مقصود از به هم پیوستگى و گسسته شدن،همان گشوده شدن درهاى آسمان و ریزش باران است، ففتحنا ابواب السماء بماءمنهمر ،پس درهاى آسمان را با آبى ریزان گشودیم‏».و نیز شکافتن زمین و روییدن‏گیاه،چنان چه مى‏فرماید: ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فیها حبا ،زمین را شکافتیم وپس در آن،دانه رویانیدیم‏».علامه طبرسى گوید:<و این معنا از دو امام(ابو جعفرباقر و ابو عبد الله صادق علیهما السلام روایت‏شده است ،در<روضه کافى‏»روایتى ضعیف‏السند از امام باقر علیه السلام است و در تفسیر قمى روایتى که اتصال سندى ندارد ازامام صادق علیه السلام روایت‏شده است .

تفسیر دیگرى در این باره شده که آسمان‏ها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودندسپس از هم جدا گشته و به این صورت در آمده‏اند. چنان چه در سوره‏<فصلت‏»

مى‏خوانیم: ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتااتینا طائعین.فقضاهن سبع سماوات ، [خداوند]هنگامى که به آفرینش آسمان روى‏آورد،آسمان‏ها به صورت دودى-توده گازى-بودند.آن گاه به زمین و آسمان فرمان‏داد که به صورت جدا از هم حضور یابند-چه بخواهند و چه بخواهند-(یعنى یک‏فرمان تکوینى بود)،آن‏ها[به زبان حال]گفتند:فرمان پذیر آمدیم.سپس هفت‏آسمان را این چنین استوار ساخت‏».


بررسی ماهیت دین

درباره ماهیت دین تعاریق مختلف وجود دارد و هر مکتب و متفکر تعریف خاص خود را از دین ارائه کرده است که به طور مختصر چهار مورد از این تعاریف را ذکر خواهیم کرد مورد اول، دین یعنی «شناخت یک موجود فوق بشری که دارای قدرت مطلقه است و خصوصاً باور داشتن به خدا یا خدایان متشخص که شایسته پرستش اند»
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 13 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 13
بررسی ماهیت دین

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

دین : بررسی کلی

درباره ماهیت دین تعاریق مختلف وجود دارد. و هر مکتب و متفکر تعریف خاص خود را از دین ارائه کرده است. که به طور مختصر چهار مورد از این تعاریف را ذکر خواهیم کرد. مورد اول، دین یعنی «شناخت یک موجود فوق بشری که دارای قدرت مطلقه است و خصوصاً باور داشتن به خدا یا خدایان متشخص که شایسته پرستش اند»

تعریف دوم : که تعریف روانشناسی از دین است. دین یعنی احساسات، اعمالی و تجربیات افراد در هنگام تنهایی. آنگاه که خود را در برابر آنچه که الهی می نامند، می یابند(ویلیام جیمز).

مورد سوم : «دین اعتراف به این حقیقت است که کلیه موجوداتتجلیات نیروئی هستندکه فراتر از علم و معرفت ماست» (هربت اسپنسر).

چهارم تعریف جامعه شناختی دین «دین مجموعه ای از باورها، اعمال، شعائر و نهادهای دینی که افراد در جوامع مختلف بنا کرده اند:

درباره منشأ و مبدأدین که دین از کجا نسأت گرفته و سرآغاز آن کجاست هم نظر وعقیده واحد وجود ندارد. بعضی منشأ آن را سحر و جادگروی می دانند. بعضی مانند مارکیست ها به قدرت مندان و حاکمان اشاره دارند. که دین را برای وسیله استشمار طبقات محروم جامعه ایجاد نمودند و گروهی نیز منشأ آن را خداوند و وحی الهی دانسته اند. که توضیح این نظریه. از دیدگاه قرآن در مورد منشأ دین بهره می گیریم. از نظر قرآن دین الهی که کامل شده آن دین اسلام است. از اولین روز پیدایش بشر همراه وی بوده است. چوت که طبق آموزه های قرآن و دیگر کتب آسمانی. نسل بشر امروزی به دو نفر آدم و حوا منتهی است. حضرت آدم پیامبر بوده و وحی آسمانی بر وی نازل می شده است. که بعد از فرزندان حضرت آدم تعداد مردم زیاد شده و به قبایل مختلف تقسیم شدند. و در هر قبیله بزرگان وجود داشته که مورد احترام افراد قبیله بودند. و بعد از مرگشان از آنها مجسمه های ساخته می شده. و این مجسمه ها برای نسل بعدی افراد قبیله دارای قدامت بودند. و به مرور زمان ستایش قرار گرفتند. که از آن زمان به بعد بت پرستی میان مردم رواج پیدا کرد. و این انحراف بشر از راه سعادت و خداپرستی سبب شد که خداوند مهربان پیامبرانی همراه با کتاب آسمانی. برای نجات بشر از هلاکت و گمراهی بفرستند تا مردن را به راه راست هدایت کند.

انواع دین : البته منظور ما اینجا نوعی خاص ادیان نیست. و با توجه به اینکه تعداد ادیان به نوع خاص بسیار زیاد هست و شاید هم به نود تا صد تا برسند بنابراین. به طور بنیادین به دو نوع آن اشاره خواهم کرد. یکی دین الهی و دیگری دین بشری است . دین الهی مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرارت اجرایی است. که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است. تا انسان در پرتو تعالیم آن هوا و هوس خود را کنترل کند. و آزادی خود را تأمین نمائید. پیروان دین الهی حتی پیامبران. در برابری خداوند مسئولیت دارند و از تمام کارهایی که انجام می دهند از جانب خداوند حساب رسی صورت می گیرد. و افراد متدین در چهارچوب قانون خاص که از جانب خداوند فرستاده شده عمل می کند.

نوع دوم دین بشری است. دین بشری مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرارتی است که بشر با فکر خود و برای خویش تدوین و وضع کرده است. در توضیح این نوع دین باید گفت اگر بشر به تدوین و تنظیم دین خودش بپردازد. چون اصل کلی این است که هرکس براساس ساختار روانی و بدنی خود می اندیشد و عمل می کند. پس دین او همان مجموعه هوا و ترس او خواهد بود. و هر کس براساس خواسته و هوش خود عمل گند هرگز خود را مسئول نمی داند و چنین انسانی خود را فوق تلقی می کند. و با این وصف دربرابر کسی و چیزی مسئولیت ندارد و رها شده است وتمام کارهای خود را درست فرض می کند. قرآن کریم درباره چنین افراد می فرمایند :

«و هم یحسبون انهم یحسنون صنعاً» (سوره کهف آیه 104)

«کار باطل انجام می دهند، در حالیکه پندار آنها این است که کار خوب انجام می دهند».

تا اینجا یک بررسی کلی از دین خدمت تان. اراه شده و حالا می پردازیم به پرسش چرایی دین. که چه نیاز به دین هست. و دین چه مشکلی از مشکلات انسان را حل می کند. در پاسخ به این پرسش باید گفت.

اولاً: آدمی به حکم طبیعت و سرشت خدادادی خود دین می خواهد. زیرا انسان در سیر زندگی پیوسته برای تأمین سعادت خود تلاش می کند. و برای رفع نیازمندی های خود دست به اسباب و وسایلی می زند که در مقاصد و رسیدن او به هدفش مؤثراند و بدون تردید همیشه سببی را می خواهد که هیچ گاه مغلوب نشود، و از طرفی هم در جهان طبیعت سببی وجود ندارد. که تأثیرش دایمی بوده و هرگز مغلوب نمی شود. و تنها خداوند واحد است که هرگز مغلوب نمی شود. عذر و قعور در اراده او جای ندارد و وجودش ازلی و ابدی است. راه و روش که انسان می تواند با خداوند ارتباط برقرار کند و به او توسل بجوید همان دین است.

دوماً: در دوره ای طولانی از تاریخ جوامع دین به مثابه یک ضرورت.

تنها نظام معرفتی بود که می توانست برای پرسش ها و نیازهای گوناگون انسانی پاسخی ارائه کند.

به عبارت دیگر انسانها نیازها و پرسشهای گوناگونی داشتند و هم اینها پاسخی را مطالبه می کردن. و این دین بود که به عنوان یک نظام معرفتی و فرهنگی مهم حضور عامی برای پاسخگویی داشت و تها در دوره جدید از تاریخ است که علم به عنوان یک نظام معرفتی رقیب در کنار دین حضور دارد.

سوما: نقش اجتماعی که دین دارد. با توجه به اینکه انسان ذاتاً موجود اجتماعی است و خارج از جامعه نمی تواند به کمالات انسانی خود دست یابد. برای کسب سعادت باید اجتماع را ایجاد کند و در بطن آن زندگی نمائید و هر جامعه بخاطر اینکه محصول فعالیت های افراد گوناگون در آن درهم آمیخته است و هم می خواهند از آنها استفاده کنند. نیازمند به یک سلسله قوانین و مقررات است که رعایت آنها به جامعه نظم بخشیده و از هرج و مرج جلوگیری می کند. اما روش های اجتماعی معمولی که قوانین را به وجود می آورند. بعد مادی جامعه را مد نظر قرار داده و به معنویات و غریزه های درونی افراد جامعه توجه ندارند و آنچه که این نوع قوانین می خواهند آنست که به مواردش عمل شود. و کاری به صفات درونی و احساس باطنی افراد که محرک اصلی اعمال ظاهری آنها است، ندارد. و با توجه به اینکه افراد کنترل باطنی نمی شوند، در هر فرصت پیش آمده که قانون ناظرشان نیست. دست به تخلف و قانون شکنی می زنند. و این امر سبب می شود نتوانند به آسودگی و خوشی در جهت کسب سعادت خود گام بردارند. با توجه به اینکه دین علاوه بر ویژگی های قوانین معمولی دو ابزار اساسی در اختیار دارد که قوانین معمولی ندارند می تواند نظم را در جامعه شکل دهد.

این دو ابزار یکی حیات بعد از مرگ و دیگری کسب پاداش به سبب اطا عت از قوانین دینی است. که انسان دین دار این باور را دارد که زندگی وی محدود به همین دنیا نیست و در حقیقت زندگی اصلی او در سرای آخرت است و اطاعت از قوانین دینی در این دنیا باعث سعادتهمیشگی وی در آخرت می شود. و می داند که این قوانین از جانب خداوند متعادل است. خدای که برتمام ابعاد درونی و بیرونی انسانها و جامعه آگاهی و تسلط دارد و لحظه ای از آفریده های خود غافل نیست و فردای آخرت از تمام اعمال پنهان و آشکار، کوچک وبزرگ انسانها باز خواست و حساب رسی می کند. و این باور موجب می شود که انسان متدین باطناً و ظاهراً از قوانین اطاعت کند.

و توضیح ابزار دومی این است که هر فرد دین دار طبق عقاید دینی خود می داندهر دستور دینی را که انجام می دهد اطاعت از پروردگار خویش نموده است. با اینکه از نظر رسم بندگی استحقاق اجر و مزدی ندارد. خداوند متعال برای وی به سبب اطاعت اش پاداش می دهد. بنابراین فرد دین دار، با پیروی از قوانین دینی که با کمال رضایت انجام می دهد. هم رضایت پروردگارش را کسب می کند و هم پاداش و سرمایه ی برای آینده ی خود بدست می آورد. اما کسی که پای بندی دینی ندارد اجباراً به اطاعت از قوانین جامعه وادار می شود. هر لحظه دنبال فرصت برای فرار از زیر این اجبار است و در نتیجه دین بهترین و عالی ترین روشی است که می تواند اجتماعی بشری را منظم ساخته و بیش از هر روش دیگر مردم را بر اطاعت از قوانین اجتماعی فرا خواند و مؤثر واقع شود .

و چهارم: نیاز اساسی انسان به وحی است که انسان در قالب دین میتواند بر آن دست رسی داشته باشد.