فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

بررسی نبرد قادسیه

مهاجرت اعراب به ایران از راه خشکی و از سمت عراق بوده است و از روزگاران بس کهن مردم فقیر آن سرزمین که سامی نژاد هستند پی در پی در جستجوی چراگاه و زمینه های بارور به سوی شمال کوچ می کردند از سه هزار سال پیش از میلاد مسیح آبادیهای شمالی این سرزمین که کشورهای عراق، سوریه، فلسطین، لبنان کنونی که هلال خصیت نامیده می شد، یعنی سرزمین هلالی بار آور، مورد
دسته بندی تاریخ و ادبیات
فرمت فایل doc
حجم فایل 52 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 93
بررسی نبرد قادسیه

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مهاجرت اعراب به ایران:

مهاجرت اعراب به ایران از راه خشکی و از سمت عراق بوده است. و از روزگاران بس کهن مردم فقیر آن سرزمین که سامی نژاد هستند پی در پی در جستجوی چراگاه و زمینه های بارور به سوی شمال کوچ می کردند از سه هزار سال پیش از میلاد مسیح آبادیهای شمالی این سرزمین که کشورهای عراق، سوریه، فلسطین، لبنان کنونی که هلال خصیت نامیده می شد، یعنی سرزمین هلالی بار آور، مورد توجه عربها بادیه قرار گرفت، و برنشان این کوچهای پیاپی دراز تاریخ ساکنان این سرزمین توانستند با کوچهای پی در پی، دولتهای سامی نژاد قدیم چون اگر، بابل و دولتهای آرامی و کنعاتی فنیقی و بحرانی را در هلال پیدار سازند، اکنون از این رو تیرهای سامی نژاد مزبور ناگریز در جستجوی چرا گاه و آب با حواشی خود از آنجا به سرزمینهای آباد شمالی کوچ نمایند. بنابراین عراق و سوریه و فلسطین که شبه جزیره عربستان در مسان آنها واقع و دریا یا کوهستان یابند میانه آنها نبود از روزگار دیرین کوچگاه عربها بوده است.[1]

از جمله قبایلی که در اواخر سلسله اشکانی و اوایل روزگار ساسانیان به ایران آمدند یکی طوایف بنوالعلم بوده که به داخل ایران مهاجرت کرد، این قبیله در پیش از اسلام در ایالت خوزستانی در هویزه و مناذرکبری در شمال غربی اهواز مسکن داشتند و از بومیان آنجا به شمار می رفتند و در هنگام حمله اعراب به ایران به یاری هم فراوان خود برخاستند با مهمانداران ایرانی خویش جنگیدند و چون عربها بر خوزستان دست یافتند. به بصره که شهری جدید الاحداث بود کوچیدند[2] در زمان ساسانیان در ایان پادشاهی اردشیر اول (41- 266) قابل ازد در کرمان تحت فرمانروایی ایران سکونت اختیار کرده بودند البته در بحرین نیز قبایل بنی تمیم و عبد القیس زیر نفوذ ایران بودند، در حیره نیز تنوفیان بر بخش بزرگی از عربستان حکومت داشتند و عموماً خراجگذار دولت ایران به شمار می رفتند و در واقع رغیب ایران بودند، بنابراین از روزگار دیرین ایران به درجات مختلف با اعراب نزدیکی و مناسبات دوستانه داشته است.[3] ولی با این حال، ایرانیان حتی المقدور از مهاجرت اعراب به ایران جلوگیری می کردند و در این زمان عشایر بسیاری از اعراب صحرانورد دو روی به مهاجرت آورده و به مرزهای ایران نزدیک شده بودند و اگر جلوگیری ساسانیان از ایشان توسط دولت دست نشانده حمیره نبود در اندک زمانی سراسر عراق و خوزستان و پارسی را عشایر عرب فرا می گرفتند، چون این عشایر فقیر در مرزهای ایران خطر بزرگی برای کشور به شمار می رفتند، شخص یاران ساسانی همواره مراتب جلوگیری از ایسان بودند. حتی پادشاهان عرب حیره که تحت حمایت ایران بودند وظیفه مهم ایشان نگاهداری مرزها و دوراندن آن عشایر عرب از خاک ایران بود، چنانکه همین وظیفه را عنانیان پادشاهان دست نشانده روم در مرزهای سوریه انجام می دادند.

ولی با این حال اعراب از ضعف دولت ها استفاده کرده به ایران هجوم می آوردند و دست به قتل و غارت می زدند چنانچه شاهپور دوم ( ذوالاکتاف) اعراب بنوتغلب و بنوبکر را که باعث خراجی ایران شده بودند گوشمالی داد و همچنین در زمان خسرو اول (انوشیروان) دسته ای از قبیله لیزایاد از فرات گذشته در عراق و جزیره به تاخت و تاز و چپاول پرداختند و جنگی با ایرانیان کرد، مردمی انبوه را بکشند این جنگ در تاریخ عرب به نام دیر الجماجم معروف است زیرا آن واقعه در نزدیکی دیری رخ داد که تازیان از کمر کشتگان پشته ای ساختند، خسرو انوشیروان سپاهیان را به دفع ایشان فرستاد و ایشان را هلاک کرد.[4]

حملات عرب پس از اسلام:

قرنها به این سان گذشت و اعراب پیوسته به انبوهی شمار و سختی معیتشان می افزود و ناگزیر بودند موانع ایران ورودی و مصر را از پیش برداشته و برای رسیدن به زندگی بهتر راه مهاجرت را بر روی خود باز کنند. در این هنگام پیغمبر اسلام (ص) لوای دعوت بر افراشت و اعراب را به پذیرش این اسلام دعوت نمود.

و این، پیدایش اسلام در جزیره العرب قطعاً مهم ترین رویداد هزاره اول تاریخ مسیحیت بوده این حادثه نه تنها نقشه جغرافیایی شرق را عوض کرد همچنین سرنوشت و میسر زندگی کم تر از نیمی از بشریت را تغییر داد و به تاریخ جهتی نو بخشید، اسلام اعراب را از قید عادت و غرائز بیابانی و نیمه وحشی به ویشان رهایند و آنان را تحت یک برادری جامع جهانی و نظم اجتماعی در آورد و از آنان افراد خوبی ساخت، این سازنده ترین خدمت: این این است، شود و هیجان برخاسته از تبلیغ مذهبی که در تغییر روحیه درنده خویی آنان بکار رفت، اعراب آن را برنامه توسعه طلبی شان دانستند و در نظر آنان اشغال فیزیکی سرزمین را مقدمه ضروری گسترش ایشان بود.[5]

اما در انجام این مقصود مشکات فراوان وجود دانست چون از یک طرف روحیها متصرفات خود را تا شمال غربی و ایرانی ها دامنه نفوذ خویش را تا جنوب غربی و مشرق عربستان توسعه داده بودند و این امر مسلم بود که اگر حضرت رسول و جانشینان وی در صدد بسط نفوذ اسلام بر می آمدند در نواحی مزبور با منابع رولیتن روم و ایران اصطحکاک پیدا می کردند، بالنتیجه بین مسلمین و قواء روم و ایران محارباتی به وقوع پیوست.[6] برخوردهای تا زان با ایرانیان و تاخت و تاز آنها به این سرزمین گر چه به دست آویز دین وزیر لوای اسلام بوده اما انگیزه اصلی آن برای بیشتر ایشان همان بود که همواره ملتهای تازه نفس پر جمعیت و فزاینده و تنگدست و بد خاک را به تجاوز به سرزمینهای آباد بر می انگیز و آن همانا به دست آوردن گشایش و آسایش در زندگی است، ظهور اسلام این امر طبیعی ( مهاجرت مردم تازه نفس و گرسنه از سرزمین خشک و بی حاصل به سرزمینهای حاصلخیز ) را سامان داد.[7] سلطه تازیان باری انحطاط دولت ایران و روم که در این زمان به متنهای خود رسیده بود کار حمله و مهاجرت عربها را به آن کشور آسان کرد.[8]

و این انحطاط در ایران به این شکل بود که ظهور این حنیف اسلام و بعثت پیامبر اکرم (ص) و هجرت آن حضورت از مکه به مدینه ( 622م.) مصادف بود با دوران پادشاهی خسور دوم ( پرویز) و جنگهای وی با هر مل امپراطور روم که از سال 63 تا 627 طول کشید و پس از کامیابی مقدماتی به شکست ایرانیان و خلع خسرو از سلطنت پایان یافت، این جنگهای بیست و چهار ساله دولت نیرومند ساسانی را به ضعفی عظیم دچار کرد و هرج و مرج دربار ساسانی بعد از خلع خسرو پرویز نیز به حدی بود که هر پادشاه سپس از سلطنتی کوتاه بر اثر مرگ با قتل یا خلع به پادشاهی دیگر تبدیل می یافت و هیچکس را برای اطلاح اوضاع فرصتی نبود، مخارج کمر شکن دربارها مایه تحمیل مالیات سنگینی بر مردم شده بود که طبعاً می بایست به وسیله طبقه دوم یعنی کشاورزان و پیشه وارن پرداخته شود. طبقات عالیه و روحانیون از رفتار خود مردم را به ستوه آوردند، اختلاف دینی میان پیروان زردتشت و مزدک و مانی و بود او عیسی در موانع مختلف مملکت به نهایت رسیده بود و با چنین وضع خلاف و دشمنی در میان طبقات ممتاز یعنی طبقه حاکمه کشور نیز به شدت جریان داشت و آثار انقراض و پریشانی دولت کهن ساسانی هویدا بود.[9]

بنابراین یاران در اواخر دوره ساسانی مساعد هر گونه اقدامی بود و این واقعیتی است که کلیه ایران شناسان داخلی و خارجی بر آن اتفاق نظر دارند.

مسائلی که ذکر شد تاب و توان مردم ایران را ربوده بود، و همگی ناراضی به نظر می رسیدند و روح آریائی در جستجوی آزادی فکر دو اندیشه و جسم او در طالب عدالت اجتماعی و مساوات بود یعنی دقیقاً همان چیزی که دولت ساسانی با آن شدت بیگانه بود. در آن طرف اعراب که اینک اندیشه سیاسی یافته و با دستاویزی بسیار موثر به نام اسلام به اتحاد نسبی قبیله ای رسیده بودند در همان روزهای اولیه کسب قدرت و تثبیت خلاقیت عربی به تدارک تحقق آمال دیرینه خویش پرداختند[10].

اعراب با سلاح جدید خودسری نام داشت همه مردم روی زمین را به یکتا پرستی و برابری و برادری می خواند و این ندای توحید و مساوات و عدالت طبقه مظلوم و محروم اجتماع را که بیش از دیگر طبقات بودند به خود جلب کرد، آنان که راه نجاتی یافته گروه گروه به این جدیدی در آمدند و طومار رسم کهن را در هم نوردیدند، پیغمبر اسلام همه اعراب جزیره العرب را چه در داخل و چه در خارج از مرزهای عربستان با هم متحد ساخته و به این مبین اسلام درآورد. و وعده ایشان به قوم خود این بود که اگر دین وی را بپذیرند عراق و ایران و سوریه از آن ایشان خواهد شد. بنابراین اعراب مسلمانیکه در تنگی معیشت می سوختند به امید اینکه اگر فاتح شوند سرزمین های سر سبز و خرم عراق و ایران و سوریه و مصر را تصرف خواهند کرد و اگر کشته شوند تهیه شده و به بهشت جاویدان رخت خواهند بست دعوت آن حضرت را لبیک گفته، تا در زمان جانشینان او به کشور گشایی بپردازند.

پس از رحلت آن حضرت جانشینان پیامبر که خلفای راستین بودند شیوه وی را در اتحاد قبایل ادامه داده ولی چون کشور حیره در شمال شرقی جزیره العرب زیر سیطره ایرانیان بود و از میان بردن آن دولت بدون مداخله حامیانشان یعنی ایران عملی نمی گردید بالطبع پای دولت ایران را به میان کشید از بدبختی ایرانیان از بین رفتن دولت حیره که دروازه ایران محسوب می شد به آسانی امکان پذیر نمی گشت.[11]

روایات مختلفی در رابطه با علل برچیده شدن دودمان لخمی در حیره بیان شده است بنابر روایات عرب هنگامی که خسرو پرویز از پیش بهران چوبین می گریخت را به نعمان سوم پادشاه حیره پناه برده اما چون مجدداً تاج و تخت خود را بازیافت به تلافی مساعدت نعمان وی را زیر پای بیل افکند و بساط دودمان حیره بر چیره شد اما منابع دیگر بر چیه شدن دولت لخمی را کار عدی بن زید شاعر می دانند: این شاعر که در دربار ساسانیان بسیار مقبول بود با نشاندن لغمان شخص مورد توجه خود؛ بر سریر سلطنت سلسله بنی لخم را تداوم بخشید. صعود سریع نعمان در حیره موجب شد حاسدانه به توطئه علیه او دست زنند؛ نعمان؛ به قتل رسید و پسرش برای انتقام خون پدر؛ خسرو پرویز را علیه نعمان سوم برانگیخت. نعمان سوم که به نافرمانی متهم شده بود از محل متواری و به قبیله طی پناه برد اما آنها از کمک به او خودداری کردند؛ سپس او به شخص هانی بن قبیصه از قبیله ذهل بن شیبان مراجعه کرد و از حمایت موثر او برخوردار شد.[12]

برخی منابع نیز معتقدند که از علل برکناری نعمان گرایش او به آئین نصاری بوده است.

اما به هر حال پس از برچیده شدن دودمان حیره؛ دولت حیره به ایاس از قبلیه طی داده شد و بخشی از قلمرو ایران گردید؛ برچیده شدن دودمان دست نشانده لحفی بدان معنی بود که دیگر نه نیروی بازدارنده وجود داشت و نه نفوذ متوفق محلی که قبایل عرب جانبش را نگه دارد؛ و قدرت آن را داشته باشد که در صورت دست اندازی آنها به مرزهای ایران سرکوبشان کند؛ البته اما اینکه وجود قدرت لحنی مانع حمله اعراب به ایران و سقوط دولت لرزان ساسانی می گردید دعوی محال است اما فقدان این دولت حایل هر اندازه ناتوان در گستاخی جنگجویان مسلمان عرب در دست اندازی های اعراب به ایران سهمی داشته است به ویژه که این دست اندازیها سپس از پادشاهی قباد دوم در ایام پادشاهی شیر و سیر که دولت ساسانی به کلی گرفتار هرج و مرج و انحطاط گردیده بود آغاز شد؛ به این معنی که در واقع برچیده شدن بساط حکومت بحفی بدان معنی بود که دیگر نه نیروی بازدارنده وجود داشت و نه نیروی متوفق محلی که بتواند قبایل جانبش را نگه دارد و قدرت آنرا داشته باشد که در صورت دست اندازی اعراب به مرزهای ایران آن سرکوبشان کند.[13]

و با از بین رفتن این دولت پرده مایل بین اعراب و ایرانیان بر چیده شد.[14]

نخستین زنگ خطر از این بی تدبیری خسرو پرویز؛ واقعه ذی قار بود که در واقع اولین برخورد اعراب مسلمان و ایرانیان بوده است.[15]

در این واقعه ( ذی قار) اعرابی که در کار تاخت و تاز و غارت مرزهای ایران بودند به یک دسته هزار نفری از سواران ایرانی برخوردند و در این واقعه دو سردار ایرانی به قتل رسیدند و ایرانیان شکست خوردند؛ این واقعه نقطه عطفی بود در تاریخ عرب و پیش درآمدی بر فتوحات مسلمانان در ایران تلقی می شد.[16]

اگر چه این درگیری کوچک و اهمیت چندانی نداشت و لیکن اثرات مهمی داشته زیرا این پیروزی اعراب را در مورد قدرت سپاهیان ساسانی به تردید مسلمانان بر ایرانیان دانست؛ زیرا تا قبل از این پیروزی اعراب کشور ایران را صعب المنال تراز قلمروی روم شرقی می دانستند و از پرداختن به آن به سبب عظمت پادشاهان ایران و شهرتی که در سرکوبی مردم جهان داشتند بیمناک بودند.[17]

اما پس از این پیروزی اعراب دریافتند که ایران این زمان؛ ایران زمان شاهپور و انوشیروان نیست و لشکریان و پادشاه آن قدرت و سیاست سابق را ندارند و غلبه یافتن بر آنها برای اعراب امریست ممکن؛ به خصوص اینکه پس از پادشاهی قباد دوم دولت ساسانی به کلی گرفتار هرج و مرج و انحطاط گردیده بود به این معنی که ستیز بر سردست یافتن به تاج و تخت در میان مدعیان پادشاهی و تغییر پی در پی زمامداران تیسفون مجال لشکرکشی طرح ریزی شده و مداوم؛ برای مراجعه با این موج بالا گیرند و دست اندازیهای آن نمی داد.[18]

از همین رو دو تن از سران قبیله ربیعه به نامهای مثنی بن حادثه شیبانی در حدود حیره و سویدبن قطبه در نزدیک ابله - پیوسته در کناره های خاک ایران تاخت و تاز می کردند و چون با پریشانیها و بیسامانیهای که بود تعقیب آنها ممکن نمی شد به جارتشان هر روز می افزود. دولت حیره هم که سابقاً برای جلوگیری از همین تجاوزات بدویها به ایران خدمت می کرد همانطور که ذکر شد از سوء سیاست شد و خسرو پرویز در این هنگام از میان رفته بود؛ مثنی بن حادثه در این غارتهای سرحدی جسورتر شهرت و آوازه بیشتر یافت. به علاوه مقارن پایان جنگهای رده اسلام آورد و در مدینه خرابی اوضاع ایران را برای خلیفه باز نمود و او را به جنگ به ایران تشویق کرد؛ باری با قبول اسلام متنی خود را به مسلمین بست تا در تاخت و تازهای خویش مدینه را نیز پشت سر خود دانسته باشد.[19] او از خلیفه خواست محاکم او را بر تازه مسلمان شدگان قبیله خود ریاست و در مرزهای غربی ایران پیشقدم مسلمانان قرار دهد؛ با پیوستن مثنی به اسلام باعث گردید عملاً تابعیت همه اعرابی که در کار تاخت تاز به نواحی مرزی و پر جمعیت و زراعی بردند را بدست آورد اما خلیفه اعتماد نکرد که اداره سپاه را به مردی مسلمان سپارد از این روخالدبن ولید ( سیف الله) که از دلاوران عرب بود؛ و پیغمبر او را سیف الله لقب می خواند برای اداره عملیات جنگی به عراق کسیل داد؛ در باب آنکه خالد از کدام جانب به عراق درآمد و آن راه که در طی این تاخت و تاز خویش پیمود از کجا می گذشت در روایتها اختلاف است ولی روایت صحیحتر این است که خالد از جانب ابله به عراق آمد. در هر حال جنگهای خالد در عراق بی شک و بیشتر دست بردها وزد و خوردهایی بوده است که در دنبال جنگهای اهل رده انجام یافته است و صورت یک لشکرکشی منظم و مرتبی را به قصد فتح ایران ندانسته است. در حقیقت بیشتر اعراب تغلب و طوایف همپیمان آنها که در طی این زد و خوردها مورد حمله خالد بوده اند کسانی می بوده اند که در واقفه رده با سجاح و مرتدان عرب ارتباط و همکاری می دانسته اند یا از بحرین و یمامه از پیش خالد به عراق گریخته بوده اند و خالد هم با فرمان یا دستوری ابوبکر در دنبال آنها به عراق آمده است. و همچنین قصر بعضی از اعراب تا حدی نشر اسلام در بین اعراب نصاری عراق بوده و دستبرد به نواحی سرسبزوان.

البته در آن زمان اندیشه فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی بی شک به خاطر خلیفه نمی گذشت لیکن این امر نتیجه یی بود که رفته رفته از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست؛ سک نیست که مثنی با قبول اسلام پای اعراب حجاز را به نواحی عرب نشین عراق بازکرد و آنها را برای سعی در نشر آیین تازه در بین اعراب عراق دل داد و گرفتاریهای ساسانیان را در امور داخلی برای آنها روشن نمود؛ لیکن ظاهراً این مایه تاثیر داشت که خلیفه خالد را جهت امارت مسلمانان عراق و بقایای اهل رده در آنجا گسیل داد: کاری که بعدها منجر شد به زد و خوردهای سرمدی با طلایه ها پادگامانهای تنبیه سپاه ایران و از آن؛ ضعف و فتور دولت فرس بر اعراب آشکار شد.[20]

بنابراین خالدبن ولید قهرمان جنگهای رده بود با فرماندهی او در مدت شش ماه همه قبایل را به اطاعت اسلام درآورد و نخست قبیله طی بعداسد و عنطفان و در پایان بنی حنیفه را در تمام وادار به تسلیم کرد.[21]

خالد که به تدریج برای سرکوب قبایل سرتدمی رفت در آستانه نواحی جنوبی عراق قرار گرفت و کسانی از قبایل مرتد شده به عراق گریخته و اصولاً برخی از آنها چون بنی تمیم در آن حدود زندگی می کردند. پیروزیهای پی در پی مسلمانان در این نواحی کسانی از سران قبایل ساکن در جنوب عراق را بر آن داشت تا در اندیشه بهره گیری از نیرو ما برای تصرف حیره بیفتد این نخستین جرقه فتوحات خالد در عراق و سپس در ایران بوده است.[22]

قبل از رسیدن خالد به عراق بسیاری از سپاهیان او برگشته گویا از جنگ ایران فدر داشتند و فقط باده هزار سپاهی ورزیده یا مانده بود؛ عده ای دیگر به خالد پیوستند که جمعاً 18 هزار نفر شدند و اولین محلی که جنگ در آن واقع شد حفیر[23] بود و آ. یک سرحد مهم و عظیم و محکم و مجهز بود.[24] فرمانروای این محل هرمز بود؛ سربازان هرمز با زنجیر به هم بسته شده بودند که از جنگ نگریزند چون خالد آگاه شد که ایرانیان پیش او به حفیر آمده اند سپاه خود را به کاظمه برد خالد سپاه خود را در جایی که آب نبود روبه روی سپاه ایران قرار داد و در پاسخ لشکریان خود گفت: خداوند آب را به هر یک از دو گروه که در نبرد پادشاهی می کنند ارزانی خواهد کرد؛ خالد بر هرمز پیروز شد و این نبرد به ذات السلاسل شهرت یافت.[25]

باری هزیمیتان لشکر هرمز در حدود مزار نزدیک نهری فرود آمدند. قارن قریانس هم که از مداین به کمک هرمز آمده بود به انها پیوست. در این لشکرگاه تازه قباد و انوشجان هم که از واقعه ذات السلاسل گریخته بودند به یاران پیوستند؛ خالدنیز؛ که در دنبال هزیمیتان بود؛ بدین جایگاه در رسید. جنگ سختی در گرفت که در آن هم قارن کشته شد هم قابد و هم انوشجان. از ایرانیان عده زیادی کشته آمدند و بعضی در آب غرق شدند ( صفر 12 هـ . ق). باز اسیر و غنمیت فراوان بدست آمد که بهره یی از آن به مدینه کسیل گشت. در تمام این راه برزیگران و کشاورزان غالباً به صلح تسلیم شدند و جزیه قبول کردند. مسلمانان هم؛ چنانکه دستور خلیفه بود؛ متعرض آنها نشدند این جنگ را چون نزدیک نهر بود بعضی وقمه شنی خوانده اند - یعنی وقمه نهر - و بعضی سبب مجاورت با مزار و مقه مذار نام داده اند. این مزار تا بصره چهار روز راه بود و در واقع کرسی ولایت میسان بشمار می آمد و در محل کوه العماره امرو واقع بود. در هر حال با این فتح خالد که از جانب بحرین به عراق می آمد؛ در بین راه تا حدی ایمنی و غنیمت یافت. در بین اسیرانی که درین واقعه به مدینه فرستاده آوردند نصرانیی بود که بعدها حسن بصری از او زاد. بهر حال کسانی از اعراب که نصارا و جزو رعیت ایران به شمار می آمدند درین زد و خوردها طبعاً جانب ایران را گرفتند و این نکته خشم و عصبیت قومی عهد جاهلی راینر برای اعراب تجدید کرد.[26]

حالد از مزار به جانب استان کسکر رفت. آنجا در موضعی به نام ولجه که در حدود واسط بود؛ خالد در این محل ( ولجه) گروهی را درکمین گذاشت و خود به جنگ با ایرانیان رفت و جنگی سخت نمود افرادی که در کمین بودند از پشت شر به ایرانیان حمله کردند و خالد نیز از طرف دیگر حمله کرد تا اینکه تعداد زیادی از ایرانیان کشته شدند. این واقعه در سال 12 هـ اتفاق افتاد.[27]

تعدای از مسیحیان در جنگ ولجه کشته و اسیر شدند.

رفتاری که خالد بن ولید با عرب های مسیحی در قشون ایران کرد عرب های عراق را به غیظ آورد. و طوایف عرب از مشرق و مغرب فرات به جنبش آمدند و از هر سوی گرد آمده در الیس[28] که در نزدیکی فران و تقریباً در وسط مسافت میان حیره وم موقع قدیم بصره واقع بود؛ اجتماعی کردند و تشونی هم از مداین به آن نقطه فرستاده شد. خالد از شنیدن حنجر اسن قسشون کشی بزرگ به عجله عقب نشت و از مزات گذشته خط صحبت خود را حکم نمود پس از آن باز جلوتر آمده در الیس جنگ بسیار شدید در گرفت که هر دو طرف تا اخرین درجه پافشاری کردند ولی عاقبت باز فتح مسلمین چیره شدند چون خالد به واسطه پایداری فوق العاده ایرانیان قسم خورده بود در صورت فتح نهری از خون آنان جاری سازد تمام اسرا را جمع کرد و قریب سه روز به شکتار آنان مشغول بود تا قسم خود را انجام داده باشد و آن نهر که خون ایرانیان را رنگین کرد بعدها نیز به نهر خون معروف شد.[29]

کار عمده ای که خالد در عراق انجام داد فتح حمیره بد، آن هم به صلح، خالد پیش از آن که به دروازة حمیره رسد پس مرزبان حمیره را که به دفع او رفته بود مغلوب کرده بود کشته، مرزبان حمیره هم آزاد ب - از پیش او گریخته بود مردم حمیره شهر را بستند و در قلعه های خویش آماده مقاومت شدند خالد شهر را محاصره کرد و کاربر اهل شهر سخت شد در آن زد و خوردها که روی می داد عده ای از اهل حمیره کشته شدند مردم به ستوه آمدند، بزرگان قوم که به قلعه های خویش پناه جسته بوند و عامه را به جنگ می فرستادند مورد نفرت و خشم عامه شدند که هر روز در اطراف قلعه ها جمع می شدند و از ضرورت صلح و تسلیم دم می زند آخر قلعگیان دست از مقاومت کشیدند و حاضر به مصالحه شدند به موجب یک روایت، پیری فرتوت از نصرانیان حمیره به مذاکره آمد و در این باب با خالد گفتگو کرد. راویان گویند این پیر پاره ای کاغذ در دست داشت، چیزی در آن پیچیده و خالد از وی پرسید آن چیست؟ گفت: زهر است، تا اگر صلح به سرانجام نیامد این زهر را بخورم و بمیرم و بیحرمتی نزد قوم بازنگردم خالد ، آن زهرا را گرفت و خورد ولی از آن زیانی ندید و پیر خیره شد این پیر - عبدالمسیح یا عمر و بن عبدالمسیح - نام داشت و زهر خوردن خالد در اهالی حمیره تأثیر گذاشت و صلح کردند، قرار بر آن شد که اهصل حمیره جزیه بدهند، بر مسلمانان نشورند و از کار دشمنان هر چه آگاهی یابند به مسلمانان باز نمایند، در ربع الاول سال 12 هـ . خالد مژده فتح را و جزیه و هدایا به مدینه نزد ابوبکر فرستاد[30].

با فتح حمیره کلید تصرف بین النهرین به دست مسلمین افتاد به این معنی که به صورت واحدهای نظامی تا دجله پیش آمدند و قلعه های کوچک و بزرگ متعددی را به تصرف درآوردند و در جبهه های مختلف محلی بیکار نمودند[31].

پس از حمیره خالد به انبار رفت آنجا را به این خاطر انبار می نامیدند که انبار خوار و بار و غله بوده فرمانده سپاهیان آنجا شیرزاد بود چون رویارو می شدند خالد به تیراندازان خود دستور دار تیر بیندازند و چشم دشمن را هدف گیرد. به همین جهت این جنگ را ذات العیون هم می نامند شیرزاد که چنین دید تقاضای صلح کرد و با صلح فتح شد[32].

اما ابن خلدون می نویسد: شترهای لاغر و ناتوان را کشته و در خندق انداختند تا از روی آنها عبور کنند چون نبرد سخت روی داد مسلمانان پیروز شدند[33].

اما اندکی پس از این هنگام نامه ای از طرف ابوبکر رسید که به خالد فرمان داده بود با مسلمانان همراه خود به یاری ابوعبید جراح به شام برود خالد رهسپار شام گردید، چون به عین الثمر رسید دسته ای از سپاهیان خسرو به فرماندهی عقبه بن ابی هلال غری برخورد کرد که آنا ابتدا در مقابل خالد سنگر گرفتند سپس حکم او را گردن نهادند[34].


نهضت مشروطیت در ملی شدن صنعت نفت چه بود و ایران چه می خواست و به چه رسید؟

برای تاریخ معانی و تعاریف گوناگونی گفته اند و از جمله «تعیین کردن مدتی از ابتدای امری عظیم و قدیم و مشهور تا ظهور امر ثانی که دنبال اوست»
دسته بندی تاریخ و ادبیات
فرمت فایل doc
حجم فایل 42 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 70
نهضت مشروطیت در ملی شدن صنعت نفت چه بود و ایران چه می خواست و به چه رسید؟

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

تعریف تاریخ :

برای تاریخ معانی و تعاریف گوناگونی گفته اند و از جمله «تعیین کردن مدتی از ابتدای امری عظیم و قدیم و مشهور تا ظهور امر ثانی که دنبال اوست».

این تعریف و معنی بیشتر به خود تاریخ اتکاء دارد تا به موضوعات تاریخ که نظر ما متوجه آنهاست؛ بنابراین از تعریف دیگری استفاده می کنیم: «سرگذشت یا سلسله اعمال و وقایع و حوادث قابل ذکر که به ترتیب از منه تنظیم شده باشد».

چنانچه ملاحظه می نمایید اساسی ترین رکن در تعریف تاریخ، زمان گذشته است. سابقه هر چیز را ما می توانیم در عنوان تاریخ آن چیز بازگو نماییم و به همین مناسبت تاریخ می تواند به انواع بیشماری تقسیم گردد: تاریخ پیامبران، تاریخ ادیان، تاریخ تمدن، تاریخ روابط خارجی، تاریخ علوم، تاریخ ارتش… تاریخ معاصر ایران.

تاریخ معاصر ایران با مساله نفت توام و همراه است. امتیازاتی که از زمان ناصرالدین شاه در این خصوص به خارجیها داده شده، همواره با حوادث و تحولات بسیار همراه بوده است و امروز هم که نفت را به طور کامل در اختیار داریم نه تنها با یک مساله بزرگ اقتصادی مواجه هستیم بلکه مهمترین مساله سیاسی روز ما را تشکیل می دهد تا آنجا که آمریکا مدعی عدم جواز استفاده از نفت به عنوان یک حربه سیاسی در خصوص ایران از آن استفاده کرد لیکن در ابتدا ژاپن و اروپای غربی به مناسبت همین نفت تا حدی در محاصره اقتصادی ایران، با آمریکا هماهنگی نکردند و یا تردید به خود راه دادند.

1- اهمیت نفت: تمدن امروز جهان پیوستگی غیرقابل تردیدی با نفت دارد چه مهمترین ماده ای است که تا به حال شناخته شده و صنایع دنیا را از ابتدای قرن بیستم به طور عمده به گردش در می آورد. نفت یعنی قوه محرکه صنایع، و ماده اولیه هزاران کالای مورد استفاده بشر چون مصالح ساختمانی، دارو، رنگ، الیاف، کود شیمیایی، وسائل آرایش و از همه مهمتر صنعت پتروشیمی، سوخت ناوگان عظیم دریایی، هواپیماهای غول آسای امروزی، جت های جنگنده و غیره و غیره همه از نفت است. قطع تولد یک روز نفت در دنیا دگرگونی بسیار را به دنبال دارد چنانچه تحریم نفتی اعراب در سال 1973 م (1352 هـ.ش)، مصیبتی فراموش ناشدنی برای دنیای صنعت بود تا آنجا که اروپا را به جیره بندی وادار ساخت، استفاده از اتومبیل سواری در بعضی کشورها متوقف گردید و چرخ بسیاری از صنایع از حرکت ایستاد.

2- سوابق نفت به طور کلی: از هزاران سال پیش بشر اندک آشنایی با نفت داشته و در موارد بسیار محدود از آن استفاده می کرده است لیکن به شکلی ابتدائی و بی‌توجه به اصول علمی. مصرف قیر در گذشته های دور بر همین اساس بوده است. حدود صد و بیست سال قبل اولین چاه نفت در آمریکا حفر گردید و استخراج آن شروع شد. در آغاز قرن بیستم فقط تولید جهانی در سال، 21 میلیون تن بود و در نیمه این قرن به پانصد میلیون تن، و در سال 1971 م (1350 هـ.ش)، به 2430 میلیون تن رسید و اکنون تولید سالیانه باید از مرز چهار هزار میلیون تن در سال گذشته باشد. مصرف نفت در کشورها یکسان نیست. معلوم است که کشورهای توسعه نیافته در مقایسه با ممالکی مثل امریکا، شوروی، ژاپن و انگلیس مصرف کمتری دارند لیکن به طور کلی مصرف سرانه ساکنین کره زمین یک تن در سال تخمین زده می شود.

3- امتیازات اولیه: در زمان ناصرالدین شاه یکی از اتباع انگلیس امتیاز ایجاد راه آهن را گرفت، اما در قسمتی از قرارداد قید گردید که کمپانی طرف قرارداد از معادن فلزات و نفت و قیری که در چهل میلی طرفین راه آهن است بهره برداری خواهد کرد؛ این قرارداد انجام نشد و لغو گردید.

«البرت هوتسن» هلندی امتیاز نفت «دالکی» بوشهر را که در آن تاریخ به نظر می‌رسید نفت قابل توجهی دارد دریافت کرد ولی از انجام کار مایوس گردید.

در سال 1250 هـ.ش (1289 هـ.ق- و 1872م)، امتیاز بسیار مهمی به «بارون ژولیوس رویتر» داده شد (رویتر بنیانگذار خبرگزاری است، و خبرگزاری انگلیس رویتر هم به نام او نام گذاری شده است) این امتیاز علاوه بر راه آهن شامل استخراج همه معادن کشور (به جز معادن طلا، نقره و جواهرات) و استفاده از تمام جنگلها و اجازه تأسیس شعب پست و بانک و احداث خطوط تلگرافی در همه نقاط کشور می‌شد. چنین امتیازی چنان بی‌سابقه بود که بعضی آن را بخششی بزرگ دانسته و پاره‌ای آن را فروش یک مملکت تعبیر کرده اند.

روحانی مبارزی به نام «ملاعلی کنی» در مخالفت تا مرحله لغو امتیاز ایستاد. روسیه هم که در گرفتن امتیاز با انگلیس رقابت داشت از این امتیاز به خشم آمد. خود صاحب امتیاز نیز متوجه گردید که انجام کار و استفاده از امتیاز ساده نیست و قبل از آن که به نتیجه برسد لغو شد ولی امتیاز «بانک شاهنشاهی» و نشر اسکناس را به جای آن به مدت شصت سال گرفت. «میرزا حسین خان سپهسالار که عاقد قرارداد رویتر بود با لغو امتیاز از صدارت کنار رفت».

4- قرارداد دارسی: «ویلیام دارسی» در سال 1280 هـ.ش (1319 هـ.ق، 1901م) موفق به کسب امتیاز استخراج و بهره برداری و لوله کشی نفت و قیر در سراسر ایران غیر از پنج ایالت (آذربایجان، گیلان، مازندران، گرگان و خراسان) به مدت شصت سال گردید. دارسی متعهد شد ظرف دو سال شرکت یا شرکتهایی برای بهره برداری از امتیاز تاسیس کند و از عواید حاصله شانزده درصد به عنوان حق الامتیاز به دولت ایران بپردازد. به علاوه بیست هزار لیره نقداً به صورت سهم به ایران بدهد. این قرارداد پنج سال قبل از مشروطیت منعقد شد. در قانون اساسی دادن هر نوع امتیاز موکول به تصویب شد.

حوادث و وقایع انقلاب مشروطیت هم زیاد است، هم پیچیده و با این که تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام گرفته مع الوصف مسائل مهم زیاد است و در این جا نیز امکان بحث کامل نیست، بنابراین باز هم مروری کلی به آن داریم:

1- آغاز انقلاب و عوامل آن: مشخص نیست چه روزی انقلاب شروع شد و چه شخصی و یا اشخاصی آغاز گر آن بودند ولی می توان حوادثی را دید که مجموعاً دلیل پیدایش مشروطیت است از جمله شکست ایران در دو جنگ با روسیه و انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمن چای، برقراری کاپیتولاسیون به ضرر ملت ایران که عملاً مشکلاتی را ایجاد کرده بود، بی اعتباری دولت مردان در خارج از کشور به علت بی‌لیاقتی، توسعه ارتباط بین ایران و بعض ممالک اروپایی و آگاهی جمعی از ایرانیان از وضع ممالک اروپا امتیازاتی که دولت های روس و انگلیس با رقابت در ایران به دست می آوردند و قرضه هایی که به دلایل خاص و شرایط اسارت بار اخذ می شد، عدم توجه زمامداران ایران به حقوق واقعی مردم و به سرنوشت مملکت و از دست رفتن قسمتی از خاک ایران در شمال و شرق، آمادگی گروه‌های زیادی از مردم برای تحول که آزمایش آن را در واقعه تنباکو نشان داده بودند؛ ظلم و جور و تعدی عمال حکومت مثل عین الدوله و شاهزادگان قاجار و مسافرت های زائد و پر خرج سلاطین و صدراعظم به اروپا و نفرت کلی مردم از ترتیب اداره مملکت. در این زمان خزانه دولت از خزانه شخص شاه جدا نبود و عواید دولتی را شاه به مانند ثروت شخصی خود در هر جایی که دلش می خواست خرج می کرد. فشار مالیاتی مردم را خرد کرده بود، مثلاً از دهقانان که هشتاد درصد جمعیت را تشکیل می دادند در سال، چهل نوع مالیات اخذ می شد تحرک مراجع مذهبی و آگاه ساختن مردم به آنچه در کشور می‌گذشت قسمتی از عواملی است که در انقلاب تأثیر داشت و مبارزه غیرفعال مردم ایران را به تدریج به مبارزه فعال تبدیل کرد. فریاد اعتراض نیرومندتر شد و کم کم شکل عصیان گرفت و در سراسر ایران انجمنهایی تشکیل شد.

2- چگونگی مبارزات: به دنبال آگاهی مردم در سال 1322 هـ.ق (1284 هـ.ش)، در خیابان گمرک باغ میکده اجتماعی تشکیل شد و سوگند یاد کردند که در راه انقلاب مجاهدت نمایند. کمیته ای نه نفری انتخاب کردند که از جمله: «سیدجمال‌الدین واعظ اصفهانی»، «ملک المتکلمین» و «دولت آبادی» اعضای آن بودند و با نظر سه روحانی برجسته زمان یعنی: آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی، آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی و آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری شبنامه هایی منتشر ساختند. جمعی از اعضاء کمیته دستگیر شدند و اقدامات «علاءالدوله» نفرت عمومی را افزایش داد. واقع «نوز» هم ابعاد مساله را گسترش داد. نوز بلژیکی که برای اصلاح گمرک آمده بود چنان بر اوضاع مسلط شده بود که به دستور کسی توجه نداشت وعامل اجرای مقاصد روسها بود و چون جنبه روحانیت نهضت مشروطه غلبه داشت و روسها مخالف آن بودند نوز بلژیکی را لباس روحانیت پوشاندند و از او در حال مسخره ای عکس گرفتند. آشوبی ایجاد شد و مردم بانک استقراض روس را ویران کردند و شاه خسارت آن را پرداخت. و از طرفی به علت‌جنگ روس و ژاپن صدرو قند به ایران کم شد و قیمت آن بالا رفت. «علاءالدوله» دو نفر از بازرگانان معمر و محترم را چوب زد. بازار تعطیل شد، مردم جمع شدند و روحانیون به مسجد آمدند.

«عین الدوله» که پس از عزل اتابک و عزیمتش به حجاز، صدراعظم شده بود و در مقابل علما و مشروطه خواهان ایستاده بود دستور داد سید جمال الدین واعظ را از منبر پایین آوردند. در نتیجه زد و خورد در گرفت و جمعی کشته شدند دو سید روحانی و شیخ فضل الله نوری یک ماه در حضرت عبدالعظیم متحصن شدند. علاءالدوله عزل و بنا شد عدالتخانه تاسیس کرد.

عین الدوله در این مورد طفره می رفت. سیدجمال الدین واعظ و دو نفر از رجال را تبعید کرد. اعتراض مردم زیاد و در شهرهای شیراز و مشهد بلوا شد. صدراعظم می‌خواست به جای محمدعلی میرزا که ولیعهد بود پسر دیگر شاه ولیعهد گردد بنابراین محمدعلی میرزا هم به صف مخالفین صدراعظم پیوست. عین الدوله در صدد تبعید سران نهضت برآمد و روحانیون نیز تندروی را توسعه دادند. عین الدوله وعاظی را که افشاگری می کردند دستگیر نمود. به دنبال یکی از راهپیمائیها، طلاب و مردم راه را بر سربازان بستند و دستگیر شدگان را نجات دادند که در برخورد با سربازان یک طلبه هدف تیر قرار گرفت. مردم جسد او را روی دست بلند کردند و سینه زنی راه انداختند و روحانیون همه به مسجد آمدند. فرمانده قوای تهران مسجد را محاصره کرد و مردم مقاومت کردند حدود یکصد نفر کشته شدند و دکانها تعطیل گردید، تهدید عین‌الدوله موثر نشد و علماء تصمیم گرفتند مهاجرت نمایند. عین الدوله موافقت کرد که هر کجا می خواهند بروند. در 25 جمادی الاول 1324 هـ.ق در حدود هزار نفر در راس آنها «سیدین» به سوی قم حرکت کردند و مهاجرت کبیر را شروع نمودند.

با موافقت سفارت انگلیس جمعی از مشروطه طلبان در سفارت تحصن اختیار کردند عده متحصنین در ظرف ده روز به سیزده تا بیست هزار نفر رسید. دولت پس از چند روز سفارت را محاصره کرد شاه مطلع گردید که سربازان هم به انقلابیون می‌پیوندند نگران شد تقاضاهای متحصنین خواسته شد آنها پنج مورد را اعلام داشتند که عزل عین الدوله در صدر تقاضاها بود اما برکناری عین الدوله ساده نبود سرسختانه مقاومت می کرد و استعفاء نمی داد و سرانجام به عنوان اعتراض به مبارک آباد رفت. شاه دستور عزل عین الدوله را صادر کرد دو نفر از بزرگان قاجار را به قم فرستاد تا علماء را باز گردانند و فرمان مشروطیت را هم صادر کرد حکومت استبداد به مشروطه تبدیل شد و استبداد کبیر پایان گرفت، فرمان به امضاء محمدعلی میرزا ولیعهد رسید. مشیرالدوله (میرزا نصرالله خان) مامور انجام مقدمات انعقاد مجلس شورا بود که با کمک دو فرزند تحصیل کرده اش (میرزا حسن خان مشیرالملک و میرزا حسین خان موتمن الملک) و صنیع الدوله مرتضی قلی خان و دو برادر او «مخبرالسلطنه مهدی قلی خان» و «مخبرالملک محمدقلی خان» پسران مخبرالدوله (نواده های رضاقلی خان هدایت معروف به «لله باشی») اولین قانون انتخابات را نوشتند و در 30 رجب سال 1324 هـ.ق (1285 هـ.ش) انتخابات تهران شروع شد.

3- حوادث پس از مشروطیت: مجلسی موقتی برای تنظیم نظامنامه انتخابات تشکیل گردید و کار خود را در 17 شهریور 1285 هـ.ش تمام کرد. انتخابات تهران آغاز شد. شصت نفر نماینده از تهران از گروه‌های روحانیون، اعیان، بازرگانان، کشاورزان، پیشه وران انتخاب شدند. و چون انتخاب نمایندگان شهرستان‌ها با وجود حکام مستبد ممکن نبود اولین جلسه مجلس شورای ملی تنها با حضور نمایندگان تهران در 14 مهر 1285 هـ.ش (7 اکتبر 1907م) در کاخ گلستان با حضور شاه که با صندلی چرخ دار آورده شده بود تشکیل و با نطق یک جمله ای شاه افتتاح شد، مردم جشن گرفتند. اولین دولت بعد از مشروطیت را مشیرالدوله در 18 شعبان 1324 هـ.ق (اکتبر 1906م)، تشکیل داد نخستین دوره انتخابات صنفی بود، صنیع الدوله رئیس مجلس شد، قانون اساسی را تدوین و در 4 ذی قعده به امضاء مظفرالدین شاه رساندند و در ظرف یک سال متمم قانون اشکالات سیاست خارجی مواجه بود با استخدام شوستر آمریکایی برای اصلاح امور مالی و یا لمارسن سوئدی برای اصلاح ژاندارمری و مسیوپرنی فرانسوی برای اصلاح دادگستری موافقت کرد و قوانین بسیاری را تصویب کرد، و در سال 1330 هـ.ق (1911 م مطابق با 1291 هـ.ش)، نیز مواجه با اولتیماتوم روسیه تزاری راجع به اخراج شوستر شد، اولتیماتوم را رد کرد ولی تحت فشار خارجی منحل گردید.

احزاب‌سیاسی دوران انقلاب مشروطیت: در سال اول فتح تهران(رجب 1327هـ.ق مطابق با 1908م مطابق با 1288 هـ.ش) در ایران دو حزب پیدا شد یکی «انقلابی» و دیگری «اعتدالی» و بعد از افتتاح مجلس دوم دو حزب فوق به نام «دمکرات عامیون» و «اجتماعیون اعتدالیون» به مجلس معرفی شدند احزاب سیاسی دیگری هم مثل «حزب اتفاق» و «حزب ترقی» پیدا شدند که نماینده ای در مجلس نداشتند. حزب دمکرات با انگلیس روابط خوبی داشت و مامورین بریتانیا در ایالات از این حزب حمایت می‌کردند. برنامه حزبی دمکرات جدایی روحانیت از سیاست بود، نظام اجباری را خواستار بودند، همچنین از قانون منع احتکار، تعلیم اجباری، ترجیح مالیات غیرمستقیم بر مستقیم، تقسیم املاک بین رعایا حمایت داشتند. دمکراتها حزب مقابل، یعنی اعتدالیون را ارتجاعی می نامیدند از جمله اعضای دمکرات سیدحسن تقی زاده، سلیمان میرزا، سیدرضا مساوات و حسین قلی خان نواب بودند. روزنامه های مشهوری مثل «ایران نو» در تهران، «شفق» در تبریز، «نوبهار» در خراسان را دمکراتها منتشر می‌ساختند. تمایل دمکراتها به غرب بود.

اعتدالیون جمعیت بیشتری داشتند هم در مجلس و هم در خارج از مجلس. اینان دمکراتها را تندرو می خواندند و اتهام بی‌دینی و کفر به آنها می زدند. سپهدار اعظم تنکابنی، سردار محبی، آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی پیشروان مشروطیت، ناصرالملک نایب السلطنه و فرمانفرما و غالب اعیان و روحانیون و اکثریت نمایندگان مجلس یا عضو این حزب بودند و یا هوادار آن، کم کم اختلافات و تعرضات دو حزب بالا گرفت و وقتی آیت الله سیدعبدالله بهبهانی به قتل رسید دمکراتها در معرض اتهام قرار گرفتند. تقی زاده با این که نماینده مجلس بود در مقابل سیل حملات نتوانست دوام بیاورد و به خارج از ایران رفت. مساله اولتیماتوم روس در مورد حضور مستر شوستر آمریکایی و اجبار او به خارج از ایران دمکراتها را به شکست رساند و ناصرالملک در این کار موثر بود، زیرا بعد از مجلس دوم سه سال و چند ماه به طور مطلق فرماندار بود و اعمال خشونت می کرد و انتخابات مجلس را هم انجام نداد و برای درهم کوبیدن دمکراتها به روسیه نزدیک شد.

دمکراتها در مجلس سوم زیادتر بودند و اعتدالیون به دو دسته تقسیم گردیدند: دسته‌ای رهبری روحانیت را پذیرفتند و دسته دیگر عنوان آزادیخواه پیدا کردند در حالی که در موقع انتخاب انتظار این بود که از دمکراتها کسی انتخاب نشود اکثریت را به دست آوردند و دسته آزادیخواه حزب اعتدال هم به دمکراتها نزدیک گردید.


طرح اجرای ملی شدن نفت مصوب مجلسین: طرح اجرای ملی شدن نفت در نه ماده به شرح ذیل تصویب گردید:

ماده اول – به منظور ترتیب اجرای قانون بیست و چهار و بیست و نهم اسفند سال 1329هـ..ش راجع به ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور هیئت مختلطی مرکب از پنج نفر از نمایندگان مجلس سنا و بنج نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی به انتخاب هر یک از مجلسین و وزیر دارایی یا قائم مقام او تشکیل می شود.

ماده دوم- دولت مکلف است با نظارت هیئت مختلط بلافاصله از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران خلع ید کند چنانچه شرکت برای تحویل فوری به عذر وجود ادعایی بر دولت متعذر شود دولت می تواند تا میزان بیست و پنج درصد از عایدات جاری نفت را پس از وضع مخارج بهره برداری برای تامین بدهی احتمالی شرکت در بانک ملی ایران یا بانک مرضی الطرفین دیگر ودیعه گذارد.

ماده سوم- دولت مکلف است یا نظارت هیئت مختلط به مطالبات و دعاوی حقه دولت و همچنین به دعاوی حقه شرکت رسیدگی نموده نظریات خود را به مجلس گزارش دهد که پس از تصویب مجلس به موقع اجرا گذاشته شود.

ماده چهارم- چون از تاریخ بیست و نهم اسفند که ملی شدن صنعت نفت به تصویب مجلس سنا نیز رسیده است کلیه درآمد نفت و محصولات نفتی حق مسلم ملت ایران است دولت مکلف است با نظارت هیئت مختلطه به حساب شرکت رسیدگی کند و نیز هیئت مختلط باید از تاریخ اجرای این قانون تا تعیین هیئت عامله در امور بهره برداری دقیقاً نظارت نماید.

ماده پنجم- هیئت مخلط باید هر چه زودتر اساسنامه شرکت ملی نفت را که در آن هیئت عامله و هیئت نظارتی ازمتخصصین پیش بینی شده باشد تهیه و برای تصویب به مجلسین پیشنهاد کند.

ماده ششم- برای تبدیل تدریجی متخصصین خارجی به متخصصین ایرانی هیئت مختلط مکلف است آیین نامه فرستادن عده ای مشخص به طریق مسابقه در هر سال برای فرا گرفتن رشته های مختلف معلومات و تجربیات مربوط به صنایع نفت به کشورهای خارج را تدوین و پس از تصویب هیئت وزیران به وسیله وزارت فرهنگ به موقع اجرا گذارد، مخارج تحصیل این محصلین از عواید نفت پرداخت خواهد شد.

ماده هفتم- کلیه خریداران محصولات معادن اشتراکی از شرکت نفت انگلیس و ایران هر مقدار نفتی را که اول سال مسیحی 1948م تا تاریخ 29 اسفند 1329هـ.. ش (20 مارس 1951م) از آن شرکت سالیانه خریداری کرده اند می توانند از این به بعد هم به نرخ عادله بین المللی همان مقدار را سالیانه خریداری نمایند و برای مازاد آن مقادیر در صورت تساوی شرایط در خرید حق تقدم خواهند داشت.

ماده هشتم- کلیه پیشنهادات هیئت مختلط که برای تصویب مجلس شورای ملی تهیه و تقدیم مجلس خواهد شد به کمیسیون نفت ارجاع می گردد.

ماده نهم- هیئت مختلط باید در ظرف سه ماه از تاریخ تصویب این قانون به کار خود خاتمه دهد و گزارش عملیات خود را طبق ماده هشت به مجلس تقدیم کند و در صورتی که احتیاج به تمدید مدت باشد با ذکر دلایل موجه درخواست تمدید نماید و تا زمانی که تمدید مدت به هر جهتی از جهات از تصویب مجلسین نگذشته است هیئت مختلط می تواند به کار خود ادامه دهد.

با این ترتیب موانع بسیاری از راه ملت ایران برداشته شد، وحدت ملت فراهم گردید، رهبری آن قدرت گرفت، اصل ملی شدن صنایع نفت تصویب گردید و شیوه و طریق اجرای آن هم از تصویب مجلسین گذشت. عوامل برجسته و شناخته شده استعمار هم با چند ترور از قبیل هژیر و رزم آرا سرکوب شدند و جرات مقاومت نیافتند. همان مجلسی که حاصر نبود طرح ملی شدن نفت رابه پانزده نفر امضاء برساند در مقابل سیل خروشان و بنیان کن ملت ایران به زانو درآمد و با قاطعیت طریق اجرای اصل ملی شدن نفت را هم تصویب کرد و اکنون می بایست دولتی مردمی کار را سرانجام دهد، دولتی که اثری از وابستگان گذشته نداشته باشد. و ما در بحثهای آینده به این مطلب می رسیم اما قبل از این که چنین فرصتی پیش آید دولت انگلستان با تغییر شیوه به مقابله با نهضت بزرگ ملت ایران برخاست.

پیشنهاد نخست وزیری دکتر مصدق: دکتر مصدق نماینده ای پر سابقه بود، در راس جبهه ملی قرار داشت، در دوره چهاردهم در خصوص نفت نطقهای متعدد کرده و با تصویب پیشنهاد او از دادن امتیاز جدید نفت به شوروی جلوگیری شده بود، ریاست کمیسیون نفت را به عهده داشت و وجاهت ملی او هم در اوج مبارزات قابل توجه بود به خصوص نزدیکی وی به آیت الله کاشانی به او جنبه مذهبی هم می داد. بنابراین وقتی جمال امامی رهبر اکثریت مجلس پیشنهاد نخست وزیری او را داد مورد استقبال قرار گرفت. مصدق قبول این مقام را به تصویب لایحه نه ماده ای کمیسیون مخصوص نفت مشروط ساخت و این لایحه در مجلس شورا در دهم اردیبهشت و در مجلس سنا تصویب گردید و دکتر مصدق در راس دولت قرار گرفت.

بر طبق لایحه مصوب می بایست هیئتی از سنا و شورا به خلع ید از شرکت نفت بپردازند و اساسنامه شرکت ملی نفت را تنظیم کنند و از خریداران سابق برای خرید نفت به نرخ عادله دعوت نمایند.

ترکیب دلت مامور اجرای ملی شدن نفت: صنت نفت با قانون ملی شده بود و حال می بایست این قانون اجرا شود و مجریان باید لااقل صلاحیت این کار را می داشتند و از دکتر مصدق نیز انتظار این بود که اعضای کابینه را از اشخاص خوشنام و با صلاحیت و فعال برگزیند. او می بایست نیروی عظیم ملت را در نظر گیرد و افرادی را انتخاب نماید که متکی به ملت و مومن به کارعظیمی که انجام گرفته بود باشند اما در این کار رویه خاصی در نظر گرفت، شاید می خواست جناحهای هیئت همیشه حاکمه را راضی کند. نیروهای مذهبی در این تاریخ از آیت الله کاشانی ( که با تمام قدرت از دکتر مصدق حمایت داشت و برای اولین دفعه مردم را به تقویت از دولتی وامی داشت) می خواستند که دخالت نماید اما وی دست مصدق را در انتخاب همکاران آزاد گذاشت و بالاخره در جلسه 21 اردیبهشت 1330هـ. . ش از صدور دو نفر نماینده نودو نه نفر را به او رای موافق دادند و سه نفر دیگر هم ممتنع بودند.

دکتر مصدق برنامه خود را بر دو اصل گذاشت:

1- اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و تخصیص عواید حاصله از آن به تقویت بنیه اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی.

2- اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداریها.

دوران نخست وزیری مصدق را می توان به دو دوره کاملاً متمایز تقسیم کرد دوره قبل از 30 تیر 1331 هـ . ش و دوره بعد از سی تیز؛ بنابراین در ذیل سه بخش آن را مورد مطالعه قرار می دهیم:

مساله نفت در دوره دوم نخست وزیری مصدق: بازگشت مصدق با قیام 30 تیر 31 به او قدرت می داد که با استحکام بیشتری با مذاکرات و پیشنهادات برخورد نماید.

همانطور که قبلاً دیدیم اعلام نظر دیوان بین المللی دادگستری لاهه در عدم صلاحیت به موضوع مقارن 30 تیر بر استحکام افزود انتظار دولت ایران این بود که انگلیس با پیشنهادات جدید و قابل قبول برای مذاکره مهیا گردد و چون پیشنهادی دریافت نکرد در 16 مرداد یادداشتی به سفارت انگلیس داد و خواست که شرکت سابق به خاطر مناسبات و روابط حسنه و رفع هر گونه سوء تفاهم بین دو ملت از فروش نفت جلوگیری ننماید و وجوه مسلم و مورد قبول شرکت هم فوراً پرداخت گردد و اگر ادعائی هم دارد به دادگاه های ایران مراجعه نماید، مصدق با این اقدام فتح باب کرد. پاسخ به دولت ایران پیام مشترک رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس بود که در 5 شهریور تسلیم شد و ضمیمه آن شرایط حل مساله نفت بود. دولت ایران آن را مغایر اصل ملی شدن شناخت چرا که اولاً دولت انگلیس را رسماً با ایران طرف
می نماید و پای آمریکا را به میان می کشد و یک اختلاف با شرکت را به یک اختلاف بین المللی که مورد انکار ایران بود مبدل می سازد. ثانیاً با قید عبارت وضع حقوقی طرفین، به قرارداد 1933 که تحمیلی و باطل بوده حیات می دهد. ثالثاً فروش نفت محتاج شرایطی نیست که در پیام آمده است. دکتر مصدق گزارشی در 25 شهریور به مجلس فوق العاده داد که اصول پیشنهادی ایران را هم متضمن بود و از قطع رابطه اسم برده بود که در صورت ادامه فشار اقتصادی انگلیس اعمال می شود. و از 61 نفر نمایندگان مجلس 60 نفر به او رای اعتماد دادند و گزارش را تایید کردند. اما دولتین آمریکا و انگلیس به جای اینکه به پیشنهادات اخیر ایران توجه کنند برنکات غیرقابل قبول خوداتکاء کردند و تفسیر نمودند و بالاخره به قطع رابطه سیاسی با انگلیس منجر گردید اما در محافل مختلف سه کشور بحث و تفسیر در مورد شرایط حل قضیه نفت جریان داشت.

در اواسط بهمن 31 حکومت آمریکا تغییر یافت وزیر خارجه جدید آمریکا جان فاستر دالس (Foster Dulles ) با چرچیل وایدن به مذاکره در مورد نفت ایران نشست و پیشنهادات جدیدی در اول اسفند 31 به ایران تسلیم داشت و آن را آخرین نظرات خودنام نهادند. و ایران به پیشنهادات متقابلی تهیه کرد و اعلام داشت چنانچه مورد توجه قرار نگیرد به دنبال سیاست اقتصاد بودن نفت خواهد رفت. ایران معتقد بود که غرامات محدود به بهای تاسیسات است و نه خسارات وارده به کسب و کار شرکت سابق یا عم النفع و اگر دولت انگلستان در مورد ملی نمود صنایع کشور خود به کشورهای خلع ید شده از بابت خسارت کسب و کار هم غرامت داده باشد این امر در مورد ملی نمودن صنعت نفت ایران نمی تواند به عنوان سابقه تلقی شود. دولتین آمریکا و انگلیس پیشنهاد خود را عادلانه و منصفانه نامیدند و برآن پافشاری نمودند دکتر مصدق هم نزدیک به توافق شده بود و در شرکت ملی نفت ایران هم عموماً نظر بر این داشتند که این پیشنهاد از هر جهت رضایتبخش است و در صورت رد آن فرصت مهمی از دست خواهد رفت و دلائلشان این بود که اولاً عده ای از شرکتهای معتبر بین المللی را به خرید قسمت عمده تولید نفت ایران علاقمند می نماید، ثانیاً با اداره عملیات به وسیله خود دولت ایران منافات ندارد. ثالثاً دولت ایران در فروش مقادیر مهم نفت به مشتریهای دیگر آزاد می گذارد و رابعاً متضمن ترتیباتی باری رفع مضیقه مالی و بحران اقتصادی کشور است.

موضوع کشتی میریلا مجال بررسی بیشتر را نداد و دکتر مصدق در نطق 29 اسفند 31 خود که از رادیو پخش شد گفت: « در مذارکرات اخیر با هندرسن سفیر آمریکا پیشنهاد دولت انگلیس مطرح بود که به جای جمله « وضع حقوقی طرفین بلافاصله قبل از ملی شدن نفت» عبارت « غرامت منصفانه برای از دست رفتن کسب و کار شرکت » گذاشته شود… که مصدق می فرمائید که اگر اساس غرامت را از دست رفتن چنین کسب و کاری قبول کنیم باید تمام عواید نفت خود را یکسره به عنوان غرامت تسلیم شرکت سابق نمائیم… دولت ایران در مقابل پیشنهاد کرد که اساس غرامت را ارزش اموال و تاسیسات شکرت سابق در ایران قرار دهند زیرا این تنها غرامتی بود که طبق اصول مقرره جهانی دولت ایران می توانست قبول کند … » اما وقتی به نظر پیشروان نهضت که آیه الله کاشانی هنوز در راس آن قرار داشت مراجعه کنیم می بینیم اصولاً با پرداخت غرامت از جانب ایران مخالفند و دولت جرات نمی کند تسلیم پیشنهادات شود.


سیری کوتاه در تاریخ عربستان

عربستان یا شبة جزیرة عربستان سرزمینی است در منتهی الیه جنوب غربی آسیا به شکل مربع مستطیل با ضلعهای نامتساوی که بین 12 و 22 درجة عرض شمالی و 35 و 60 درجة طول شرقی میان افریقا و قسمت بزرگی از آسیا قرار گرفته است مساحت این سرزمین به دو میلیون و ششصدهزار کیلومتر مربع می رسد 1 عربستان از شمال به کشورهای اردن و عراق، از شرق به خلیج فارس و دریای عمان و د
دسته بندی تاریخ و ادبیات
فرمت فایل doc
حجم فایل 28 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 60
سیری کوتاه در تاریخ عربستان

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

سیری کوتاه در تاریخ عربستان


عربستان یا شبة جزیرة عربستان سرزمینی است در منتهی الیه جنوب غربی آسیا به شکل مربع مستطیل با ضلعهای نامتساوی که بین 12 و 22 درجة عرض شمالی و 35 و 60 درجة طول شرقی میان افریقا و قسمت بزرگی از آسیا قرار گرفته است. مساحت این سرزمین به دو میلیون و ششصدهزار کیلومتر مربع می رسد. [1] عربستان از شمال به کشورهای اردن و عراق، از شرق به خلیج فارس و دریای عمان و دریای عرب، از جنوب به خلیج عدن و از سوی مغرب به دریای سرخ محدود است. چنانکه می‌بینیم سرزمین عربستان از سه جانب به دریا پیوسته و این سه جانب را پنج دریا[2] فرا گرفته است، و تنها از سمت شمال است که به خشکی منتهی می‌شود. یا این همه درون این سرزمین از آب که مایه زندگانی هر جانداری است[3] بهرة چندانی ندارد. در سراسر این منطقه گسترده رودخانه‌ای که وسیلة حمل و نقل بشد، یافت نمی‌شود. تنها رودی که در آن جریان دارد در وادی حجر در یمن است)، که درازای آن از یکصد کیلومتر بیشتر نیست.

رشته کوههای بلندی که از شبه جزیره سینا آغاز و در امتداد دریای سرخ تا خلیج فارس کشیده می‌شود، همچون دیواری بلند آنرا فرا گرفته است. در خلال این کوهها دره‌های کوچک و بزرگی وجود دارد که عرب آن را وادی می‌گوید. مهمترین این وادیها، سرحان، رومه، دواسر، و حضرموت است. روزگاران پیش از اسلام بعض این وادیها مانند (سرحان) راه تجارتی بوده است. سراسر ساحل دریاهای اطراف آن- جز در چند منطقه- پر از اسفنجها و مانعهای طبیعی است که کشتی نمی‌تواند در آن پهلو بگیرد، اگر از کوههایی که همچون باروی استوار گردد عربستان را فرا گرفته است، بگذرید و بدرون سرزمین برسید به مانعهای دیگری بر خواهد خورد، چنانکه در شمال آن بادیه الشام است که از حدود فلسطین تا جنوب غربی عراق کشیده است، و در جنوب آن بیابان، بیابان وسیع دیگری است بنام نفوذ که هفتاد هزار کیلومتر مربع وسعت دارد و از شن نرم پوشیده است. وزش باد توده‌های شن را از این سو به آن سو می‌برد و ایجاد راه را- در دنیای قدیم- ناممکن می‌ساخت. از جنوب به سمت شرق این شبه جزیره بیابان دیگری است به نام الربع الخالی که تا امروز همچنان خلی است. وسعت این بیابان به پانصد هزار کیلومتر مربع می‌رسد و میتوان گفت پهناورترین بیابانهای خشک و خالی جهانست. بین الربع الخالی[4] و نفوذ بیابان دیگری است به نام دهناء که آنهم از ریگ روان پوشیده است و به خاطر همین مانعهای طبیعی هزاران سال شبه جزیره عربستان در خاموشی و گمنامی بسر می‌برد. بدون تردید اگر دین اسلام در این سرزمین پدید نمی‌آمد، و از آنجا به دیگر سرزمینهای جهان نمی رفت عربستان همچنان در آنزوا بسر می برد، و یا اینکه توجه چندانی بدان نمی شد. با اینهمه نباید پنداشت که پیش از اسلام در این منطقه از آبادانی و تمدن نشانی نبوده است. چنانکه خواهیم نوشت قسمت مستعد آن (جنوب) آبادان بود و دولتهایی در آنجا تأسیس شده است. همچنین در دیگر قسمتها نیز تمدنهایی (هر چند به صورت ناقص) وجود داشته است.

ساکنان این سرزمین را عرب می‌نامند. در اینکه معنی عرب چیست و از چه زمان آن مردم را بدین نام نامیده‌اند و این مردم از کجا بدین سرزمین آمده‌اند هنوز میان نژادشناسان اختلاف است. بعض داستانهای پیش از اسلام که پس از اسلام گرد آمده و به نام تاریخ معروف شده است، گوید چون نام نیای آن مردم یعرب بن قحطان بوده است، فرزندان او عرب نام گرفته‌اند. این ندیم بغدادی دانشمند سدة‌ چهارم هجری که اثر پر ارزش او به نام الفهرست در دست است، از نوشتة ابن ابی سعد، آرد:

چون ابراهیم (ع) به فرزندان اسماعیل که با دائیهای خود جرهم بودند نگریست، از اسماعیل پرسید:

- اینان چه کسانی هستند؟

- فرزندان من و دائیهای آنان از جرهم.

ابراهیم (ع) به زبانی که بدان سخن می گفت- سریانی قدیم- گفت (اعرب له) آنان را با هم بیامیز[5]. در کتیبه‌هایی که از پادشاه آشوری شلمنصر سوم (895-824 ق.م) باقی مانده و شرح نبردهای این پادشاه در بادیه الشام است کلمة‌ عرب دیده می‌شود.[6] بعض اسلام شناسان معاصر غربی اشتقاق این کلمه را از واژه‌ای گرفته‌اند که معنی حرکت و عبور می دهد.[7] چون پاره‌ای از این وجه اشتقاقها بر اساس حدس و یا ناشی از تعصب است و بعضی نیز هنوز مورد قبول محققان قرار نگرفته، از نوشتن آن صرف نظر می‌شود. آنچه مسلم است اینکه واژة عرب در قرآن کریم به همة‌ مردمی که در شبه جزیرة عربستان بسر می برده‌اند گفته شده. گویند واژه عرب مخصوص شهرنشین است و بیابان نشینان اعراب نام دارند یکی عرب عربی و یکی اعراب اعرابی است.

قرنها پیش از اسلام مردم ساکن شبه جزیره به دو دسته تقسیم می‌شده اند، عرب عاریه یا عرب خالص، عرب مستعر به یا عرب ناخالص، یا عرب پیوسته. ساکنان منطقة‌جنوبی عربستان برابر نسبت نامه‌ای که درست کرده بودند. نژاد خود را به یعرب پسر قحطان می‌رساندند و قطحان را فرزند پنجم نوح می‌شناساندند. حالیکه قبیله‌های ساکن مرکز و قسمت شمالی شبه جزیره خود را از نژاد عدنان می شناساندند که نوادة اسماعیل (ع) است. مورخان قدیم قحطانیان را عرب خالص و عدنانیان را مستعرب، یا عرب پیوسته خوانده اند.[8]

قحطانیان وعدنانیان- چنانکه خواهیم نوشت- از دیر زمان با یکدیگر همچشمی داشتند و هر یک دیگری را خوار شمرده‌است. پس از هجرت پیغمبر (ص) و از برکت مسلمانی بود که عدنانی و قحطانی با یکدیگر برادر شدند، اما متأسفانه این سازش مدتی دراز نیافت. نسبت دانان عرب از گروهی نیز نام برده‌اند که آنان را عرب بائده (از میان رفته) می‌نامند. این گروه قبیله‌های عاد، ثمود، طسم، جدیس، أمیم. جاسم و عبیل‌اند.

تقسیمات جغرافیایی

سرزمین عربستان را گاه بر اساس عوارض جغرافیایی و گاه بر حسب شرایط اقلیمی تقسیم می کنند. بر اساس تقسیم‌بندی نخستین، آن را پنج قسمت کرده‌اند:

1. تهامه و آن سرزمینی است پست که از ساحت دریای سرخ از ینبع[9] آغاز می‌شود و تا سرزمین نجران امتداد دارد. و آن را بخاطر گرمای سخت و نوزیدن باد بدین نام نامیده‌اند.

2. حجاز که در لغت به معنی مانع است. این سرزمین را حجاز نامیده‌اند چون در جهت شمالی یمن و شرق تهامه قرار دارد و این دو قسمت را از هم جدا می‌کند. حجاز از چند وادی ترکیب می‌شود و میان این وادیها سلسله کوههایی است که بلندی آنها از دو هزار متر بیشتر است.

3. نجد که از جنوب به یمن و از شمال به بادیه السماوه امتداد دارد. و به سبب بلندی زمین آن را نجد نامیده‌اند.

4. یمن که از نجد تا اقیانوس هند در جنوب و دریای سرخ در غرب گسترده است.

5. عروض که به معنای مانع است شامل یمامه، عمان و بحرین است و بدان دلیل آن را عروض نامیده‌اند که میان یمن، نجد و عراق واقع شده است.

تقسیم‌ بندی دیگری نیز معمول شده است که اساس آن، شرایط اقلیمی و بودن یا نبودن وضعی مساعد برای زندگی اجتماعی است که بر روی انسانهای این منطقه اثر گذاشته است.

چنانکه گفتیم تنها جایی از این شبه جزیره که از نعمت آب برخوردار است و بارانهای منظم در آن می‌بارد ناحیة جنوبی است، پس می‌توان گفت آنچه زندگی را در این شبه جزیره مشخص می‌سازد وضع جغرافیایی آنست ، و آنچه وضع جغرافیایی را مشخص می‌سازد بودن یا نبودن آب. کمی یا بسیاری آب ، نوع زندگی انسان، جاندار و حتی گیاه را در هر دو منطقة شمالی و جنوب از یکدیگر جدا کرده است. در جنوب به دلیل فراوانی آب و ریزش بارانهای منظم، زمینها زیر کشت، کشاورزی پر رونق و جمعیت متراکم بوده است. جمعیت انبوه و متراکم نیاز به محل سکونت پایدار دارد و در نتیجه روستاها و شهرها به وجود آمده است. گرد آمدن مردم بسیار در شهر و روستا موجب برخوردهایی می‌شود که انسان برای زندگی و ادامة حیات از آن ناگزیر است. این بر خوردها سبب وضع مقررات و قوانین است- هر چند ابتدایی و ساده باشد- قانون و تأسیس حکومت ملازم یکدیگرند. برای همین است که می‌بینیم در منطقة جنوب شبه جزیره، صدها سال پیش از میلاد مسیح دولتهایی به وجود آمده.

است و تمدنی را در آنجا پی افکنده اند. پیشة مردمان این منطقة کشاورزی، کسب و یا بازرگانی، جاندار آن اسب و رستی آن کندر (ماده خوش بو) بوده که در معبدهای مصر قدیم و اروپا مصرف میشد. می‌بینیم که هر سه نمونه، مظهر لطافت و رفاه نسبی است. در صورتی که داخل جزیره- چنانکه خواهیم گفت- از آب بهرة چندانی ندارد. بدین جهت مردم آن پیوسته در حال گردش از سویی به سوی هستند و طبیعی است که در چنین محیطی منزلگاه پایدار ساخته نشود، چه قرارگاه چنین انسانها به حکم ضرورت، باید سبک و قابل انتقال باشد. برای نقل و انتقال باید از وسیله‌ای پر طاقت استفاده شود و آنجا که منزلگاه پایدار نباشد و مردم به صورت اجتماعی زندگی نکند، از تمدن و حکومت که لازمه آنست، نشانی نیست. و باز طبیعی است در چنین شرایطی جانداران و گیاهان آن نیز متناسب با آن شرایط باشد. و مخصوصاً نبودن آب انسان آن بیابان گردی است که بدولقب گرفته و جاندار آن شتر است. چنانکه شتر می‌تواند تا هفده روز بدون آب زندگی کند. و اگر شترسواری در بیابان بی‌آب بماند، می تواند شترش را بکشد و آب ذخیره شده در شکنبه او را بنوشد. در پیمودن راههای دراز سرعت شتر سه برابر اسب است و می ‌تواند تا یکصد و هفتاد کیلوگرم بار را با خود ببرد. انسان آن سرزمین (بدون) است.[10] بدو می‌تواند حیات خود را با چند خرما و آهسته خرما و یا اندک خوردنی ادامه دهد، برای همین است که گفته‌اند بدو انگل (طفیلی) شتر است و شتر کشتی صحرا. رستنی آن خرماست که در مقابل بی‌آبی سخت مقاوم است. در بیابانهای آن خارهایی درشت می روید که خوراک شتران است.

منطقة جنوبی و دولتهای آن

تاریخ نویسان هنگام بحث از شبه جزیرة عربستان تاریخ قسمت جنوبی را بر شمال و صحرا مقدم می‌دارند. این تقدیم از آن جهت است که این منطقه از هزارة دوم پیش از میلاد تا ظهور اسلام پیوسته دستخوش دگرگونی بوده است و بنابراین، دارای تاریخی همراه با تحول است. در صورتی که قسمتهای خشک و غیر قبل سکونت آن، تاریخی یکنواخت دارد، یا تحول آن با کندی همراه بود است. اگر به نقشة عربستان نگاهی بیفکنید، در منتهی الیه جنوبی این شبه جزیره ، منطقه‌ای مثلث شکل را می‌بینید که ضلع شرقی آن را ساحل دریای عرب و ضلع غربی آن ساحل دریای سرخ تشکیل می‌دهد. هر گاه خطی از جیزان [11]kآن با کندآن (در غرب) به وادی حضرموت (در شرق) رسم کنیم، که ضلع سوم این مثلث باشد، در داخل این محدوده منطقه‌ای قرار خواهد گرفت که در قدیم آن را عربستان خوشبخت یا یمن نامیده‌اند. و امروز دو یمن جنوبی و شمالی را تشکیل می دهد.

چنانکه گفتیم، این قسمت از شبه جزیره از قرنها پیش از میلاد دارای حکومتهایی بوده است اما وقع دقیق آنان هنوز هم به درستی روشن نیست. تا پیش از کاوشهای باستان شناسان منابع اطلاع مورخان نوشته‌های تاریخ نویسان قدیم بود که بیشتر آن جنبة علمی نداشت. در قرن نوزدهم و بیستم میلادی کوششهای دانشمندان و جهانگردان و تتبع مورخان، تاریخ این منطقه را تا حدی روشن و نام دولتهایی را که بر آن حکومت کرده‌اهند مع ین ساخت. مهمترین دولتهایی که در این منطقه تشکیل شده معین و سباست و نیز دو دولت دیگر را قتبان و دولت حضرموت است باید نام برد.

دولت معینیان که پایتخت آن قرنو بود بین سالهای 1200 تا 600 پیش از میلاد وجود داشته . سلطة بازرگانی این دولت گاه چنان وسعت می‌یافته که از خلیج فارس تا کنار دریای مدینرانه را فرا می گرفته است.

دولت قتبان، که پایتخت آن تمنع بود، یکی دیگر از دولتهای جنوب (غربی) شبه جزیزه است و در مجاورت حضرموت بود. قتبان در هزارة اول پیش از میلاد مسیح تأسیس شد (حدود قرن ششم ق.م) و تا دو قرن بعد از میلاد مسیح ادامه داشته است، ولی بعضی محققان می‌گویند این دولت اندکی پیش از میلاد سال 50 ق.م منقرض گردید. با همة کوششهایی که دانشمندان پیرامون روشن ساختن تاریخ پادشاهان این سلسله کرده‌اند هنوز جای بحث در آن باقی است. آنچه معلوم شده است این که دولت قتبان را سبائیان برچیده‌اند. چنانکه باستان شناسان از روی سنگ نوشته‌ها معلوم کرده‌اند که پادشان قتبان و همچنین سبا لق مکرب داشته‌اند. بعض محققان احتمال می‌دهند مکرب در لهجة جنوبی با مقرب در لغت عرب شمال همانند باشد و از روی همین تقریب احتمال داده‌اند که این پادشاهان نوعی قدرت دینی و سیاسی آمیخته داشته‌اند که بعدها جنبة ‌روحانی آن از بین رفته است. به نظر می‌رسد در منطقة جنوبی در آغاز، جنبة‌روحانی و آسمانی حکومتها دارای اهمیت بوده است.

دولت سبائیان در جنوب غربی شبه جزیره تأسیس شده و پایتخت آنان مأرب بوده است اما منطقة ‌نفوذشان از شرق به غرب، یعنی از ساحل خلیج فارس به سمت دریای سرخ، امتداد داشته است. هنگامی که قدرت معینیان رو به زوال نهاد، دولت سبا قدرت خود را آغاز کرد و بر معینیان دست یافت.

دولتی که در حضرموت تأسیس شد، پایتخت آن شیوه بوده و به واسطة‌برخورداری از تجارت کندر ثروت فراوانی داشته است.

این دولت معاصر با معینیان، و به قولی تابع آنان بود و در سال سیصد پس از میلاد مسیح از میان رفته است.

در میان این دولتها سبا دارای اهمیتی خاص است، و چنانکه جنوب شبه جزیره عربستان مرکز تأسیس حکومتها بوده است، سبا در بین دولتهای جنوبی حکومت بزرگ منطقه به شمار رفته است.

قدرت سیاسی و نظامی و بازرگانی سبا توانست به تدریج حکومتهای پراکنده جنوب را زیر پوشش حکومت مستقل و گسترده خود در آورد و دامنة سلطة خود را تا با افریقا بکشاند.

سبائیان تقریباً نه قرن بر این منطقه حکومت کردند و منطقة نفوذ خود را گسترش دادند و راه بازرگانی اقیانوس هند به دریای سرخ را در دست گرفتند. ادویة هند و دانه‌های معطر یمن (کندر) از طریق باب المندب به دریای سرخ و از آنجا به خلیج عقبه و کنار دریای متوسط می‌رفت.

دورة سبائیان تا یکصدو پانزده پیش از میلاد دوام یافته است. در قرآن کریم در دو سوره نام سبا آمده است. نخت در سورة‌ نمل و دیگری در سورة سبا. حکومت سبا از آغاز تا سدة چهارم پیش از میلاد نیمه روحانی و نیمه پادشاهی بوده است و چنانکه نوشتیم حاکمان آنان را مکرب می گفته‌اند. حکمران سبا که در قرآن کریم ذکر او آمده زنی است که در تاریخ و ادبیات اسلامی نام او را بلقیس نوشته‌اندولی قرآن از او به لفظ إمرأه = زن تغبیر کرده است. و او همانست که چون نامة سلیمان (ع) بدو رسید نزد او رفت:

فمکث غیر بعید فقال احطت بمالم تحط به وجئتک من سبا بنبا یقین. انی وجدت امراه تملکهم و اوتیت من کل شیء و لها عرش عظیم.[12]

به واقعة‌جاری شدن سیل سرزمین سبا در سوره‌ای به همین نام اشارتی آمده است:

لقد کان لسبا فی مستکفهم آیه جنتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم و اشکرواله بلده طیبه و رب غفور فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدلنا هم بجنتیهم جنتین ذواتی اکل خمط وأثل و شیء من سدر قلیل[13]

سقوط سبائیان و روی کار آمدن حمیریان

پس از مرگ اسکندر، یکی از سرداران او در مصر دولتی تشکیل داد و اعقاب او مدتی بر این منطقه حکومت می کردند. کسانی که از این خاندان به حکومت رسیدند (بطالسه) یا بطلمیوسیان نام دارند. بطلمیوسیان اندک اندک راه تجارتی را که در اختیار سبائیان بود در دست گرفتند. بهم خوردن وضع تجارتی سبا از یکسو و پدید آمدن مشکلات داخلی از سوی دیگر موقعیت سبائیان را به خطر انداخت و در نتیجه به سال 115 پیش از میلاد حکومت سبائیان به پیایان رسید و مردمی که حمیریان نام داشتند جای آنان را گرفتند. حمیریان قومی از مردم جنوب عربستان بودند که در ظفار حکومت داشتند. این قوم ابتدا بر منطقة محدودی از جنوب عربستان فرمانروا بودند، لیکن به تدریج قدرت خود را گسترش دادند. دولت حمیری باعتباری تقریباً امتداد حکومت سبائیان است و به همین مناسب بعضی مورخان حکومت حمیریان را دورة‌دوم حکومت سبائیان است و به همین مناسبت بعضی مورخان حکومت حمیریان را دورة‌دوم حکومت سبائیان نامیده‌اند. حکومت حمیریان به دو دوره تقسیم می‌شود. دورة نخست از سقوط سبائیان نامیده‌اند. حکومت حمیریان به دو دوره تقسیم می‌شود. دورة‌ نخست از سقوط سبائیان تا سال 300 پس از میلاد مسیح و دورة‌ دوم تا دست‌اندازی حبشیان بر این منطقه.


بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص و نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام در مقاطع مختلف

یکی‌ از دوران‌های‌ حساس‌ تاریخ‌ جهان‌، عصر بعثت‌ و نبوت‌ آخرین‌ پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله (ص) است مردی که‌ توانست‌ انسان‌ هایی‌ را پرورش‌ داده‌، بر روند تاریخ‌ تأثیر گذارد و مسیر آن‌ راتغییر دهد در راستا بررسی‌ زندگانی‌ برخی‌ از این‌ کارگزاران‌ و همراهان خواندنی‌ و قابل‌ بررسی‌است‌ که‌‌ از میان آن‌ها سعد ابی‌ وقّاص‌، فرزندش‌ عمربن سعد و پسر
دسته بندی تاریخ و ادبیات
فرمت فایل doc
حجم فایل 134 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 153
بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص و نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام در مقاطع مختلف

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

عنوان :

بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص و نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام در مقاطع مختلف

مقدمه‌:

طرح‌ تحقیق‌، معرفی‌ و نقد منابع‌

طرح‌ تحقیق‌

1ـ طرح‌ موضوع‌

یکی‌ از دوران‌های‌ حساس‌ تاریخ‌ جهان‌، عصر بعثت‌ و نبوت‌ آخرین‌ پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله (ص) است. مردی که‌ توانست‌ انسان‌ هایی‌ را پرورش‌ داده‌، بر روند تاریخ‌ تأثیر گذارد و مسیر آن‌ راتغییر دهد. در راستا بررسی‌ زندگانی‌ برخی‌ از این‌ کارگزاران‌ و همراهان خواندنی‌ و قابل‌ بررسی‌است‌ که‌‌ از میان آن‌ها سعد ابی‌ وقّاص‌، فرزندش‌ عمربن سعد و پسر برادرش‌ هاشم‌ بن‌ عتبه‌ ابن‌ابی‌ وقّاص‌ هستند که زندگی پرفراز و نشیبی دارند. از آنجایی‌ که‌ پدر در زمان‌ رسول خدا(ص) از مسلمانان‌ اولیه‌ بوده‌ و یکی از اصحاب بشمار می‌رود و پس‌ ازرحلت‌ آن حضرت تغییراتی‌ هر چند به‌ مرور در این خانواده بوجود آمده‌ تا جایی‌ که‌ فرزندش‌عمربن‌ سعد فرمانده‌ سپاهی‌ است‌ که‌ امام حسین‌(ع‌) نوه‌ همان‌ پیامبر(ص) را با وضع‌فجیعی‌ به‌ شهادت‌ می‌رسانند اما از سوئی دیگر و پسربرادرش‌ هاشم‌ که‌ از پدری‌ کافر بوده‌ از شیعیان‌مخلص‌ علی‌ (ع‌) می‌شود. پژوهش‌ حاضر بررسی‌ فراز و فرودهای‌ این‌ خانواده‌ درتحولات‌ قرن‌ اول‌ هجری‌ است‌.

2ـ اهمیت‌ موضوع‌ و علت انتخاب آن

بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص که در تحولات مهم تاریخ اسلام و مقاطع مختلف آن نقش ایفا نمودند باعث شده است که برای فهم این تحولات پژوهشی ترتیب داده شده و ضمن بررسی بیوگرافی این خاندان و نقش و جایگاه آنان را در تاریخ اسلام مشخص شود.

3ـ سابقه‌ی‌ پژوهش‌

با توجه‌ به‌ دوره‌ زندگانی‌ این‌ اشخاص‌ که‌ با صدر اسلام‌ همزمان‌ است‌ در منابع‌اصلی‌ تاریخ‌ اسلام‌ به‌ صورت‌ پراکنده‌ مطالبی‌ یاد می‌شود و پژوهش‌ هایی‌ صورت‌ گرفته‌ اما به نظر می‌رسد تاکنون به‌ طور مستقل‌ این‌ موضوع‌ با چنین‌ طرح‌ سوالی‌ مورد تحقیق‌ و بررسی‌ قرار نگرفته‌است‌. به‌ همین‌ علت تلاش‌ می‌شود این‌ پژوهش‌ با استفاده‌ از منابع‌ اصلی‌ و بررسی پژوهش‌‌های پراکنده‌ی‌ که‌ موجود است‌، سعی شده که به‌ این‌ سوال‌ پاسخ‌ داده‌ شود.

4ـ سؤال‌ اصلی‌ پژوهش‌

به طور قطع همه صحابه‌ و کارگزاران‌ بزرگ‌ رسول خدا(ص) یکسان نبوده‌اند بلکه برخی از آنها تأثیرات‌ و نقش‌ مثبت‌ و احیاناًبعضی‌ از آنها نیز نقش‌ منفی‌ ایفا نموده‌اند. در این‌ پژوهش‌ سوال‌ اصلی‌ این‌ است‌:

نقش‌ خاندان‌ ابی‌ وقّاص‌ در تحولات سیاسی، اجتماعی تاریخ‌ اسلام‌ چه‌ بوده است‌؟

5ـ فرضیه‌ پژوهش‌

فرضیه‌ اصلی‌:

این خاندان با دارا بودن روحیة نظامی در یکی از بزرگترین صحنه‌های نظامی تاریخ اسلام یعنی قادسیه راه ورود فیزیکی اعراب و اندیشه اسلامی را در شرق کشور گشود. پس از فتوحات در شرق سرزمین‌های خلافت به نوعی دوری از نظامی‌گری روی آورد، با این همه همواره در مسایل مهم تأثیرگذار بوده، خصوصاً در روی کار آمدن خلیفه سوم و همچنین در خلافت علی (ع) که خود را کنار کشیده، با آن حضرت همراهی نکردند و نسل دوم این خاندان نقش متفاوتی را ایفا نمودند یکی همراه علی (ع) و یکی قاتل فرزند آن حضرت و در زمرة آل ابی‌سفیان درآمد.

فرضیه‌ رقیب‌: سعد و خانواده‌ وی‌ از خاندان مهم نبوده و در جریان خلافت علی(ع) زمانه مشحون فتنه بوده و سعد کار خبطی انجام نداده و کناره‌گیری از خلیفه کار خطایی نبوده است.

6ـ مفاهیم‌ و متغیرها

الف‌) مفاهیم‌

خاندان‌ ابی‌ وقّاص‌: منظور سعدبن‌ ابی‌ وقّاص‌ و پسرش عمربن‌ سعد ابی‌ وقّاص‌ و پسر برادر سعدیعنی‌ هاشم‌ بن‌ عتبه‌ ابن‌ ابی‌ وقّاص‌ است‌.

حیات‌ سیاسی‌ نظامی‌: زندگانی‌ سیاسی‌ سعدابی‌ وقّاص،‌ هاشم‌ بن‌ عتبه‌ و عمر بن‌ سعد وهمچنین‌ سمت‌های‌ نظامی‌ که‌ این‌ افراد به‌ آن‌ دست‌ یافتند.

تحولات‌ تاریخ‌ اسلام‌ منظور قرن‌ اول‌ هجری‌ قمری است‌.

ب‌) متغیرها

متغیر مستقل‌:

حیات‌ سیاسی‌ نظامی‌ خانواده‌ ابی‌ وقّاص‌

متغیر وابسته‌:

تأثیرات‌ این‌ خانواده‌ در تحولات نظامی سیاسی‌ جامعه‌ی‌ قرن‌ اول‌ هجری قمری.

7ـ سوالات فرعی‌

1) خاندان‌ ابی‌ وقّاص‌ از چه‌ طائفه‌ای‌ بودند و نسبتشان با پیامبر(ص)؟

2)چگونگی اسلام آوردن‌ سعد ابی‌ وقّاص‌ و چگونگی‌ زندگانی‌ وی‌ در زمان‌ رسول خدا(ص)؟

3) چگونگی‌ دست‌ یابی‌ به‌ مقامات‌ نظامی‌ و سیاسی‌؟

4) اعتقادات‌ آنان‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر(ص)؟

5) زندگی‌ آنان‌ در زمان‌ خلفای‌ سه‌ گانه‌؟

6) زندگی‌ و حیات‌ سیاسی‌ آنان‌ در زمان‌ خلافت‌ امیرالمؤمنین(ع)؟‌

7) زندگی‌ و حیات‌ سیاسی‌ آنان‌ پس‌ از شهادت‌ امیرالمؤمنین‌(ع)؟

8) چگونگی‌ ورود عمربن‌ سعد به‌ واقعه‌ی‌ کربلا؟

9) عاقبت‌ زندگانی‌ سعدابی‌ وقّاص‌؟

10) عاقبت‌ زندگانی‌ هاشم‌ بن‌ عتبه‌ بن‌ ابی‌ وقّاص‌؟

11) عاقبت‌ زندگانی‌ عمر بن‌ سعد؟

8ـ مفروضات‌ تحقیق‌

1) براساس‌ نقل منابع ‌ و پژوهش‌ها سعد ابی‌ وقّاص‌ از صحابه‌ پیامبر(ص) و مسلمانان‌ اولیه‌ است‌.

2) در زندگانی‌ سعد بن‌ ابی‌ وقّاص‌ فراز و فرود وجود دارد.

3) هاشم‌ بن‌ عتبه‌ یکی‌ از شیعیان‌ علی‌ (ع‌) بوده‌ و در جنگ‌ صفین‌ به‌ شهادت‌ رسید.

4) عمربن‌ سعد از طرف‌ عبیداله‌ بن‌ زیاد فرمانده‌ی‌ لشگری‌ است‌ که‌ به جنگ‌ با امام‌حسین‌ (ع‌) پرداخت و نتیجه آن به شهادت‌ رسیدن امام (ع) و یارانش در عاشورای‌ سال‌ 61 هجری‌ بود.

9ـ روش‌ پژوهش‌

روش‌ این‌ پژوهش‌ تاریخی است که با بررسی و نقد وقایع به توصیف و تحلیل موضوع می‌پردازد‌ و بصورت‌ کتابخانه‌ای‌ می‌باشد.

10ـ سازماندهی‌ پژوهش‌

این‌ پژوهش‌ به‌ بررسی‌ نقش‌ سیاسی‌، نظامی‌ خاندان‌ ابی‌ وقّاص‌ می‌پردازد. در مقدمه‌به‌ طرح‌ تحقیق‌ و معرفی‌ و نقد منابع‌ پرداخته‌ می‌شود و در فصل‌ مقدماتی‌ به بیان کلیات‌ و مفاهیم ‌نظری‌ که‌ همان تبیین نقش‌ شخصیت‌ در تاریخ‌ باشد، اشاره‌ خواهد شد.

این‌ پژوهش‌ علاوه‌ بر مقدمه‌ و فصل‌ مقدماتی‌ دو بخش‌ مستقل نیز دارد، که‌ در بخش‌ اول‌ به‌ زندگانی‌ ونقش‌ سعد بن‌ ابی‌ وقّاص‌ خواهد پرداخت‌ که‌ نسل‌ اول‌ این‌ خانواده‌ است‌ و آن‌ نیز چند فصل‌دارد. فصل‌ اول‌ زندگانی‌ وی‌ در دوران‌ مکه‌، فصل‌ دوم‌ زندگی‌ و نقش‌ وی‌ در دوران‌ مدینه‌ وفصل‌ سوم‌ سعد در دوران‌ خلفای‌ راشدین‌ و فصل‌ چهارم‌ نیز به عزلت‌ گزینی‌ سعد اشاره‌خواهد‌ شد، و‌ ضمن‌ این‌ فصول‌ نقش‌ هائی‌ که‌ وی در دوره‌های مختلف ایفا نموده‌ است‌، آشکار خواهد شد.

در بخش‌ دوم‌ به‌ زندگانی‌ و نقش‌ نسل‌ دومی‌های‌ این‌ خاندان‌ یعنی‌ هاشم‌ بن‌ عتبه‌ بن‌ ابی‌وقّاص‌ و عمربن‌ سعد بن‌ ابی‌ وقّاص‌ پرداخته خواهد شد. در این‌ بخش‌، که‌ دو فصل‌ دارد و طی‌چند گفتار حیات‌ سیاسی‌ نظامی‌ و نقش‌ آنان‌ روشن‌ می‌شود.

و نیز طی‌ این دو بخش‌ خبط‌ و خطاهای‌ این‌ خاندان‌ و نیز نقش‌ مثبتی‌ که‌ در تاریخ‌ اسلام‌ ایفا نمودند بیان‌ می‌شود و در پایان‌ جمع‌ بندی‌ ارائه‌ خواهد شد.

معرفی‌ و نقد منابع‌

در این‌ قسمت‌ از پژوهش‌ به‌ معرفی‌ و نقد کوتاه‌ چند منبع‌ و مولف‌ آنان‌ پرداخته شده است‌، که ‌استفاده عمده‌ از آنها صورت‌ گرفته‌ و نظم‌ آن‌ نیز به‌ ترتیب‌ تاریخ‌ وفات‌ مولف‌ می‌باشد.

1ـ ابن‌ اسحق؛‌ سیره‌ النبی‌ (ص‌) (متوفی‌ ـ 151 ه‍‌‍‍)

اصل‌ این‌ اثر مربوط‌ می‌شود به‌ ابن‌ اسحق‌ که‌ در سال‌ 151 هجری‌ در گذشته است این‌ اثر مشتمل‌ بر اخبار زندگانی‌ پیامبر(ص) درمکه‌، هجرت‌، مدینه‌ و جنگها و احوال‌ آن‌ حضرت‌و یارانش‌ در این‌ دوره‌ می‌باشد. ابن‌ هشام‌ که‌ متوفی‌ سال‌ 218 هـ. ق می‌باشد، این‌ کتاب‌ را تهذیب‌ نموده و‌ آن‌ را با یک‌ واسطه‌ که‌ زیاد بن‌ عبدالله‌ البکائی‌ باشد نقل‌ می‌کند و آن‌ را سیره‌ رسول الله(ص) نام‌ نهاده است.

عبدالملک‌ بن‌ هشام‌ که‌ در واقع‌ یکی‌ از راویان‌ طبقه‌ دوم‌ سیره‌ ابن‌ اسحق‌ است‌، به‌ زعم‌ خوداخبار و اشعاری‌ که‌ ارتباطی‌ با حیات‌ پیامبر(ص) نداشت‌ را حذف‌ نموده‌ است‌. نکته‌ جالب‌توجه‌ اینکه‌ اخبار مربوط‌ به‌ امام‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌(ع‌) نیز حذف‌ شده‌ است‌.[1]

کتابی‌ که‌ مورد استفاده در این پایان نامه قرار گرفته است دو مجلد‌ فارسی‌ آن‌ است که‌ بدست‌ رفیع‌الدین‌ اسحق‌ بن‌محمد همدانی‌ قاضی‌ ابرقوه‌ در قرن‌ هفتم‌ به‌ فارسی‌ برگردانده‌ شده و ‌ توسط‌اصغر محمودی‌ تحقیق‌ و انتشار یافته است.

2ـ واقدی؛‌ مغازی‌ (متوفی‌ 207ه‍)

محمد بن‌ عمر بن‌ واقد معروف‌ به‌ واقدی‌ مورخ‌ معروفی‌ است‌ که‌ حدود بیست‌ اثر درتاریخ‌ اسلام‌ اعم‌ از مغازی‌، سیره‌ و طبقات‌ را به‌ او نسبت‌ داده‌اند.

گویا کتاب‌ مغازی‌ جزئی‌ از کتاب‌ بزرگ‌ وی‌ یعنی‌ کتاب‌ التاریخ‌ و المبعث‌ والمغازی‌باشد واقدی‌ دست‌ به‌ تحقیق‌ مفصلی‌ راجع‌ به‌ مغازی‌ پیامبر(ص) زده‌ است و با رفتن‌ به‌ مناطقی‌ که‌ در آنها نبرد صورت‌ گرفته بود، آن مکانها را از نزدیک مشاهده‌ نموده است.[2] و با توجه به اخبار و روایات موجود، به بررسی غزوات و سرایای پیامبر(ص) پرداخته است.

از آنجائی که‌ کتاب‌ وی‌ در بردارنده‌ مطالب نقادانه‌ دربارة جنگهای‌ پیامبر(ص) است و سعد نیز یکی‌ از افراد نظامی بوده و در این‌ جنگها حضورداشت، مطالب این کتاب در این تحقیق به‌ کرات‌ مورد استفاده‌ قرار گرفته‌ و در مقایسه با دیگر کتب، تخصصی‌تر به نظر می‌رسد.

دراین کتاب ابتدا با اشاره‌ به‌ سرایای رسول خدا (ص) به‌ تفصیل‌ به‌ بحث‌ درباره‌ غزوات‌، خاصه‌ بدر، احد و خندق‌ و فتح‌مکه‌ و حنین‌ پرداخته‌ است‌. این‌ کتاب‌ توسط‌ دکتر محمود مهدوی‌ دامغانی‌ در سه‌ جلد به فارسی ترجمه‌ و منتشر شده‌ است‌.

3ـ نصر بن‌ مزاحم‌ منقری؛‌ وقعه‌ الصّفین‌ (متوفی‌.212ه‍)

این‌ کتاب‌ یکی‌ از تک‌ نگاریهایی‌ است‌ که‌ توسط‌ نصربن‌ مزاحم‌ نگاشته‌ شده‌ وبصورت‌ اختصاصی به‌ جنگ‌ صفین‌ پرداخته است. در این کتاب‌ به‌ زمینه‌های‌ جنگ،‌ اصل‌ ماجرای‌جنگ‌ و رایزنی‌ها و داستان‌ حکمیّت‌ و پیامدهای‌ آن‌ و موضع‌ اصحاب‌ پیامبر(ص) در این‌رابطه‌ اشاره‌ شده‌ است‌، خصوصاً نقش‌ فعال‌ هاشم‌ بن‌ عتبه‌ و موضع‌ سعدبن‌ ابی‌ وقّاص‌ درآن‌ کاملاً پرداخته‌ شده‌ است‌ و می‌توان‌ از عمربن‌ سعد هم‌ که‌ به‌ سراغ‌ پدر رفته‌، تا او راترغیب‌ به‌ ورود به‌ ماجرا کند، ردّپائی‌ یافت‌. البته‌ در سلسله‌ روات‌ این‌ کتاب‌ عمربن‌ سعدنامی‌ است‌ که‌ غیر از عمربن‌ سعد بن‌ ابی‌ وقّاص‌ است‌ و آن‌ شخص‌ عمربن‌ سعد بن‌ ابی‌الصید است‌.

این‌ کتاب‌ توسط‌ عبدالسلام‌ محمد‌ هارون‌ تصحیح‌ و شرح‌ شده‌ است‌ و آقای‌ پرویز اتابکی‌آن‌ را ترجمه‌ نموده و تحت عنوان پیکار صفین‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

4ـ محمد بن‌ سعد کاتب‌ واقدی‌؛ طبقات‌ الکبری‌ (متوفی‌ 230ه‍‌)

این‌ کتاب‌ به‌ سبک‌ حدیثی‌ تدوین شده است وی در این کتاب‌‌ ابتدا به‌ سیره‌ پیامبر(ص) اشاره کرده‌ و پس‌ از آن‌ به‌ صحابه‌ پرداخته و آن‌ را در پنج‌ طبقه‌ دسته‌ بندی‌ نموده است و از آنجائیکه‌سعد بن‌ ابی‌ وقّاص‌ و خانواده‌ وی‌ از جمله‌ کسانی‌ بودند که از روزهای‌ نخستین‌ مطرح‌ هستند بصورت‌ وافی‌ به‌ آنها اشاره‌ شده‌ است‌ و ما نیز در موضوعات مختلف در ارتباط با عملکرد سعد از این کتاب بهره بردیم.

این‌ کتاب‌ نیز توسط‌ مهدوی‌ دامغانی‌ ترجمه‌ و انتشارات‌ فرهنگ‌ و اندیشه‌ آنرا به چاپ‌ رساند.

5ـ ابن‌ اعثم‌ کوفی‌؛ الفتوح‌(متوفی نیمه اول قرن چهارم)

این‌ کتاب‌ در دو بخش‌ تنظیم‌ شده‌ است‌. در بخش‌ اول‌ به‌ دوره‌خلافت‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ می‌پردازد و فتوحات‌ این‌ دوره‌ مثل‌ فتوحات‌ ایران‌ و نبرد قادسیه و فتح آن مناطق به سرداری ‌سعد و نقش هاشم‌ بن‌ عتبه در این نبرد را‌ شرح‌ می‌دهد[3] و در بخش‌ دوم‌ به‌ آغاز خلافت‌ علی‌ (ع‌) تا شهادت‌امام‌ حسین‌ (ع‌) در واقعه‌ عاشورای‌ سال‌ 61 هجری‌ اشاره‌ می‌کند[4] و به‌ وقایعی‌ چون‌ قتل‌عثمان‌ و خلافت‌ علی‌ (ع‌) و جنگ‌های‌ این‌ دوره‌ اشاره‌ کامل‌ دارد و به کرّات در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفت، این‌ کتاب‌ توسط‌ محمد بن‌احمد مستوفی‌ هروی‌ از محققان‌ قرن‌ ششم‌ ه‍‌. ق‌. ترجمه‌ و توسط‌ طباطبائی‌ مجد تصحیح‌ وانتشارات‌ علمی‌ فرهنگی‌ آنرا چاپ‌ نموده است.

6ـ ابوحنیفه‌ احمدبن‌ داوود دینوری؛‌ اخبار الطّوال‌ (متوفی‌. 282 ه‍‌)

این کتاب از کهن‌ترین‌ تاریخنامه‌های‌ عمومی‌ است که‌ ضمن‌ بیان‌ روابط‌ ایرانیان‌ و اعراب‌ به‌جنگ‌های‌ قادسیه‌ و نهاوند‌ و نیز به‌ جریان‌ بیعت‌ با علی‌ (ع‌) و جنگهای‌ این‌ دوره‌ وضمن‌ آن‌ نقش‌ هاشم‌ بن‌ عتبه‌ و شهادت‌ وی‌ اشاره‌ دارد.

این‌ کتاب‌ نیز توسط‌ احمد مهدوی‌ دامغانی‌ به‌ فارسی‌ برگردانده‌ وتوسط‌ نشر نی منتشر شده است.

7ـ تاریخ‌ یعقوبی‌ (متوفی. 284 ه‍‌)

یکی‌ دیگر از کتابهای‌ عمومی‌ تاریخ یعقوبی در دو جلد است‌، در جلد اول‌ این کتاب عمدتا به‌ تاریخ جهان پرداخته است.‌ در جلد دوم‌ به‌ اخبار، احوال‌ و روزگار رسول خدا(ص) و خلفا اشاره‌دارد. نکته‌ قابل‌ توجه‌ گرایش‌های‌ شیعی‌ او می‌باشد، چرا که‌ ضمن‌ بیان‌ تاریخ‌ خلفای‌راشدین‌ و اموی‌ و عباسی‌ مطالبی نیز درباره ائمه(ع)‌ دارد و به‌ ماجرای‌ صلح‌ امام‌ حسن‌(ع‌)، واقعه‌ کربلای‌ امام‌ حسین‌ (ع‌)، ذکر احوال‌ و سیرت‌ امامان شیعه‌ پرداخته‌ است‌ و بااحترام‌ از آنها یاد می‌کند و در این پژوهش به‌صورت عمومی در قسمت‌های مختلف از آن استفاده شد.

این‌ کتاب‌ توسط‌ مرحوم‌ ابراهیم‌ آیتی‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ و توسط‌ انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. یعقوبی‌ کتاب‌ دیگری‌ دارد به نام‌ «البلدان‌» که‌ شهرهاست‌ و در این پژوهش‌ برای تبیین تاریخ بنای‌ کوفه‌ و بصره‌ و محله‌های‌ آن‌ از این‌ کتاب‌ نیز استفاده‌ شده‌ است‌.

8ـ محمدبن‌ جریر طبری‌؛ تاریخ‌ الرسل‌ والملوک‌ (متوفی. 310 ه‍)

طبری‌، مورخ‌، محدث‌، فقیه‌ و مفسر بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ است‌. کتاب‌ تاریخ‌ وی‌بصورت‌ سالشمار اسلامی‌ نگاشته‌ شده‌ است‌. گویا وی منابع فراوانی را در اختیار داشت و از آنها استفاده‌ کافی‌ برده است. اگرچه‌ در این‌ کتاب‌ اخبار متناقض‌ فراوان‌ یافت‌ می‌شود اما با کتابهای‌ دیگری‌ که‌ وجود دارد و معاصر وی‌ می‌باشند می‌توان‌ تاریخ‌ را بازسازی‌ و بازنویسی‌ نمود و خود وی‌ نیز پاسخ‌ چنین‌ اشکالی‌ را داده‌ و متذکر شده‌ که‌ برای‌ حفظ‌ امانت‌ آنچه‌ را شنیده‌ یا خوانده‌ عیناً ذکر می‌کند و داوری‌ را بر عهده‌ پژوهشگر نهاده است.[5] در مورد واقعه‌ عاشورای‌ سال‌ 61 نیزعین‌ کتاب‌ مقتل‌ ابی‌ مخنف‌ را ذکر کرده‌ که‌ یکی‌ از منابع‌ مهم‌ واقعه‌ کربلاست‌.[6] شیوه‌ وی‌ به‌ صورت‌ حدیث‌ است. این اثر از منابع مهمی است که درباره غزوات دورة رسول خدا(ص)، فتوحات زمان خلفاء و نبرد قادسیه و نیز جنگ صفین و واقعة کربلا در این تحقیق بهره برده شده است.

این کتاب ترجمه‌های‌ گوناگون‌ دارد. در این‌ تحقیق‌ هم‌ از اصل‌ نسخه‌ عربی‌ استفاده‌ شد، و هم از نسخه ‌ترجمه‌ ابوالقاسم‌ پاینده‌. این‌ کتاب‌ در قرن‌ هفتم‌ توسط‌ ابن‌ اثیر پالایش‌ شد چراکه‌ منبع‌ مهم‌ ابن‌ اثیر تا اواخر قرن‌ سوم‌ تاریخ‌ طبری‌ بوده‌ است‌ و یک ترجمه منسوب به بلعمی وجود دارد به‌نام «تاریخ‌نامه» که در این تحقیق از آن کتاب نیز استفاده برده شده است.

9ـ علی‌ بن‌ الحسین‌ مسعودی‌؛ مروج‌ الذهب‌ (متوفی‌.346 ه‍‌)

کتاب‌ مروج‌ الذهب‌ مسعودی‌ از دیگر کتب‌ گران‌سنگ‌ است‌ که‌ در این تحقیق مورد استفاده قرار‌ گرفته‌است‌. در زمان‌ وی‌ دانش‌ تاریخ‌، رشد قابل‌ ملاحظه‌ای‌ نموده‌ و خود وی‌ نیز گامهائی‌ در این‌زمینه‌ برداشت‌. درباره‌ وقایع‌ مهمی‌ مثل بعثت، هجرت و‌ جنگهای‌ پیامبر(ص) و فتوح زمان‌ خلفا بطور گذرا رد می‌شود و بیشتر به‌احوال‌ و مسائل‌ غیر نظامی‌ می‌پردازد و به‌ وقایع‌ دوره‌ خلفا، ماجرای‌ شوری‌ وبیعت با علی‌ (ع‌) پرداخته‌ است‌ که نیز به کرّات در موضوعات مختلف از آن بهره بردیم.

کتاب‌ دیگری‌ که‌ از وی‌ بجای‌ مانده‌ «التنبیه‌ و الاشراف‌» است‌ که‌ کتاب‌ «مروج‌ الذهب‌» را کامل‌می‌کند. حدود چهل اثر را به وی نسبت می‌دهند.[7] کتاب‌ مروج الذهب‌ در دو جلد و التنبیه والاشراف‌ در یک‌ جلد ترجمه‌ و توسط‌ انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌به‌ چاپ‌ رسیده است.

10ـ ابن‌ قتیبه‌ مروزی‌ دینوری‌؛ «الامامه‌ و السیاسه»‌ (متوفی‌. 276ه‍)

وی از مورخان‌ اهل‌ سنت‌ قرن‌ سوم‌ است‌ و کتاب‌ امامت‌ و سیاست‌ به‌ وی‌ منسوب‌ است‌.[8] دراین‌ کتاب‌ به‌ تشکیل‌ شورای‌ شش‌ نفره‌ توسط‌ عمر، بیعت‌ با عثمان‌، غائله‌ کشته‌ شدن‌ عثمان‌و بیعت‌ با علی‌ (ع‌) و خودداری از بیعت‌ توسط سعد و دوستانش‌ برخورد می‌شود،‌ این اثر در اصل‌ تاریخ‌ خلفاست‌ که با بحث‌ از جانشینی‌ ابوبکر آغاز شده‌ و تا کشته‌ شدن‌ امین عباسی‌ ادامه‌ پیدا می‌کند.

این‌ کتاب‌ توسط‌ سید ناصر طباطبائی‌ ترجمه‌ و انتشارات‌ ققنوس‌ آنرا چاپ‌ نموده است.

11ـ بلاذری‌؛ انساب‌ الاشراف‌ (متوفی‌.279 ه‍‌)

احمدبن‌ یحیی‌ بلاذری‌ نسب‌شناس‌ بزرگ‌ قرن‌ سوم‌ کتابی‌ درباره‌ تاریخ‌ و انساب، ‌تیره‌های‌ عرب‌ و مشاهیر آنها تا روزگار خودش‌ به نام‌ «انساب‌‌‌الاشراف‌» تنظیم‌ نمود و در آن به شرح حال اشراف و خاندانهای عرب از جمله به خاندان‌ ابی‌ وقّاص‌ که‌ یکی‌ از تیره‌های‌ بنی‌ زهره‌ هستند نیز به طور مفصل پرداخته‌ شده‌ است‌.

کتاب‌ دیگر وی‌ «فتوح‌ البلدان‌» است‌ که‌ در مورد فتوحات‌ نیز به‌ آن‌ مراجعه‌ شده‌ است‌. این‌کتاب‌ درباره‌ سیر فتح‌ شهرها در قرون‌ نخست‌ اسلام‌ می‌باشد.

دو ترجمه‌ از کتاب‌ فتوح‌ وجود دارد که‌ یکی‌ از آنها ترجمه‌ بخش‌ ایران‌ است‌ که‌ به‌ قلم‌آذرتاش‌ آذرنوش‌ می‌باشد .

12ـ ابن‌ ابی‌ الحدید؛ شرح‌ نهج‌ البلاغه‌، (متوفی.‌ 665 ه‍‌)

عزالدین‌ عبدالحمید بن‌ هبه‌ اله‌ بغدادی‌ که معروف‌ به‌ ابن‌ ابی‌ الحدید می‌باشد، از شعرا وادبای‌ معتزلی‌ و ازنزدیکان‌ ابن‌ العلقمی‌ وزیر معروف‌ مستعصم‌ بالله‌ آخرین‌ خلیفه‌ عباسی‌ بود. اثر مشهور خود، یعنی شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ را به‌ نام‌ وی‌ تالیف‌ کرد که‌ ضمن‌ آن‌ نهج‌ البلاغه‌ علی‌ (ع‌) را شرح‌ نمود.[9] مطالب‌ مورد استفاده‌ ما در این‌ پژوهش‌ از این‌ کتاب‌بیشتر مربوط‌ به‌ شرح‌ خطبه‌ شقشقیه می‌باشد. که به‌طور مفصل به مسأله شورا پرداخته و موضع‌گیری سعد را مشخص می‌کند. این‌ کتاب‌ ترجمه‌ کامل‌ ندارد ولی‌ دکترمحمود مهدوی‌ دامغانی‌ ترجمه‌ خطب‌ تاریخی آن‌ را به‌ عهده‌ گرفته‌ و به نام‌ جلوه‌های‌ تاریخ‌ در نهج‌البلاغه‌ به چاپ‌ رسانده است.

غیر از این‌ کتب‌ که‌ در 12 شماره‌ گذشت‌، کتابهای‌ اصلی‌ زیادی‌ مورد استفاده‌ قرار گرفته است از جمله‌ اسد الغابه‌ فی‌ معرفه‌ الصحابه‌ ابن اثیر، الاصابه‌ فی‌ تمییزالصحابه ابن حجر‌، سفینه‌ البحار قمی، الکامل‌ فی‌التاریخ‌ ابن‌ اثیر، مقدمه‌ ابن‌ خلدون‌، اعیان‌ الشیعه‌ محسن‌ امین‌ النصب‌ و النواصب‌ محسن‌المعلم‌، الزام‌ النواصب‌ ابن‌ صلاح‌ بحرانی‌ و کتب‌ روائی‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ و کتب‌ روائی ‌شیعه‌ مثل‌ اصول‌ کافی کلینی‌ و ارشاد شیخ مفید که‌ معرفی‌ و نقد به‌ اختصار آنها نیز، به‌ طول‌می‌انجامید و به‌ همین‌ خاطر از معرفی‌ تفصیلی آنها صرف‌ نظر نموده‌ و در آخر آنها را فهرست‌ خواهیم‌ نمود.


فصل‌ مقدماتی‌:

کلیات‌ و مفاهیم‌ نظری‌

(نقش‌ شخصیت‌ و نخبگان در تاریخ‌)


نقش شخصیت در تاریخ

تجربه‌های‌ تاریخی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ ترقی‌، تعالی‌ و فروپاشی‌ هر مملکتی‌ به‌ نقش‌ نخبگان‌و شخصیت‌های‌ مهم‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ آن‌ جامعه‌ وابسته‌ است‌ و اندیشه‌ و تفکر آنها دراجرای‌ برنامه‌های‌ سیاسی‌، اجتماعی و ‌ چگونگی‌ تحقق‌ خواستهای‌ مردم‌ به‌ میزان‌ تعیین‌کننده‌ائی سرنوشت‌ ساز و موثر است‌. بدیهی‌ است‌ نقش‌ اینگونه‌ شخصیتها را در ایجادفرصتهاو یا بهره‌ برداری‌ از فرصتهای‌ موجود به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌توان‌ انکار کرد.

بدین‌ ترتیب‌ می‌توان گفت‌ شخصیتها و بزرگان‌ عامل‌ تحول‌ تاریخ‌ بوده‌اند. در اینجا سوالات‌متعددی‌ مطرح‌ می‌شود؛ از جمله‌ اینکه‌ ایشان‌ این‌ قدرت‌ و نیرو را از کجا گرفته‌ و منشا آن‌ چه بوده است‌؟ و یا اینکه‌ آنها تا چه‌ اندازه‌ در گردش‌ چرخ‌ تاریخ‌ نقش‌ موثری‌ داشته‌اند؟ و...

اصولا نظرات‌ متعددی‌ در جواب‌ این‌ پرسشها در خصوص‌ تاثیر گذاری‌ آنها در تاریخ‌مطرح‌ می‌شود. شهید مطهری‌ ضمن‌ غلط‌ پنداشتن‌ نظریه‌ زیر می‌نویسد: «عده‌ای‌ معتقدندتاریخ‌ را نوابغ‌ به‌ حرکت‌ در آورده‌ و حتی‌ جهت‌ تاریخ‌ را آنها انتخاب‌ کرده‌اند و هر طوردلشان‌ خواسته‌ تاریخ‌ را ساخته‌اند، اندیشه‌ و فکر آنها بوده‌ که‌ جامعه‌ بشری‌ این‌ طور که‌هست‌ باشد و همانها بوده‌اند که‌ تاریخ‌ را ساخته‌اند. معمارهای‌ این‌ ساختمان‌ بزرگ‌، همان‌یک‌ عده‌ مردم‌ نابغه‌ بوده‌اند. در هر ملتی‌ یک‌ یا چند نابغه‌ وجود دارد که‌ تاریخ‌ آن‌ ملت‌ رانوشته‌اند. مثلا فرانسه‌ را ناپلئون‌ ساخته‌، و روسیه‌ رالنین‌ بوجود آورده‌، روسیه‌ ساخته‌دست‌ لنین‌ است‌ به‌ این‌ معنا که‌ اگر لنین‌ نبود روسیه‌ای‌ در کار نبود؛ و هر ملتی‌ همین‌ طوراست‌».[10]

در این‌ نظریه‌ نقش‌ شخصیتهای‌ مهم‌ تاریخی‌ در ایجاد و تحول‌ تاریخ‌ بصورت‌ اغراق‌آمیزمطرح‌ شده‌ است‌ و عوامل‌ دیگرکاملا مورد انکار قرار گرفته‌ است‌. در صورتی‌ که‌ اگر دیگرعوامل‌ همانند افراد جامعه‌، شرایط‌ اقتصادی‌، مختصات‌ جغرافیایی‌ و... حضور نداشتند، قطعا نوابغ‌ و شخصیت‌های‌ مهم‌ تاریخی‌ نمی‌توانستند کاری‌ را صورت‌ دهند. و دراینجاست که باید گفت‌ نمی‌توان‌ نقش‌ دیگر عوامل‌ را نفی‌ نمود.

آنچه‌ که‌ باید به‌ آن‌ اشاره‌ نمود، اینکه‌: نوابع‌ موثرند به‌ این‌ معنا که‌ همه‌ افراد بشر موثرند،زیرا آنها شریک‌ در اجتماعند، و اگر ملتها و افراد نبودند مسلما نوابغ‌ بدون‌ بازو بوده‌ ونمی‌توانستند خود را بروز داده‌ و کاری‌ انجام‌ دهند. پس‌ نه‌ آنها در واقع‌ جهت‌ تاریخ‌ را انتخاب کرده‌اند و نه‌ ملتها هیچ‌ نقشی‌ نداشته‌اند. اگر هنگامیکه‌ نابغه‌ ظهور می‌کرد، افرادی‌نبودند که‌ اراده‌ او را اجرا نمایند و طرح‌ او را به‌ مرحله‌ عمل‌ در آورند آیا کاری‌ انجام‌میشد؟ بنابراین‌ نظریه‌ بعدی‌ می‌گوید«نوابع‌ آندسته‌ از افراد هستند که‌ طبیعت‌ جامعه‌ وقوانین‌ حاکم‌ بر آن‌ را بهتر از دیگران‌ می‌شناسند و همان‌ کاری‌ که‌ نوابغ‌ علم‌ و صنعت‌ درزمینه‌ علوم‌ انجام‌ می‌دهند، این گروه‌ نیز در جامعه‌ انجام‌ می‌دهند.

کار نوابغ‌ صنعت‌ جز این‌ نیست‌ که‌ طبیعت‌ را بخوبی‌ می‌شناسند، راه‌ مهار و هماهنگ‌ساختن‌ آنرا بهتر از دیگران‌ می‌دانند، و اگر چنین‌ شناختی‌ از طبیعت‌ نداشتند، چنین‌موفقیت‌ درخشانی‌ نصیب‌ آنها نمی‌گشت‌.[11]

نوابع‌ تاریخ‌ هم‌ نبوغشان‌ در این است‌ که‌ بهتر از دیگران‌ طبیعت‌ جامعه‌ را شناخته‌ و خود راباطبیعت‌ جامعه‌ هماهنگ‌ کرده‌اند. و توانسته‌اند نیروهای‌ نهفته‌ در آن را به‌ استخدام‌ خوددرآورده‌ و به‌ نیروهای‌ متفرق‌ وحدت‌ بخشیده‌ و میان‌ قوای‌ پراکنده‌ حلقه‌ اتصالی‌ بوجودآورند و آنرا در مسیر تکامل‌ بسیج‌ نمایند.

حتی‌ پیامبران که‌ بالاتر از نوابغ‌ قرار گرفته‌اند و علم‌ و آگاهی‌ آنان‌ مربوط‌ به‌ مقام‌ وحی‌است‌، کارشان‌ بهره‌ برداری‌ از نیروهای‌ نهفته‌ در طبیعت‌ جامعه‌ است‌، چیزی‌ که‌ هست‌نوابغ‌، گاهی‌ آن نیروها را در مسیر صحیح‌ و گاهی‌ آنرا در مسیر غلط‌ رهبری‌ می‌کنند ولی‌پیامبران‌ آنها را در مسیر صحیح‌ قرا می‌داده‌اند. مثلا حضرت‌ رسول‌ (ص‌) ظهور می‌کنند،قطع‌ نظر از مساله‌ وحی‌، او نابغه‌ است‌، یعنی‌ بهتر از دیگران‌ زمان‌ و جامعه‌ خودش‌ رامی‌شناسد، و میداند راهی‌ که‌ باید از آن‌ راه‌ مردم‌ را نجات‌ داد، چه‌ راهی‌ است‌. چیزی‌ را که‌ او می‌فهمد‌ دیگران‌ نمی‌فهمند. از یک‌ هوش‌ بیشتر و از اراده‌ و تصمیمی‌ برخورداراست‌، به‌ علاوه‌ یک‌ سلسله‌ صفات‌ دیگر مثل‌ خُلق‌ عظیم‌ «انک‌ لعلی‌ خلق‌ عظیم»‌[12] یک‌ سلسله‌خصلتها که‌ در جذب‌ نیروهای‌ دیگر تاثیر دارد.

گذشت‌، ایثار، فداکاری‌، تقوا و پاکی‌، مجموع‌ اینها که‌ در یک‌ فرد جمع‌ شود میتواند ناگهان‌نیروهای‌ نهفته‌ تاریخ‌ را که‌ یا خفته‌اند و یا اگر حرکتی‌ دارند در جهت‌ ضد تکامل‌ تاریخ‌ است‌، بیدار کند. مردم‌ زمان‌ او یکدیگر را غارت‌ می‌کنند، به‌ خاطر عصبیت‌ها با یکدیگر جنگ‌ ونزاع‌ می‌کنند .او نیروهای‌ خفته‌ را بیدار می‌کند، نیروهایی‌ را که‌ جهت‌ انحرافی‌ دارند درجهت‌ اصلی‌ می‌اندازد.[13]

آن گروه‌ که‌ نوابع‌ را جزء تنها نیروهای‌ محرک‌ تاریخ‌ می‌دانند و نقش‌ دیگر نیروها را نفی‌می‌کنند، بطور مسلم‌ یک‌ نظریه‌ نادرستی‌ را القاء می‌کنند. حتی‌ پیامبر(ص)ان‌ نیز که‌ بالاتر ازنوابغ‌ می‌باشند، هرگز به‌ مردم‌ نمی‌گفتند که‌ شما بروید در خانه‌ هایتان‌ بنشینید و تنها من‌هستم‌ که‌ با معجزه‌های‌ خود همه‌ کارها را انجام‌ می‌دهم‌، بلکه‌ کار آنها در راستای‌احتیاجات‌ جامعه‌ بوده‌ است‌. اگر بر ضد احتیاجات‌ باشد اصلا او نابغه‌ نیست‌، و اصولانبوغ‌ اینست‌ که‌ احتیاجات‌ را خوب‌ تشخیص‌ می‌دهد. و نیز معنایش‌ این‌ نیست‌ که‌ مردم‌هیچ‌ کاره‌اند، «فاذهب‌ انت و ربّک‌ فقاتلا انا هیهنا قاعدون‌»[14] به‌ مردم‌ نگفت‌: «شما بروید در خانه‌بنشینید من‌ که‌ نابغه‌ هستم‌ بجای‌ شما می‌روم‌ همه‌ کارها را انجام‌ می‌دهم‌». برعکس‌، این‌منطق‌ را رد کرد، گفت‌ خود شما هستید که‌ مسئول‌ هستید و باید مجاهد باشید، یعنی‌نیروهای‌ تاریخ‌ را در جهت‌ تکاملی‌ تاریخ‌ به‌ حرکت‌ در آورد.[15]

در اینجا ذکر این‌ نکته‌ ضروری‌ است‌ که‌ نقش‌ نوابغ‌ ممکن‌ است‌ گاهی‌ منفی‌ باشد و نبوغ‌ خود را در جهتی‌ صرف‌ کند که‌ مصالح‌ ملت‌ در آن‌ متصور نباشد. استاد مطهری‌ در این‌مورد در کتاب‌ فلسفه‌ تاریخ‌ می‌نویسد:

«نقش‌ نوابغ‌ در تغییر تاریخ‌ لزومی‌ ندارد که‌ در جهت‌ تکامل‌ تاریخ‌ باشد. یا تکامل‌ در هرجهت‌ باشد. همان‌ معاویه‌ از جنبه‌های‌ سیاسی‌ قدرت‌ فوق‌ العاده‌ای‌ بود که‌ شاید اگر اونمی‌بود یا آدم‌ ضعیفی‌ بجای‌ او می‌بود اوضاع‌ جور دیگری‌ بود. قهرا این‌ جور است ولی‌این‌ نابغه‌ها اغلب‌ از یک‌ جهت‌ نابغه‌ هستند. اسکندر نابغه‌‌ای است‌ که‌ فقط‌ در امر نظامی‌ نابغه‌است‌. نادر هم‌ همینطور است‌. نا دریک‌ نابغه‌ نظامی‌ است‌، آنهم‌ فقط‌ در کار سپاهی‌گری‌.دراداره‌ مملکت‌ که‌ از حد عادی‌ هم‌ منحط‌تر بود، آدمی‌ بود که‌ به‌ همان‌ نسبت‌ که‌ در کارنظامی‌ گری‌ قوی‌ بوده‌، در کار مدیریت‌ مملکت‌ مرد منحط‌ و پستی‌ بوده‌ است‌، خیلی‌ هم‌فضاحت‌ راه‌ انداخت‌.[16]

بنابراین‌ در یک‌ نگاه‌ می‌توان‌ دریافت‌ که‌ در تاریخ‌ سیاسی‌ و نظامی‌ جوامع‌ بشری‌ همواره‌وجود قشر نخبگان‌ در جهان‌ سیاست‌ و جامعه‌ سیاسی‌ امری‌ اجتناب‌ناپذیر است‌. توانائی‌و تحرک‌ این‌ قشر بستگی‌ دارد به اینکه تا چه‌ اندازه‌ قشرهای‌ میانی‌ و پائین‌ جامعه‌ را بتواند به‌خدمت‌ در آورده‌ و متوجه‌ خود سازد.

اگر تاریخ‌ را انباشته از افراد نخبه‌ بدانیم‌، پس‌ همواره‌ جوامع‌ بشری‌ شاهد گروه‌های‌ جدیدی از نخبه‌گان‌ که‌ دارای‌ پویائی‌ و تحرک‌ بیشتری هستند‌ می‌باشد. نخبگان‌ همواره‌ با هم‌ در حال‌ رقابت‌ هستند و تاریخ‌ چیزی‌ جز دفن‌ یک‌ قشر نخبه‌ و پیدایش‌نخبگان‌ جدید نیست‌.

نکته‌ دیگر اینکه‌ نخبگان‌ دارای‌ تنوع‌ و گوناگونی‌ وسیع‌ بوده‌ و از دیرباز تا کنون‌ در جوامع‌بشری‌ بروز و ظهور یافته‌اند و آنها با یکدیگر یا در تضاد و رقابت‌ بوده‌اند یا با همزیستی مسالمت‌‌آمیز‌ با یکدیگر یک‌ نوع‌ خاصی‌ از تاریخ‌ را ورق‌ می‌زدند.

استاد شهید مطهری‌ در کتاب‌ جامعه‌ و تاریخ‌ خود در مورد نقش‌ شخصیت‌ در تاریخ‌ چنین‌می‌گوید: بعضی‌ ادعا کرده‌اند که‌ «تاریخ‌ جنگ‌ میان‌ نوابغ و افراد عادی‌ است‌» یعنی‌ همواره‌افراد عادی‌ و متوسط‌ طرفدار وضعی‌ هستند که‌ به‌ آن‌ خو گرفته‌اند، و نوابغ‌ خواهان‌ تغییرو تبدیل‌ وضع‌ موجود به‌ وضع‌ عالیتر هستند.«کارلایل‌» مدعی‌ است‌ که‌ تاریخ‌ با نوابغ‌ وقهرمانان‌ آغاز می‌شود. نقطه‌ مقابل‌ این‌ نظریه‌ که‌ مدعی‌ است‌: «تاریخ‌ را شخصیت‌هابوجود می‌آورند» نظریه‌ دیگری‌ است‌ که‌ درست‌ عکس‌ آنرا می‌گوید، مدعی‌ است‌ تاریخ‌شخصیت‌ها را بوجود می‌آرود، نه‌ شخصیتها تاریخ‌ را، یعنی‌ نیازهای‌ عینی‌ اجتماعی‌ است‌که‌ شخصیت‌ را خلق‌ می‌کند.

از زبان‌ منتسکیو گفته‌ شده‌ است‌:«اشخاص‌ بزرگ‌ و حوادث‌ مهم‌ نشانه‌ها و نتایج‌ جریانهای‌وسیعتر و طولانی‌تری‌ هستند.» و از زبان‌ هگل‌:«مردان‌ بزرگ‌ آفریننده‌ تاریخ‌ نیستند،قابله‌اند» مردان‌ بزرگ‌ «علامت‌» اند نه‌ «عامل‌».

از نظر منطق‌ افرادی‌ که‌ مانند دورکیم‌ «اصاله‌ الجمعی‌» می‌اندیشند و معتقدند افراد انسان‌مطلقا در ذات‌ خود فاقد شخصیت‌ اند، تمام‌ شخصیت‌ خود را از جامعه‌ می‌گیرند.

کسانی‌ که‌ مانند مارکس‌ علاوه‌ بر آنکه‌ جامعه‌شناسی‌ انسان را کار اجتماعی‌ وی‌می‌شمارند و آنرا مقدم‌ بر شعور اجتماعیش‌ تلقی‌ می‌کنند، یعنی‌ شعور افراد را مظاهر وجلوه‌ گاههای‌ نیازهای‌ مادی‌ و اجتماعی‌ می‌دانند، از نظر این گروه‌، شخصیتها، مظاهرنیازهای‌ مادی‌ و اقتصادی‌ جامعه‌اند.[17]

در اینجا نظریه‌ سومی‌ مطرح‌ است‌ که‌ مارکسیسم‌ به‌ آن‌ گرایش‌ دارد و یک‌ نوع‌ تفریط‌گرائی‌ و انکار اصالت‌ انسان‌ و نبوغ‌ افراد فوق‌ العاده‌ است‌.

مارکسیسم‌ در حرکت‌ تاریخ‌ به‌ عوامل‌ زیستی‌، و استعدادهای‌ نهفته‌ در بدن‌ انسان‌ توجه ‌ندارد و وجود نابغه‌ را محصول‌ شرایط‌ تولیدی‌ می‌انگارد و از آنجا که‌ مارکسیسم‌،استقلال‌ را از انسان‌ سلب‌ می‌کند اندیشه‌ نابغه‌ را نیز از طریق‌ اقتصادی‌ توجیه‌ می‌کند، ومی‌گوید: چون‌ نابغه‌ و غیر نابغه‌ هر دو در یک‌ شرایط‌ اقتصادی‌ خاصی‌ زندگی‌ می‌کنند، ازاین‌ جهت‌ نابغه‌ جز این‌ نمی‌تواند فکر کند، مطلبی‌ است‌ که‌ پایگاه‌ طبقاتی‌ به‌ او الهام‌ کرده‌است‌.[18]

عوامل‌ بروز استعدادهای‌ خاص‌

بر خلاف‌ افراد انسان‌ که‌ احیانا از نظر استعدادها، تفاوتهائی‌ از زمین‌ تا آسمان‌دارند، نوابغ‌ افراد استثنائی‌ هر جامعه‌اند. افراد استثنائی‌ که‌ از قدرت‌ خارق‌ العاده‌ای‌ از نظرعقل‌ یا ذوق‌ یا اراده‌ و ابتکار برخوردارند هر گاه‌ در جامعه‌ای‌ پدید آیند آن‌ جامعه‌ را از نظرعلمی‌ و فنی‌، یا از نظر اخلاقی‌، یا از نظر سیاسی‌، یا از نظر نظامی‌ جلو می‌برند.

کارلایل‌ فیلسوف‌ معروف‌ انگلیسی‌ که‌ کتاب‌ معروف‌ «قهرمانان‌» (الابطال‌) را نوشت‌ و ازرسول‌ اکرم‌ آغاز کرد، چنین‌ نظریه‌ای‌ دارد.

از نظر کار لایل‌ در هر قومی‌ یک‌ یا چند شخصیت‌ تاریخی‌ جلوه‌ گاه‌ تمام‌ تاریخ‌ آن‌ قوم‌است‌ و به‌ عبارت‌ صحیحتر تاریخ‌ هر قوم‌ جلوه‌ گاه‌ شخصیت‌ و نبوغ‌ یک‌ یا چند قهرمان‌است‌. مثلا تاریخ‌ اسلام‌ جلوه‌ گاه‌ شخصیت‌ رسول‌ اکرم‌(ص) است‌ و تاریخ‌ جدید فرانسه‌ جلوه‌گاه‌ شخصیت‌ ناپلئون‌ و چند نفر دیگر و تاریخ‌ شوروی‌ جلوه‌ گاه‌ شخصیت‌ لنین‌.

شخصیت‌ تنها در موردی‌ می‌تواند استعداد خود را ظاهر سازد که‌ در اجتماع‌ موقعیت‌ لازم‌برای‌ بروز آن‌ استعداد را بدست‌ آورد.

در مورد عوامل‌ بروز استعدادها چندین‌ نظریه‌وجود دارد:

یکی‌ از آن نظریه‌ها اینکه‌ شخصیت‌ این‌ قهرمانان‌ صرفا معلول‌ جریانهای‌ طبیعی‌ و موروثی‌ است‌ وشرایط‌ اجتماعی‌ و نیازهای‌ مادی‌ نقشی‌ در آفرینش‌ این‌ شخصیتها ندارند. در حقیقت‌ این‌نظریه‌ مدعی‌ است‌ که‌ اکثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ افراد جامعه‌ فاقد ابتکار و قدرت‌ پیشروی‌ و پیشتازی‌اند. چنانچه‌ افراد جامعه‌ همه‌ از این‌ دست‌ باشند، هرگز کوچکترین‌ تحولی‌ در جامعه‌پدید نمی‌آید. ولی‌ یک‌ اقلیت‌ با نبوغی‌ خدادادی‌ که‌ در جامعه‌ پدید می‌آیند ابتکار به خرج می‌دهند وطرح‌ می‌ریزند، تصمیم‌ می‌گیرند، سخت‌ مقاومت‌ می‌کنند، مردم‌ را در پی‌ خودمی‌کشانند و به‌ این‌ وسیله‌ دگرگونی‌ بوجود می‌آورند. [19]

دیدگاه‌ ویلفردو پاره‌ تو[20] در خصوص‌ نخبگان‌

اصطلاح‌ نخبه‌ (Elite) که‌ از کلمه‌ Eligire به‌ معنای‌ «انتخاب‌» و یا «انتخاب‌ کردن‌» مشتق‌شده‌ است‌، در مفهوم‌ ابتدائی‌ برای‌ بیان‌ کیفیت‌ کالاهائی‌ به کار برده‌ می‌شود که‌ دارای‌مرغوبیت‌ و برتری‌ خاصی‌ نسبت‌ به‌ سایر کالاهای‌ مشابه‌ بوده‌اند. در قرون‌ هیجدهم‌ ونوزدهم‌ میلادی‌، نخبه‌ به‌ گروههایی از افراد جامعه‌ که‌ جایگاه‌ یا مقام‌ و منزلت‌ سیاسی‌،اجتماعی‌ و یا روحانی‌ ویژه‌ای‌ داشتند، یعنی‌ کشیشان‌ والامقام‌، مامواران‌ عالیرتبه‌ دیوانی‌،اشراف‌ زادگان‌ و فرماندهان‌ نظامی‌، اطلاق‌ می‌شد.

نظریه‌ نخبه‌ گرائی‌ از اواخر قرن‌ نوزدهم‌ و اوایل‌ قرن‌ بیستم‌ میلادی‌ در اروپا و امریکا درنوشته‌های‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ محققان‌ با گستردگی‌ مطرح‌ شد و در سالهای‌ بین‌ دو جنگ‌جهانی‌ متاثر از نظرات‌ پاره‌ تو و موسکا، تمامی‌ مراکز آموزشی‌ و تحقیقاتی‌ ایتالیا را دربرگرفت‌.[21]

پاره‌تو اعتقاد دارد که‌ انسانها ذاتا نامساوی‌ خلق‌ شده‌اند و از لحاظ‌ جسمی‌ و روحی‌ بایکدیگر کاملا فرق‌ می‌کنند. بدین‌ ترتیب‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ پاره‌تو دارای‌ اندیشه‌های‌ قدیمی‌ایتالیائی‌ و شدیدا متاثر از افرادی‌ چون‌ نیکولوماکیاول‌ است‌. ماکیاول‌ سیاستمداربرجسته‌ ایتالیایی و اولین‌ نظریه‌ پرداز سیاسی‌ است‌ که‌ از ارزشهای‌ مذهبی‌ و فئودالی‌ قرون‌وسطی‌ فاصله‌ گرفت‌ و پیشنهادهائی‌ برای‌ به کارگیری‌ ابزارهای‌ مناسب‌ کسب‌ و حفظ‌ قدرت‌ارائه‌ داد. وی‌ به‌ حکومت‌ داران‌ توصیه‌ می‌کند که‌ در مواقع‌ اضطراری‌ و بحران‌، خلق‌ وخوی‌ حیوانات‌ و سرشت‌ انسانی‌ را انتخاب‌ کنند؛ یعنی‌ «حق‌ انسانی‌ و قهر حیوانی‌.»

ماکیاول‌ معتقد بود که‌ صحن‌ اجتماع‌، ناشی‌ از دو عنصر بخت‌ و اقبال‌ و عمل‌ آن‌ است‌ وثبات‌ و دوام‌ جوامع‌ سیاسی‌ یا اضمحلال‌ آنها بستگی‌ به‌ این‌ دو عنصر دارد. یعنی‌ هر چه‌حوزه‌ بخت‌ و اقبال‌ که‌ حوزه‌ انفعال‌ است‌ گسترده‌تر باشد، امکان‌ فروپاشی‌ بیشتر است‌ وهر چه‌ حوزه‌ عمل‌ گسترده‌تر شود، امکان‌ ثبات‌ بیشتر. دانشمند و عالم‌ سیاسی‌ کسی‌ است‌که‌ حوزه‌ بخت‌ و اقبال‌ را تحت‌ اختیار در آورد. به‌ همین‌ ترتیب‌ پاره‌ تو نیز انسان‌ را اصولاموجودی‌ بدسرشت‌ می‌داند که‌ عواطف‌، احساسات‌ و غرایز او را به‌ این‌ سو و آن‌ سومی‌کشاند. در حقیقت‌ همین‌ احساسات‌ و غرایز است‌ که‌ زیر بنای‌ رفتارهای‌ سیاسی‌ راتعیین‌ می‌کند و بقیه‌ رو بناست‌.

پاره‌ تو برای‌ اینکه‌ بتواند برای‌ هر فرد در رابطه‌ با خصوصیات‌ او ارزشی‌ مناسب‌با وضعیت‌ کمی‌اش‌ قایل‌ شود، تمام‌ رفتارهای‌ انسان‌ را در یک‌ جدول‌ ارزشی‌ از صفر تاده‌در نظر می‌گیرد. و به‌ هر فرد نمره‌ای‌ می‌دهد که‌ توجیه‌ کننده‌ صلاحیت‌ اوست‌. بدین‌ نحو،به‌ فردی‌ که‌ در بخش‌ کاری‌ خود کارشناس‌ زبده‌ است‌، نمره‌ ده‌ و به‌ یک‌ ابله‌ و یا بازنده‌نمره‌ یک‌ داده‌ خواهد شد.در این‌ ارزیابی‌ فرقی‌ نمی‌کند که‌ این‌ افراد مقام‌ و شان‌ اجتماعی‌بالایی‌ داشته‌ باشند یا نه‌ و مشاغل‌ و فعالیتهای‌ آنها از پرستیژ یکسان‌ و مشابهی‌ در جامعه‌برخوردار باشد یا نباشد. تاجری‌ که‌ بخاطرزیرکی‌ و تلاش‌ طاقت‌‌فرسا‌ در طی‌ سالیان‌متمادی‌ موفق‌ به‌ اندوختن‌ سرمایه‌ قابل‌ توجهی‌ شده‌ همان‌ نمره‌ را خواهد گرفت‌ که‌ یک‌سارق‌ با دستبرد حساب‌ شده‌ به‌ بانکی‌ یک‌ شبه‌ ره‌ صد ساله‌ پیموده‌ و سرمایه‌ دار شده‌است‌. در هر حال‌ افرادی‌ که‌ از نمره‌ بالائی‌ بهره‌مند می‌شوند، صرف‌ نظر از اینکه‌ در چه‌بخش‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ فعال‌ باشند، دارای‌ سرشت‌ برگزیده‌ای‌ می‌باشند.

بدین‌ ترتیب‌ نخبه‌ فردی‌ خواهد بود که‌ در وجودش‌ نوعی‌ قابلیت‌ فوق‌ العاده‌ نهفته‌ باشد.پاره‌ تو می‌نویسد: «بدین‌ ترتیب‌ ما میخواهیم‌ کسانی‌ را در یک‌ طبقه‌ جا بدهیم‌ که‌ بالاترین‌ویژگیها را در حوزه‌ فعالیت‌ خودشان‌ ارائه‌ میدهند. این‌ افراد را مایلم‌ گروه‌ یا طبقه‌ نخبه‌بنامم‌.»[22]

پاره‌ تو معتقد است‌ افرادی‌ که‌ متاثر از بقایای‌ مجموعه‌ها هستند در برابر هر گونه‌ تغییر و تحول‌ جدید واکنش‌ نشان‌ می‌دهند آنها با تمام‌ امکانات‌ تلاش‌ می‌ورزند سامان‌حاکم‌ بر جامعه‌ و نهادهای‌ اجتماعی‌ مستقر را پاس‌ دارند و برای‌ دستیابی‌ به‌ اهداف‌ خودحتی‌ از به کارگیری‌ زورابایی‌ ندارند، این‌ چنین‌ افرادی‌ شجاع‌ و مرد جنگند، پاره‌ تو این‌ افرادرا شیر می‌نامد.

«آن گروه‌ و دسته‌ از نخبگان‌ که‌ می‌توانند قدرت‌ را به‌ چنگ‌ آورند، دارای‌ وزنه‌ سنگینی‌ ازعناصر شیر صفت‌ هستند و شجاعت‌ حمله‌ به‌ مناسبات‌ پوسیده‌ کهن‌ را دارند.»[23]

پاره‌ تو جامعه‌ را به‌ دو طبقه‌ تقسیم‌ می‌کند: یکی طبقه‌ پایینی‌، یعنی‌ طبقه‌ غیر حاکم‌، و دیگری طبقه ‌بالایی‌، یعنی‌ طبقه‌ نخبه‌ که‌ این‌ طبقه‌ خود به‌ دو گروه‌ الف‌: نخبگان‌ حاکم‌ و ب‌: نخبگان‌ غیرحاکم‌ تقسیم‌ می‌شوند. درباره‌ ترکیب‌ طبقاتی‌ جامعه‌، تاکید پاره‌ تو عمدتا بر تمایزی‌ است‌که‌ در هر جامعه‌ میان‌ نخبگان‌ حکومت‌گران‌ و نخبگان‌ حکومت‌ شونده‌ وجود دارد و بدین‌علت‌ نیز هیچگاه‌ حاضر نیست‌ تکثر گرایی‌ نظامهای‌ دموکراتیک‌ را بپذیرد.

گروه‌ نخبه‌ای‌ که‌ در مقابل‌ بحرانهای‌ داخلی‌ و خارجی‌ احساس‌ ضعف‌ کند، مجبوراست‌ برای‌ حفظ‌ قدرت‌، افرادی‌ را از طبقه‌ محکوم‌ ـ توده‌ها ـ به‌ درون‌ خویش‌ بپذیرد که‌طرفدار اعمال‌ زور باشند و بتوانند به‌ مقابله‌ با تهدیدات‌ درون‌ جامعه‌ای‌ و بیرونی‌بپردازند. بدین‌ ترتیب‌ گروه‌ جدیدی‌ از نخبگان‌ ـ یعنی‌ نخبگان‌ محافظه‌ کار شکل‌ می‌گیرد ودر نهایت‌ گردش‌ ادواری‌ از نو شروع‌ می‌شود.

به‌ اعتقاد پاره‌تو، وجود تعارض‌ منافع‌ بین‌ طبقات‌ صدرنشین‌ و پایینی‌، با حرکت‌دائمی‌ و متقابل‌ از پایین‌ به‌ بالا و از بالا به‌ پایین‌ کاملا ملازمت‌ دارد. صدرنشینها مجبورندبرای‌ ادامه‌ حیات‌ خویش‌ از پایین‌ نشینان‌ خود نیرو بگیرند و در نهایت‌ گروه‌ نخبه‌ مجبوراست‌ دیریازود شکست‌ خود را بپذیرد. چون‌ هر جامعه‌ای‌ لزوما گردش‌ دائمی‌ از پایین‌ به‌بالا دارد، در نتیجه‌ هیچ‌ گروه‌ نخبه‌ای‌ نمی‌تواند جاودانه‌ باقی‌ بماند. بدین‌ دلیل‌ پاره‌ توتاریخ‌ را «گورستان‌ اشرافیتها» می‌داند.[24]

جمع‌ بندی‌

نظریه‌ نخبه‌ گرایی‌ بر این‌ اساس‌ استوار است‌ که‌ در هر جامعه‌ای‌ افرادی‌ هستند که‌به‌ علل‌ و انگیزه‌های‌ متفاوت‌ از موقعیت‌ برجسته‌ای‌ برخوردارند و در سازمانهای‌مختلف‌ سیاسی‌، نظامی‌ و اجتماعی‌ نقش‌ تعیین‌ کننده‌ای‌ در تصمیم‌گیری‌ بازی‌ می‌کنند.بدین‌ ترتیب‌ اصطلاح‌ نخبگان‌ در مورد کسانی‌ مورد نظرماست‌ که‌ در یک‌ جامعه‌ دارای ‌شأن‌ والایی‌ هستند، و قابلیت‌ تأثیر گذاری‌ در جامعه‌ را دارا می‌باشند.

مطالعه‌ نخبگان‌ از چند لحاظ‌ ثمربخش‌ است‌. حجم‌ آنان‌، تعداد گروههای‌ مختلف‌ نخبه‌،رابطه‌ آنان‌ با یکدیگر و با گروههایی‌ که‌ قدرت‌ سیاسی‌ را در دست‌ دارند از جمله‌ مهمترین‌امور است‌ که‌ در هنگام‌ تمیز میان‌ انواع‌ مختلف‌ جوامع‌ و توزیع‌ تغییراتی‌ که‌ در ساختاراجتماعی‌ رخ‌ می‌دهد باید مورد ملاحظه‌ قرار گیرند.

ضمن اینکه نظریه‌های مختلف را بیان کردیم، در این‌ پژوهش‌ با استمداد از نظریه‌ نخبگان‌ پاره‌تو به‌عنوان نظریه منتخب که‌ تأثیرگذاری‌ نخبگان‌ را در جامعه‌غیر قابل‌ انکار می‌داند، به‌ دنبال‌ این‌ حقیقت‌ هستیم‌ که‌ برجستگی‌ نقش‌ خاندان ابی‌ وقّاص‌ را در صدر اسلام‌ به‌ دقت‌ بررسی‌ کرده‌ و نقش‌ آنها را توصیف‌ و تحلیل‌ نمائیم‌.


بررسی وزرای دوره مغول

در تشکیلات اداری و کشوری و گاه لشکری، همواره وزیر نقش اول را ایفا کرده است در طول تاریخ ایران وزارت، مهمترین رکن اداره کشور محسوب می‌شد چه در دورانی که ایرانی بر ایران حکومت می کرد و چه زمانی که مهاجمان بر این آب و خاک حکمرانی کردند،‌ همه به کمک وزیران کاردان بوده و اگر حاکمی از برکت وجود وزیر شایسته محروم بود به طور حتم عمر دولت او نیز کوتاه بود
دسته بندی تاریخ و ادبیات
فرمت فایل doc
حجم فایل 117 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 37
بررسی وزرای دوره مغول

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مقدمه

در تشکیلات اداری و کشوری و گاه لشکری، همواره وزیر نقش اول را ایفا کرده است. در طول تاریخ ایران وزارت، مهمترین رکن اداره کشور محسوب می‌شد چه در دورانی که ایرانی بر ایران حکومت می کرد و چه زمانی که مهاجمان بر این آب و خاک حکمرانی کردند،‌ همه به کمک وزیران کاردان بوده. و اگر حاکمی از برکت وجود وزیر شایسته محروم بود به طور حتم عمر دولت او نیز کوتاه بود و اگر رعیت در آرامش و کشور در ثبات قرار می گرفت در سایه تدبیر و کفایت وزیر بود.

همه حکومت های بزرگ ایران چه در قبل از سلام و چه بعد از اسلام، جملگی وزرای مدبری را به خود دیده اند. آخرین ایشان، قبل از هجوم فعول ، سلجوقیان بودند که با کمک وزاری کاردان توانستند یکی از بزرگترین امپراطوری‌ها را در زمان خود به وجود آورند و به وسیلة همین وزرا توانستند آن قلمرو وسیع را اداره کنند. شاید یکی از دلایل افول زود هنگام و سریع خوارزمشاهیان تهی بودند حکومت ایشان از وزرای با کفایت بوده باشد. چنگیزخان و جانشینانش نیز به این نکته واقف بودند، حضور دیوانیان و وزراء ایرانی در دربار مغولان و همراهی ایشان در ادارة‌ قلمرو وسیع مغولان بدون شک بنا به درخواست مهاجمان بود.

البته به طور مسلم مغولان نیز به این موضوع آگاه بودند که کار ملک داری با جنگ آوری جداست و معلوم نبود که یک جنگاور خوب بتواند اداره کنندة‌ خوب هم باشند.

مغولان فاتحان و جنگجویان خوبی بودند، اما تسلط ایشان بر امور کشوری هرگز بر پایه امور لشکری نمی رسید به همین دلیل بود که خود را بی‌نیاز از داشتن وزرای بر امور کشوری هرگز به پایه امور لشکری نمی‌رسید به همین دلیل بود که خود را بی‌نیاز از داشتن وزاری توانمند و با کفایت از میان مغلوبین متمدن، نمی دیدند. از همین رو ایرانیان دیوانسالار نیز مشتاق آن بودند که به خدمت مغولان در آیند، و به تعبیر دیگر ایرانیان در دوران بعد از اسلام در رویارویی با عنصر بیگانه هر گاه از شمشیرکاری ساخته نمی‌دید جنگ قلم را آغاز می کرد و همواره از این نبرد پیروز بیرون می‌آمد. و این جنگ قلم نه برای آنکه سرعت تسلط ایشان را بیشر سازد بلکه خواهان آن بودند تا با ورود به دستگاه ایشان جلو ویرانی بیشتر سرزمینهایشان را بدست مهاجمان بگیرند.[1]

از همین رو، وزیر ایلخان به تناسب کاردانی و سیاست خود و اعتماد ایلخانان به ایشان از قدرت بسیاری برخوردار بودند و ثروت فراوان اندوختند و در نتیجه، محسود نزدیکان و رقیبان و هدف توطئه‌های فراوان می شدند چنانکه جز یکی از آنها همه به کین دشمنان و تیغ ایلخانان گرفتار و کشته شدند.[2]

اهمیت وزیر به وظایف او

در دوران اشغال نظامی ایران (616- 651 هـ.ق) حکام اعزامی مغول با یاری دیوانیان و وزرای ایرانی توانستند ادارة‌ کشور را بدست گیرند و حکام مغول در این دوره تنها نقش ناظر را داشتند. وزارت در عهد ایلخانی بیش از دوران دیگر تاریخ ایران دچار فراز و فرودهایی است، مقام و مرتبة‌ وزیر در نزد مغولان بسیار شکنند» به نظر می‌رسد و به قول وصاف: «حقوق پنجاه سالة ‌خدمت ایشان گاه با تهمت مفسدی زیر پا گذاشته می شد.[3]»

ظاهراً انتخاب وزیر با توجه به سابقة وی و یا پیشنة خانوادگی او انجام می‌گرفت و بیشتر وزاری این دوره با توجه به سابقة قبلی خود در امر حکومت به وزارت انتخاب می شدند، و وظایف وزیر در این عهد به قول نخجوانی آن بود:

«مهمات خزانه وجوه خزانه و حضور لشکریان احتیاج افتد مجموع مدیر و مرتب باشد.»[4]

بنابراین اولین وظیفة وزیر رسیدگی به امور مالی مالی بود که باید به نظم کشیده می‌شود تا بتواند از عواید آن چرخ بزرگ نیروی نظامی را ، که رکن اساسی را در تشکیلات حکومتی دارا بود به گردش در آورد. گر چه امور نظامی را به امرای سپاه واگذار می کردند اما تأمین بودجه لازم برای این نیرو از وظایف وزیر محسوب می شد. به شکلی که این نیور باید همیشه آمادگی لازم را برای رزم دارا باشد و این مهم بدون توجه به تأمین مالی سپاه مقدور نبود. علاوه بر این هر وزیر دارای یک دیوان و دفتر بود که در منزل خود نگهداری می کرد و هنگامی که منصوب می شد این دیوان و دفتر ار به وی واگذار می کردند و هر گاه معزول می شد از خانه وی خارج می‌کردند.[5]

ظاهراً وزیر امور مربوط به خود را توسط «نوابش» در نقاط مختلف کشور به انجام می‌رسانید. این امور توسط احکامی که مستقیماً از سوی وزیر به نواب خود در ایالات ارسال می‌شد، اجرا می گردید. به این احکام «پروانچه» گفته می شد و برای آنکه صحت حکم بر حاکم محل اثبات شود و به «علامت آل تمغا موشع می‌گردید.» [6]

نظارت بر کار نواب و حکمان ایالت و ولایت را وزیر از طریق «منهیان» انجام می‌داد منهیان تنها در مقابل سلطان و وزیر پاسخگو بودند و تنها از سوی آنها به نواحی اعزام می‌شدند.[7] چنانچه از سوی نواب و حکام تعدی بر مردم انجام می گرفت و یا در وصول عبارتی دیگری وزیر بخشی از وظیفه نظارتی خود را به وسیله ایشان انجام می داد.

در مکتوبی که رشیدالدین فضل‌الله بر فرزند خود امیر محمود حاکم کرمان، به جهت اهالی بم نوشته آمده که:

« . . . غرض از تسطیر این تحریر و تدوین این تقریر آن بود که منهیان اخبار بگوش ما رسانیدند که بر اهالی و متوطنان بم آن فرزند دست تغلب دراز کره و ایشان را در بوته آز و بر آتش نیاز می گذرارند و به سبب تفاوت و تکالیفات دیوانی و تواتر حوالات سلطانی و واسطة قلان و قبجور و چریک و اخراجات متفرقه متسأصل شده‌اند و لشکر هجوم بر ایشان هجوم آورده . . . »[8]

انتطاب مقامات مختلف دیوانی و روسای دواوین گوناگون قاعدتاً باید توسط وزیر انجام می‌گرفت، اما در این دوران به دلیل نوسانان مقام و قدرت وزیر این عمل در عهد هر یک از ایلخانان به طور متفاوت انجام پذیرفت هر گاه وزیر دارای قدرت و توانایی فراوان بود کلیه انتطافات پس از خود را شخصاً انجام می داد و هر گاه ایلخان و گاه امیرالامرا که در این عهد رقیب وزیر محسوب می شد – قدرتمند بودند، این وظایف را آنان انجام می‌دادند.

وزای ایرانی دورة مغول:

محمود یلواج:

اولین وزیر ایرانی که به خدمت چنگیزخان در آمد، محمود یلواج بود. محمود یلوج پس از چندی بندگی در نزد چنگیز به عنوان نمایندة‌ خان به منظور ایجاد روابط بازرگانی با خوارزمشاه به ایران فرستاده شد، نتایج این سفر در ابتدا موفقیت آمیز بود، با کشته شدن بازرگانان و تیرگی روابط محمود یلواچ بار دیگر به ایران فرستاده شد تا مانع بروز جنگ گردد، ولی این بار بی نتیجه بازگشت، سومین سفارت وی پس از جنگ بین طرفین بود، آنگاه که چنگیز به ایران آمد خواستار آن بود تا بین ترکان خاتون و فرزندش اختلاف اندازد و مادر را با خود موافق سازد، محمود یلواج نزدیک ترکان خاتون فرستاده شد که البته این رسالت نیز بی نتیجه بود.[9] چنگیزخان محود را تربیت نمود و شغل وزارت بد و تفویض کرد و پس از وفات چنگیز اوگتای تا آن نیز منصب وزارت را به او واگذار کرد.[10]

مسعود بیک بن محمود یلواج:

پس از مرگ محمود یلواج منصب وزارت به فرزند او مسعود بیک واگذار شد مسعود بیک در عهد گیوک و منگو جانشین منصب پدر بود. او در زمان وزارت خود به عمران و آبادی‌ پرداخت، مسعود بیک در دوران وزارت خود توانست با آگاهی و کارآزمودگی خود از ویرانیهای جدید جلوگیری کند و تا اندازه‌ای تحریکات و دسیسه‌های اقوام گوناگون را خنثی نماید. و با جلب اعتماد امپراطور به تجدید بنا و ترمیم ویرانیهای شهرهای شرقی ایران بپردازد، و او در زمینه عمران و آبادی موفقیتهایی کسب نمود. مسعود بیک در امور سیاسی این دوره نقش مهمی بر عهده داشته همانگونه که غیاث الدین بن همام دین دستور الوزراء[11] به آنها پرداخته است.


امیر احمد بناکتی:

در عهد قوبیلای قاآن یکی از چهار وزیر او یک ایرانی به نام امیر احمد بناکتی بود که ظاهراً قاآن نظر وی را بر دیگر وزراء برتری داد. به نوشتة‌ رشیدالدین فضل الله در (دستور الوزراء) :

امیر احمد فنالتی وزیر قاآن و شخصی به نام ختائی کاو فنچاق نام هم وزیر بود، چون امر احمد اعتباری تمام داشت، و را شو فنچان می‌گفتند، یعنی وزیر بیدار و شو لقب فنچانان بزرگ- و کاو فنچان اتباع بسیار داشت و بر امیر احمد حسد می‌برد.[12]

از همین رو منتظر فرصت بودند تا او را از میان بردارند و این فرصت در زمانی که قوبیلایی قاآن از شهر بیرون رفته و وزراء را در شهر گذاشته بود به دست آمد. وزیر ختائی با متعابعات خویش مقرر کرد که امیر احمد را خفیفه از میان برگیرند ولی رکابدار امیر احمد را از این حادثه خبردار کرد، امیر محمد نیز از شهر بیرون رفت ولی در اثنای راه وزیر ختائی به او رسید، و مقارن این حال ایلجیان قاآن رسیدند و او را از چنگ وزیر ختائی خلاصی دادند و او را به خدمت قاآن بردند و بین آنها مذاکراتی صورت گرفت:

«امیر احمد که با طبقی سپاه پر مروارید و کاردی در میان و ترغوی سرخ بر آن پوشیده به خدمت تا آن برد، قوبیلای از وی پرسید که غرض از این چیست؟ امیر احمد زانوزده عرضه داشت که در بدایت حال که بندگی قاآن اختیار کردم ریش من مانند این طبق سیاه بود و در خدمت و کوچ دادن مانند مروارید سفید گشت، و اکنون وزیر ختائی می‌خواهد به کارد حلق مرا مانند این ترغوسرخ گرداند.»[13]

پس از آن همراهان امیر احمد نیز به این امر شهادت دادند از همین رو پادشاه دستور داد تا وزیر ختائی را دستگیر نمایند ولی او گریخته و به قلعه‌ای که در تصرف گماشتگان حاکم ما چین بود پناه برد و همین امر باعث شد تا با کمک او قلعه محاصره شد و پس از چندی به تصرف تا آن درآمد و از همین رو وزیر ختائی دوباره منصب وزارت را به شراکت امیر احمد بدست گیرد. ولی پس از 9 سال مجدداً بین آنها اختلاف پیش آمد و این بار او موفق شد تا با کمک شخصی از متألها ختائی که مریدان بسیار داشت او را از میان بردارند.

وزاری عهد ایلخانان:

سیف الدین بیکچی:

اولین وزیر هلاکو، که اطلاعات بسیار کمی دربارة وی داریم، امیر سیف الدین بیتگچی بهادر بن عبدالله خوارزمی است، وی از هنگام ورود خان به ایران (653 هـ.ق) تا سال 661 هـق. که به علت سعایت مخالفان کشته شد سمت وزارت وی را دارا بود.

سیف الدین بتکچی که در محرم سنة‌661 با خواجه عزیز عامل گرجستان و خواجه مجدالدین تبریزی به یاسا رسد. [14]

خواجه شمس‌الدین محمد جوینی:

پس از مرگ سیف الدین بیتکچی هولاکوخان در سال 661 هـ. ق وزارت خود را تحت عنوان «صاحب دیوان ممالک» که در حقیقت همان منصب وزارت بود به شمس الدین جوینی واگذار کرد، توجهی که شمس الدین محمد به امور اداری و دینی ایران نمود تأثیر شگرفی بر اوضاع آشفته آن زمان داشت، با توجه به اینکه هلاکوخان در امور حکومت مطلق العنان بود. اما جوینی توانست بر کارهای مملکتی تسلط کامل یابد و به گفتة‌ رشیدالدین فضل الله: «دست او در حال و عقد و تربیت و ضبط امور ملکت قوی و مطلق گردانید»[15]

و به این ترتیب سد محکمی در مقابل سیل ویرانگری که با تهاجم مغول جامعه و فرهنگ ایرانی را در حال نابود کردن بود. ایجاد کرد. او در طول ده سال سلطنت هلاکو همچنان در آن پایگاه باقی ماند او از همان ابتدای کار، اهل دانش را به دور خودر گردآوری و بر کارهای حساس گماشت و به اصطلاح کار ایرانی را به دست ایرانی سپرد. شعرا و نویسندگان را مورد تشویق قرار داد و سبب شد تا در حد امکان حالت یأس و دلمردگی از صاحبان فرهنگ دور گردد.[16]

شمس الدین محمد در عهد فرزند و جانشین هولاکوخان ، اباآقاخان نیز منصب وزرات را بر عهده داشت و همچون گذشته در صدد سامان بخشیدن به امور مالی و دیوانی کشور بود، وی با اعزام نواب کافی به تمامی ایالات و ولایت کوشش کرد تا بر هم ریختگی اداری را که از پس از هجوم مغول در ایران پدید آمده بود به نظم درآورد و ظاهراً در این زمینه نیز موفقیتهایی بدست آورد و توانست وضع دو اوین را تا حد زیادی سر و سامان بخشد و به حالت قبل از دوران مغول بازگرداند.[17]

ترقی فوق‌العاده صاحب دیوان شمس الدین محمد جوینی و پسرانش در دولت اباقاخان و برادرش علاء الدین عطامک در حکومت بغداد و شهرت و ثروت ایشان باعث تحریک حسن غضب و حسد جماعتی از عیان و متنفذین و عمال اباقا شد که به علت نفوذ خاندان جوینی نمی توانستند چنانکه باید مطلق العنان باشد و در حل امور مملکتی که اختیار تمام آنها در کف کفایت صاحبدیوان و کسان او قرار داشت مستقل یا لااقل شرکت ایشان قرار بگیرند.[18]

از جمله این افراد مجد الملک یزدی از زیردستان شمس الدین بود که خواجه او را تربیت کرد و به شغلهای مهم گماشت و اباقاخان مجد الملک را به سمت اشراف به کارهای شمس الدین گماشت، ولی او که مقام صحب دیوانی را در ذهن می‌پروراند، در پی بهانه بود تا خاندان جوینی را از مقام وزارت بر اندازد از همین رو ابتدا به عطا ملک تهمت زد که و می خواهد به بغداد را تسلیم مصریان نماید ولی اباقا دستور داد او را تازیانه زدند، خواجه شمس الدین نیز برای دفع شر مجدالملک او را به حکومت سیواس نامزد کرد ولی مجدالملک دست از سودای دیرینه برنداشت و بار دیگر زمانی که اباقا از تبریز به قصد خراسان در حرکت بود در قزوین مجد الملک به توسط امیر ارغوان پسر اباقاخان به نزد او او آمد و چنین عنوان کرد که شمس الدین با سلاطین مصر و شام دست یک کرد، و معین الدین پروانه به اغوای او بابیبرس ساخته و امرای مغلو را به قتل رسانده و با اینکه املاک او که از دولت ایلخانان یافته برابر حاصل املاک دیوانی است باز راه کفران می‌رود و برادرش عطا ملک در بغداد پادشاه وار می‌نشیند و ثروت ایشان از حد شمار بیرون رفته و صاحب دیوان چون می داند من بر این اسرار واقفم حکومت سیراس به من داده تا چیزی از این جمله بر زبان نیاورم در این موقع آباقا وعده داد که در موقع فارغ به تحقیق قیام نماید.[19]

تلاشهای مجد الملک نتیجه نداد و تا پایان عهد آباقاخان خواجه در منصب خود باقی ماند.

شمس الدین جوینی در عهد احمد تکودار نیز مقام وزارت را دار بود و آنچنان را ایلخانان نزدیک شده و بر امور مملکتی مسلط شده بود که هنگامیکه ارغوان خان از احمد تکودار خواست تساوی را به نزدش فرستد، ایلخان پاسخ داد که «امهات مملکت را حسن ضمیر وزیر صاحبت تدبیر در حیطة کفایت می‌آورد، اگر او از درگاه عالم پناه غیبت نماید مصالح مملکت و مال در محل اهمال و صدد اختلال می‌‌آید.[20]


  1. وزارت امیربوقا

باروری کارآمدن ارغون خان که با کمک امیر بوقا، انجام گرفت بار دیگر قدرت امیرالامرا افزایش یافت وی با توجه به نفوذی که در ایلخانان داشت خواهان کاهش قدرت وزیر و قرار گرفن مقام امیر الامرا به جای سابق خود شد که مقام بعد از ایلخانان بود، بنابراین توطئه‌ها شکل گرفت و تیرهای اتهام این کار با کارساز افتاد و با قتل خواجه شمس الدین جوینی امیر بوقا قدرت را در قبضة قدرت خود گرفت.[21]