فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

تأثیر موسیقی در کاهش اضطراب

مهمترین عاملی که بر اساس نظریه تحلیل روانی علت تمام بیماریهای روانی محسوب می شود اضطراب است که جهت کنترل این عارضه باید موارد و یا گزینه هایی را در زندگی وارد کنیم که در مکتب تحلیل روانی نقش برجسته ای دارد به نظر فروید اضطراب به عنوان یک تکانه من است یعنسی به همان صورت که اگر بدن دچار زخم و التهاب و بیماری گردد اولین نشانه آن به صورت تب ظاهر می شو
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 64 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 71
تأثیر موسیقی در کاهش اضطراب

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

کلیات تحقیق

مقدمه

مهمترین عاملی که بر اساس نظریه تحلیل روانی علت تمام بیماریهای روانی محسوب می شود اضطراب است که جهت کنترل این عارضه باید موارد و یا گزینه هایی را در زندگی وارد کنیم که در مکتب تحلیل روانی نقش برجسته ای دارد به نظر فروید اضطراب به عنوان یک تکانه من است یعنسی به همان صورت که اگر بدن دچار زخم و التهاب و بیماری گردد اولین نشانه آن به صورت تب ظاهر می شود اگر فرد از نظر روانی دچار مسئله و مشکل شود اولین نشانه آن به صورت اضطراب جلوه گر می شود و اضطراب هم علت محسوب می شود و هم معلول یعنی علت بیماری از ناراحتیهای روانی اضطراب است ، همچنین هر گاه شخص با یک مسله و مشکل روانی مواجه گردد که موجب که موجب به هم خوردن تعادل روانی وی گردد احساس اضطراب می کند فروید اضطراب را به سه نوع تقسیم کرده است الف : اضطراب واقعی و هنگامی که تجربه می شود و اضطراب نوروتیک زمانی بروز می کند که تکانه های نهاد موجب تهدید فرد در برابر قطع کنترلهای من و ظهور رفتارهایی که منجر به تنبیه وی خواهد گردید می شوند و اضطراب اخلاقی وقتی ظاهر می شود که فرد عملی بر خلاف وجدان اخلاقی یا ارزشهای اخلاقی خویش انجام داده یا حتی در نظر دارد که انجام بدهد به همین دلیل احساس گناه می کند ساختمان شخصیت هر فرد دارای سه قسمت است که نهاد قسمتی از شخصیت است که زیست شناسی فطری را شامل می شود و تابعه اصل لذت جویی است . نهاد همواره به دنبال کسب لذت است و بدون توجه به واقعیت می خواهد به حداکثر لذت برسد که توجه به ظاهر زندگی و تمایل به موسیقی و زیباییهای زندگی می تواند جزء همین اصل لذت جویی باشد که خود این مساله باعث کاهش اضطراب در افراد می شود در حالی که من تابع اصل واقعیت است و کوششهای آن در جهت رسیدن به لذت توجه به واقعیت است به عبارت دیگر نهاد خواهان بی چون و چرای لذت هاست و ارضای فوری خواستها را بدون توجه به واقعیت جست و جو می کند وقتی که شخص با مسئله ای مواجه می شود در رابطه با من خویش آن را ادراک می کند درباره ان فکر می کند و نسبت به آن عمل می کند به عبارت دیگر من هر فرد داننده ، کوشنده ، تصمیم گیرنده ، مضطرب شونده و انجام دهنده اصلی رفتارهای فرد محسوب می شود . که اساس عملکردهای من پیش فرضهای است که فرد درباره خود و دنیای خود می سازد ( حسین آزاد – انتشارات بعثت ) .

بیان مساله

ممکن است اضطراب را نوعی درد داخلی دانست که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می شود و چون بشر دائماً به منظور برقراری تعادل کوشش می کند بنابراین می توان گفت ه اضطراب یک محرک بسیار قوی است امکان دارد این محرک مضر باشد و این خودبستگی به درجه شخصیت افراد که متوجه فرد است اضطراب متعادل یا نرمال آن است که به شدت عکس العمل متناسب باشد با مقدار خطر و این خود مفیداست زیرا شخص را وادار می سازد که با موفقیت ، خطرات را از خود دفع کند و بنابراین مقدار معتدل اضطراب برای رشد و تکامل صحیح شخصیت لازم است و در واقع هیچ فرد بشری نیست که مقداری اضطراب نداشته باشد که توجه به تفریحها و علائق آدمی باشد موسیقی و نقاشی گاهی اوقات می تواند تاثیر مثبت جهت کاهش عوامل روانی و مشکلات روحی در افراد باشد که در تحقیق حاضر به نوع علاقه به موسیقی پاپ و تاثیر آن در کاهش اضطراب به همین موضوع پرداخته و اگر با این عملکرد ها بتوان مقدار اضطراب را کاهش داده و فرد را به سلامت روانی سوق دهیم ( سید سعید محمدی – 1382 )

سوال مسئله

آیا موسیقی پاپ می تواند تاثیر مثبتی در کاهش اضطراب داشته باشد .

اهداف تحقیق

هدف از تحقیق حاضر این است که آیا تمایل به موسیقی و نواختن آن می تواند از اضطراب و دلهره کاهش بدهد یا مخصوصاً اگر موسیقی ، موسیقی پاپ باشد و نوع نواختن وسایل موسیقی مانندگیتار و ... در اضطراب نقش موثری دارد یا نه .

اهمیت و ضرورت تحقیق

اضطراب بهایی است که بشر کنونی برای تمدن می پردازد به نظر میرسد که در این عصر به اصطلاح تمدن ، مشکلات انسان را همواره رو به تزایر بوده است که جنگها زندگی شخصی و خانوادگی بشر را در مخاطره انداخته او را در اندوه و ناآرامی اجتماعی رها کرده است امروزه موقعیتهای شغلی و فقر و تنگدستی برای میلیونها تن از افراد بشر نمایان است و به همین دلیل و جهت کاهش اضطراب باید راهکارهایی را به کاربرد تا بتوان دلهره و لرزش و اضطراب را کم و کمتر کنیم که موسیقی و نواختن آن می تواند عامل موثری در کاهش اضطراب به حساب نیاید و گاهی اوقات همین نواختن باعث بالا رفتن اضطراب در افراد می شود که تمام این موارد می تواند به افراد و خصوصیات اخلاقی و شخصیتی آنها مرتبط باشد .

فرضیه تحقیق

موسیقی پاپ در کاهش اضطراب تاثیر مثبت دارد .

متغیرهای تحقیق

موسیقی پاپ متغیر مستقل

کاهش اضطراب و اضطراب متغیر وابسته

تعاریف عملیاتی واژه ها و مفاهیم

اضطراب در مفهوم به معنای یک درد روانی است که فرد زمانی تجربه می کند که با خطرات یا تهدیدهای بیرونی مواجه باشد اضطراب عبارتند از تنش های بدنی و روحی در برابر موقعیتهای مختلف و لرزش دست وپا و تپش بالای ضربان قلب و تعرق زیاد و بالاخره عبارتند از غره ای است که آزمودنی از آزمون اضطراب بدست آورده است .

موسیقی پاپ عبارت است از نواختن یا گوش دادن به موسیقی که از نوع مدرن و کلاسیک است و نواختن آن با وسایلی مثل گیتار – گیتار باس و ارگ و ساکسیفون – و .... دیگر صورت می گیرد .

فصل دوم

پیشینه و ادبیات تحقیق

اضطراب

به نظر رولومی [1]اضطراب عبارت است از « ترسی که در اثر به خطر افتادن یکی از ارزشهای اصولی زندگی شخص ایجاد می شود» . ممکن است اضطراب را نوعی دردداخلی دانست که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می شود و چون بشر دائماً به منظور برقراری تعادل کوشش می کند بنابراین می توان گفت که اضطراب یک محرک بسیار قوی است امکان دارد این محرک مضر باشد و این خود بستگی دارد به درجه ترس و مقدار خطری که متوجه فرد است .

اضطراب متعادل یا نرمال آن است که شدت عکس العمل متناسب باشد با مقدار خطر و این خود مفید است زیرا شخص را وادار می سازد که با موفقیت خطرات را از خود دفع می کند و بنابراین مقدار معتدل اضطراب برای رشد و تکامل صحیح شخصیت لازم است و در واقع هیچ فرد بشری نیست که مقداری اضطراب نداشته باشد .

اگر چه مقدار محدودی اضطراب برای رشد بشر ضروری است ولی مقدار زیاد آن نیز باعث اختلال در رفتار می شود و اغلب اوقات شخص را به نشان دادن رفتار نوروتیک یا پسیوتیک وادار می سازد . رولومی معتقد است که اضطراب شدید عبارت است از آن چنان عکس العملی که :

1- متناسب با مقدار خطر نیست .

2- توام با تعارض و سرکوبی و سایر مشخصات غیر عادی است .

3- با علایم مرضی و مکانیزمهای دفاعی توام است .

باید توجه داشت که این مشخصات با یکدیگر ارتباط دارد بدین معنی که عکس العمل متناسب با خطر واقعی نیست زیرا نوعی از تعارض در شخص وجود دارد شخص نوروتیک بدرستی نمی داند چرا دچار اضطراب است و به همین دلیل عکس العمل های او مربوط است به حالت اضطراب و ارتباطی با دلیل اصلی آن ندارد .

رفتارهایی که از شخص نوروماتیک بروز می کند به منظور کم کردن درجه اضطراب است و هر رفتاری که به فوریت از میزان اضطراب بکاهد تکرار می شود . این نوع سازگاری نه تنا دلیل اضطراب را از بین نمی برد بلکه باعث ازدیاد آن خواهد شد .

یادگیری اضطراب

به منظور اثبات اینکه اضطراب آموختنی است آزمایشهای متعددی بر روی حیوانات و انسان شده است در یکی از آزمایشهای اولیه در این مورد ماور[2] با موشهای سفید آزمایشهای به عمل آورد . وی موشها را در جعبه آزمایش که شکل دایره داشت و به صورت میدان ساخته شده بود ، قرار داد .

او برای اینکه از بیرون درون جعبه دیده شود اطراف آن را به وسیله پلاستیک هایی پوشاند . کف اطاق به نحوی سیم کشی شده بود که امکان وارد کردن ضربه الکتریکی به پای حیوان وجود داشت . موشها را به سه گروه تقسیم کرد : افراد گروه اول را به صورت انفرادی در قسمت اول جعبه قرار دادو سپس زنگی برای مدت پنج ثانیه به صدا درآمد و اگر در آخر پنج ثانیه حیوان هنوز در جای خود نشسته بود ضربه الکتریکی به او وارد می شد .

اگر موش به قسمت دیگر جعبه می رفت ، از آزار ضربه الکتریکی مصون می ماند و یا اگر زنگ به صدا درمی آمد موش فوراً به سمت دیگر می رفت و هیچ ضربه الکتریکی به او وارد نمی شد . برای این گروه هر 60 ثانیه یکبار به طور منظم صدای زنگ توام با ضربه الکتریکی داده شد . روش آزمایش برای گروه دوم نیز مانند گروه اول بود با این تفاوت که صدای زنگ توام با ضربه الکتریکی در سه موقع بدون نظم معینی ایجادمی شد . فاصله زمانی میان دفعات شوک و صدا به ترتیب 15 دقیقه و 60دقیقه و 105 دقیقه بود . روش آزمایش برای گروه سوم شامل توام بودن شوک و صدا هر 60 دقیقه بود ولی در این فاصله ضربه الکتریکی بدون اخطار قبلی و بدون توام بودن با صدای زنگ وارد می آمد . این ضربه الکتریکی در 10 دقیقه و 30 دقیقه و 45 دقیقه عرضه می شد .

مقدار یادگیری حیوانات گروه اول حداکثربود گروه دوم کمتر از گروه اول و گروه سوم کمتر از گروه دوم آموختند .

درباره این مطلب ماور می گوید :

به طور کلی می توان گفت که کمی یادگیری در گروه های 2 و 3 نتیجه اضطراب و ترسی بود که در آنها تولید شده بود و مجال آموختن به آنان نمی داد . در گروه 2 حیوانات را به وسیله قرار دادن شوک دایم درباره وارد شدن ضربه الکتریکی مضطرب ساختند .

در گروه 3 این عامل تردید وجود داشت ولی انگیزه آزار دهنده آنچنان به سرعت بر حیوان وارد می شد که حیوان به طور مداوم انتظار آزار کشیدن را داشت در هر دو صورت عکس العمل شرطی حیوان نسبت به صدای زنگ نسبتاً بی اجرا بود و از شدت اضطراب نمی کاست در حالی که برای گروه اول بعد از هر عکس العمل حیوان ، مدت زمان نسبتاً طولانی استراحت وجود داشت و این به عنوان پاداش تلقی می شد . بنابراین از شدت اضطراب کم می کرد . در آزمایش بالا موقعیتی که بیشتر باعث کم شدن اضطراب حیوان می شد در یادگیری موثر واقع گردید زیرا عکس العمل حیوان به واسطه تقلیل اضطراب تقویت شد .

اگربخواهیم این اصل را به رفتار بشر تطبیق دهیم به این نتیجه می رسیم که اگر کودکی را برای عملی تنبیه کنیم و در زمان دیگر او را برای همان عمل تشویق نماییم و یا اگر کودک را به طور دایم در معرض تنبیه قرار دهیم نه تنها از یادگیری او جلوگیری کرده ایم بلکه اضطراب او را نیز شدیدتر ساخته ایم .

این موضوع اساس رفتارهای نوروتیک و پسیکوتیک است زیرا اهداف این نوع رفتارها نیز کاستن شدت اضطراب است .

اگر چه امکان دارد شخص بزرگسالی که دذر دوران کودکی سالم و متعادل بوده است به حالات عصبی گرفتار شود ولی به طور کلی اکثر افراد توروتیک و پسیکوتیک کسانی هستند که در طفولیت زندگی ناآرام و مختلی داشته اند . به عبارت دیگر همه کودکان مضطرب در بزرگسالی نوروتیک نمی شوند ولی اغلب بزرگسالان نوروتیک در کودکی مضطرب و مشوش بوده اند . کودک از بدو تولد رابطه نزدیکی با اعضای خانواده و به ویژه پدر و مادر دارد و از طریق آنهاست که اساس شخصیت او بنا می شود .

روابط میان طفل و اولیای او متعدد و اثرات آن در رفتار کودک مختلف است بعضی از این روابط نتایج مفید و تعدادی از آن نتایج سوء دارد .این روابط را می توان به پنج طریق زیر طبقه بندی کرد:

1- مبت ( پاداش ) – خشم ( تنبیه ) – به مقدار مساوی از هر یک

2- محبت زیاد و بدون تنبیه

3- خشم زیاد و بدون محبت

4- محبت – خشم – محبت کم – خشم زیاد

5- محبت – خشم – خشم کم – محبت زیاد

1- محبت ( پاداش ) خشم ( تنبیه ) به مقدار مساوی

در فصل مربوط به احتیاجات گفته شد که کودک احتیاج شدیدی به احساس ایمنی دارد . اگر او احساس ایمنی نکند مضطرب می شود و رفتاری را که برای تقلیل شدت اضطراب انتخاب می کند رفتاری ناسالم و نا متعادل خواهد بود . در صورتی که کودک تنبیه و پاداش را به یک نسبت از اولیا دریافت دارد، به احتمال قوی رابطه او با آنان مبهم می شود و در نتیجه کودک به نوعی گیجی مبتلا خواهد شد . این موقعیت به ویژه هنگامی که گیج کننده و آزار دهنده می شود که تنبیه یا تشویق ساعتها و یا روزها بعد از انجام عمل صورت گیرد . خلاصه اینکه ابهام و بی نظمی در تنبیه اثرات سویی در رفتار کودک دارد . در اثر این گونه رفتار کودک مضطرب می شود و این اضطراب معمولاً تبدیل به احساس گناه می گردد .

2- محبت ( پاداش ) بدون تنبیه

اگر در رابطه میان کودک و اولیاء هیچ گونه تنبیهی وجود نداشته باشد کودک احساس محرومیت نمی کند و بنابراین آماده مقابله با مشکلات زندگی نخواهد شد . این محافظت زیاداز کودک باعث می شود که به او فرصت تشخیص میان خوشی و ناخوشی داده نشود . البته در چند ماه اول زندگی هر چه اولیتء به کودک توجه کنند زیاد نخواهد بود ولی بعد از آن اگر توجه شدید ادامه یابد کودک می آموزد که از دیگران توقع بیجا و بی اندازه داشته باشد . این گوننه رفتار اولیا نسبت به کودک ایجاد اضطراب را موقتاً به تعویق می اندازد ولی بعدها که این فردخودخواه و لوس با مسائل زندگی روبرو می شود احساس می کند که لیاقت کافی برای حل آنان ندارد در این موقع اضطراب او آغاز می گردد .

3- خشم ( تنبیه ) بدون پاداش

رابطه مملو از خشم درست قطب مخالف رابطه توام با محبت است . زمانی که تنبیه اصل رابطه میان کودک و اولیاست و اصلا محبت و مهربانی وجود ندارد مسلماً اضطراب شدید مزمن در کودک پدید می آید و احساس می کند که والدینش او را طرد کرده اند و عکس العمل او نیز ممکن است طرد کردن آنها باشد . این طرد کردن اولیا ممکن است تعمیم پیدا کند و به صورت طرد کردن اجتماع درآید در این صورت کودک به همه کس و همه چیز بدبین می شود و گمان می کند که منشا تمام ناکامیها ی او محیط است و خود او هیچ نقشی در این مورد ندارد این یکی از اصول اساسی رفتارهای جنایت آمیز و یا اعمال ضد اجتماعی است .

4- محبت ( پاداش ) کم خشم ( تنبیه ) زیاد

صورت دیگری که گاه بر رابطه کودک با اولیاء مسلط می شود شامل مقدار کمی محبت و مقدار زیادی خشم و تنبیه و عصبانیت است . این نوع رابطه در تولید اضطراب در دوران اولیه زندگی بسیار موثراست . در این مورد اولیاء کودک هم منبع محبت هستند و هم سر چشمه ترس و وحشت بنابراین اگر کودک رفتار بدی کند و تنبیه شود احساس تقصیر و گناه می کند و به شدت خود را مورد ملامت قرار می دهد و سعی می کند عملی انجام دهد تا آن مقدار کمی از مهربانی را که از اولیای خوددریافت می داشته است زیادتر کند .

این وضعیت در به وجود آوردن حالات عصبی بسیار موثر است چنانکه ماور می گوید : به نظر من افراد بشر گرفتار حالات عصبی می شوند البته نه به این دلیل که قادر به انجام عمل مورد نظر خود نیستند بلکه بیشتر به واسطه نادم بودن از عملی که انجام داده اند .

5- محبت ( پاداش ) زیاد خشم ( تنبیه ) کم

رابطه آمیخته با محبت در درجه اول و خشم در درجه دوم می تواند بهترین نوع رابطه مسلط میان کودک و اولیاء باشد . مقدار زیادی محبت سبب احساس ایمنی و اعتماد به نفس لازم در کودک می شود ، و در ضمن مقدار کمی خشم و تنبیه باعث ایجاد حس تشخیص و مسئولیت در او خواهد شد . این طرز تربیت ، احتیاجات اصلی کودک و به ویژه احتیاج به امنیت و محبت و پیشرفت را ارضا می کند و در مقابل مبتلا کردن او به اضطراب و تشویق احساس اعتماد به نفس را در او به وجود می آورد .

اضطراب سرکوب کننده است

اضطراب یکی از علل مهم سرکوب کردن[3] عواطف است . این موضوع به ویژه زمانی صادق است که اضطراب با احساس تقصیر توام شود شخصی که احساس اضطراب می کند میل دارد دلیل ایجاد اضطراب را فراموش کند چنانکه کامرون معتقد است :

اضطراب حاد در ایجاد فراموشی مرضی بسیار موثر است حتی در افرادیکه از لحاظ روانی سالم هستند در افراد نوروتیک تاثیر اضطراب در فراموشی و تعارض و تخیل زیاد ، پر واضح است و اغلب روان شناسان درمانی آن را مشاهده کرده اند .

در اینجا دلیل اصلی اضطراب طوری سرکوب می شود که یادآوری آن برای شخص بسیار مشکل و گاهی غیر ممکن است .

روش دوم شامل سرکوبی مستقیم اضطراب است بدین معنی که اضطراب همیشه موجود است اما شخص از علت آن آگاهی ندارد . به وسیله هیپنوتیزم می توان به اضطراب سرکوب شده و تجارب فراموش شده دست یافت و موضوع ناخودآگاه را به ضمیر آگاه انتقال داد .

برای مثال وضعیت دانشجویی را که گرفتار اضطراب شدید بود ذکر می کنیم . او درباره روابط اجتماعی ، وضعیت دروس ، آینده و تقریباً همه چیز مضطرب بود . او می دانست که گرفتار اضطراب است ولی از علت آن آگاهی نداشت وی در جریان روان درمانی تحت هیپنوتیزم قرار گرفت . این مصاحبه به وسیله ضبط صوت گرفته شده و بنابراین آنچه که در اینجا مشاهده می گردد عین گفتگوهای میان روان شناس و بیمار است :

دانشجو – من احساس حقارت شدید می کنم احساس می کنم خیلی کوچک هستم .

روان شناس – ممکن است کمی بیشتر درباره این احساس صحبت کنید ؟

دانشجو – احساس می کنم که جسماً خیلی خیلی ریز و کوچک می شوم به نظر می رسد که در جلوی من یک تونل بزرگ است که در آآرین حد آن یک نقطه سیاه وجود دارد .

روان شناس – ممکن است بیشتر درباره آن شرح دهید ؟

دانشجو – نه فقط آنچه که گفتم به نظرم می آید .

روان شناس – اولین دفعه که آن را دیدی چند ساله بودی ؟

دانشجو – من آن را قبلاً ندیده ام . من همیشه احساس می کردم که اشیاء به طرفم می آیند . با اینکه خودم با سایر اشیاء کوچک می شوم احساس می کنم که دستهایم خیلی خیلی کوچک است من احساس را تمام مدت زندگیم داشته ام .

روان شناس – خوب فکر کن و به حافظه ات رجوع نما به عقب برگردد . مثلاً به سن سه سالگی و بگو چه می بینی آبا در آن موقع تجربه ای داشته ای که باعث ایجاد ترس در تو شده باشد .

دانشجو – تجربه ای که مرا بترساند نداشتم ولی یک دفعه اتفاقی افتاد که خیلی از آن شرمنده ام . نه نمی ترسم ولی چرا می ترسم از جاهای بلند ترس دارم من این موضوع را هیچ وقت به کسی نگفته ام . وقتی که احساس کوچکی می کنم هنگامی که چشمانم بسته شده ، احساس می کنم که نزدیک است از مکان مرتفعی به زمین پرت شوم . خیلی عجیب است من قبلاً به هیچ وجه این احساس را نداشتم .

روان شناس – در این باره بیشتر شرح دهید .

دانشجو – من این کار را همیشه می کنم ( دستها را به چشم خود می برد ) در حالی که به چشمانم فشار می آوردم نقطه زردی ظاهر می شود . بعد اشکالی به صورت دایره های زرد رنگ ظهور می کند و به زودی این اشکال تغییر شکل می دهد . کم کم بزرگ شده و حالا در وسط آنها سوراخی پیدا شده است رنگ آنها نیز تغییر می کند .

روان شناس – شما چند ساله بودید که پدر بزرگ شما مرد ؟

دانشجو – نه ساله – در آن موقع من بدرستی نمی دانستم که سرطان چیست.

روان شناس – آیا شما علاقه زیادی نسبت به پدر بزرگ خود داشتید ؟

دانشجو – بله من او را دوست داشتم ولی او یک عادت بد داشت و آن عبارت بود از اینکه دو.د سیگار را به صورت من می دمید و من از این کار متنفر بودم .

روان شناس – آیا سرطان پدر بزرگ شما به طول انجامید ؟

دانشجو – من هیچ وقت او را مریض ندیدم . در واقع آنطور که به خاطرم می آید تا وقتی که فوت کرد بههیچ وجه علامت درد و رنج از خود نشان نداد . من دوست داشتم بهمنزل پدر بزرگم بروم . آنجا آرام بود و درختان سبز و جوی آب و آفتاب ملایمی داشت پدر بزرگ من خود قسمتی از این منظره زیبا بود .

روان شناس – ولی سرطان از او قویتر بود و او را از پا درآورد .آیا خود شما از اینکه مبتلا به سرطان شوید بیم دارید ؟

دانشجو – بله من فکر می کنم که مبتلا به سرطان شده ام . دیروز مقداری خون از گلویم بیرون آمد که مرا مضطرب کرد ولی سعی می کنم فراموش کنم.

روان شناس – از چه مدت تشویق شما درباره سرطان شروع شده است ؟

دانشجو – از مدتها قبل ، تقریباً یکسال بعد از اینکه پدر بزرگم فوت کرد احساس کردم که من هم مبتلا به سرطان هستم و بزودی خواهم مرد . این فکر مرا به وحشت انداخت . به طوری که با شدت شروع به فریاد کشیدن کردم . مادرم به اطاق من آمد و مرا آرام کرد ولی از آن به بعد همیشه احساس می کردم که در آستانه مرگ قرار دارم . هر وقت به چشمانم فشار می آورم .اشکالی را مانند ستاره می بینم و بعد شکل مرگ در نظرم مجسم می شود .

از مکالمه بالا مشهود است که دانشجوی مذکور مرگ پدر بزرگ خود را که به علت سرطان مرده بود سرکوب کرده و احساسی را نیز که خود نسبت به آن داشته ، به ضمیر ناخودآگاه فرستاده است . در کودکی او خود را نزدیک به پدر بزرگ می دانسته و او را مردی بسیار قوی و خلل ناپذیر می پنداشته است . ولی بیماری نامعلومی مانند سرطان ناگهان این مرد قوی و خاطرات خوش مربوط به آن را از بیمار گرفته و اساس آرامش و احساس ایمنی او را به هم زده است. به وسیله هیپنوتیزم معلوم شد که احساس اضطراب و ترس و شرمندگی این جوان ، سرکوب شده و مجال آمدن به ضمیر آگاه را نداشته است .