فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

جنگ شناسی یا پولمولوژی با جامعه شناسی جنگ

جنگ شناسی یا پولمولوژی با جامعه شناسی جنگ – یعنی شناخت تأثیر جنگ بر جامعه و متقابلاً تأثیر جامعه بر جنگ – متفاوت است همچنین باید آن را از علم جنگ به مفهومی که در مراکز نظامی تعلیم می دهند و متخصصان نظامی، فرماندهان و افسران را تربیت می کنند (ادیبی سده، 13798)
دسته بندی علوم اجتماعی
فرمت فایل doc
حجم فایل 111 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 199
جنگ شناسی یا پولمولوژی با جامعه شناسی جنگ

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

مقدمه و کلیات

جنگ شناسی یا پولمولوژی با جامعه شناسی جنگ – یعنی شناخت تأثیر جنگ بر جامعه و متقابلاً تأثیر جامعه بر جنگ – متفاوت است. همچنین باید آن را از علم جنگ به مفهومی که در مراکز نظامی تعلیم می دهند و متخصصان نظامی، فرماندهان و افسران را تربیت می کنند. (ادیبی سده، 1379:8)

پولمولوژی، ترکیبی از واژه های یونانی polemos به معنای «جنگ» و logos به معنای «بررسی و شناسایی» است و در شکل کلی می توان ان را «علم جنگ» نامید. پولمولوژی به مطالعة شکل ها، علت ها، نتیجه ها و عملکردهای جنگ به عنوان یک پدیدة اجتماعی می پردازد. (بوتول، 1:1368)

جنگ، بی تردید، شگفت انگیزترین پدیدة اجتماعی است. اگر بنا به گفتة دورکیم جامعه شناسی بیان تاریخ به صورتی دیگر باشد، می توان گفت که جنگ آفرینندة تاریخ است. در واقع، تاریخ صرفاً با توصیف کردن کشمکش های مسلحانه آغاز شده است و بعید می نماید زمانی برسد که این پدیده کاملاً از بین برود، زیرا جنگ ها مشخص ترین مبادی تاریخ، و در عین حال، مرزهایی هستند که مراحل مهم حوادث را از یکدیگر متمایز می کنند. تقریباً نمامی تمدن های معروف بر اثر جنگ از بین رفته اند. همة تمدن های جدید نیز با رخ دادن جنگ پا به عرصة وجود نهاده اند. سیادت هایی که هر از چندگاه، نوعی جامعة خاص را در صدر جوامع بشری می نشانند، زادة جنگ هستند و مشروعیت خود را از آن ئیم گیرند.

به علاوه، جنگ یکی از عوامل اصلی تقلید جمعی است که در تغییرات اجتماعی نقش بسیار مهمی ایفا می کنند. جنگ بسته ترین جوامع را وا می دارد تا دیر یا زود دروازه های خود را بگشایند؛ مانند چین، ژاپن یا مراکش در طول قرن اخیر. جنگ احتمالاً نیرومندترین شکل تماس تمدن ها با یکدیگر است. جنگ انزوای روانی را به زور از بین می برد و حتی در نوع پوشش نیز تأثیر می گذارد. از روی برش لباس نظامیان می توان فاتح حقیقی جنگی را که سال ها پیش درگرفته است تشخیص داد؛ بعد از حکومت ناپلئون، از لباس های نظامی فرانسوی تقلید می کردند، پس از سال 1918 از لباس های نظامی انگلیسی، و امروز از لباس های نظامی امریکایی و روسی تقلید می کنند.

مختصر اینکه جنگ از تمامی شکل های تحولات حیات اجتماعی مهم تر است. جنگ نوعی «تحول شتابان» است. بنابراین، شاید تعجب آور باشد که چرا تا کنون علمی واقعی به نام «جنگشناسی» یا «پولمولوژی» به وجود نیامده است. به راستی، چرا کمتر محققی به مطالعة عینی ویژگی ها و جنبه های عملکردی جنگ، که مهم ترین پدیدة اجتماعی است، رغبت نیافته است؟ از نیم قرن پیش تا کنون شاهد افزایش آزمایشگاه هایی هستیم که به مطالعة تخصصی برروی بیماری های مهلک مانند سرطان، سل، طاعون و تب زرد می پردازد.

تعداد این آزمایشگاه ها مدام در حال افزایش است و باید چنین باشد. اما چرا برای مطالعة جنگ که به تنهایی بیش از همة بلایا و آفات قربانی گرفته و مصیبت وبه بار آورده است، جتی یک مؤسسة تحقیقاتی تأسیس نشده است؟

ارسطو می گوید که علم، زادة حیرت است. می توان گفت نخستین چیزی که مانع مطالعة علمی موقلة جنگ می شود این است که این پدیده در عین حیرت انگیز بودن، برای ما به قدری عادی است که به سختی می توانیم از آن شگفت زده شویم. پرودن[1]، نظریه پرداز سوسیالیست فرانسوی می گوید: (هیچ خواننده ای نیاز ندارد به او بگویند که جنگ از لحاظ فیزیکی یا تجربی چگونه چیزی است. هر کس تصویری از جنگ دارد؛ بعضی به سبب آنکه خود شاهد جنگ بوده اند، جمعی به علت ارتباطات عدیده ای که با جنگ داشته اند و بسیاری به علت آنکه خود مستقیماً جنگیده اند. بنابراین، ابتدا باید با اسن بداهت کاذب جنگ مبارزه کرد. در این مورد، بداهت ناشی از عادتی روانی است دکه از بچگی در ما به جا مانده است. تمام پسربچه ها دوست دارند از سربازان تقلید و جنگ بازی کنند.»

دومین مانع بر سر راه مطالعة علمی جنگ، این است که جنگ ظاهراً به طور کامل به ارادة ما بستگی دارد. جنگ آغاز و پایانی دارد و در لحظه ای مشخص با همة تشریفات سیاسی و مذهبی خاص خود شروع می شود. برای جنگ دلایلی برمی شمارند که از مدت ها پیش از طریق بحث و مشورت تدارک دیده شده اند. به نظر ما، اگر هر جنگی مستقلاً در نظر گرفته شود، ارادی، قابل اجتناب و صرفاً معلول تصمیمی که از دیرباز سنجیده و پخته شده است، به نظر خواهد رسید.

بی شک این اعتقاد که جنگها کاملاً ارادی و آگاهانه اند، از مانعی اصلی سرچشمه می گیرد که بر سر راه مطالعة علمی جنگها قرار دارد. در اینجا سخن از یک «مغالطة حقوقی» به میان می اید. با وجود تکذیب مکرر تاریخ، حقوقدانان هنوز جنگ را از مقوله نزاع میان افراد، مشاجره، دوئل یا کشمکش توأم با فحاشی می دانند. گاهی با نیز به تقلید از قراردادهای حقوقی خصوصی یا قانون جزا، برای پیمان ها، دادگاه ها یا قوانین بین المللی طرح هایی تهیه می کنند. عده ای می خواهند با نوعی آئین، مطابق الگوی قواعد جنگ تن به تن یا مقررات بوکس و فوتبال، برای جنگ مقرراتی تدوین کنند. طرح های حاکمیت نیز تا کنون حاصلی جز بازنویسی حقوق خصوصی، یا حداکثر حقوق خانخانی با تعبیر خاص آن از حکمیت تیولداران در منازعات، مانند دادگاه بارون ها، حاصلی نداشته است.

اگرچه این همه، مسکن هایی آنی هستند و راه حل های موقت اند، هرچه قدر مشروع و قابل درک باشند، مانع اصلی بر سر راه مطالعه علمی جنگ ها به حساب خواهند آمد (بوتول، 1368: 4-2). بدین ترتیب، می توان گفت و صاحبنظران علوم اجتماعی، توجه نسبتاً ناچیزی به مطالعه در بارة جنگ نشان داده اند. (باتومور، 1357: 249)

کلیات و مقررات

جنگ ایران و عراق

پس از یک رشته تنش های سیاسی و برخوردهای مرزی که چند صباحی بعد از انقلاب اسلامی 1357 بین دو کشور ایران و عراق پدیدار شد، سرانجام در 31 شهریور 1359، دولت عراق یک جنگ خانمانسوز را علیه ایران آغاز کرد که هشت سال ادامه داشت.

فصلنامة فرهنگی – اجتماعی گفتگو در شمارة 23 خود در این باره می نویسد: «اشاره به زمینة تاریخی این رویارویی گذشته از اختلافات مرزی دیرینة ایران و عراق که از سابقه ای چند صد ساله[2] برخوردار بود، یکی از ریشه های اصلی این تنش را در شکل گیری نوعی ناسیونالیسم رادیکال در جهان عرب باید جستجو کرد که در سال 1958 با پیروزی کودتای عبدالکریم قاسم، تحولات عراق را نیز تحت الشعاع خود قرار داد. از این مرحله به بعد بود که جهان بینی حاکم بر بغداد به نحوی روزافزون با فزون طلبی های عربی توأم شد. سیاستی که مطامع ارضی نسبت به ایران یکی از ارکان اصلی آن را تشکیل می داد.

با پیروزی انقلاب و تبدیل ایران به کشوری که تحولات آن می توانست جنبش های اسلامی جاری در کشورهای منطقه و به ویژه حرکت های اسلامی شیعیان عراق را نیز تحت الشعاع قرار دهد. ابعاد جدیدی بر تنش های پیشین افزوده شد. انقلاب سال 1357 در عین افزودن این بعد جدید به مناسبات منطقه ای. با آشفتگی های اجتناب ناپذیری که بالاخص در عرصة آمادگی های دفاعی کشور به دنبال آورد، عراق را بر آن داشت که خط مشی ای تهاجمی اتخاذ کند. عراق در این رویکرد جدید، از حمایت و پشتیبانی بسیاری از کشورهای عرب منطقه. و همراهی قدرت هایی چون ایالات متحده و اتحاد شوروی – هر یک به دلایل خاص خویش – نیز برخوردار بود... پس از دوره ای از برخوردهای حاد مرزی که بعدها روشن شد که هدف عراق از طرح آن ها برآورد توان دفاعی ایران بوده است. با بمباران تعدادی از فرودگاه های عمده کشور توسط نیروی هوایی عراق در 31 شهریور 1359 جنگ آغاز شد. نقشة زیر نقاطی که حملات عراق از آنجا آغاز شده است را نشان می دهد. (مجلة گفتگو، 1378: 9-7)

شکل 1-1: نقاط مورد تهاجم عراق

هجوم گسترده و وسیع ارتش عراق از زمین و هوا علاوه بر وارد کردن خسارتهای بزرگ مادی و انسانی، منجر به آوارگی و مهاجرت عظیم و توده وار هزاران نفر از ساکنان درگیر جنگ به نقاط مختلف کشور، از جمله استان فارس شد. بر اساس آمار شهریور ماه سال 1364، تعداد کل مهاجران در سطح شهرهای مختلف 1013059 نفر برآورد شده است. این در حالی است که بر طبق آمار منتشره از سوی بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی مرکز استان فارس در سال 1365، وضعیت آماری مهاجران جنگی در این استان به شر ح زیر بوده است. (نوذری و میلدن، 1367: 266)

جدول 1-1: وضعیت مهاجران جنگی مقیم استان فارس در سال 1365

وضعیت

تعداد خانوار

نفر

مرد

زن

تحت پوشش

8650

37094

-

-

درصد

50

44

-

-

نیمه خودکفا

1623

8457

-

-

درصد

38/9

30/10

-

-

جمع

17299

84298

41936

42362

درصد

100

100

74/49

26/50

قابل توجه است که در حدود 58/75 درصد از این افراد از شهر آبادان، 54/23 درصد از شهر خرمشهر و 88 درصد از سایر شهرستانهای استان خوزستان به استان فارس مهاجرت کرده اند، ضمن اینکه، درصد پراکندگی مهاجران جنگی خوزستان، در شهرستانهای استان فارس به ترتیب زیر بوده است. (همان، 227-226):

جدول 1-2 آمار پراکندگی مهاجران جنگی در شهرهای استان فارس در سال 1365

شهر

تعدا خانوار

نفر

درصد

شیراز

11936

58176

69

کازرون

1384

6744

8

فسا

692

3372

4

مرودشت

692

3372

4

جهرم

519

2529

3

سایر

3076

10105

12

جمع

17299

84298

100

پس از پایان جنگ و پذیرش قطعنامة شمارة 598 شورای امنیت سازمان ملل از طرف ایران و عراق و در پی آن متارکة جنگ در تیرماه 1367، بازسازی مناطق آسیب دیده به سرعت پا گرفت. به تدریج با آماده شدن شرایط، بازگشت مهاجران نیز آغاز شد. بر اساس اظهارات مدیرکل ادارة «بازگشت و اشتغال ستاد مرکزی بازسازی مناطق جنگی» با بازسازی بخش بزرگی از واحدهای آسیب دیده در مناطق جنگ زده از آغاز 1369 تا سال 1375، بیش از یک میلیون نفر از مهاجران جنگ تحمیلی به شهرها و روستاهای خود بازگشتند و. در 16 شهر و بیش از 2000 روستا ساکن شدند (روزنامه اطلاعات، 1375: 131)

طرح مسئله

با وجود بازگشت تعداد زیادی از مهاجران جنگی به محل سکونت قبل از جنگ خود، هنوز تعداد قابل توجهی از مهاجران جنگی در شهرهای محل مهاجرت خود باقی مانده اند و احتمالاً قصد دارند برای همیشه در آن شهرها سکونت کنند. چنانچه بر اساس مدارک موجود در استانداری فارس و بر اساس گفتة مسئول و کارشناس امور مهاجران جنگی مستقر در استانداری فارس، در حدود 2000 خانوادة جنگ زدة خوزستانی به صورت مستقل یا تحت پوشش ادارة بهزیستی استان فارس در شهرستان های این استان باقی مانده اند.[3]با اینکه با پایان یافتن جنگ و بازگشت بخش عمده ای از مهاجران جنگی به محل سکونت قبلی شان بخشی از مشکلات حل می شود، مسائل ناشی از این پدیده طوری است که آثار آن در مقصد تا مدت های مدیدی همچنان باقی می ماند.

اگرچه مهاجران جنگی، خود پدیده یا ناشی از جنگ هستند و تحت تأثیر آثار اقتصادی و اجتماعی و تبعات دیگر جنگ قرار می گیرند، از سوی دیگر به عنوان پدیده ای جدید بر محیط های شهری و روستایی مناطق غیر جنگی، اثر می گذارند و روال عادی و معمول زندگی آن را دچار تغییر و تحول می کنند. معمولاً مهاجرت ها در سطح کلان، موجد تغییراتی در سلسله مراتب ارزشها یا فرهنگ عمومی جامعة مهاجرپذیر می شوند و در سطح خرد، مشکلاتی را در زمینة نبود تفاهم اجتماعی و تقابل فرهنگی مهاجران با جامعة میزبان پدید می آورند.

مهاجرت پدیدة پیچیده ای است که با زمان، فرهنگ و شرایط اقتصادی در ارتباط است و همان گونه که در تعاریف آن آمده است، نوعی انطباق و سازگاری اجتماعی است که در پاسخ به نیازهای اقتصادی، اجتماعی و تحولات فرهنگی که از جریان ها و حوادث ناشی می شوند، در سطح محلی، ملی یا بین‌المللی پدید می آید. (شیخی، 1367: 149)

اگرچه جنگ در ابعاد مختلف تغییر و تحولاتی اساسی را در جامعه ایجاد می کند، مهاجرت و آثار و عوارض آن در جامعه و خود مهاجران جنگ‌زده از مهم‌ترین مقوله هایی هستند که توجه و دقت ویژه ای را می طلبند. جنگ از تمامی شکل های تحول حیات اجتماعی مهم تر است؛ جنگ نوعی تحول شتابان است (بوتول، 1368: 53) و مهاجرت ناشی از جنگ یکی از اساسی ترین عواملی است که این تحولات را برجسته می سازد.

اساساً جنگ ها و مهاجرت ها را موجب می شوند و مهاجرت ها زمینه هیا لازم را برای تغییرات عمیق فرهنگی – اجتماعی پدید می آورند. برای مثال، تا سال 1851، نیم میلیون ایرلندی به علت جنگ و قحطی دیرپا به انگلستان و ولز مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند. (گیدنز، 1373: 282) تعقیب و آزار نازی ها در اوایل دهة 1930 نسلی از یهودیان اروپا را از بیم جان وادار به گریز به سوی غرب کرد. در دورة پس از جنگ جهانی دوم، بریتانیا مهاجرت بی سابقه ای را تجربه کرد؛ صدها هزار مهاجر از کشورهای مشترک‌المنافع در جست و جوی فرصت‌های شغلی به این کشور سرازیر شدند. در سال‌های اخیر نیز این روند همچنان ادامه داشته است. بر اساس گزارش سازمان ملل، در سال های اخیر نیز این روند همچنان ادامه داشته است. بر اساس گزارش سازمان ملل، درگیری های مسلحانه در سال 1998 در بسیاری از کشورها حدود یکصد میلیون انسان را در چرخه و کشمکش های داخلی و گرسنگی ناشی از آن گرفتار زلید و پنجاه میلیون نفر را وادار به ترک خانه و کاشانة خود کرده است. این مهاجرت ها در سطح کلان، موجد تغییراتی در سلسله مراتب ارزش ها و فرهنگ عمومی جامعة مهاجرپذیر می شوند و در سطح خرد، مشکلاتی را در زمینة نبود تفاهم اجتماعی و تقابل فرهنگی مهاجران با جامعة میزبان پدید می آورند. (امین صارمی، 1377: 209-208)

بی تریدد این مهاجرت ها در سال های آینده مسائل سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی بسیاری را در این جوامع به وجود خواهند آورد. در حال حاضر هیچ جامعه ای قادر نیست مشاغل لازم را برای به کار گماردن تمامی مهاجران احتمالی ایجاد کند. در شرایطی که فرصت های اشتغال برای همة متقاضیان کار وجود ندارد، رقابت بین شهروندان و مهاجران مساعدترین زمینه ها را برای درگیری های قومی و نژادی فراهم می سازد. هنگامی که رقابتی برای اشتغال وجود نداشته باشد نیز، تفاوت های فرهنگی موجود بین گروه های قومی معمولاً برای شعله ور ساختن کینه توزی ها کافی خواهد بود. (لنسکی، 1369: 379-377)

مهاجرت اجبار ی بر اثر جنگ، نوعی مهاجرت توده ای است که به دلیل ویژگی هایش (همانند مهاجرت بر اثر انقلاب، مسائل سیاسی، حوادث طبیعی و ...) با مهاجرت های عادی متفاوت است. یکی از تفاوت های آشکار آن، این است که این نوع از مهاجرت، کلیة اقشار و طبقات اجتماعی را در بر می گیرد و در چنین حالتی، مهاجران دست چین و گزینش نمی شوند، بلکه جمعیتی متشکل از تمامی طبقات در هر سن و از هر دو جنس با ویژگی های متفاوت به حرکت درمی آیند. از آنجا که مهاجران جنگی به صورت خانوادگی کوچ می کنند، در مقایسه با مهاجران عادی از قدرت مانور کمتری برخوردارند. این امر در مراحل بعدی زندگی مهاجر جنگی آثار تعیین کننده ای بر جای می گذارد.

مهاجرت، معمولاً در جهت کسب زندگی بهتر، از مناطق فقیرنشین به سوی مناطقی است که فرصت های اقتصادی – اجتماعی بهتری برای عرضه کردن دارند؛ در حالی که این امر در مورد مهاجرت بر اثر جنگ صدق نمی کند. زیرا مهاجر جنگی فرار از فلاکت و تیره بختی را پیشة خود می سازد و نمی داند چه سرنوشتی انتظار او را می کشد. مهاجرت او بدون هدف و برنامه است و در ابتدا نمی داند برای چه چیزی باید حرکت کند و چگونه می تواند خود را از سرنوشت شومی که به آن دچار شده است، رها سازد. مهاجر عادی، مقصدی را جست و جو می کند که خواسته های برآورده نشده اش را برآورد و به سازمان اجتماعی دیگری وارد می شود که تا حد امکان مشابه محیط او در مبدأ باشد. برای مهاجر جنگی، مسئله خواسته های اجابت نشده مطرح نیست. برای او نجات از مرگ تحمیلی و رفتن به جای امن اهمیت دارد، خواه سازمان اجتماعی مقصد، مشابه سازمان در مبدأ باشد، چون نیروها و عوامل زایندة حیات در منطقة جنگ زده تخریب می شوند، باز هم برای بقای زندگی، مجبور به ترک مبدأ و مهاجرت می شود.

باید گفت مهاجر جنگی در مقایسه با مهاجر عادی، در شهر مقصد فردی بیگانه تر است. در این مورد دو جنبه قابل تعمق است.

اول: مهاجر برای محیط مقصد، بیگانه یا تازه وارد است. لذا، اگرچه وی در نظر اهالی مقصد، هموطن محسوب می شود، پذیرش او سخت است، زیرا اولاً حجم مهاجران جنگ زده بسیار بیشتر از مهاجران عادی است و تأثیر سنگین تری بر مقصد می گذارند، و ثانیاً ویژگی های مهاجران جنگ زده، نسبت به سایر مهاجران متفاوت تر و مؤثرتر (اثرهای مثبت یا منفی) است. لذا مهاجر جنگی به عامل تشدیدکننده مسائل و بروز نارسایی هایی در منطقة مهاجرپذیر تبدیل می شود که نتیجة این امر ایجاد عوامل دافعه و از سوی ساکنان بومی منطقه در برابر جنگ زده ها است.

دوم: محیط مقصد برای مهاجران جنگی، محیطی بیگانه محسوب می شود و منطقة غیرجنگی، جزئی از وطن مهاجر جنگی است، اما وی احساس می کند که در مقصد به غربتی ناخواسته دچار شده است که مجبور به تحمل آن است. این امر از دو عامل کاملاً مجزا ناشی می شود: اولاً مهاجر جنگی فاقد آگاهی و اطلاعات لازم از محیط مقصد است. زیرا، مهاجرت وی امری یکباره و به سوی محیطی ناخواسته بوده است؛ لذا فاقد شبکه های موجود و آشنا در مهاجرت عادی است. ممکن است برخی از مهاجران جنگ زده پیشاپیش آشنایی اندکی با محیط مقصد داشته باشند ولی، به دلیل شرایط ویژة جنگی در کشور و حالت غیرعادی موجود در مقصد – به خصوص در مراحل اولیة مهاجرت – این امر نمی تواند تاثیرات تعیین کننده ای در جریان زندگی مهاجران جنگی داشته باشد. البته. به طور قطع وجود پیوندهای قومی و آشنایی قبلی با محیط مقصد در سازگاری مهاجران جنگی با جامعه و میزبان تأثیر دارد. ثانیاً، مهاجر جنگ زده به علت شرایطی خاص. فاقد امکانات پشتیبانی کنندة لازم در محیط مقصد است و از این رو محیط جدید تأثیراتی سخت بر او خواهد گذاشت. در اثر این دو عامل، شرایط محیط زدگی در او ایجاد می شود که در این صورت مسئلة انطباق یا عدم انطباق او با محیط تازه مطرح می شود.

تاثیر مقصد بر مهاجران جنگی، وضعیت های متفاوتی را برای پذیرش و یا دفع محیط جدید در جنگ زدگان به وجود می آورد. در این زمینه، مهاجران جنگی را می توان در سطح بسیار وسیع به دو دسته تقسیم کرد: دستة اول؛ مهاجرانی هستند که بیشترین ضربه ها را از مهاجرت خورده و از لحاظ اقتصادی در وضعیت اسفناکی قرار گرفته اند. اینان دچار نوعی احساس سرخوردگی و دلزدگی در برابر محیط جدید می شوند. دستة دوم؛ مهاجرانی هستند که به محیط جدید با خوش بینی می نگرند و سعی دارند در محیط مقصد فعالیت از دست رفته شان را به همان وضع و میزان قبلی بازیابند و با محیط جدید نهایت سازگاری را داشته باشند.

اینان گروهی هستند که وضع مالی بهتری دارند و سعی می کنند هرچه سریع تر در محیط جدید حل شوند. به بیان دیگر، مهاجران جنگ زدة واکنش گر و فعال سعی می کنند در مقصد، گروههای هم سنخ خود را با تأکید بر روابط دوستانه و آداب و رسوم خاص خود گرد هم آورند و همیاری و نوعی هویت قومی ایجاد کنند. در مقابل، مهاجران جنگ زدة غیر واکنش گر و منفعل سعی می کنند در مقصد، خود را هم چون دیگران نشان دهند و در بسیاری از موارد نیز می کوشند خود را جنگ زده و مصیبت دیده نشان دهند.

در هر دو حالت، مهاجران جنگی در مقصد به راحتی جذب محیط نمی شوند، زیرا تنها خواست و ارادة مهاجر جنگی نیست که در انطباق با محیط مؤثر است، بلکه عوامل خارجی هم روی این فرایند تأثیر بسزایی دارند. شکی نیست که اهالی جامعه مقصد می توانند در سازگاری مهاجر جنگ زده با محیط جدید موثر باشند. غالباً همزیستی مهاجران جنگ زده با اهالی جامعة میزبان آن قدر قوی است که حتی اگر شانس اشتغال کم باشد، روحیة جنگ زدگان را بالا می برد و باعث افزایش روحیة مقاومت آنان در مقابل شرایط سخت و طاقت فرسا می شود. اهالی غیر مهاجر از یک سو و مؤسسات مقصد از سوی دیگر، می توانند در زمینة تأمین مسکن و شغال، به جنگ زدگان کمک های شایان و در خور توجهی ارائه کنند. که این امر در سازگاری آنان با محیط جدید بسیار مؤثر خواهد بود. یاری ندادن و عدم همراهی با جنگ زدگان در مقصد، فرایند سازگاری با محیط را برای آنان مشکل می سازد. (لهسایی زاده، 1367: 222-221)

گذشت زمان، بر دلتنگی ها و وابستگی های گذشته اثر دارد. زندگی روزمره، مهاجر جنگ زده را مجبور می سازد خود را با محیط جدید منطبق کند. انطباق اقتصادی و شغلی موفق، تمایل به انطباق عمومی را افزایش می دهد. (اشتاین، 1979[4]: 27)

شاید هیچ عاملی به اندازة انطباق فرهنگی – اجتماعی بین جامعة مبدأ و مقصد، بر موفقیت مهاجران جنگی در محیط جدید مؤثر نباشد. اگر این انطباق وجود نداشته باشد، ‌مهاجر احساس تنهایی می کند و از برقراری تماس با دیگران عاجز می ماند. این تنهایی ممکن است به افسردگی و یا حتی واکنش های خیال انگیز و جنون آمیز آمیخته با سوءظن[5] شود. عدم توانایی در غلبه بر فاصلة ایجاد شده توسط وضعیت های نامأنوس، ممکن است باعث جدایی مهاجر جنگی از دیگران، ‌قطع رابطه، و در نهایت شیزوفرنی[6] شود. به عکس، اگر مهاجر جنگی خود را در جامعه ای دریابد که هماهنگی فرهنگی با جامعة مبدأ داشته باشد و مردم به راحتی او را به عنوان مهمان خود بدانند، فرایند یگانگی در او ایجاد می شود و سریع تر جذب محیط جدید خواهد شد و خود را با جامعه مقصد همسو خواهد کرد.

با توجه به آنچه که گذشت ورود مهاجران جنگی به جامعة مقصد و اقدام به سکونت موقت یا دایم، شهرهای میزبان را در زمینه های مسکن، اشتغال، آموزش، بهداشت و غیره دچار مشکلات متعددی می کند. ضمن آن که ممکن است فرایند فرهنگ پذیری کودکان و نوجوانان جنگ زده را مختل سازد و موجب انزوای فرهنگی و کاهش تحرک اجتماعی آنان شود.

علاوه بر این، برخورد خرده فرهنگ های مختلف بر اثر ورود مهاجران جنگ زده، در مرکز ثقل فرهنگی مناطق مختلف انشقاق ایجاد می کند و ممکن است تبعات متعددی چون ضعف نظام نظارت اجتماعی، فرهنگی، تغییر در مناسبت ها و آداب و رسوم فرهنگی – اجتماعی، ناهمگونی در هنجارهای فرهنگی و اجتماعی مهاجران و میزبانان، افزایش تنش و برخورد میان مهاجران جنگی و میزبانان را در پی داشته باشد.

از طرفی، خطرات مهلک و سهمگینی نظیر زلزله و سیل نیز که هر از چند گاهی در نقطه ای از کشور خرابی و خسارت های سنگینی به وجود می آورد و به بی خانمانی عدة زیادی از هم وطنان منجر می شود، در برخی از مواقع به مهاجرت شمار زیادی از خانواده ها می شود.