دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 86 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 87 |
چکیده پژوهش:
از آنجائیکه نوع تیپ شخصیتی افراد بر روی عملکرد آنها تاثیرگذار است ، و از طرف دیگر با توجه به نوع کاری که افراد در سازمانها و یا شرکتها انجام میدهند، میتوان گفت که نوع تیپ شخصیتی افراد عبارتست از اینکه درونگرا یا برونگرا باشند با روی بازده کار افراد و یا به طور کلی بر روی بهرهوری سازمان اثرگذار است.
بنابراین محقق د رپژوهش حاضر سعی دارد که با استفاده از آزمون تیپ شخصیتی آیزنک بزرگسالان که میزان درونگرایی و برونگرایی افراد را میسنجد و مشخص میکند که فرد برونگرا است و یا درونگرا و نیز محقق ساخته بهرهوری که میزان بهرهوری را در سازمانها میسنجد ، و دیگر اینکه این آزمونها بر روی کارکنان مرکز خدمات مدیریت صنایع اجرا شده است. و در این رابطه محقق در جهت نیل به اهداف پژوهش فرضیههای زیر را ارائه نموده است:
فرضیه 1- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر توجیه مستمر رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه2- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر حمایت رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه 3- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر بازخورد مستمر مدیر رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه 4- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر آگاهی مدیر از محیط خارجی رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه 5- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر مشارکت دادن کارکنان رابطه معناداری وجود دارد.
نمونهآماری در این پژوهش تشکیل شده از 30 نفر کارکنان مرکز خدمات مدیریت صنایع که سن آنها بین 24 تا 45 سال قرار دارد. محقق پس از تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش به این نتیجه رسید که بین تیپ شخصیتی درونگرا – برونگرا با هیچ یک از خرده مقیاسهای آزمون بهرهوری رابطه معناداری وجود ندارد.
اینجانب سارا سلیمانی روزبهانی دانشجوی رشته روانشناسی صنعتی- سازمانی با شماره دانشجویی 80123708 در تاریخ / 12/83 این پایاننامه را شروع و در تاریخ /5/84 به پایان رسانیدم.
امضـاء استـاد راهنمـا
فصــل اول
مقـــدمــه پــژوهــش
مقدمه
از زمان آغاز کار روانشناسی به عنوان یک علم این موضوع همیشه مطرح بوده است که علت اصلی رفتارهای انسان چیست؟ و چرا انسانها در موقعیتهای مشابه مانند هم رفار نمیکنند. در پاسخ به این سوال و سئوالهای شبیه به این دیدگاههای مختلفی از از منظر خود پاسخهایی دادهاند.
بعضی دانشمندان معتقدند که بیشتر رفتار انسان بر ترکیب ژنتیکی ، رشد فیزیولوژیکی و عملکرد عصبی او مربوط میشود. وراثت گرایان معتقدند که تفاوت تا حد زیادی ناشی از تفاوتهای ارثی و هیجانی است، از طرف دیگر محیطگرایان بر تاثیرهای محیطی و اجتماعی در الگوهای رشد تاکید دارند، آنها معتقدند که اشخاص به مردم و اشیاء اطراف خود واکنش نشان میدهند، بسیاری از دانشمندان مدعیاند که از هیچ طریقی نمیتوان متغیرهای محیطی را از هم جدا کرد، یا یکی را به دیگری ترجیح داد، زیرا هر دو از لحظه تولد و شاید قبل از تولد درهم تاثیر میگذارند. ( مالسن و همکاران ، 1373)
در مورد تیپهای شخصیتی باید به مفهوم درونگرایی[1] و برونگرایی[2]اشاره کرد. بعضی معتقدند که درونگرایی و برونگرایی متکی به عوامل موروثی است. اما این عوامل تا آن اندازه نیست که ما نتوانیم شخصیت خود را تغییر دهیم، به علاوه ، اغلب درونگراییها و برونگراییها ممکن است محصول تجربه و یادگیری باشد. از این رو، هر کس میتواند رفتار خود را عمداً در سیر درونگرایی و برونگرایی سوق دهد. به طور کلی شخصیت درونگرا ، در رفتار و عمل و حل مسائل، دارای انگیزه و هدفهایی است که با خواستههای درونی خودش متناسب میباشد. فرد درونگرا شیفتهی دنیای درون است و هر امر ذهنی را که درون او میگذرد ، بصورت عینی , یعنی مانند امری که در دنیای خارج وجود دارد، توصیف میکند. اما فرد برونگرا ، بین خود و اعتقادی که دارا میباشد تمایزی قائل نیست، و هر انتقاد یا حملهای به اعتقاد او به منزلهی حمله به خود است. در حالی که درونگرا ممکن است به سختی از یک عقیده دفاع کند، اما میداند که از یک عقیده دفاع میکند نه از شخص خود. (فرجی ، 1376)
بدین ترتیب برونگرایی واقعی کسی است که سعی میکند به خاطر مردم و امور دنیوی زندگی کند و در راه کسب قدرت، ثروت و جلب تحسین و ستایش دیگران گام بردارد. این شخصیت پروانهصفت در جهان کار و کوشش میکند و اغلب مشاغلی از قبیل سیاست مدیریت , هنرپیشگی را اختیار میکند. اما درونگرا واقعی معمولاً یک شخصیت منزوی، غیراجتماعی ، علاقمند به اندیشهها و احساسات و تجارب خود، متفکر ، معقول و پایبند به اصول و معیارهای اخلاقی است و اغلب در تعقیب هدفها و اثبات عقاید خود سخت و خشک انعطافپذیر است.
از آنجا که سیستمها و حالتها و واکنشهای افراد و همچنین خلق و حالات روحی و روانی در افراد مختلف یکسان نیست و هم چنین تیپهای شخصیتی افراد کاملاً متفاوت استاد این پژوهش سعی شده است رابطهی ویژگیهای شخصیتی افراد و بهرهوری آنها بررسی گردد. و در پژوهش حاضر منظور از بهرهوری بیشتر بهرهوری از بعد نیروی انسانی است و رابطه آن با تیپهای شخصیتی مد نظر است. – ( فرجی ، 1376)
بیان مسئله :
بحث دربارهی شخصیت و تشریح عوامل موثر در آن از جمله مباحثی است که هم انسان را در شناخت خود و دیگران یاری میکند و هم متقاعد میسازد که افکار، نیازها و انگیزههای آدمی در بزرگسالی متاثر از تجارب دوران خردسالی است.
شخصیت عبارت است از سازمان ثابت و پایداری از منش، خلق و خوی، حالات عاطفی و انفعالی و خصوصیات درونی و جسمی شخص است که هم بر روی میزان سازگاری با محیط تاثیر میگذارد و هم بوسیله آن میتوان به عکسالعملهایی که انسان از نظر رفار و احساسات در ارتباط مردم, یا نسبت به زندگی نشان میدهد، پی برد. در مورد انواع شخصیت، طبقهبندیهای مختلفی وجود دارد، در این پژوهش روی نوع برونگرا و درونگراو رابطهی هر یک از آنها با بهرهوری تاکید شده است. همانطور که میدانید معمولترین تعریف بهرهوری عبارت است از نسبت خروجی به ورودی در این تعریف کلیه عناصر از قبیل بهرهوری کار ، مواد ، سرمایه، زمین، تکنولوژی و مدیریت در نظر گرفته میشود و در پژوهش حاضر منظور از بهرهوری بیشتر بهرهوری از بعد نیروی انسانی است و تاثیری که شخصیت افراد درونگرا و برونگرا دارد، مد نظر است. – (فرجی، 1376)
اهمیت و ضرورت پژوهش:
بهرهوری مقوله جدیدی نیست. قدمت نوشتههای راجع به آن به سالهای 400 سال قبل از میلاد مسیح برمیگردد با یک نگرش دقیقتر متوجه میشویم، قدمت ان به شالودهی زمان شروع زندگی انسان در روی زمین برمیگردد. ( هانس و دیگران ، 76)
و با توجه به احتمال وجود رابطه بین بهرهوری و تیپهای شخصیتی افراد ، انجام پژوهشی در زمینهی بررسی وجود رابطه بین تیپهای شخصیتی (درونگرایی و برونگرایی) و میزان بهرهوری در هر جامعهای ضروری به نظر میرسد و چنین امری در زمینههای شغلی از اهمیت بالایی برخودار است.
هدف پژوهش
پژوهش حاضر به بررسی رابطه بین تیپهای شخصیتی (درونگرا و برونگرا) و میزان بهرهوری میپردازد و هدف ان است که به این سئوال پاسخ دهد که آیا بین درونگرایی و برونگرایی و بهرهوری شغلی رابطه وجود دارد. بهرهوری مفهومی است جامع و کامل که افزایش آن به عنوان یک ضرورت ، جهت ارتقاء به سطح زندگی و رفاه بیشتر ، آرامش و آسایش انسانها، که هدف اساسی برای همهی انسانها محسوب میشود ، همواره مد نظر دستاندرکاران سیاست و اقتصاد و درلتمدران بوده است، (خاکی، 1376).
سوال پژوهش:
فرضیه اول- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر توجیه مستمر رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه دوم- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر حمایت رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه سوم- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر بازخورد مستمر مدیر رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه چهارم- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر آگاهی مدیر از محیط خارجی رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه پنجم- بینبرونگرایی- درونگرایی کارکنان و بهرهوری در اثر مشارکت دادن کارکنان رابطه معناداری وجود دارد.
متغیر مستقل: بهرهوری کارکنان
متغیر وابسته: نوع تیپ شخصیتی کارکنان که خود شامل درونگرایی و برونگرایی است.
تعاریف مفاهیم و اصطلاحات پژوهش:
تعریف نظری بهرهوری: ( productivity)
بهرهوری عبارتست از تحقق اهداف سازمان از طریق استفادهی موثر از منابع. لذا بهرهوری یک معیار و سیع در عملکرد سازمان است که هم شامل اثربخشی و نیز کارایی میگردد، (زارعی متین ، 1374).
تعریف عملیاتی بهرهوری:
منظور از بهرهوری در این پژوهش میزان نمرهدای میباشد که آزمودنی از پرسشنامه محقق ساخته در خصوص بهرهوری شغلی بدست میآورد.
تعریف نظری برونگرایی: ( Extroversion)
یکی از انواع شخصیت که در آن فرد ماجراجو و مغرور است، سریعاً واکنش نشان میدهد و تمایل به پرخاشگری دارد، احساسات وی در کنترلش نیست و او بدون تامل و اندیشه عمل میکند، ( ستوده ، 1381).
تعریف عملیاتی درونگرایی و برونگرایی:
منظور از درونگرایی و برونگرایی در این پژوهش میزان نمرهای است که آزمودنی از پرسشنامه آبزنک بدست میآورد.
پیشینه پژوهش
بخش اول
تاریخچهای در ارتباط با موضوع شخصیت:
ایشان از دوران یونان باستان و شاید هم هزاران سال قبل از آن به مطالعه و تحقیق در مورد ماهست شخصیت علاقمند بوده است. با این حال در مقایسه با آموزگاران تعداد کمی به صورت حرفهای به بررسی این مسئله پرداختهاند. پیچیدگی شخصیت انسان مشکلات خاصی را که برای آن دسته که یک تعریف جامع برای واژه داشتهاند ایجاد کرده است. بعضی از این تلاشها که به صورت گستردهای هم ادامه یافته است، به قول آلپورت به نظر میرسد که همه جوانب را در نظر گرفته و ما را به ادامه این مسیر هم ترغیب میکند. بسیار مشکل است که بتوانیم مسئله را بسیار مو شکافانه مورد بررسی قرا دهیم. زیرا در زندگی روزمره تقریباً غیرممکن است شخصیت کسی را تصور کرد بدون آنکه تواناییهای ذهنی، جسمی ، خلاقیت و … او را در نظر گرفت، ( هیلگارد، 1369).
به طور کلی واژه شخصیت در زبان روزمره معانی گوناگونی دارد. مثلاً وقتی در مورد کسی گفته میشود " بسیار با شخصیت است" عالباً درجه کارایی و جاذبه اجتماعی وی مورد نظر است.
روانشناسان در مورد تعریف دقیق شخصیت اتفاق نظر دارند. با این حال در بحث حاضر مراد از واژه شخصیت الگوهای معینی از رفتار و شیوههای تفکر است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکنند. در این تعریف اصطلاح معین به همسانی رفتار اشاره دارد. بدین معنی که مردم در شرایط گوناگون به این گرایش دارند که به طرز نسبتاً معین تفکر کنند یا دست به عمل بزنند، ( هلیگارد، 1369).
رفتار نتیجه تعامل ویژگیهای شخصیت با شرایط مادی و اجتماعی محیط است. شخصیت اجتماعی هر کس شامل ( حرکات و اطوار ظاهری) مانند : سخن گفتن و نحوه راه رفتن خلق و خوی کلی ( یعنی روی هم رفته خوش خلق یا بدخلق بودن) و نحوه واکنش در برابر شرایط تهدید کننده و هم چنین نگرشهای مشاهده شده و بسیاری از واکنشهای دیگر وی است.
اگر چه رفتار آدمی در اجتماعات بزرگ ممکن است با رفتاری که در بین گروه کوچکی از دوستان صمیمی خود دارد، متفاوت باشد با این حال دیگران میتوانند جنبهی اجتماعی شخصیت وی را مشاهده و با روشهای گوناگون مورد سنجش قرار دهند، بنابراین شخصیت دارای جنبهی خصوصی و ناآشکارسازی میباشد، جنبه خصوصی شخصیت شامل تخیلات ، تفکر، تجاربی است که شخص نمیخواهد دیگران را در آنها سهیم کند. ممکن است شما تجربههای خاصی داشتهاید که آنها را هیچگاه یه هیچ کس نگفتهایم ، آرزهایی که به نظرتان کودکانهتر و یا خجالتآورتر از آن بوده که آشکار کنید ، رویاها و خاطراتی که فقط در ذهن خودتان میمانند.
اندیشهها و خاطراتی که به هنگام انتظار برای رفتن به کلاس درس با قدم زدن در جنگل از ذهن شما میگذرند بخشی از شخصیت خصوصی شماست. ممکن است قسمتی از آنها را به شخص بسیار نزدیک و صمیمی ابراز کنید. ولی این گونه اندیشهها و خاطرهها به طور کلی در ذهن شما باقی میمانند، (دهلیگارد، 1369).
تعریف شخصیت:
تعریف کردن مفهوم شخصیت، مانند اکثر مفاهیمی که به ویژگیهای انسان مربوط میشود، کار آسانی نیست، زیرا مفهومی که این کلمه در زبان عامیانه پیدا کرده است، با مفهومی که در روانشناسی ، برای آن قائل شدهاند ن تفاوت زیادی دارد، در زبان عامیانه کلمه شخصیت معانی مختلفی دارد. مثلاً در لغتنامه دهخدا معانی زیر برای آن آمده است : شرافت ، نجابت، بزرگواری و درجه و … یا در صحبتهای روزمره وقتی که میگوییم که فلانی آدم با شخصیتی است، منظورمان این است که مقام، منزلتی دارد، مورد احترام دیگران است، کارهای ناشایست انجام نمیدهد و …. ، ( گنجی ، 1375).
در روانشناسی اصطلاح شخصیت هیچ یک از معانی فوق را ندارد بلکه معنای آن عبارت از سبک یک فرد است. البته بدون آنکه در باره آن کوچکترین قضاوت ارزشی داشته باشیم. بنابراین باید بگوییم که هر فرد سبک خود یعنی شخصیت خاص خود را دارد که از او انسانی واحد و منحصر به فرد میسازد برای روشنتر شدن مفهوم شخصیت ، بهتر است ریشهی این کلمه در نظر گرفته شود کلمه شخصیت ترجمه کلمه پرسونالیتی [3] انگلیسی یا پرسونالیتد [4] فرانسوی است که هر دو از کلمه پرسونالاتین مشتق شدهاند.
پرسونا ماسکی بود که در زمان قدیم بازیگر تئاتر بر چهره خود میزند و آن را تا آخر نمایش نگاه میداشت. بنابراین یکی از ویژگیهای این ماسک، ثبات و دائمی بودن آن در طول نمایش بود.
به این ترتیب میتوان گفت که شخصیت یعنی عنصر ثابت رفتار فرد, شیوه بودن او، به طور کلی آنچه که همواره با اوست و موجب تمایز او از دیگران میشود، (گنجی ، 1375).
بنابراین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت ، تصویری و صوری و اجتماعی بودن آن است وبر اساس نقشی که فرد در هر جامعه بازی میکند ، ترسیم میشود. یعنی در واقع ، فرد به اجتماع خود شخصیتی ارائه میدهد که جامعه بر اساس آن ، او را ارزیابی مینماید. شخصیتی در محدودهی تیپشناسی میگنجد، ( شاملو 1368).
با نگاهی اجمالی به تعاریف شخصیت نشان داده که تمامی معانی شخصیت را نمیتوان در کی نظریه خاص یافت، بلکه در حقیقت تعریف شخصیت بستگی دارد به نوع تئوری یا نظریه خاص یافت، بلکه در حقیقت تعریف شخصیت بستگی دارد به نوع تئوری یا نظریه هر دانشمند . برای مثال راجرز شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته و دائمی میداند که محور تمام تجربههای وجود ماست. داتسون شخصیت را مجموعهی سازمان یافتهای از عادت میپندارد. اریکسون معتقد است که رشد انسان از یک سلسله مراحل و وقایع روانی، اجتماعی ساخته شده و شخصیت انسان تابع نتایج آنهاست و جرج برکلی روش خاص هر فرد را در جستجو برای تفسیر معنای زندگی شخصیت میداند، ( شاملو ، 1368).
تعاریفی که آلپورت از شخصیت کرده است و به عمل آمده بدین شرح میباشند:
شخصیت مجموعه عوامل درونی است که به تمام فعالیتهای فردی ار جهت میدهد، (آلپورت، 1949).
شخصیت سازمانبندی پویایی است در درون فرد از آن دسته از نظامهای روانی – فیزیکی که رفتار و تفکر شاخص او را تعیین میکنند، ( رضوانی ، 1370).
از تعاریف دیگر شخصیت میتوان گفت شخصیت سبک ویژهای است که هر فرد در فکر و رفتار خود دارد. شخصیت مجموعهای از جنبههای بدنی، عادات ، تمایلات و حالات و افکار و استعدادها و رفتار هر فرد که به صورت نسبتاً پایدار در آمده است ، ( سیاسی، 1379). برداشت متفاوت از مفهوم شخصیت ، به وضوح نشان میدهد که معنای شخصیت در سیل تاریخ گستردهتر از مفهوم تصویری صوری و اجتماعی اولیه آن شده است. در حال حاضر، شخصیت به روند اساسی و مداوم در باره فرد انسان اطلاق میشود. غیر از این توافق اساسی در تعریف شخصیت ، نظریههای مختلف وجوه تشابه دیگری نیز دارند که عبارتند از:
1- اغلب نظریهها ، شخصیت ازنوعی سازمان یا ساخت فرضی میدانند. در شخصیت رفتارها تا حدی وحدت و سازمان دارد. به عبارت دیگر شخصیت نوعی پدیده انتزاعی است که آن را بر اساس رفتار بیرونی فرد میتوان شناخت.
2- اکثر تعاریف به وجود تفاوتهای شخصیتی بین افراد تاکید مینماید. در لغت شخصیت این معنا مستقر است که هر فردی، واحد منحصر به فرد و به اصطلاح عوامل " تک " است و هیچ شخص دیگری را نمیتوان یافت که کاملاً شبیه او باشد. با مطالعه شخصیت افراد، خصوصیاتی که بر اساس آن فردی از فرد دیگر متمایز میگردد، روشن میشود.
3- بیشتر تعاریف اعتقاد دارند که شخصیت را باید از دیدگاه تاریخچه تکامل فردی ارزیابی نمود. شخصیت در واقع پدیدهای تکاملی و تدریجی است که تحت تاثیر بسیاری از عوامل بسیاری از عوامل درونی و بیرونی ، من جمله وراثت، خصوصیات جسمانی، شرایط اجتماعی شکل میگیرد و رشد و تکامل مییابد، ( شاملو ، 1368).
شخصیت عبارت است از مجموعه سازمان یافته و واحد متشکل از خصوصیات نسبتاً ثابت و مداوم که بر روی هم یک فرد را از فرد یا افراد دیگر متمایز مینماید ، ( شاملو، 1368). عوامل به وجود آورنده شخصیت به دو دسته تقسیم میشود: 1- عوامل وراثتی ، که به وجود آورندهی ویژگیهای جسمی هستند. 2- عوامل محیطی ،که زمینهساز رشد و توسعه جنبههای وراثتی و ایجادکننده بسیاری از خصوصیات اکتسابی ، شخصیت میباشند.
سنگ بنای اولیه شخصیت از هنگامی گذاشته میشود که یک اسپرماتوزوئید ( سلول جنسی نر) با یک سلول جنسی ماده ترکیب میشود و سلول تخم را به وجود میآورد، ( کریمی ، 1374).
مفهوم برونگرایی: ( extaversion)
افراد برون گرا به سوی دنیای بیرون گرایش دارند مصاحبت با دیگران را ترجیح میدهند، و تمایل به این که بسیار مردمآمیز ، تکانشی ، سلطهگر و خطرجو باشند. درونگرایان کاملاً نقطه مقابل هستند، آیزنک علاقمند بود بداند که آنها از نظر زیستی و ژنتیکی چه فرقی به هم دارند. او دریافت که برونگرایان و درونگرایان از نظر سطح انگیختگی مغزی با یکدیگر فرق میکنند به طوری که برونگرایان سطح پایینتر دارند. برونگرایان به خاطر پایین بودن سطح انگیختگی مغزشان به برانگیختگی و تحریک نیاز دارد و به طور فعال ان را میجویند. در مقابل درونگرایان شدیدتر از برونگرایان به تحریک حسی واکنش میدهند. بررسی نشان دادهاند که درونگرایان به محرکهای سطح پایین حساسیت نشان میدهند و آستانه درد پایینتری نسبت به برون گرایان دارند، ( سید محمدی ، 1377).
در یک پژوهش تجربی واقعی ، شرکت کنندگان به دو گروه درونگراها و برونگراها تقسیم شدند. این دو گروه در برنامههای تنظیمی آزمایشگاهی
شرکت کردند تا مشخص شود که آیا بر حسب پاسخهایشان میتوان آنها را از هم متمایز کرد یا خیر. این امر بارها تایید شده است. در اینجا به مثالهایی در این زمینه اشاره میشود. وقتی آزمایشگر نور بسیار شدیدی را به چشمان آزمودنیها میانداخت, مردمک چشم درونگرا سریعتر از مردمک چشم برونگراها منقبض میشد. اما زمانی که آزمودنیها وارد مراحل بسیار تاریکی مردمک چشم برونگراها خیلی سریعتر از چشم درونگراها منبسط میشد. در فعالیتهای طولانی و خستهکننده مانند تماشای صفحه رادار برای توجه به علایمی که گاهگاه ظاهر میشوند، درونگراها بهتر از برونگراها عمل میکنند. مطالعاتی مربوط به حافظه، شرطی شدن و یادگیری نشان داده است که درونگراها خیلی سریعتر از برونگراها به محرکها پاسخ میدهند، متعاقباً به نظر میرسد، سیستم عصبی برونگراها آهستهتر از درونگراها تحریک میشوند. به عبارت دیگر بعد برونگرایی و درونگرایی وابسته به یک شالوده زیستی هستند، ( راس ، 1375).
شکلگیری شخصیت:
نوزاد همراه با یک رشته ظرفیتهای بالقوه به دنیا میآید. خصوصاً جسمانی مانند رنگ چشم و رنگ مو ، ریخت بدنی و بینی انسان اساساً در هنگام بسته شدن نطفه تعیین میشود هرسن و بعضی استعدادهای خاصی مانند استعداد موسیقی و هنر نیز تا حدی به وراثت بستگی دارد. شواهد روزافزون نشان میدهد که ممکن است تفاوتهای میان آدمیان از لحاظ پاسخ دهی هیجان نیز امری خطری میباشند در کی از مطالعات که با نوزادان بعد از تولد آنان صورت گرفته از لحظ خصوصیاتی مانند میزان قابلیت، فراخنای توجه , سازگاری با تغییر محیط و خلق و خوی کلی، تفاوتهای پایانی بین آنان دیده میشود، ( توماس وجین ، 1977).
زمینههای زیستی که شخص با خود به دنیا میآورد بر اثر تجارب درون شکل میگیرد بعضی از این تجارب که مشترک هستند و اغلب افرادی که در یک فرهنگ یا گروه خاص پرورس مییابند در آنها سهیمند دسته دیگر از تجارب، مختص فرد هستند، ( محمدتقی براهنی، 1377).
رشد شخصیت:
فروید معتقد است که فرد پنج سال اول زندگی از چند مرحله رشد عبور میکند که شخصیت او تاثیر میگذارند. وی با تعریف گستردهای از جنسیت, این دورهها را مراحل روانی جنسی [1] نامید در هر یک از این مراحل تکانههای لذتطلب نهاد به بخشی از بدن و فعالیت مربوط به آن متمرکز میشود.
فروید نخستین سال زندگی را مرحله دهانی [2] رشدروانی – جنسی نامید در این مرحله نوزادان از پرستاری و مراقبت و مکیدن لذت میبرند . در واقع آنها انگشت خود و یا هر شیئی دیگری را که در دسترس داشته باشند، به دهان خود میگذارند ، ( براهنی، 1378).
کودکان در سال دوم زندگی یعنی در مرحله مقعدی [3] برای نخستین بار کنترل تحصیلی را به صورت آموزش آداب توالت رفتن تجربه میکنند، چنین فرض میشود که آنان از نگهداشتن و با دفع موضوع رضایت خاطر پیدا میکند.
در مرحله آلتی [4] که از سن 3 تا 6 سالگی کودکان از وررفتن با آلت تناسلی خود لذت میبرند. آنها تفاوتهای موجود بین زن و مرد را مشاهده کرده و ممکن است تمایلات جنسی در حالت بیداری خود را معطوف والد جنس مخالف خویش بنماید.
مرحله نهفتگی: [5] به دنبال پایان یافتن مرحله آلتی آغاز میشود. علائق جنسی نوجوانان معطوف افراد دیگر میشود و عشق و محبت در آنان صورت پختهتری به خود میگیرد، فروید معتقد است که بروز مشکلات خاص در هر یک از این دورهها موجب توقف و یا تثبیت رشد میشود و آثار یا پایداری در شخصیت بر جای مینهد. در چنین وضعی زیست مایه شخص همچنان فعالیتهای همان دوره از رشد باقی میماند, ( براهنی، 1378).
مثلاً اگر فردی به اندازه کافی از مکیدن لذت نبرده ممکن است در مرحله دهانی تثبیت گردد در بزرگسالی این شخص ممکن است به شدت به دیگران متکی باشد و علاقه شدیدی به لذتهای دهانی مانند خوردن، نوشیدن ، سیگار کشیدن نشان دهد. در مورد اینان گفته میشود که شخصیت دهانی دارد. اشخاصی که در مرحله مصتدی رشدی و روانی چشمی تثبیت شدهاند ممکن است بیش از حد معمول با پاکیزگی ، نظم و ترتیب و پس انداز کردن علاقه نشان دهند و در برابر فشارهای بیرونی مقاوم باشند، ( براهنی ، 1378).
دیدگاههای نظری در مورد صفات شخصیتی :
- رویکرد روانکاوی :
اولین رویکرد به مطالعه رسمی شخصیت ، آفرینش روانکاوی ، زیگموند فروید بود که کار خود را در سالهای نزدیک به قرن نوزدهم آغاز کرده از نظر وی غرایز [6] عناصر اصیل شخصیت هستند. نیروی برانگیزانندهای که رفتار را سوق میدهند و جهت آن را تعیین میکنند. طرح اولیه فروید شخصیت را به سه دسته تقسیم میکند: هوشیار، نیمه هوشیار، ناهوشیار. اما بعداً نطریه فروید در بارهی شخصیت تغییر کرد وی سه ساختار اساسی را در آناتومی شخصیت معرفی کرد: نهاد[7], من [8]، فرامن [9]. نهاد محزن غرایز است و به طور مستقیم به ارضای نیازهای بدنی مربوط است و طبق اصل لذت عمل میکند، (سید محمدی ، 1377).
برونگراییمتفکر |
منطقی، عینی ، متعصب |
برونگراییاحساسی |
عاطفی، احساسی، معاشرتی ، بیشتراز این نوع صفات خاص زنان است تا مردان |
برونگراییجسمی |
اجتماعی ، لذتجو، انعطافپذیر |
برونگراییشهودی |
خلاق، قادربه برانگیختگی دیگران، غنیمت شمردن فرضتها |
درونگراییمتفکر |
بیشتر به اندیشهها علاقمند هستند تا مردم |
درونگراییاحساسی |
تودار، برخوردار، قادر به داشتن عواطف عمیق |
درونگراییجسمی |
درظاهر بیاعتنا، خشک، خود را در فعالیتهای هنری و شناختی ابراز میکنند |
درنگراییشهودی |
بیشتر در ارتباط با ناهوشیاری هستند تا واقعیتهای روزمره |
-رویکرد شناختی:
جورج کِلی[10]( 1976-1905) : یک گروه از نظریههای شخصیت که به شیوههای شناخت مردم از محیط و از خودشان تاکید میورزند. نظریههای شناختی شخصیت نام دارند. نظریه جورج کلی از جمله این نظریهها میباشد. نظریهسازه شخصی کلی در مورد شخصیت میگوید که هر یک از ما درباره محیط خود سازههای شخصی به وجود میآوریم. منظور وی این بود که ما بوسیله سازههای شخصی، رویدادها و روابط اجتماعی زندگی خود را بر حسب یک نظام یا الگو، تغییر داده و سازمام میدهیم. ما بر پایه این الگو درباره خودمان و درباره افراد دیگر و رویدادها پیشبینی میکنیم. ما این پیشبینیها را برای تنظیم پاسخهایمان و هدایت اعمالمان به کار میگیریم. پس برای اینکه شخصیت را بشناسیم، ابتدا باید الگوهایمان را درک کنیم، یعنی آن شیوههایی را که با آنها دنیای خود را سازمان میدهیم و یا میسازیم ، (سیدمحمدی، 1377).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 98 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 96 |
فصل اول
مقدمه
هرکسی شخصیتی دارد و شخصیت شما به تعیین محدودیت های موفقیت ، خوشی و خرسندی در زندگی شما کمک می کند . ما درباره شخصیت صحبت می کنیم و اگر بگوییم که شخصیت شما یکی از مهمترین موهبت های شماست گزافه گویی نکرده ایم . شخصیت شما تا حالا هم به شکل گیری بسیاری از جنبه های زندگی شما کمک کرده است و در آینده نیز به همین کار ادامه می دهد .
همه چیز هایی را که تا کنون به دست آورده اید ، تمام چیز هایی را که انتظار دارید در شغل خود به دست آورید ، خواه همسر یا والد خوبی باشید و حتی حالت سلامت عمومی شما می تواند تحت تاثیر شخصیت شما و شخصیت های افرادی که با آنها تعامل دارید قرار گیرد .
چند بار فردی را به عنوان کسی که شخصیتی فوق العاده دارد توصیف کرده اید ؟ منظور شما از این توصیف معمولا این است که وی خوش بر خورد و دلپذیر است و به راحتی می توان با او کنار آمد ، فردی ممکن است او را به عنوان دوست ، هم اتاقی یا همکار انتخاب کنید . اگر شما برای سپردن یک تعهد برای رابطه ای شخصی خود را آماده کرده باشید ، ممکن است بخواهید یا با او ازدواج کنید که در این صورت تصمیم خود را طبق بر داشتی که از شخصیت او داشته اید قرار می دهید .
شما همچنین افرادی را می شناسید که به نظرتان شخصیت وحشتناکی دارند . امکان دارد این گونه اشخاص گوشه گیر ، متخاصم ، پر خاشگر ، سرد ، نا خوشایند باشند و کنار آمدن با آنها دشوار باشد . شما آنها را استخدام نخواهید کرد یا به همکاری با آنها علاقه نخواهید داشت و احتمالا دیگران نیز از آنها دوری می کنند آن ها را منزوی می سازند .
شخصیت شما می تواند انتخابهای شما را محدود کند یا آنها را گسترش دهد و مانع از سهیم شدن شما در تجربه های خاص با دیگران شود یا شما را قادر سازد تا اکثر این تجربه ها را داشته باشید شخصیت می تواند برخی از افراد را ملزم و محدود کند و دیگران را در معرض تجربیات جدید قرار دهد .
در حالی که شما درباره شخصیت دیگران داوری می کنید ، آنها نیز داوری های مشابهی درباره شما می کنند . این قضاوتهای دو جانبه که هم در زندگی فرد داوری شده و هم داور را شکل می دهد ، هر بار که با یک موقعیت اجتماعی رو به رو می شویم که ما را ملزم به تعامل با دیگران می کند ، بارها تکرار می شوند . البته ، تعداد و تنوع موقعیت اجتماعی که مشتاقانه در آن شرکت می کنید نیز توسط شخصیت شما تعیین می شود ، مثل مردم آمیزی یا کمرویی نسبی شما . درست همانگونه که بدون تردید شما تصویر روشنی از شخصیت کلی خود دارید . می دانید که آن عامل را در کجا ارزیابی کنید . اما بسیار ساده لوحانه و بی معنی خواهد بود اگر بکوشیم کل ویژگی های شخصیت یک فرد را با به کار گیری اصطلاحات مبهمی مثل فوق العاده و وحشتناک ، جمع بندی کنیم . موضوع شخصیت به قدری پیچیده است که نمی توان با چنین توصیف ساده ای آن را بیان کرد ، زیرا انسانها در شرایط گوناگون و در برابر افراد مختلف ، بسیار پیچیده و تغییر پذیر هستند . ما باید در تعریف و توصیف شخصیت به اندازه کافی دقت بیشتری داشته باشیم . به همین دلیل ، روان شناسان تلاش قابل ملاحظه ای را صرف ساختن آزمونهایی برای ارزیابی یا سنجش شخصیت کرده اند .
امکان دارد معتقد باشید که به هیچ آزمون روان شناختی که به شما بگوید شخصیت شما چگونه است ، نیازی ندارید و در مجموع ممکن است حق با شما باشد . بالاخره ، شما احتمالا بهتر از هر فرد دیگری خودتان را می شناسید . اگر از شما بخواهند که واژه هایی را بنویسید که به بهترین وجه شخصیت شما را توصیف می کنند ، بی تردید می توانید بدون اینکه زیاد فکر کنید این کار را انجام دهید .
بیان مسئله
آیا بین سلامت روانی افراد درونگرا با سلامت روانی افراد برونگرا تفاوت وجود دارد ؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
هر قدر بشر به طرف تکامل پیش می رود و سطح اطلاعات مردم وسیعتر می شود انسان به شناسایی روحیات حقیقی اشخاص احتیاج بیشتری پیدا می کند در زمانی که مرد روح های پاک و بی الایش و افکار ساده تری داشتند برای شناختن غرایز و احساسات یکدیگر در جستجوی وسایل مختلفی بودند که از همه آنها رایج تر ، قیافه شناسی و دقت روی اعمال و گفتار اشخاص بوده شاید در آن زمان ها این وسایل برای شناختن روحیات اشخاص کافی بوده ولی امروزه وسایل فوق ارزش خود را از دست داده اند . حالا دیگر مردم می توانند خود را زیبا و مهربان نشان دهند و حتی با جراحی پلاستیک قیافه ای برای خود درست کنند که ابدا تناسبی با اخلاق و روحیات آنها ندارد حالا دیگر شیادان و ریا کاری و دروغگویان به قدری ماهر شده اند و اطلاعات روانشناسی و عملی آنها به قدری زیاد شده است که به هیچ وجه نمی توان از روی قیافه و اعمال و گفتار آنها منظور تمایلات نا مشروعشان را درک کرد پس بررسی و شناسایی شخصیتی افراد و دانسته های روانشناسی می تواند در شناخت نسبی افراد به ما کمک کند و مسئله دیگر بدون شک سلامت افراد جامعه است که از اهمیت بسزایی بر خوردار است زیرا جوامع انسانی بدون حفظ سلامت و رعایت بهداشت نمی توانند بقا و استمرار خود را حفظ کنند . بیماری و نا توانی روابط انسانی را مختل و در نتیجه احساس امنیت و همبستگی را از انسان سلب می کند . همانگونه که بهداشت بعنوان وظیفه علم طب و در حیطه علوم پزشکی از اهمیت شایانی بر خوردار است و حفظ سلامتی جسمانی افراد بدان وابسته است ، بهداشت و سلامت روانی فرد فرد جامعه نیز مورد توجه خاص متخصصین و دست اندر کاران قرار گرفته است .
اهداف پژوهش
هدف از پژوهش حاضر : بررسی رابطه سلامت روانی افراد درونگرا با سلامت روانی افراد برونگرا می باشد .
تعریف مفاهیم
تیپ شخصیتی ، تعریف عملی: نمره ای است که آزمودنی در آزمون درونگرایی و برونگرایی آیزینگ بدست می آورد
تیپ شخصیتی ، تعریف نظری : تیپ شخصیتی شالوده کل رفتار را تشکیل داده و شرح می دهند که چگونه ما خود را به دنیای واقعی مربوط ساخته یا با آن تطبیق می دهیم . بیشتر شخصیتها ترکیبی از چند تیپ هستند ، ولی معمولا یک تیپ غالب است (شاملو ، 1360).
سلامت روانی ، تعریف نظری : علم و هنر نگهداری و به حداکثر رساندن سلامت روانی و پیشگیری از بیماریهای روانی . ( شاملو ، 1360 )
سلامت روانی ، تعریف عملی : نمره ای است که آزمودنی در آزمون SCL-90 بدست می آورد .
فصل دوم
تاریخچه سلامت روانی
با توجه به بیماریها ی روانی از زمانی که بشر وجود داشته و مخصوصا زندگی اجتماعی را شروع کرده همواره بوده است در حقیقت روان پزشکی را می توان قدیمی ترین حرفه و تازه ترین علم به شمار آورده قدیمی ترین ،چون بیماران روانی را مانند بیماران جسمی باید درمان کرد علل سر شتی و فرضیه مزاجها از همان بقراط و جالینوس وجود داشته و اهمیت تاریخی دارد . تازه ترین علم ، برای آنکه تقریبا از سال 1930 بعد از تشکیل اولین کنگره بین المللی ( CONGRESS INTERNATIONAL ) بهداشت روانی کار خود را شروع کرده از اسناد و مدارک موجود چنین استنباط می شود که تا اواخر قرن 18 و هم زمان با انقلاب کبیر فرانسه از تاریخچه سلامت روانی اطلاعات کافی در دست نیست اما در اوایل قرن 13 و اوایل رنسانس ارتباط جسم و روان و یکپارچگی واکنش آنها مورد بحث قرار گرفت و بعلاوه فرضیه ابوعلی سینا مسئله این ارتباط را به اسپانیا و کشور های دیگر کشاند و این زمینه جدید برای بیماریهای روان تنی شد .
اولین روانپزشک به نام جان[1] ویر که در سال 1515 در دهکده ای که در مرز آلمان و هلند به دنیا آمده بود پس از اتمام دوران رشد در سال 1563 کتابی در سوئیس نوشت که امروزه اهمیت زیادی درباره تاریخچه روانپزشکی دارد و نهضت روانکاری که توسط فروید به اوج قدرت رسید از اوائل قرن 20 از ابتدا توسط ژوزف[2] بروئر اتریشی که علائم هیستریک ، یک زن جوان را معالجه کرد شروع شده در قرن بیستم تئوری های مختلف روانکاری روانپزشکی – دینامیک – ژنتیک – بیولوژی- ارتباط جسم و روان – تئوریهای سرشتی – معالجه درباره اثرات الکترو شوک و عمل جراحی مغز در بعضی از بیماریهای روانی ، گشایش مراکز اورژانس روانپزشکی بعلت بروز جنگ جهانی دوم و مطالعات اپیدولوژیک کودکان که از خانواده هایشان جدا و به سایر کشورها مخصوصا سوئیس پناه آورده شده بودند شد .
در سال 1930 اولین کنگره بین المللی سلامت روانی با شرکت نمایندگان پنجاه کشور در واشنگتن تشکیل شده و مسائل روشن کشورها از قبیل : تأسیس بیمارستانها ، مراکز کودکان عقب مانده ذهنی و نظایر آن مورد مطالعه قرار گرفت .
در سال 1984 فدراسیون جهانی سلامت روانی بنیان گذار شد و در همان سال این فدراسیون به عضویت رسمی سازمان یونسکو [3] سازمان سلامت [4] روانی در آمد و سازمان جهانی بهداشت در ژنو نقش رهبری رسمی فدراسیون جهانی بهداشت را بر عهده گرفت .
از آن تاریخ به بعد هر سال یک جلسه بین المللی و هر چهار سال یکبار کنگره جهانی تشکیل شده و می شود و در نتیجه تلاش و کوششهای پیگیر روز 18 فروردین مطابق با هفتم آوریل روز جهانی بهداشت اعلام شد و در سراسر جهان مسائل بهداشتی کشور ها مورد بررسی قرار گرفت و از مسئو لین بهداشتی کشور های مختلف خواسته شده تا برنامه های سلامت روانی را جزء بر نامه های عمومی قرار دهند . ( میلانی فر ، 1374 )
تعریف سلامت روانی
برای سلامت روانی تعاریف زیادی از سوی متخصصین مربوطه ارائه شده است با توجه به پیچیدگی های روان انسان و دشواری شناخت انسان به طور کلی ، هر یک از تعاریف به جنبه هایی از روان انسان توجه کرده و بنابراین نمیتوان تعریف جامع و مانعی برای سلامت روانی عرضه کرده اما به برخی از آنها اشاره می کنیم .
1 - علم و هنر نگهداری و به حداکثر رساندن سلامت روانی و پیشگیری از بیماری های روانی . (شاملو،1360)
2-فراهم آوردن اوضاع و احوال محیطی ، نظرات هیجانی و عادتهای تفکر که از نا سازگاری شخصی جلوگیری می کنند .
3- مطالعه اصول .و روشهای گسترش سلامت عقلی و جبران نا بسامانی های روانی . ( شعاری نژاد ، 1362)
4- سلامت روانی عبارت است از اینکه رفتار ها و عادات و طرز تلقی ها و افکار و ارزشهای فرد را به گونه ای سازمان دهیم که منجر به رشد همه جنبه های ضروری و سعادت اجتماعی بشود . ( لطف آبادی ، 1366)
سلامت روانی علمی است در خدمت بهزیستی و رفاه اجتماعی که هدف آن شناسایی علل و عوامل موثر در ایجاد بیماریهای روانی ، سعی در پیشگیری آنها و شناخت عواملی است که منجر به یک زندگی شاد ، سالم و بهنجار می شود .
واژه بهداشت از دو کلمه « به » به معنی نیکو و پسندیده و « داشت » به معنی نگاه داشتن و حفظ کردن تشکیل شده است که معنی ساده آن حفظ و نگهداری چیزی به نحو نیکو و مطلوب است پس بهداشت در واقع یک فرآیند است که از طریق آن و با استفاده از راهکار های مناسب به حفظ و نگهداری آنچه با ارزش است می پردازیم .
اهداف سلامت روانی
در اکثر کتب درسی اهداف و مقاصد سلامت روانی همان اهداف و مقاصدی است که بهداشت عمومی سعی در عمل کردن به آنها دارد ، با این تفاوت که سلامت روانی با حفظ سلامت روان و بهبود وضع روانی سرو کار دارد در حالی که محور اصلی بهداشت عمومی سلامت جسمی افراد جامعه است . ما اهداف سلامت روانی را در اینجا ذکر می کنیم . و اکثر متخصصین درباره اهداف با هم توافق دارند . که این اهداف عبارتند از :
1- ایجاد سلامت به وسیله پیشگیری از بروز بیماریهای روانی .
2- کنترل عوامل موثر در بروز بیماری روانی و تشخیص زود رس بیماری های روانی .
3- پیشگیری از عوامل ناشی از بازگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی .
4- درمان به موقع بیماری روانی .
5- ایجاد سیستم های حمایتی اجتماعی و روانی
6- شناخت علل و نحوه شیوع بیماریهای روانی[5] .
سازمان بهداشت جهانی این اهداف را در سه بخش کلی یعنی پیشگیری ، درمان و باز توانی یا توانبخشی تقسیم کرده و بنا به توصیه این سازمان سلامت روانی باید از طریق چهار کانال اصلی عملی گردد .
1- ارائه خدمات بهداشتی برای پیشگیری از ابتلا به بیماری روانی ، بیماریابی و درمان سریع بیماران .
2- آموزش متخصصین مثل : روانپزشکان ، روانشناسان ، دانشجویان ، پرستاران و کسانی که با سلامت روانی سرو کار دارند .
3- با انجام پژوهش درباره علل و نحوه به وجود آوردن بیماری روشی و چگونگی درمان و پیشگیری .
4- طرح و بر نامه ریزی بهداشتی و گسترش مراکز روانپزشکی و درمانی، ایجاد هماهنگی بین بر نامه های خدماتی آموزشی و پژوهشی ( سازمان جهانی بهداشت ، 1966 ) .
برخی از متخصصین مسأله بالا بردن سطح بهداشت و سلامتی را مطرح کرده اند ( سازمان جهانی بهداشت ، 1991 ) و هدف کلی سلامت روانی را چنین مطرح کرده اند « افزایش مثبت جوانب مختلف سلامت جسمانی ، روانی و اجتماعی همراه با پیشگیری از نا بهنجاری های جسمانی ، روانی و اجتماعی طبق این تعریف ارتقاء سطح سلامتی از سه راه قابل اجرا است .
1- آموزش
2- پیشگیری
3- حمایت یا محافظت
در مورد آموزش ، اسمیت ،([6]1979) چنین نظر می دهد : « آموزش در بهداشت یعنی ایجاد ارتباط با افراد و گرو ه های جامعه با هدف پیشبرد مثبت سلامتی و از میان بردن بیماری از طریق تحت تاثیر قرار دادن طرز فکر و اعتقادات و رفتار مسئو لین و عموم مردم . هدف اصلی آموزش ارائه مشکلات و اطلاعات لازم و کمک به مردم برای کسب مهارتهای اجتماعی است ، به طوری که افراد جامعه احساس کنند که کنترل شخصی و قدرت تصمیم گیری دارند .
پس محور اصلی آموزش تاکید بر روشهای بهتر زیستن و سالم زیستن است و به جای جلوگیری از بیماری به پیشبرد سلامتی و بهزیستی تا کید می شود . هدف اصلی پیشگیری کاهش خطر بروز بیماری و مشکلات و اختلالات است .
روانشناس انگلیسی روبرت داونی [7] و همکارانش (1990 ) اهداف پیشگیری را به صورت زیر طبقه بندی کرده اند .
1- پیشگیری از علائم اولیه فرآیند بیماری از راه کاهش دادن خطر بروز بیماری . برای مثال : الف ) تزریق واکسن سرخجه برای کاهش خطر نا هنجاری های جنسی ب) اضافه کردن کلروفلوراید به آب آشامیدنی
2- پیشگیری از پیشرفت بیماری از راه شناخت زود رس علائم بیماری در صورتی که این شناخت باعث درمان موفقیت آمیز شود برای مثال الف ) شناخت زود رس نا هنجاریهای جنینی با استفاده از روشهای متداول در علم طب مثل جنین شناسی ب) شناخت زود رس غده های سرطانی و معاینه مداوم افراد برای جلوگیری از سرطان سینه و رحم .
3-پیشگیری از اختلالات اجتناب پذیر در بیماریهای صعب العلاج یا لا علاج . برای مثال : پیشگیری از عفونت مجرای ادرار در افراد مبتلا به بیماری سفتی و تحلیل عضلات
4- پیشگیری از وقوع دوباره بیماری برای مثال : الف ) تلاش برای پیشگیری از دومین سکته قلبی ، ب) تلاش برای پیشگیری از اقدام به خود کشی مجدد در مورد کسانی که یکبار اقدام به خود کشی کرده اند .
در مورد حمایت و محافظت در بهداشت متخصصین اعتقاد دارند که این بعد شامل کنترلهای قانونی و قضایی یعنی ، مقررات و خط مشیها و سیاستهایی است که برای تامین سلامتی و جلو گیری از بیماریها و آسیبهای گوناگون در جامعه موجود و به مرحله اجرا در می آیند. برای مثال ، می توان از قوانین موجود درباره بستن کمر بند ایمنی هنگام رانندگی ، کنترل بیماریهای مسری ، کنترل و جلو گیری از خرید و فروش مواد مخدر نام برد .
پس در واقع اهداف اساسی سلامت روانی به دو بخش عمده یعنی پیشگیری از بیماریهای روانی و ارتقا سطح سلامتی روانی تقسیم می شوند . سلامت روانی در عملی کردن این اهداف با مشکلات زیادی روبروست از جمله می توان از مشکلات در تعریف بیماری و سلامت روانی تشخیص بیماری شناخت علل و نحوه شیوع بیماری روانی و عدم امکانات برای برنامه ریزی پژوهشهای بهداشتی نام برد .
دید گاهها و نظریه ها در سلامت روانی
از نظر تاریخی کلیه دید گاه ها و نظریه های ارائه شده در مورد سلامت روانی را می توان در سه گروه کلی جای داد . نخست دید گاههایی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر مدل پزشکی قرار داشته و دارند . این دسته از نظریات را می توان تحت عنوان کلی « دید گاه گروهی » مطرح کرد . دوم ، نظریاتی که تحت تاثیر رویکرد انسان گرایی مطرحح شده اند و اصولا بر فردیت انسان تاکید می ورزند .
این دسته از نظریه هایی که کلا جامعه و معضلات اجتماعی را مورد بررسی قرار داده اند و تحت عنوان کلی « دیدگاه اجتماعی » قابل تجزیه و تحلیل هستند .
دیدگاه گروهی شامل هسته اصلی نظریات مطرح در روانشناسی و روانپزشکی سنتی می شود .
نظریه پرداز های سنتی درباره شخصیت ، روان تحلیل گیری و روشهای سنجش ، در این گروه قرار می گیرند . برخی از پیش فرضهای عمده دید گاه گروهی را می توان در چند مورد خلاصه کرد .
1- اینکه فرد بیمار ناتوان است و درمان بدون مداخله مستقیم وی امکانپذیر است .
2- اینکه بیمار های روانی و به طور کلی اکثر خصوصیات رفتاری و روانشناختی انسان مشخصاً قابل طبقه بندی است و در نتیجه بیماریها و افراد مبتلا به بیماری را می توان در گروههای مشخصی قرار داده
3- چون که افراد را می توان در طبقات و دسته های مشترکی قرار داد پس روشهایی که برای درمان یک بیماری خاص کاربرد دارد ، برای افراد مبتلا به آن بیماری نیز مشترک است .
4- هر چند ابعاد وجودی انسان به چند بعد جسمانی و روانی و اجتماعی تقسیم می شود ولی تاکید انسانی بر بعد جسمانی است .
دیدگاه فردی در اصل به مخالفت دیدگاه گروهی بر خاسته است دانشمندانی چون مازلو و راجرز در پنجاه سال گذشته بر فردیت انسان و نقشی که خصوصیات منحصر به فرد انسان در شکل گیری معنای بیماری روانی ایفا می کند تاکید ورزیده اند این محققین اصرار دارند که اولاً : انسان موجود ناتوانی نیست و قدرت تصمیم گیری و حق انتخاب در وی وجود دارد و اختلالات روانی به دلیل وجود ناتوانی یا ضعف در فرد نیست ، بلکه به دلیل نیاز های ارضا نشده به وجود می آیند .
ثانیا : پیروان دیدگاه فردی انسان را موجودی پویا و زندگی را هدفمند می بینند و اعتقاد دارند بیماری روانی واکنش فرد در مقابل باز داشته شدن از روند طبیعی رشد روانی و معنوی است این در حالی است که تجربیات هر انسانی منحصر به فرد است و طبقه بندی افراد بر حسب نوع بیماری ساده انگاری و نا دیده گرفتن پیچیدگی ماهیت بشر محسوب می شود . در نتیجه باید تاکید بر تجربیات منحصر به فرد انسان باشد و با توجه به نیاز های فردی بر نامه ریزی شود .
دیدگاه گروهی درباره تشخیص و درمان بیماری نمونه ای از فلسفه تاثیر بیولوژیک است . فلسفه ای که کاهش گرایی و در نتیجه مدل پزشکی از مشخصات و ویژگی های آن هستند . معتقدین این دید گاه عوامل فیزیکی و بیولوژیکی را پایه هستی بشر می دانند و معتقدند که کلیه حالات ذهنی و فکری بشر زیر بنای ملکولی و سلولی دارد . پیروان دیدگاه اجتماعی مانند لینگ [8] تحت تاثیر نهضتهای ضد روانپزشکی [9] با دیدگاه گروهی چنان شدید به مخالفت بر خاسته اند که اصلا بیماری روانی را یک نا بهنجاری قلمداد نمی کنند و جامعه را بیمار و نابهنجاری می بینند . این محققین بیشتر طرفدار فلسفه تاثیر فرهنگی هستند . فلسفه ای علمی یا سیاسی که تفکر تاثیرات فیزیکی در بیماری روانی را رد می کند و بیماری را تنها بعنوان یک بر چسب اجتماعی قبول دارد . فوکالت برای مثال ، اسکیزو فرنی را یک بیماری با ماهیت مستقل در فرد نمی انگارد بلکه آن را یک تعریف اجتماعی فرهنگی یا حتی سیاسی قلمداد می کند . لینگ روانپزشک اسکاتلندی در کتاب خویشتن از هم گسیخته نیز اسکیزوفرنی را مجموعه ای از واکنشهای طبیعی انسان نسبت به جامعه ای متعارض و بیمار می پندارد .