فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

فایل بای | FileBuy

مرجع خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

خانواده های بی سرپرست

پدیده بی سرپرستی عمری طولانی و به درازی طول سالیان خلقت دارد گروهها و جماعات آدمی در دسته های کوچک و بزرگ در کوهها ، دشتها ، جنگلها و در حواشی رودخانه دائماً در معرض آسیب و هجوم کنترل شده طبیعت اطراف قرار داشت سیل ، زلزله ، حملات وحوش و تهاجم گروههای متجاوز پیوسته بشر را تهدید می کرد که حاصل آن شکستن ستون های خانه بود و ایجاد بی سرپرستی ، سالیانی
دسته بندی علوم اجتماعی
فرمت فایل doc
حجم فایل 70 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 103
خانواده های بی سرپرست

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مقدمه :

پدیده بی سرپرستی عمری طولانی و به درازی طول سالیان خلقت دارد گروهها و جماعات آدمی در دسته های کوچک و بزرگ در کوهها ، دشتها ، جنگلها و در حواشی رودخانه دائماً در معرض آسیب و هجوم کنترل شده طبیعت اطراف قرار داشت سیل ، زلزله ، حملات وحوش و تهاجم گروههای متجاوز پیوسته بشر را تهدید می کرد که حاصل آن شکستن ستون های خانه بود و ایجاد بی سرپرستی ، سالیانی پس از آن اگرچه در راستای رشد تمدن انسان ، اجتماعات و ضایعات طبیعی کاهش پیداکرده ابزار و عوامل نابود کننده در دست و کنترل زور مداران قرار گرفته و دامنه آن وسعت یافته به طوری که جبران آن تا نسلها میسر نگردید.آسیبهای ناشی از جنگلهای قوم و قبیله ای از محدوده خرابیها و سیل و زلزله گذشت و ویرانیهای مغول و بربر ، نابودی مردان و کنیزی و غلامی و زنان و کودکان را به دنبال آورد.پس از مرگ قرون وسطی و زایش نسل رنسانس شکل ضایعات انسانی نیز دگرگون شد چرا که صاحبان قدرت باید ابزاری برای مهار انسان آزاده می یافتند.جنگلهای اول و دوم ضربه مهلکی بر پیکره جامعه بشری بود که ویرانی و سرگردانی و بی سرپرستی فراوانی در پی داشت اگر چه امروز دامنه و وسعت جنگها از جهان کاسته است لیکن شیفتگان و تشنگان قدرت به اشاعه انحراف و کجروی هایی پرداختند جنگ بی پایانی آغاز گشت و با ما اشاعه و اعتیاد و فحشاء در یک کلام ، نابودی ارزشهای اخلاقی و به صدا درآمدن مرگ در جهان- مهلک ترین ضربه ها بر ارکان مقدس خانواده وارد شد که موجب متلاشی شدن پایه های استوار خانواده و در نتیجه بی سرپرستی و در نتیجه بی سرپرستی و بی پناهی گردید.و این قصه همچنان استمرار می یابد و انسان سرگشته هر روز در جستجوی ایده آلها دست به دامان هیپیسم ، بیتلیسم ، پانکیم و... می زند و اینها همه فریاد نسلی است که اساس و بنیان خانواده را حریم امنی برای خواسته ها و نیازهای فطری خویش نمی یابد.

در سده های گذشته در جامعه ما توجه به اعتقادات و باورهای اسلامی مردم با پدیده ی بی سرپرستی و فرزندان بی سرپرست به شکل مطلوب و طبیعی آن که همانا حمایت و نگهداری از اینان در خانواده بود برخوردار می کرده است.اما به مرور زمان با رسوخ فرهنگ غرب در جامعه وظهور پدیده شهر نشینی مهاجرت روستاییان به شهرها ، تغییر شغل و تبدیل خانواده های گسترده به خانواده های هسته ای گرایش جامعه به صنعتی شدن ، غرب زدگی ، نمایش های انسان دوستانه ، رژیم سابق ، حاشیه نشینی ، اشاعه فساد و فحشا و هرزگی و بی بند و باری و در نتیجه فراموش شدن ارزشها و اخلاق والای اسلامی ، بندهای عاطفی و پیوندهای انسانی در بسیاری از خانواده ها گسسته شد و نهایتاً بسیاری از اطفال بی گناه و معدوم در جامعه بلاتکلیف و بی سرپرست باقی ماندند.

بیان مسئله

پدیده از دست دادن مرد به عنوان سرپرست و نان آور خانواده عمری طولانی و به درازای سالیان خلقت دارد.گروهها و جماعات آدمی ، در دسته های کوچک و بزرگ درکوهها ، دشتها ، جنگل ها و در حواشی رودخانه ها در معرض آسیب و هجوم کنترل نشده طبیعت اطراف قرار داشتند.سیل ، زلزله و تهاجم گروههای متخاصم پیوسته بشر را تهدید می کرد که حاصل آن شکستن ستون های خانه بود.سالیان دراز پس از آنکه اگر چه در راستای رشد تمدن انسانی تهاجمات و ضایعات طبیعی کاهش یافت ، لیکن عوامل دیگری جایگزین گشت که منجر به بی سرپرست شدن خانواده ها گشت از جمله این عوامل می توان به طلاق ، یا متارکه ، ناپدید شدن والدین و... اشاره کرد.مجموعه این عوامل سبب نابسامانی خانواده و محرومیت و آسیب پذیری این قشر از جامعه می گردد.در قوانین مدنی از این قشر تحت عنوان بی سرپرست یاد می شود و در واقع به علت نظام مرد سالاری که بر کشور حاکم است خانواده ای را که فاقد مرد است بی سرپرست می خوانند ، در حالی که واقعیت چیز دیگری است.هنگامی که خانواده ای به هر علتی سرپرست مرد را از دست می دهد این زن است که سرپرستی خود و یا فرزندانی دارد و زن در غیاب همسرش نقش دو گانه ای را در خانواده ایفا می کند.او از یک طرف مادر است و وظایف مادری را داد و از طرف دیگر باید نقش پدر را نیز در خانواده ایفا نماید.

در روابط اجتماعی در جامعه ما ، نظام مرد سالاری حاکم است بنابراین اولین تاثیری که عدم وجود سرپرست مرد در خانواده می گذارد ، این است که روابط اجتماعی خانواده فاقد سرپرست مرد دچار اختلال می شود و ارتباطات اجتماعی آنها محدود می گردد چنین خانواده هایی از لحاظ روحی و روانی و مسائل عاطفی دچارمشکل می شوند.یعنی احساس می کنند که پناهگاه مطمئن و قابل اطمینانی ندارند این مسئله در بسیاری از تحرکات فردی و اجتماعی خانواده های به اصطلاح بی سرپرست (خود سرپرست) اثر نامطلوب می گذارد.

مشکل دیگر دغدغه ها و دل نگرانی های تامین معاشاست که زنان بی سرپرست (خود سرپرست) دچار آن می شوند اگر زن بخواهد شاغل باشد با مشکل مواجه می شود.مشکلات اشتغال زنان در شهرهای کوچک ، بیش از شهرهای بزرگ است چون بیشتر زنان جذب مشاغل خدماتی و اداری می شوند و این مشاغل در شهرهای کوچک زمینه ندارند از طرفی به دلیل درگیر بودن زنان فاقد سرپرست رد با مشکلات روزمره ، آینده نگری و برنامه ریزی و سرمایه گذاری مادی و معنوی برای آینده در این خانواده کمتر به چشم می خورد به خاطر نیازهای اقتصادی و عدم تمکین مالی ، دختران این خانواده ها در سنین پایین ازدواج می کنند پسران هم زودتر از موعد روانه بازار کار می شوند و معمولاً نمی توانند تحصیلات بالایی داشته باشند.

با از دست دادن سرپرست ، مادر خانواده بار مسائل اقتصادی خانواده را به دوش می گیرد.

لذا از تربیت فرزندان و انجام وظایف مادرانه باز می ماند.این واقعیت در خانواده هایی که مادر خانواده میان سال یا جوان است و بچه ها سن کمی دارند ، دارای اثرات آسیبی بیشتری است.در این خانواده ها به دلیل کار و فشار روانی ، مادر دچار پیری زودرس و بیماریهای جسمی می شود و فرزندان از تربیت ناقصی برخوردار می شوند که این امر در شخصیت فردی اجتماعی آینده آنها تاثیرمنفی می گذارد.معضل دیگر مهاجرت خانواده هایی است که سرپرست مرد خود را از دست داده اند چنین خانواده هایی به خاطر مسائل اقتصادی از مرکز شهر به حاشیه شهر نقل مکان می کنند و در حاشیه شهرها در معرض انواع و اقسام دامهای اجتماعی نظیر فساد و اعتیاد و بزهکاری قرار می گیرند و یا مورد سو استفاده افراد سودجو واقع می شوند.

در حال حاضر در کشور ایران دو نهاد از کودکان و زنانی که فاقد سرپرست هستند حمایت می کنند.سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی (ره) و البته تعداد زیادی از خانواده هایی که دارای سرپرست زن هستند از طرف هیچ نهادی حمایت نمی شوند.

قوانین مربوط به حمایت از این خانواده ها دارای ضعف های بسیاری است و یا علت عدم بودجه اجرا نمی شود.اینکه خدمات سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی (ره) تا چه حد پاسخگوی نیازهای آنان است قابل بحث و بررسی است.

موضوع پژوهش :

موضوع پژوهش عبارت از : بررسی مشکلات زنان سرپرست خانوار در منطقه 4 تهران.

انگیزه انتخاب موضوع :

ارتباط نزدیک باخانواده زن سرپرست و درک مشکلات چنین خانواده هایی.

اهداف تحقیق :

1-شناخت و بررسی مسائل و مشکلات زنان سرپرست خانوار و نحوه زندگی آنها از جهات مختلف.

2-بررسی وضعیت اقتصادی و اجتماعی این خانواده ها.

3-بررسی مشکلات عاطفی فرزندان محروم از پدر.

4-بررسی وتحقیق در زمینه مشکلات و فرزندان خانواده های زن سرپرست.

فرضیه های تحقیق :

1-به نظر می رسد زنان سرپرست خانوار در رابطه با سرپرستی فرزندان با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه و رابطه وجود دارد.

2-به نظر می رسد زنان سرپرست خانوار و فرزندان آنها از مشکلات عاطفی و روانی بسیاری رنج برده که اثرات آن حتی در بزرگسالی و در زندگی مستقل فرزندان نیز تاثیر گذار و رابطه وجود دارد.

3-به نظر می رسد فرزندان محروم از پدر از مشکلات عاطفی و روانی بسیاری رنج می برند و اثرات آن حتی در بزرگسالی و زندگی مستقل آنان نیز تاثیر گذار و رابطه وجود دارد.

تعریف مفاهیم

سرپرست خانوار

به فردی گفته می شود که مسئولیت تامین هزینه زندگی و امور معنوی خانوار به عهده اوست.

بی سرپرستی چیست؟

تعریف هایی که درباره پدیده های بی سرپرستی در ادبیات ملل مختلف به عمل آمده است در بیشترین موارد همراه بانبودن پدر در خانواده به هر دلیل.در ادبیات اروپایی و آمریکایی مفهوم بی سرپرستی مترادف است با father «یتیم».

بنابراین تعمیم تاثیری که فقدان پدر از محیط خانه بر روی افراد خانواده به جای می گذارد برای خانه ها و خانواده های دیگر مشابه با آن به ظاهر آسان به نظر می رسد.

خانواده های بی سرپرست

خانواده بی سرپرست خانواده ای است که نان آور، حامی و سرپرست خود را به عللی چون ، فوت ، از کار افتادگی ، طلاق ، فرار ، جدایی یا زندان ، معلولیت ، بیماری از دست داده و اطفال نوجوانان و جوانان ، مادر خانواده بدون استفاده از منابع کمکی جامعه در تامین نیازمندی های اساسی دار گرفتاری شده اند یا بشوند.خانواده های بی سرپرست که معمولاً از طرف زندان ها ، بیمارستان ها ، کانون های معلولین معرفی می شوند و یا سرپرستان خانواده ها در تصادفات دسته جمعی مانند ریزش معادن ، یا حوادث طبیعی چون سیل ، طوفان و زلزله و یا تصادفات وسایل نقلیه از بین می روند و یا به صورت دیگر در شهرها مشاهده می گردند شناسایی می شوند.

در این گونه خانواده ها تعادل خانواده به دلایلی که ذکر شد به هم می ریزد و مسائل و مشکلات گوناگونی چون مسائل اقتصادی ، آموزشی و فرهنگی ، رفتاری ، اجتماعی برای دیگر افراد خانواده آشکار می شود.

خانوار

مرکز آمار ایران خانوار را مرکب از چند نفری که در یک اقامتگاه زندگی می کنند با یکدیگر هم خرج هستند و معمولاً با هم غذا می خورند.فردی که به تنهایی زندگی می کند نیز یک خانوار تلقی می شود.

زنان سرپرست خانوار

زنانی هستند که به علت عدم حضور پدر در خانواده (به هر دلیلی) سرپرستی و نگهداری مادی و معنوی فرزندان را به عهده دارند و جانشین پدر در خانواده (به هر دلیلی) سرپرستی ونگهداری مادی و معنوی فرزندان را به عهده دارند و جانشین پدر بوده و سرپرست خانوار محسوب می شوند.خانواده هایی را که مادر سرپرستی را به عهده دارد اصطلاحاً خانواده های زن سرپرست می نامند.

زنان سرپرست خانوار

زنان سرپرست خانوار علاوه بر مشکلات اقتصادی به جهت مسائل عاطفی نیز در شرایطی قرار دارند که احساس تنهایی کرده و بعضا در ادامه مسیر زندگی دچار دلسردی و عدم انگیزه لازم برای سرپرستی فرزندان خود می شوند.

بر اساس اعلام مرکز امور زنان و خانواده ، در حال حاضر یک میلیون و 650 هزار زن سرپرست خانوار درکشور زندگی می کنند که 845 هزار نفر آنان تحت پوشش کمیته امداد و 147 هزار نفر دیگر تحت پوشش بهزیستی هستند.از سوی دیگر و بر اساس گزارش همین مرکز ، به طور متوسط سالانه 60 هزار نفر به تعداد زنان سرپرست خانوار در کشور افزوده می شود.متاسفانه خانواده های تک سرپرست که زنان عهده دار مسئولیت هستند در وضعیت خوبی به سر نمی برند و همواره در تامین هزینه های زندگی با مشکلات عدیده اقتصادی مواجه می شوند و حمایتهای نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد و سازمان بهزیستی ، هرچند آب باریکه ای برای گذران امورات زندگی است اما نمی تواند مشکل گشای این خانوادهها باشد.

به گفته زهرا طبیب زاده ، مشاور رئیس جمهور و رئیس مرکز امور زنان و خانواده ، در سال گذشته 50 هزار زن سرپرست خانواده پشت نوبت بهزیستی برای تحت پوشش قرار گرفتن بوده اند که با بودجه ای که امسال از طریق مجلس شورای اسلامی به سازمان تخصیص یافت تمام این زنان تحت پوشش بهزیستی قرار می گیرند.

زنان سرپرست خانوار علاوه بر اینکه با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند، به جهت مسائل عاطفی و روانی نیز در شرایط قرار دارند که احساس تنهایی کرده و بعضاً در ادامه مسیر زندگی دچار دلسردی و عدم انگیزه لازم برای سرپرستی فرزندان خود می شوند و همین مسائل باعث می شود با بحرانهای روحی و روانی مواجه شوند که می تواند سلامت این قبیل خانواده را دچار مخاطره سازد.فرید براتی سده ، مدیر کل دفتر امور زنان سازمنان بهزیستی از تحت پوشش قرار دادن 35 هزار زن سرپرست خانوار پشت نوبت در سال جاری خبر می دهد و می افزاید : امسال بر اساس برنامه ریزی های انجام شده 35 هزار زن سرپرست خانوار تحت پوشش قرار گرفته و از خدمات و مستمری بهره مند می شوند.در حال حاضر تمامی زنان روستایی سرپرست خانوار که 34 هزار نفر هستند، تحت پوشش بیمه اجتماعی قرار گرفته اند اما از مجموع 147 هزار زن سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی ، تنها 8 هزار از مزایای طرح بیمه زنان خانه دار برخوردارند.ضمن اینکه باید به این تعداد ، 35 هزار زن سرپرست خانوار که امسال تحت پوشش بهزیستی قرار می گیرند را نیز افزود.

نگرش جامعه نسبت به زنان سرپرست خانوار و استفاده از کلماتی چون مطلقه و یا بیوه ، ز اصلی ترین مشکلات این زنان به شمار می آید که باعث منزوی شدن و دوری از اجتماع آنان می شود.بر اساس بررسی ها و تحقیقاتی که اسفند 86 نتایج آن حاصل شده است نگرانی ، اضطراب و ناامنی بیشترین دغدغه زنان سرپرست خانوار نسبت به آینده خود و فرزندانشان بوده است.توجه به ابعاد روانشناختی مغفول مانده ، اشتغال و حق انتخاب ، سه مولفه اصلی در ایجاد احساس هویت مستقل و توانمند سازی زنان سرپرست خانوار است.افزایش تعداد زنان سرپرست خانوار گویای آن است که باید به سمتی حرکت کنیم که نگاه خود را تغییر داده و از مسئله «زنانه» و «نسلی شدن فقر» جلوگیری کنیم.

فقر زمانی از دیگر مباحث پیش روی این زنان است به طوری که تحقیقات نشان میدهد زنان زمان بیشتری را صرف کار می کنند.به معنای دیگر ، این امر باعث ایجاد فقر زمانی و بی توجهی به جنبه های فرهنگی ، آموزشی وتربیتی کودکان این قبیل خانواده ها می شود.

بیش از 50 درصد خانوارهای زن سرپرست در دو دهه اول و دوم یعنی فقیرترین گروه ها قرار گرفته اند.

ژاله شادی طلب ، عضو هیات علمی دانشگاه تهران ، با پژوهشی که بر وضعیت زنان سرپرست خانوار انجام داده ، به این نتیجه رسیده است که درصد زنان سرپرست خانوار در دهک اول همواره بیش از مردان بوده ، در حالی که در دهک های بالاتر سهم زنان سرپرست خانوار رو به کاهش می گذارد.

بر اساس سرشماری سال 85، بیش از یک میلیون و 641 هزار خانواده زن سرپرست در کشور شناسایی شده است.

فقر زنان فقط جنبه اقتصادی ندارد.جنبه های روانی و اجتماعی فقر زنان نیز مهم است.نابرابری فرصت ها در تمام وطول زندگی این گروه از زنان ، زمانی که مسئولیت این خانواده به ناچار بر دوش آنها گذاشته می شود ، بیش از پیش خود را نشان میدهد.نابرابری در دسترسی به آموزش ، مشارکت در جریان تصمیم گیری های خانواده ، عدم امکان کسب مهارت و اتکا به مرد خانواده برای تامین زندگی ، زنان را از قابلیت های لازم برای کاهش فقر محروم کرده است.

زن سرپرست خانوار «خود» را به قیمت تداوم زندگی و حفظ «دیگران» فراموش کرده است.در نتیجه صحبت از فردیت و توانمند سازی به تنهایی کافی نیست.

یکی از مشکلاتی که سبب می شود زنان سرپرست خانوار به طور کامل توانمند نشوند ، وابستگی فکری آنهاست که از کودکی به آنها آموزش داده شده :در کتاب های درسی بابا نان میدهد و مادر لباس ها را می شوید.بر اساس قوانین هم زن حتی نمی تواند برای فرزندش حساب پس انداز باز کند مگر از دادگاه گواهی سرپرستی کودکش را داشته باشد.بنابراین چنین زنی که در خانواده پدر و شوهرش وابسته بار می آید در 40 سالگی با فوت همسرش به سختی می تواند فرد مستقلی باشد.

شادی طلب از زن سرپرست خانواری می گوید که سقف خانه اش چکه می کند و او با وجود داشتن قدرت مالی برای تعمیر سقف ، میگوید : «مرد ندارم که این سقف را تعمیر کند».او که معتقد است زنان سرپرست خانوار از توانمندی روانی و اجتماعی قابل توجهی برخوردار نیستند ، می گوید : «چرا زنان سرپرست خانوار اعتقاد چندانی به خود اثر بخشی ندارند ، چرا شبکه روابط اجتماعی آنها بسیار محدود است و چرا زنان سرپرست خانوار مهارت و آموزش کسب نکرده اند؟ پاسخ این سوالات نشان از ساختار و قوانینی دارد که در ذات خود نابرابری و فرصت ها را تقویت کرده و گسترش میدهد».

بر اساس تحقیق دیگری که ستاره فروزان ، استادیار دانشکده علوم بهزیستی و توانبخشی انجام داده ، تنها 23 درصد از زنان سرپرست خانوار با سواد هستند و 11 درصد هم تمایل به سواد آموزی دارند.

او با اشاره به اینکه سواد یکی از اجزای سازنده شاخص فقر است ، می گوید : «ایجاد انگیزه برای سواد آموزی و کاهش فاصله بیسوادی این زنان با میانگین بیسوادی در کشور ضروری است».

69 درصد زنان سرپرست خانوار با حرفه ای که بتواند امکان اشتغال آنها را فراهم کند ، آشنایی ندارند.تنها 10 درصد زنان سرپرست خانوار شاغل هستند در حالی که 31 درصد آنها حداقل به یک حرفه آشنایی داشته اند.

اکثریت خانواده های افغانی با مشکلات عظیم فقر ، بیکاری ، امنیت ، سو تغذیه و کمبود بهداشت و درمان سالم مواجه اند.به گونه ای که در این موارد افغانستان نسبت به کشورهای جهان در هرم قاعده قرار دارد.اما خانواده هایی که به هر دلیل سرپرست خود را از دست داده اند، با مشکلات عظیم تری مواجه اند.خانواده هایی که نان آور خانه را از دست میدهند ، کم ترین شانس را در تامین غذا ، بهداشت و درمان و تحصیل فرزندان شان دارند.

متاسفانه به این وضعیت رنج آور و بسیار اسفناک کم تر کسی توجه دارد و کمک های جهانی چه از طریق ارگان های دولتی و چه از طریق موسسات داخلی و خارجی کم تر به آنها می رسد و کم تر از این طریق نیازهای خانواده های مذکور بر طرف میشود.زیرا از یک طرف ، صدای ضعیف نحیف آنها را کسی نمی شنود و از طرف دیگر متصدی کمک های خیریه هم بیشتر آدم های مفت خوار ، فرصت طلب و سود جو هستند که در قدم اول به جیب می زنند و در ثانی به نزدیک ترین فامیل ، دوست و آشنای خود می پردازند.متاسفانه سیستم نظارتی جامع و شفاف و قاطعی هم نیست که بر حیف و میل اینگونه افراد نظارت و کنترل داشته باشد.

از طرفی هم رسانه ها که وظیفه دارند مشکلات مردم را مطرح کنند و زبان بی زبانان جامعه باشند.نیز هیچگاه به مشکلات خانواده های بی سرپرست نپرداخته اند و به این وظیفه مهم و اصلی خود توجهی نکرده اند.لذا در این نوشتار کوتاه تلاش می گردد که اندکی وضعیت این خانواده های مظلوم ومفلوک تصویر شود.

اغلب خانواده ها با از دست دادن سرپرست خود، تنها راه درآمد و تامین زندگی را از دست میدهند وبه این طریق با مشکلات جدید خانوادگی و اجتماعی مواجه می شوند.اکثر این خانواده ها معمولاً سرمایه و پس اندازه کافی ندارند و به علاوه بیشتر درخانه های اجاره ای به سر می برند.از طرفی هم با فقدان سرپرست خانواده علاوه بر نیازهای مادی ، فقر ، اینگونه خانواده ها با مشکلات روحی- روانی نیز رو به رو می گردند.زن خانواده آینده خود را مبهم و تاریک می بینند و در برابر انتخاب دشوار ازدواج مجدد و رفتن از کنار فرزندان یا زیر پا کردن شور و شوق جوانی و غرایز طبیعی خود و ماندن در کنار فرزندان و بزرگ کردن کودکان خردسال خود قرار می گیرند.

تامین غذا ، لباس و درمان خانواده از دغدغه های اصلی مادر خانواده می باشد.کار برای تامین زندگی مخصوصاً در خارج از خانه دشواری های خاص خود را دارد.تربیت و تحصیل فرزندان با دشواری های زیادی مواجه می شود.رفتار اقربا و همسایگان چالش دیگری در زندگی این زنان می باشد.بالاخره ، با بزرگ شدن فرزندان ازدواج آنها و تامین مصارف وجهاز عروس دغدغه بعدی شان را تشکیل می دهد.

زنان با از دست دادن شوهران خود با سوال سرنوشت سازی رو به رو می شوند که انتخاب هر گزینه آن بسیار کشنده و دشوار می باشد.آیا ازدواج کرده و فرزندان خود را رها نمایند یا بنشینند و فرزندان خود را بزرگ کنند.عاطفه قوی مادری بخصوص میان مادران افغانی آنها را وادار می کند که به خواسته های غریزی خود توجهی نکرده بسوزند وبسازند و فرزندان خردسال و بینوای شان را پرورش داده و بزرگ کنند.از سوی دیگر ، فرهنگ مرد سالاری حاکم بر جامعه افغانی که همواره زنان را قربانی مردان می کند، نیز زنان را به اخذ چنین تصمیمی وادار میکند.زنانی که عمر بیشتر کرده و مخصوصاً پسربزرگ داشته باشند ، معمولاً نمی توانند بار دوم شوهر کنند و این کار ننگ و بدنامی دارد.زنان جوان تر طبق سنت قبیله ای حاکم بر اکثر نقاط افغانستان بخصوص در دهات و قصبات مجبور می شوند که با یکی از بستگان شوهر متوفای خود بویژه برادرش ازدواج کنند.این کار اگر با رضایت وی باشد و تفاوت سنی زیادی با هم نداشته و مزاحم زن دیگر نشود ، از این جهت که هم در کنار فرزندان خود می مانند و هم شوهر می کنند، خوب است و انتخاب مناسب به نظر می آید.زیرا هم فرزندان خود را به حال شان رها نکرده و هم غرایض طبیعی خود را بی پاسخ نگذاشته اند.ولی مشکل زمانی پیش می آید که زن جوان و شوهر دوم سن و سال بیشتری باشد یا به این ازدواج با شوهر دوم رضایت نداشته باشد و یا زن دوم یا سوم شوهر دوم خود باشد.در این صورت این ازدواج تیرگی و سیاهی دائمی در سرنوشت و زندگی اینگونه زن ها بوجود می آورد و تا زنده هستند در غم و غصه و جنگ و دعوا به سر می برند.چه خوبست که فرهنگ جامعه ما به گونه ای اصلاح شود که زنان مخصوصاً زنان بیوه هیچگونه اجباری نداشته باشند و با طیب نفس و میل خاطر و رضایت کامل پیوند خود را با دستان خود برقرار نمایند.

خانواده های بی سرپرست با از دست دادن نان آور خانه دست شان از زمین و آسمان کوتاه می شود و عالمی از مصایب و مشکلات روی دوش مادر خانواده قرار می گیرد اینگونه خانواده ها به یکی از طرق ذیل نیازهای مادی خود را تامین می کنند.

الف- کمک های خیریه.از جمله راه هایی که خانواده های بی سرپرست می توانند نیازهای خود را تامین کنند ، کمک های خیریه افراد و سازمان اجتماعی وخیریه است.برخی افراد خیر با کمک های مقطعی یا مداوم خود به فریاد این قبیل خانواده ها می رسند.اما در جامعه افغانی این مجرا به ندرت عمل می نماید.زیرا خود مردم یا فقیراند یا بی توجه به این مسائل.

ب- مساعدت ارگان های مسئول دولتی.در اغلب کشورها سیستمی وجود دارد که از خانواده های بی سرپرست مراقبت و مواظبت نموده و کمک های لازم را در اختیار شان می گذارد.اما در افغانستان چنین سیستمی تامین اجتماعی و نهاد دولتی که چنین وظیفه ای داشته باشد، وجود ندارد.

ج- کمک فامیلی.برخی خانواده های بی سرپرست از طریق اعضای خانواده تامین می شوند یا با هم زندگی نموده و مصارف شان از این طریق برآورده می شود.یکی از عوامل حفظ خانواده های ضعیف در افغانستان همین کمک درونی خانواده های بزرگ بوده است.اگر چنین سیستمی در طول همین دهه های بحرانی کشور وجود نمی داشت ، یقیناً خانواده ها به فرسایش و فروپاشی بیشتری دچار می گردیدند.این سیستم در این اواخر بخصوص در شهرها رو به ضعف گذاشته و خانواده های بزرگ به خانواده های هسته ای کوچک تر تقسیم گردیده و روز به روز شرایط «وانفسا» در خانواده های افغانی حاکم می گردد.

د- کار اعضای فامیل.در خانواده های بی سرپرست اغلب مادر و فرزندان هرچند خردسال مجبور به کار می شوند تا بتوانند نان بخور و نمیری را تهیه کنند.کار اینگونه خانواده ها معمولاً کارهای طاقت فرسا با مزد کم و ساعات طولانی و حداقل امکانات می باشد.اغلب مادران در خانواده های بی سرپرست مجبور می شوند در خانه یا بیرون از خانه برای دیگران کار کنند و در مقابل کار دشوار مزد ناچیز دریافت نمایند.در خانه معمولاً به قالین بافی ، لحاف دوزی ، سوزن دوزی ، نخ ریسی و خیاطی برای دیگران می پردازند.در خارج از خانه نیز قالی بافی می کنند یا در خانه های مردم به عنوان خدمه ، آشپز و نظافتچی کار می نمایند و یا هم در نانوایی کار می نمایند.

در خانواده های بی سرپرست فرزندان پسر و دختر ناچار به کار می شوند و فرزندان خود سال اغلب در خانه یا کارگاه در فضای نمناک و نمور قالی می بافند.پسران در مشاغل مختلف مثل تعمیرگاه های موتر ، قالی بافی ، خیاطی و... شاگردی می کنند یا به صفت شاگرد راننده یا مشتری یاب برای موتورهای مسافر کشی کار می کنند و یا دست فروشی و آب فروشی می نمایند.

ه- تکدی.گدایی راهی است که به ندرت برخی زنان یا کودکان خانواده های بی سرپرست و یتیم به آن مبادرت می کنند.اما اکثراً ننگ و نجابت شان مانع از این کار می شود.

3- تربیت و تحصیل فرزندان

تربیت و تحصیل کودکان در خانواده هایی که پدر را از دست داده اند ، یکی از معضلات جدی می باشد.شرایط اقتصادی مانع تربیت و تحصیل کودکان می گردد و به علاوه با نبود پدر توجه کم تر به رشد تحصیلی کودکان می شود.مادر نیز یا سواد ندارد یا در اثر اشتغال و گرفتاری در داخل و خارج خانه فرصتی برای کمک به فرزندان خود ندارند.در این میان پسران به خاطر اشتغال به کار و دختران به دلیل محرومیت مضاعف ، امکان شروع یا تداوم تحصیل را ندارند.آنها بی سواد بزرگ می شوند و در نتیجه در بزرگسالی از بسیاری از فرصت ها و شانس ها محروم می گردند و این دور محرومیت در نسل های بعدی تکرار می شود.

4- برخورد دیگران

برخورد اطرافیان و همسایگان با خانواده های بی سرپرست و زنان بیوه و فرزندان یتیم متفاوت است.برخی با دیده ترحم ، شفقت و نوع دوستی می نگرند و در حد امکان با آنها کمک می کنند.اما اغلب با دید منفی ، سودجویانه و تحکم آمیز نگاه می کنند و دوست ندارند خود یا بستگان شان با آنها مراوده و سر و کار داشته باشند.

مادر خانواده از نگاه ها ، حرکات و سخنان نکوهشگرانه مردم بسیار رنج می برد و از ابتدای بیوگی با هزاران نیش وکنایه و طعن و سخن سازی اطرافیان ، شناخته ها و همسایگن مواجه می شود.با اذیت و آزارهای دیگران در درون و بیرون فامیل، محل کار و مسیر راه خانه و محل کار رو به رو می شود و یا از مشاهده تحقیر و تمسخر پسر و دخترش توسط دیگران رنج مضاعف می برد.

کودکان یتیم با سو رفتار همگنان و همسالان خود رنج یتیمی را بر دوش می کشند و از احساس یتیمی و از دست پدر و بی پناهی و فقدان پشتیبانی رنج می برند.

5- ازدواج فرزندان

با بزرگ شدن فرزندان اعم از دختر و پسر مشکل ازدواج شان ، مادر خانواده را بیشتر دچار رنج و گداز می نماید.مادر از یک سو به دلیل فقره نمی تواند احتیاجات لازم را فراهم کند و سوی دیگر ، به دلیل نبود پدر و سرپرست خانواده ، کم تر خانواده مناسبی حاضر به وصلت با آنها می شوند.

می توان اینگونه برداشت کرد که با توجه به مشکلات عظیم و حل ناشدنی خانواده های بی سرپرست ، زنان بیوه و فرزندان یتیم :

دولت باید قانونی را در جهت حمایت از اینگونه خانواده ها به تصویب برساند.تا ضمن تامین حداقل غذا ، بهداشت و درمان ، تحصیل و مسکن ، شرایطی را برای زنان بیوه فراهم سازد که هم بتوانند با رضایت خاطر شوهر نمایند و هم به وضع کودکان خود توجه و رسیدگی نمایند.

موسسات خیریه داخلی و خارجی و افراد خیر کمک های خود را متوجه اینگونه خانواده ها نمایند و نیز از رسیدن کمک های شان به مستحقین واقعی مطمئن شوند.ثالثاً دولت و سازمان های خیریه میکانیزیمی را بوجود آورند که بر توزیع درست ومناسب کمک ها نظارت نمایند و به خانواده ها از طریق ارائه کمک در برابر کار حمایت نمایند.تا از یک طرف احتیاجات شان رفع شود و از طرف دیگر افراد و خانواده ها مفت خوار ببار نیایند.