دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 33 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
نماید و آن اینکه اگر مشت را نمونة خروار بدانیم باید بر افول شاهنامه ؟؟معاصر گریست، چرا که منابعی که ما به صورت تلخیص ذکر کرده ایم یا مشاهدة دیگر عناوینی که این تحقیق بهانه ای شد تا مطالعه شود و در اینجا نیامده است این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که راستی ماچقدر در کنه مطالب شاهنامه غور کرده ایم و به چه میزان «جزره رمز معنی برده ایم» و راستی آیا حق شاهنامه و فردوسی این است؟ گاهی تألیفاتی مشاهده می شود که انسان از این که حتی نام فردوسی بر پشت آنها حک شده است شرمسار می شود. به امید روزی که شاهنامه پژوهی بی هیچ غرضی در خدمت تجلی اندیشه والای فردوسی درآید.
این اثر مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل میگردد. در مقدمة مترجم، او پس از توضیحی کوتاه پیرامون فردوسی و شاهنامه به شیوهی پژوهش پروفسور بویدسن اشاره میکند و بیان میدارد که او معتقدست اتکا به منابع مکتوب به تنهایی نمیتواند ما را به شاهنامهی فردوسی رهنمون گردد. منابع شفاهی گرفته و خود روایات را حسین اجرای نقالی دیده و شنیده است.
در پیشگفتار، اینگونه بیان میکند که موضوع اساسی کتاب این است: که «چگونه میتوان یک شکل از ادبیات کلاسیک را تداوم یک سنت شفاهی پیشین دانست؟» دیویدسن معتقدست که شاعر در این کتاب در حقیقت به مفهوم پادشاهی اعتبار میبخشد بدینصورت که شاعر پا پروردن و اعتبار بخشیدن به پهلوان در مقدمه شاعر (که خود فردوسی ست) و پهلوان (رستم، کسیکه ذدر ذهن ما شخصیتهای حماسی و اساطیری را تداعی مینماید) را محور اصلی کتاب حاضر بر میشمرد.
نویسنده معتقدست که منظور اصلی این کتاب نه زندگی نامهی شخصی فردوسی است و نه «تاریخی» که میتوان از خلال شاهنامه نگاشت. بلکه منظور شعریست که زندگی شاعر نمونهی آن است و داستانیست که شاعر روایت مینماید آن هم شعری که آمیزهای است از تاریخ و اسطوره.
در مورد رستم با شخصیتی روبرو هستیم که مخلوق شاعرانهای از نوع اساطیر به نظر میآید، نه یک واقعیت تاریخی.
همچنین نویسنده اذعان میدارد که در این تحقیق نظری مخالف نظر نولد که و سایر متخصصان ایران شناسی که روایات رستم را خارجی و یا داخل شده در سنت پادشاهان میدانند – مطرح میگردد.
در ادامهی مقدمه با نگاهی اجمالی به نکات برجستهی چهار سلسلهی امپراتوری ایران قبل از اسلام یعنی پیش ادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانی بیان میکند که دو سلسلهی اول، بخصوص اول، ریشه در اساطیر دارند و دود درمان بعدی، تاریخیاند.
در فصل یک، پیرامون اعتبار فردوسی که خالق تنها حماسه ملی معتبر ایران است به بحث میپردازد و به سخت ژول مول در این باره اشاره مینماید که ماهیت شاعر و پهوان را نشان میدهد. ژول مول مینویسد: فردوسی چنان تجلیلی از زندگی رستم کرده است که دیگر هیچ نویسنده ایرانی نمیتواند پس از او اینگونه در این باره قلم بزند.
«فصل دوم دربارهی « اعتبار شاهنامه فردوسی» است. و در اثبات اعتبار شاهنامه شاعر و پهلوان به بقای آن استدلال مینماید و معتقدست که برای مشخص شدن برتری فردوسی بر سایر سرایندگان حماسه ملی نیازی نیست ضوابط امروزی شعری خود را به کار گیریم بقای شاهنامهی فردوسی نشانهای روشن بر برتری فردوسی و شاهنامهاش بر سایر شاهنامههاست و بقای آن باعث شد، تا هیچ کس برای بازگویی روایت شاهنامه طبع آزمایی نکند.
«میراث شعر شفاهی» فردوسی فصل سوم را تشکیل میدهد. در این فصل مولف بیان میکند که شاهنامهی فردوسی ادامهی سنت شفاهی در کسوت مکتوب است اما مستقل، و نشانهی بسیار مهم مستقل بودن نقالان از شاهنامهی فردوسی را در مطالب زیادی میداند که در سنت روایات شفاهی هست در حالی که در هیچ یک از ادبیات حماسی شناخته شده وجود ندارد.
در فصل چهارم که عنوان آن «کتاب شاهان، حماسهی پهلوانان» است و مولف در اینجا بر این باورست که این دو گانگی میتواند در قالب نوعی سنت داستانسرایی وجود داشته باشد، سنتی که باورهای مردم دربارهی شاهان را با باورهای پهلوانان به هم میآمیزد. در این فصل به تمایز این دو مقوله و روشنفکری پیرامون هر یک پرداخته میشود.
و فصل پنجم با عنوان «شاه و پهلوان» تا حدی ادامهی فصل گذشته است بر سازگاری مفهوم ایرانی «کتاب شاهان» با «حماسهی پهلوانان» تأکید میکند و تلفیق حکایات پادشاهان داستانهای پهوانان، بخصوص رستم، در عهد ساسانیان و حتی قبل از آنان، در زمان اشکانیان، را به سنتی ملی تعبیر مینماید و در ارائهی این استدلال، جزئیات بیشتری را از اساطیر یونان باستان دربارهی رابطهی بین اریستئوس به عنوان پادشاه و هرکول به عنوان پهلوان اضافه مینماید.
«رستم، پاسدار حکومت» موضوع فصل ششم است در این فصل از رستم به عنوان پاسدار حکومت یاد میکند و در بررسی موضوع رستم او را جزئی جدایی ناپذیر از خود مفهوم پادشاهی میداند که به تنهایی فتنه را دو میکند و در دفاع و تخت موظف به حمایت از پادشاهست حتی اگر شاه، او را برسد جمعیت و در حضور همگان سرد و بی آبرو کرده باشد. همانطور که خود نیز بر تاج بخشیاش اذعان میدارد:
منم گفت شیر اوژن و تاج بخش |
به درشد به خشماند آمد به رخش |
فصل هفتم «موضوع پدری پیشرش و نارس در داستان رستم و سهراب»است در این فصل مولف بعد از گزارشی به اجمال از داستان رستم و سهراب، به داوری مینشیند. و معتقدست که رستم فقط کاری را که مجبور به انجام آن بود، کرد زیرا هر چه باشد او مدافع تاج و تخت ایرانیست و باید پیوسته متناسب با عنوان خود، تاج پخش، عمل کند، اگر چه شایستگی لازم جهت شاهی را داراست.
هشتمین فصل («دیوسکوریسم» بین پدر و پسر، سرمشقی برای اقتدار در شاهنامه) است.
است. واژهی دیوسکوریسم از نام یونانی Dioskouroi به معنی «فرزندان آسمان» گرفته شده و به دو قلوهای ملکوتی گفته میشود که در اساطیر و آیین یونانی به کاستر و پلی دیوکس معروفند. او نوعی مکمل بودن را در رفتار دوقلوها مییابد؛ اگر یکی تمایل به ستیزه جویی و جنب و جوش دارد، دیگر منفعل و کم تحرک است و در انی مبحث بر همین جنبهی پدر و پسر بحث شده است.
«بزم و رزم» به عنوان فصل پایانیست که مولف آنها را بهترین مناسبت برای شاعر و پهوان بر میشمرد در شاهنامه معمولاً پهلوانان شخصیتهایی هستند. جنگجو که به دو کار علاقهی خاص دارند: بزم و رزم.
بزم قالبی است برای بازگو کردن داستان ماجراجوییهای رزم آوران یعنی جنگیدنشان، و این قالب بهترین مناسبت است برای بیان اقتدار شاهانه از طریق قابلیتهای پهوانی و مهارتهای شاعرانه.
در سخن پایانی، مولف. تلاش فردوسی را تلاش شاعرانهای بر میشمرد که یک بار دیگر و بطور کامل حماسهی پهوانان را با کتاب شاهان در هم در آمیخته و وحدت هنرمندانة حاصل از این در آمیختن مدیون کهنترین سنتهای اساطیری است که بازگو میکنند چگونه یک پهلوان، فرد پادشاه ولی نعمت خود را نجات داده است.
(پایان شاعر و پهلوان)
بلور کلام فردوسی، رحیم رضازاده ملک، با همکاری دو انتشارات کلبه و فکر روز، سال 1378.
اثر حاضر بعد از یادداشتی کوتاه پیرامون فردوسی و سبب نظم شاهنامه و شرحی پیرامون دقیقی همراه با ابیلاقی از شاهنامه آغاز شده و به هفت موضوع در شاهنامه میپردازد.
دربخش اول با نظر به شاهنامه و پادشاهی جمشید و اقدامات و کارهای انجام گرفته درعصر او طبقات اجتماعی دوران ساسانیان را بر میشمرد که در عصر جمشید به چهار دستهی کاتوزیان (زاهدان و عابدان)، نسودیان سپس به نظر محققین و پژوهشگران مختلف که به این موضوع پرداختهاند و در جهت یافت ریشهی این واژگان کوشیدهاند میپردازد و در اینباره به گفتار محققینی چون: میرزا عبدالحسینخان بردسیری، پورداوود، معین، بهار را در کنار هم قرار داده و سپس تک تک دربارهی هر یک گفتگو مینماید.
در بخش دوم به موضوع «تأسیس نورور جمشیدی» میپردازد و ابیاتی را که فردوسی در آغاز داستانهای شاهنامه، در پا پادشاهی جمشید، شهریار پیشدادی، در جایی پس از برشمردن نهادها و کارهای او میسراید، میآورد. سپس این ابیات را که تعداد آنها 10 بیت بیشتر نبود در چاپهای گوناگون شاهنامههای مختلف مسکو، ژول مول، بروخیم، رمضانی و امیرکبیر بررسی میکند و تفاوتهای گوناگون واژگانی و کاستی و فزونی ابیات را مطرح مینماید و در پایان بخش، صورت صحیح و معقول ابیات را به توالی منطقی میآورد.
بخش سوم «چو اردیبهشت آفتاب از بره» است که مصرعی از بیتی است که ارجاسب در نامهای خطاب به گشتاسب مینویسد:
چو اردیبهشت آفتاب از بره |
همی تافتی بر جهان یکسره |
مولف نظر پژوهشگران مختلف را در مورد اشکالی میآورد که به اذعان آنان در یان بیت وجود دارد به این منظور که این بیت، یک اشکال در تاریخ تألیطف منظومه ایجاد میکند. این بیت جزو گشتاسبنامهی دقیقی به حساب میآید و چنین مینمایاند که در زمان دقیقی و تاریخ نظم شاهنامهی او، ماه اردیبهشت در موقع بودن آفتاب در برج حمل میافتاد، در صورتی که در تاریخی که تألیف شاهنامه در آن حدس زده میشود اردیبهشت ماه از 7 شور تا 6 جوزا واقع میشد.
مولف نظزر پژوهشگرانی همچون سید حسن تقی زاده ذبیح الله بهروز، علی حصوری، منصور رستگار را میآورد که یکی از نظریات حسن زاده را نقل نمودیم.
موضوع بخش بعدی «سیمرغ و سیندخت» است. موازن بخش مولف ابتدا ماجرای دو سیمرغ در شاهنامه را مطرح مینماید. اولی سیمرغیست که اسفندیار با نیرنگ در خوان پنجم او را از پای در میآورد و دومی پروندهی زال و به دنیا آورندهی رستم، آموزندهی راه مرگ و موضع خطر پذیر اسفندیار به رستم است یعنی بخرد است و چارهگر و پزشک و با آدمیان سخن میگوید و این سیمرغ دوم بسیار عجیب و صاحب اعملای خارق العاده و موضوع اصلی بحث مولف در این بخش است.
«زن بارگی بهرام گور» موضوع بخش پنجم کتاب حاضر است و ماجرایی از بهرام گور و برخورد او با چوپانی در بیشه در هنگام تبخیر که در شاهنامه آمده، میآورد. از چوپان در مورد صاحب گوسفندان میپرسد و متوجه میشود که از آن صاحبی با مال و تکمیناند که دختری زیبا و نیز در خیلی خویش دارد. یکی از موکبیان بهرام نظر به شناختی که از بهرام داشته به همراهان در مورد حرکت به سوی صاحب گوسفندان و خواستگاری دخترش برای شاه را سخن میگوید و این سخن توسط مولف در 8 بیت از شاهنامه فردوسی نقل شده و سپس مولف به داوری و بحث پیرامون واژگان و ترتیب ابیات نشسته و در پایان بیتی را نیز از شمار ابیات، که اضافه به نظر میآمده، کاسته است.
بخشش ششم به «شمار ابیات شاهنامه» تعلق دارد که در آن تعداد ابیات شاهنامه را پس از تحلیل ابیات گوناگون در این زمینه 000/60 بیت برشمرده است
در بخش پایانی کتاب به بحث و بررسی پیرامون شکلهای گوناگون و معانی مختلف واژهی «کهبد» در کتب مختلف از جمله لغت فرس اسدی، صحاح الفرس، فرهنگ قواس، تحفه الاحباب، فرهنگ جعفری پرداخته است.
(پایان بلور کلام فردوسی)
1- این اثر با بخش پیرامون ورود اسلام به ایران و تأثیر آن و سنت پیغمبر و ائمه در جنبههای مخنلف از جمله ادبیات در پیشگفتار آغاز میگردد. نویسنده در مقدمه شاهنامه را کتابی میخواند که تأثیر تعلیمات ادیان الهی در آن گستردهای وسیع دارد و آنچه در این زمینه بیش از حد انتظار جلوهگری میکند، پیوند بسیار عمیق شاهنامه با مبانی اسلام و بهرهوری از «قرآن و حدیث» است و اعتقادات مذهبی فردوسی و آشنایی او باقر آن و منابع حدیث و علاقهاش به پیامبر اسلام و خاندان پاک آن حضرت را دلیل عمدهی این کار میشمرد.
2- برای دریافت وجوه تأثیر «قرآن و حدیث» برشاهنامه. ابتدا به موارد کلی تأثیر پذیری «ذهن و زبان فردوسی» از این دو مقوله اشاره میکند و پس از ذکر این کلمات، مصادیق جزئی نیز ارائه میگردد. و بدین منظور کتاب را به شش بهره «بخش» تقسیم مینماید. در بهرهی نخست با آوردن بیت: ستودن نداند کس او را چو هست میان بندگی را ببایدت پست به مسالهی توحید میپردازد و پس از آوردن درآمدی کوتاه در این مورد، به شواهد و ابیاتی از شاهنامه که در این بارهاند میپردازد و ذیل هر یک، آیه با حدیث مربوط را ذکر مینماید.
3- درآمد بخش دوم از ایمان راسخ فردوسی به اصل نبوت به طور عام و نبوت رسول اکرم بطور خاصی: با استناد به آیات قرآن کریم برگردامیداشت مقام شامخ «گزیدة آفرینش» تأکید خاصی دارد. و در این باره به همانند بخشی از داستان جمشید با زندگی حضرت سلیمان و فتنه گری یأجوج و مأجوم و نبرد ذوالفرنین به آنها اشاره دارد.
در ادامه به بیان اشعار دلالت کننده بر نبوت و متأخر از قرآن و حدیث اشاره مینماید.
4- در بهرهی سوم بحث امامت را با آوردن بیت:
منم بندهی اهل بیت بنی ستاد بندة خاک پای وصی
آغاز میکند. مهرورزی به خاندان پیامبر اکرم (ص) بویژه حضرت علی (ع) را از خصایص والا و بارز ایرانیان مسلمان میشمردند و فردوسی را در زمرهی شیفتگان اهل بیت (ع) میخواند و سپس با تفکیک مسائل گوناگون اشارهگر بدنی مضمون، به آوردن شواهد مربوط به آیات منظوره در این زمینه میپردازد.
دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 24 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 42 |
این اثر مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل میگردد. در مقدمة مترجم، او پس از توضیحی کوتاه پیرامون فردوسی و شاهنامه به شیوهی پژوهش پروفسور دیویدسن اشاره میکند و بیان میدارد که او معتقدست اتکا به منابع مکتوب به تنهایی نمیتواند ما را به شاهنامهی فردوسی رهنمون گردد. به اعتقاد او، بر اساس شواهد خود شاهنامه و شواهد بیرونی، فردوسی بخش مهمی از شاهنامهاش را از منابع شفاهی گرفته و خود روایات را حین اجرای نقالی دیده و شنیده است.
در پیشگفتار، اینگونه بیان میکند که موضوع اساسی کتاب این است: که «چگونه میتوان یک شکل از ادبیات کلاسیک را تداوم یک سنت شفاهی پیشین دانست؟» دیویدسن معتقدست که شاعر در این کتاب در حقیقت به مفهوم پادشاهی اعتبار میبخشد بدینصورت که شاعر پا پروردن و اعتبار بخشیدن به پهلوان از او پاسبانی برای تخت شاهی و شاهنشاه میسازد پس شاعر قوام بخش و اعتبار دهنده به مفهوم شاهنشاهی است در مقدمه شاعر (که خود فردوسی ست) و پهلوان (رستم، کسیکه در ذهن ما شخصیتهای حماسی و اساطیری را تداعی مینماید) را محور اصلی کتاب حاضر بر میشمرد.
نویسنده معتقدست که منظور اصلی این کتاب نه زندگی نامهی شخصی فردوسی است و نه «تاریخی» که میتوان از خلال شاهنامه نگاشت. بلکه منظور شعریست که زندگی شاعر نمونهی آن است و داستانیست که شاعر روایت مینماید آن هم شعری که آمیزهای است از تاریخ و اسطوره.
در مورد رستم با شخصیتی روبرو هستیم که مخلوق شاعرانهای از نوع اساطیر به نظر میآید، نه یک واقعیت تاریخی.
همچنین نویسنده اذعان میدارد که در این تحقیق نظری مخالف نظر نولدکه و سایر متخصصان ایران شناسی - که روایات رستم را خارجی و یا داخل شده در سنت پادشاهان میدانند – مطرح میگردد.
در ادامهی مقدمه با نگاهی اجمالی به نکات برجستهی چهار سلسلهی امپراتوری ایران قبل از اسلام یعنی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانی بیان میکند که دو سلسلهی اول، بخصوص اول، ریشه در اساطیر دارند و دودمان بعدی، تاریخیاند.
در فصل یک، پیرامون اعتبار فردوسی که خالق تنها حماسه ملی معتبر ایران است به بحث میپردازد و به سخن ژول مول در این باره اشاره مینماید که ماهیت شاعر و پهلوان را نشان میدهد. ژول مول مینویسد: فردوسی چنان تجلیلی از زندگی رستم کرده است که دیگر هیچ نویسنده ایرانی نمیتواند پس از او اینگونه در این باره قلم بزند.
«فصل دوم دربارهی « اعتبار شاهنامه فردوسی» است. و در اثبات اعتبار شاهنامه به بقای آن استدلال مینماید و معتقدست که برای مشخص شدن برتری فردوسی بر سایر سرایندگان حماسه ملی نیازی نیست ضوابط امروزی شعری خود را به کار گیریم بقای شاهنامهی فردوسی نشانهای روشن بر برتری فردوسی و شاهنامهاش بر سایر شاهنامههاست و بقای آن باعث شد، تا هیچ کس برای بازگویی روایت شاهنامه طبع آزمایی نکند.
«میراث شعر شفاهی» فردوسی فصل سوم را تشکیل میدهد. در این فصل مولف بیان میکند که شاهنامهی فردوسی ادامهی سنت شفاهی در کسوت مکتوب است اما مستقل، و نشانهی بسیار مهم مستقل بودن نقالان از شاهنامهی فردوسی را در مطالب زیادی میداند که در سنت روایات شفاهی هست در حالی که در هیچ یک از ادبیات حماسی شناخته شده وجود ندارد.
در فصل چهارم که عنوان آن «کتاب شاهان، حماسهی پهلوانان» است و مولف در اینجا بر این باورست که این دو گانگی میتواند در قالب نوعی سنت داستانسرایی وجود داشته باشد، سنتی که باورهای مردم دربارهی شاهان را با باورهای پهلوانان به هم میآمیزد. در این فصل به تمایز این دو مقوله و روشنفکری پیرامون هر یک پرداخته میشود.
و فصل پنجم با عنوان «شاه و پهلوان» تا حدی ادامهی فصل گذشته است بر سازگاری مفهوم ایرانی «کتاب شاهان» با «حماسهی پهلوانان» تأکید میکند و تلفیق حکایات پادشاهان داستانهای پهلوانان، بخصوص رستم، در عهد ساسانیان و حتی قبل از آنان، در زمان اشکانیان، را به سنتی ملی تعبیر مینماید و در ارائهی این استدلال، جزئیات بیشتری را از اساطیر یونان باستان دربارهی رابطهی بین اریستئوس به عنوان پادشاه و هرکول به عنوان پهلوان اضافه مینماید.
«رستم، پاسدار حکومت» موضوع فصل ششم است در این فصل از رستم به عنوان پاسدار حکومت یاد میکند و در بررسی موضوع رستم او را جزئی جدایی ناپذیر از خود مفهوم پادشاهی میداند که به تنهایی فتنه را دور میکند و در دفاع از تاج و تخت موظف به حمایت از پادشاهست حتی اگر شاه، او را برسر جمعیت و در حضور همگان سرد و بی آبرو کرده باشد. همانطور که خود نیز بر تاج بخشیاش اذعان میدارد:
به درشد به خشماندر آمد به رخش |
منم گفت شیر اوژن و تاج بخش |
فصل هفتم «موضوع پدری پیشرس و نارس در داستان رستم و سهراب»است در این فصل مولف بعد از گزارشی به اجمال از داستان رستم و سهراب، به داوری مینشیند. و معتقدست که رستم فقط کاری را که مجبور به انجام آن بود، کرد زیرا هر چه باشد او مدافع تاج و تخت ایرانیست و باید پیوسته متناسب با عنوان خود، تاج بخش، عمل کند، اگر چه شایستگی لازم جهت شاهی را داراست.
هشتمین فصل («دیوسکوریسم» بین پدر و پسر، سرمشقی برای اقتدار در شاهنامه) است.
است. واژهی دیوسکوریسم از نام یونانی Dioskouroi به معنی «فرزندان آسمان» گرفته شده و به دو قلوهای ملکوتی گفته میشود که در اساطیر و آیین یونانی به کاستر و پلی دیوکس معروفند. او نوعی مکمل بودن را در رفتار دوقلوها مییابد؛ اگر یکی تمایل به ستیزه جویی و جنب و جوش دارد، دیگری منفعل و کم تحرک است و در این مبحث بر همین جنبهی پدر و پسر بحث شده است.
«بزم و رزم» به عنوان فصل پایانیست که مولف آنها را بهترین مناسبت برای شاعر و پهلوان بر میشمرد در شاهنامه معمولاً پهلوانان شخصیتهایی هستند، جنگجو که به دو کار علاقهی خاص دارند: بزم و رزم.
بزم قالبی است برای بازگو کردن داستان ماجراجوییهای رزم آوران یعنی جنگیدنشان، و این قالب بهترین مناسبت است برای بیان اقتدار شاهانه از طریق قابلیتهای پهلوانی و مهارتهای شاعرانه.
در سخن پایانی، مولف تلاش فردوسی را تلاش شاعرانهای بر میشمرد که یک بار دیگر و بطور کامل حماسهی پهلوانان را با کتاب شاهان در هم در آمیخته و وحدت هنرمندانة حاصل از این در آمیختن مدیون کهنترین سنتهای اساطیری است که بازگو میکنند چگونه یک پهلوان، فر پادشاه ولی نعمت خود را نجات داده است.
بلور کلام فردوسی/ رحیم رضازاده ملک- تهران: انتشارات کلبه و فکر روز، سال 1378.
اثر حاضر بعد از یادداشتی کوتاه پیرامون فردوسی و سبب نظم شاهنامه و شرحی پیرامون دقیقی همراه با ابیاتی از شاهنامه آغاز شده و به هفت موضوع در شاهنامه میپردازد.
دربخش اول با نظر به شاهنامه و پادشاهی جمشید و اقدامات و کارهای انجام گرفته درعصر او طبقات اجتماعی دوران ساسانیان را بر میشمرد که در عصر جمشید به چهار دستهی کاتوزیان (زاهدان و عابدان)، نسودیان (کشاورزی و برزگران، نساریان (سپاهیان و لشکریان) و اهتوخوشی (پیشه وران) تقسیم شدهاند. سپس به نظر محققین و پژوهشگران مختلف که به این موضوع پرداختهاند و در جهت یافت ریشهی این واژگان کوشیدهاند میپردازد و در اینباره گفتار محققینی چون: میرزا عبدالحسینخان بردسیری، پورداوود، معین، بهار را در کنار هم قرار داده و سپس تک تک دربارهی هر یک گفتگو مینماید.
در بخش دوم به موضوع «تأسیس نورور جمشیدی» میپردازد و ابیاتی را که فردوسی در آغاز داستانهای شاهنامه، در پادشاهی جمشید، شهریار پیشدادی، در جایی پس از برشمردن نهادها و کارهای او میسراید، میآورد. سپس این ابیات را که تعداد آنها 10 بیت بیشتر نبود در چاپهای گوناگون شاهنامههای مختلف مسکو، ژول مول، بروخیم، رمضانی و امیرکبیر بررسی میکند و تفاوتهای گوناگون واژگانی و کاستی و فزونی ابیات را مطرح مینماید و در پایان بخش، صورت صحیح و معقول ابیات را به توالی منطقی میآورد.
بخش سوم «چو اردیبهشت آفتاب از بره» است که مصرعی از بیتی است که ارجاسب در نامهای خطاب به گشتاسب مینویسد:
همی تافتی بر جهان یکسره |
چو اردیبهشت آفتاب از بره |
مولف نظر پژوهشگران مختلف را در مورد اشکالی میآورد که به اذعان آنان در پایان بیت وجود دارد به این منظور که این بیت، یک اشکال در تاریخ تألیف منظومه ایجاد میکند. این بیت جزو گشتاسبنامهی دقیقی به حساب میآید و چنین مینمایاند که در زمان دقیقی و تاریخ نظم شاهنامهی او، ماه اردیبهشت در موقع بودن آفتاب در برج حمل میافتاد، در صورتی که در تاریخی که تألیف شاهنامه در آن حدس زده میشود اردیبهشت ماه از 7 ثور تا 6 جوزا واقع میشد.
مولف نظر پژوهشگرانی همچون سید حسن تقی زاده، ذبیح الله بهروز، علی حصوری و منصور رستگار را میآورد که یکی از نظریات حسن زاده را نقل نمودیم.
موضوع بخش بعدی «سیمرغ و سیندخت» است. در این بخش مولف ابتدا ماجرای دو سیمرغ در شاهنامه را مطرح مینماید. اولی سیمرغیست که اسفندیار با نیرنگ در خوان پنجم او را از پای در میآورد و دومی پروندهی زال و به دنیا آورندهی رستم، آموزندهی راه مرگ و موضع خطر پذیر اسفندیار به رستم است یعنی بخرد است و چارهگر و پزشک و با آدمیان سخن میگوید و این سیمرغ دوم بسیار عجیب و صاحب اعمالی خارق العاده و موضوع اصلی بحث مولف در این بخش است.
«زن بارگی بهرام گور» موضوع بخش پنجم کتاب حاضر است و ماجرایی از بهرام گور و برخورد او با چوپانی در بیشه در هنگام تخجیر که در شاهنامه آمده، میآورد. از چوپان در مورد صاحب گوسفندان میپرسد و متوجه میشود که از آن صاحبی با مال و تکمیناند که دختری زیبا نیز در خیل خویش دارد. یکی از موکبیان بهرام نظر به شناختی که از بهرام داشته به همراهان در مورد حرکت به سوی صاحب گوسفندان و خواستگاری دخترش برای شاه سخن میگوید و این سخن توسط مولف در 8 بیت از شاهنامه فردوسی نقل شده و سپس مولف به داوری و بحث پیرامون واژگان و ترتیب ابیات نشسته و در پایان بیتی را نیز از شمار ابیات، که اضافه به نظر میآمده، کاسته است.
بخشش ششم به «شمار ابیات شاهنامه» تعلق دارد که در آن تعداد ابیات شاهنامه را پس از تحلیل ابیات گوناگون در این زمینه 000/60 بیت برشمرده است
در بخش پایانی کتاب به بحث و بررسی پیرامون شکلهای گوناگون و معانی مختلف واژهی «کهبد» در کتب مختلف از جمله لغت فرس اسدی، صحاح الفرس، فرهنگ قواس، تحفه الاحباب، فرهنگ جعفری پرداخته است.
قرآن و حدیث در شاهنامه فردوسی/ مجید رستنده – همدان: انتشارات مفتون همدانی، 1378.
این اثر با بحثی پیرامون ورود اسلام به ایران و تأثیر آن و سنت پیغمبر و ائمه در جنبههای مختلف از جمله ادبیات در پیشگفتار آغاز میگردد. نویسنده در مقدمه شاهنامه را کتابی میخواند که تأثیر تعلیمات ادیان الهی در آن گسترهای وسیع دارد و آنچه در این زمینه بیش از حد انتظار جلوهگری میکند، پیوند بسیار عمیق شاهنامه با مبانی اسلام و بهرهوری از «قرآن و حدیث» است و اعتقادات مذهبی فردوسی و آشنایی او با قرآن و منابع حدیث و علاقهاش به پیامبر اسلام و خاندان پاک آن حضرت را دلیل عمدهی این کار میشمرد.
برای دریافت وجوه تأثیر «قرآن و حدیث» برشاهنامه ابتدا به موارد کلی تأثیر پذیری «ذهن و زبان فردوسی» از این دو مقوله اشاره میکند و پس از ذکر این کلمات، مصادیق جزئی نیز ارائه میگردد. و بدین منظور کتاب را به شش بهره «بخش» تقسیم مینماید. در بهرهی نخست با آوردن بیت:
ستودن نداند کس او را چو هست میان بندگی را ببایدت بست
به مسالهی توحید میپردازد و پس از آوردن درآمدی کوتاه در این مورد، به شواهد و ابیاتی از شاهنامه که در این بارهاند میپردازد و ذیل هر یک، آیه با حدیث مربوط را ذکر مینماید.
درآمد بخش دوم از ایمان راسخ فردوسی به اصل نبوت به طور عام و نبوت رسول اکرم بطور خاصی: با استناد به آیات قرآن کریم برگرامیداشت مقام شامخ «گزیدة آفرینش» تأکید خاصی: دارد. و در این باره به همانندی بخشی از داستان جمشید با زندگی حضرت سلیمان و فتنه گری یأجوج و مأجوج و نبرد ذوالفرنین به آنها اشاره دارد.
در ادامه به بیان اشعار دلالت کننده بر نبوت و متأثر از قرآن و حدیث اشاره مینماید.
در بهرهی سوم بحث امامت را با آوردن بیت:
منم بندهی اهل بیت بنی ستایندة خاک پای وصی
آغاز میکند. مهرورزی به خاندان پیامبر اکرم (ص) بویژه حضرت علی (ع) را از خصایص والا و بارز ایرانیان مسلمان میشمرد و فردوسی را در زمرهی شیفتگان اهل بیت (ع) میخواند و سپس با تفکیک مسائل گوناگون اشارهگر بدین مضمون، به آوردن شواهد مربوط به آیات منظوره در این زمینه میپردازد.
بهرهی چهارم با:
یله کن ز چنگ این سپنجی سرای که پرمایهتر زین تو را هست جای
معاد و سرای دیگر را مطرح مینماید و در درآمد مطرح میدارد که سخن سرای توس پس از مرگ تک تک افراد برکرسی درس اخلاق مینشیند و جوانب گوناگون این «بزرگترین راز» را بررسی مینماید و به گوش جان مخاطب خویش میخواند که سرانجام همه مرگ است. پس ابیات مرتبط با این مضمون را به همراه آیات و احادیث مورد نظر میآورد.
در بهرهوری پنجم که با بیت:
سخن بشنو و بهترین یادگیر نگر تا کدام آیدت دلپذیر
نکات اخلاقی تربیتی و اجتماعی در شاهنامه را که مرتبط با شواهد قرآنی و حدیث است بر میشمرد و در این زمینه به نکات برجستهای چون: شروع کار با نام خدا، سرنوشت، توکل، امید، صلهی رحم، نیکی، بخشش و … اشاره مینماید.
بهره ششم که با:
زمانی میاسای ز آموختن اگر جان همی خواهی افروختن
آغاز میشود به بحث دانش و خرد میپردازد. «درآمد این بخش، یکی از دلایل مهم گرایش عمیق فردوسی به دانش و خرد را علاوه بر منابع ایرانی، آثار و منابع اسلامی بر میشمرد و بیان میدارد که جلوههای دانش گرایی و خردورزی فردوسی بر پایهی اندیشهی اسلامی او درخششی دل انگیز دارد. در ادامه نمونههایی که به وضوح این نکته را روشن میسازد، ارائه مینماید.
در پایان به ارائهی فهرست آیات و احادیث و ابیات آمده در متن همچنین فهرست منابع میپردازد.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 72 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 35 |
مقاله بررسی شاهنامه فردوسی در 35 صفحه ورد قابل ویرایش
مقدمه
سالهای سال است که از مرگ خداوندگار خرد و آگاهی می گذرد، سالهای سال است که حکیم بزرگ توس رخ در نقاب خاک کشیده است و جان نورانیش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه که خود می گوید «نمیرم از این پس که من زنده ام… »گویی که نمرده است و هنوز هر ایرانی آزاده ای با شنیدن سخن نغزش جانی تازه می گیرد و اندیشة بلند و نیکش را ستایش می کند.
گزیده حاضر نگاهی دارد به ده عنوان کتاب، که طی چند سال اخیر پیرامون فردوسی و شاهنامه انتشار یافته است، ذکر یک نکته اینجا ضروری می نماید و آن اینکه اگر مشت را نمونة خروار بدانیم باید بر افول شاهنامه پژوهی معاصر گریست، چرا که اکثر منابعی که ما به صورت تلخیص ذکر کرده ایم یا مشاهدة دیگر عناوینی که این تحقیق بهانه ای شد تا مطالعه شود و در اینجا نیامده است این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که راستی ماچقدر در کنه مطالب شاهنامه غور کرده ایم و به چه میزان «برره رمز معنی برده ایم» و راستی آیا حق شاهنامه و فردوسی این است؟ گاهی تألیفاتی مشاهده می شود که انسان از این که حتی نام فردوسی بر پشت آنها حک شده است شرمسار می شود. به امید روزی که شاهنامه پژوهی بی هیچ غرضی در خدمت تجلی اندیشه والای فردوسی درآید.
در اینجا لازم می نماید از زحمتها و بزرگواریهای استاد فرزانه جناب دکتر رادفر که بنده را همیشه مورد لطف خویش قرار داده اند سپاسگزاری کنم، باشد که ایشان کاستی های بنده و این نوشته را به دیدة اغماض بنگرند.
با سپاس فراوان
خورشید قنبری ننیز
شاعر و پهلوان در شاهنامه / الگار دیویدسن- مترجم: دکتر فرهاد عطایی- تهران: نشر تاریخ ایران، زمستان 1378.
این اثر مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل میگردد. در مقدمة مترجم، او پس از توضیحی کوتاه پیرامون فردوسی و شاهنامه به شیوهی پژوهش پروفسور دیویدسن اشاره میکند و بیان میدارد که او معتقدست اتکا به منابع مکتوب به تنهایی نمیتواند ما را به شاهنامهی فردوسی رهنمون گردد. به اعتقاد او، بر اساس شواهد خود شاهنامه و شواهد بیرونی، فردوسی بخش مهمی از شاهنامهاش را از منابع شفاهی گرفته و خود روایات را حین اجرای نقالی دیده و شنیده است.
در پیشگفتار، اینگونه بیان میکند که موضوع اساسی کتاب این است: که «چگونه میتوان یک شکل از ادبیات کلاسیک را تداوم یک سنت شفاهی پیشین دانست؟» دیویدسن معتقدست که شاعر در این کتاب در حقیقت به مفهوم پادشاهی اعتبار میبخشد بدینصورت که شاعر پا پروردن و اعتبار بخشیدن به پهلوان از او پاسبانی برای تخت شاهی و شاهنشاه میسازد پس شاعر قوام بخش و اعتبار دهنده به مفهوم شاهنشاهی است در مقدمه شاعر (که خود فردوسی ست) و پهلوان (رستم، کسیکه در ذهن ما شخصیتهای حماسی و اساطیری را تداعی مینماید) را محور اصلی کتاب حاضر بر میشمرد.
نویسنده معتقدست که منظور اصلی این کتاب نه زندگی نامهی شخصی فردوسی است و نه «تاریخی» که میتوان از خلال شاهنامه نگاشت. بلکه منظور شعریست که زندگی شاعر نمونهی آن است و داستانیست که شاعر روایت مینماید آن هم شعری که آمیزهای است از تاریخ و اسطوره.
در مورد رستم با شخصیتی روبرو هستیم که مخلوق شاعرانهای از نوع اساطیر به نظر میآید، نه یک واقعیت تاریخی.
همچنین نویسنده اذعان میدارد که در این تحقیق نظری مخالف نظر نولدکه و سایر متخصصان ایران شناسی - که روایات رستم را خارجی و یا داخل شده در سنت پادشاهان میدانند – مطرح میگردد.
در ادامهی مقدمه با نگاهی اجمالی به نکات برجستهی چهار سلسلهی امپراتوری ایران قبل از اسلام یعنی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانی بیان میکند که دو سلسلهی اول، بخصوص اول، ریشه در اساطیر دارند و دودمان بعدی، تاریخیاند.
در فصل یک، پیرامون اعتبار فردوسی که خالق تنها حماسه ملی معتبر ایران است به بحث میپردازد و به سخن ژول مول در این باره اشاره مینماید که ماهیت شاعر و پهلوان را نشان میدهد. ژول مول مینویسد: فردوسی چنان تجلیلی از زندگی رستم کرده است که دیگر هیچ نویسنده ایرانی نمیتواند پس از او اینگونه در این باره قلم بزند.
«فصل دوم دربارهی « اعتبار شاهنامه فردوسی» است. و در اثبات اعتبار شاهنامه به بقای آن استدلال مینماید و معتقدست که برای مشخص شدن برتری فردوسی بر سایر سرایندگان حماسه ملی نیازی نیست ضوابط امروزی شعری خود را به کار گیریم بقای شاهنامهی فردوسی نشانهای روشن بر برتری فردوسی و شاهنامهاش بر سایر شاهنامههاست و بقای آن باعث شد، تا هیچ کس برای بازگویی روایت شاهنامه طبع آزمایی نکند.
«میراث شعر شفاهی» فردوسی فصل سوم را تشکیل میدهد. در این فصل مولف بیان میکند که شاهنامهی فردوسی ادامهی سنت شفاهی در کسوت مکتوب است اما مستقل، و نشانهی بسیار مهم مستقل بودن نقالان از شاهنامهی فردوسی را در مطالب زیادی میداند که در سنت روایات شفاهی هست در حالی که در هیچ یک از ادبیات حماسی شناخته شده وجود ندارد.
در فصل چهارم که عنوان آن «کتاب شاهان، حماسهی پهلوانان» است و مولف در اینجا بر این باورست که این دو گانگی میتواند در قالب نوعی سنت داستانسرایی وجود داشته باشد، سنتی که باورهای مردم دربارهی شاهان را با باورهای پهلوانان به هم میآمیزد. در این فصل به تمایز این دو مقوله و روشنفکری پیرامون هر یک پرداخته میشود.
و فصل پنجم با عنوان «شاه و پهلوان» تا حدی ادامهی فصل گذشته است بر سازگاری مفهوم ایرانی «کتاب شاهان» با «حماسهی پهلوانان» تأکید میکند و تلفیق حکایات پادشاهان داستانهای پهلوانان، بخصوص رستم، در عهد ساسانیان و حتی قبل از آنان، در زمان اشکانیان، را به سنتی ملی تعبیر مینماید و در ارائهی این استدلال، جزئیات بیشتری را از اساطیر یونان باستان دربارهی رابطهی بین اریستئوس به عنوان پادشاه و هرکول به عنوان پهلوان اضافه مینماید.
«رستم، پاسدار حکومت» موضوع فصل ششم است در این فصل از رستم به عنوان پاسدار حکومت یاد میکند و در بررسی موضوع رستم او را جزئی جدایی ناپذیر از خود مفهوم پادشاهی میداند که به تنهایی فتنه را دور میکند و در دفاع از تاج و تخت موظف به حمایت از پادشاهست حتی اگر شاه، او را برسر جمعیت و در حضور همگان سرد و بی آبرو کرده باشد. همانطور که خود نیز بر تاج بخشیاش اذعان میدارد:
به درشد به خشماندر آمد به رخش
منم گفت شیر اوژن و تاج بخش
فصل هفتم «موضوع پدری پیشرس و نارس در داستان رستم و سهراب»است در این فصل مولف بعد از گزارشی به اجمال از داستان رستم و سهراب، به داوری مینشیند. و معتقدست که رستم فقط کاری را که مجبور به انجام آن بود، کرد زیرا هر چه باشد او مدافع تاج و تخت ایرانیست و باید پیوسته متناسب با عنوان خود، تاج بخش، عمل کند، اگر چه شایستگی لازم جهت شاهی را داراست.
هشتمین فصل («دیوسکوریسم» بین پدر و پسر، سرمشقی برای اقتدار در شاهنامه) است.
است. واژهی دیوسکوریسم از نام یونانی Dioskouroi به معنی «فرزندان آسمان» گرفته شده و به دو قلوهای ملکوتی گفته میشود که در اساطیر و آیین یونانی به کاستر و پلی دیوکس معروفند. او نوعی مکمل بودن را در رفتار دوقلوها مییابد؛ اگر یکی تمایل به ستیزه جویی و جنب و جوش دارد، دیگری منفعل و کم تحرک است و در این مبحث بر همین جنبهی پدر و پسر بحث شده است.
«بزم و رزم» به عنوان فصل پایانیست که مولف آنها را بهترین مناسبت برای شاعر و پهلوان بر میشمرد در شاهنامه معمولاً پهلوانان شخصیتهایی هستند، جنگجو که به دو کار علاقهی خاص دارند: بزم و رزم.
بزم قالبی است برای بازگو کردن داستان ماجراجوییهای رزم آوران یعنی جنگیدنشان، و این قالب بهترین مناسبت است برای بیان اقتدار شاهانه از طریق قابلیتهای پهلوانی و مهارتهای شاعرانه.
در سخن پایانی، مولف تلاش فردوسی را تلاش شاعرانهای بر میشمرد که یک بار دیگر و بطور کامل حماسهی پهلوانان را با کتاب شاهان در هم در آمیخته و وحدت هنرمندانة حاصل از این در آمیختن مدیون کهنترین سنتهای اساطیری است که بازگو میکنند چگونه یک پهلوان، فر پادشاه ولی نعمت خود را نجات داده است.
ادبیات تطبیقی و شعر کلاسیک فارسی/ الگادیوسن ترجمه فرهاد عطایی- تهران: نشر فرزان، 1380.
نوشتن کتاب «شاعر پهلوان» مباحثات بسیاری را بین پژوهشگران برانگیخت و نظریهی او مبنی بر استفادهی گستردهی فردوسی از منابع شفاهی «نقالی» در سرودن شاهنامه، وجود یک نظام فرمولی در سرایش این اثر و نیز موضوع تأثیر متقابل اسطوره و شعر بیشترین مباحثات و نقدها را موجب گشت و نویسندهی کتاب را بر آن داشت تا در مقالات متعدد به دفاع از نظریات خود و تشریح و توضیح آنها بپردازد. کتاب حاضر شامل هفت مقاله از این دست است که شماری از آنها در پاسخ منتقدان نوشته شده و در فصلنامههای تخصصی آمریکا به چاپ رسیده است.
یک هدف اصلی این مقالات را به هم پیوند میدهد و آن تلفیق شواهد تطبیقی و درونی در مطالعهی شعر کلاسیک فارسی با توجه خاص به شاهنامهی فردوسی است.
اثر حاضر در حقیقت ادامه و دنبالهی مباحث کتاب «شاعر و پهلوان در شاهنامه» است که در کتاب قبل اساس کار مؤلف بر روش تطبیقی بود و در کتاب حاضر با استفاده از روش شناسی تطبیقی و نیز شواهدی از اشعار فارسی. بخصوص شاهنامه، بحث را ادامه میدهد.
مقالة یکم با بیان مقدماتی دربارهی روش شناسی تطبیقی به تشریح صورت بندی این هدف اصلی میپردازد و مروری کلی بر مباحث اخیر پیرامون کاربردهای رهیافت تطبیقی در مطالعهی شاهنامه به دست میدهد.
مقالة دوم تأثیر صورت بندی کلاسیک آلبرت لرد را در شعر شفاهی در سرایندهی داستانها بر مطالعات جاری دربارهی شاهنامه بررسی میکند، مقالهی مذکور این پیشفرض را مورد نقد قرار میدهد که در هم آمیختن این دو استعاره متمایز توسط فردوسی کاری است که در واقع با سنت شعر شفاهی / نقالی همخوانی دارد و به شعر مکتوب محدود نیست.
مقالهی چهارم برخوردهای متفاوت با شواهد موجود در نسخههای منثور قدیمتر را بررسی میکند که با روایتهای بعدی در قالب شعر همخوانی دارد. این مقاله جای آنکه فرض را بر این بگذارد که نسخههای منثور، صرفاً منابع شعر فردوسی است، استدلال میکند که این روایات شعری از سنتهای هنری مستقلی نشأت میگیرد که وجود آنها را نمیتوان بر اساس روایات منثور این داستانها توجیه کرد.
فصل پنجم بازنگری تطبیقی لقب تاجبخش رستم است با توجه به مفاهیم پادشاهی در سنت هند و ایرانی بنابر تحلیل ژرژ دو مزیل. در این مقاله، استدلال شده است که این لقب بازتاب مضمونی داستانی است که از پشتیبان باقی مانده است و با نقش حساس رستم به عنوان پهلوانی که شاهان را به قدرت میرساند» تناسب دارد.
مقالات ششم و هفتم به دو «نوع ادبی فرعی» در درون نوع حماسی شاهنامه میپردازد. «نوع فرعی» مورد بحث در مقالة ششم رجزخوانی به صورت مدیحهی شعری در صیغة اول شخص در داستان نبرد رستم و اسفندیارست. در مقاله هفتم، نوع فرعی سوگواری زنان مطرح میشود که در داستان حماسی سوگواری تهمینه در مرگ سهراب جای گرفته است. مؤلف هدف اصلی خود را مطالعهی کلاسیک فارسی به خاطر شعر فارسی بیان میکند و برخلاف کسانی که میکوشند شعر فارسی را با رد کردن و حتی بیاعتبار کردن برخی رهیافتهای جدید مهار کنند، مؤلف بر این باور است که روشهای تطبیقی در واقع موجب ارتقای پژوهش در زمینهی شعر فارسی میشود.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 3 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 627 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 63 |
شاهنامه و شخصیت های شاهنامه
از پانزدهم آوریل تا پانزدهم مه سال 1874، گروهی از نقاشان جوان و مستقل فرانسوی: مونهMONET، رنوار((Renoir ، پیسارو(PISSARRO) ، سیسلی( Sisley) ، سزان((cezanne ، دگا(DEGA) ، گیومن(GiYoMeN) ، برت موریزو( (Bert ، که یک انجمن بی نام تشکیل داده بودند، در محلی سوای سالن رسمی، یعنی در استودیوی عکاسی نادارNadar نمایشگاهی برپا داشتند. نمایشگاه غوغایی به پا کرد و روزنامه نگاری به نام لورواLeroy پس از مشاهده ی تابلویی از مونه به نام «تأثیر، طلوع آفتاب» در مجله ای به طعنه نمایش دهندگان را تأثیر گرایان امپرسیونیست خواند.
این نام که توسط خود نقاشان پذیرفته گشت، بسیار متداول گشت و در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفت. اما، معنای این اصطلاح در ابهام باقی ماند.
امپرسیونیسم نظری منتقدان، جایگزین امپرسیونیسم خودروی ِ نقاشان شد و این اندیشه ی زنده به اصولی ثابت مبدل گشت. سپس واکنش های پی در پی بر علیه امپرسیونیسم سریعاً حدود و قلمروی آن را تثبیت کرد و مجال گسترش را از آن گرفت. بنابراین بازستاندن اقلیم واقعی آن و تشخیص حدود و حیطه ی این نهضت که بدعتی در دید و حساسیت نوین پدید آورد، بسیار مشکل است. امپرسیونیسم هنرمندان نامتشابه بسیاری را متحد کرد. هر یک از آنها آزادانه و بنابر نبوغ خویش، خود را از اصول متشکله ی امپرسیونیسم انباشتند و کمال بخشیدند. نقاشان امپرسیونیسم عموماً بین سال های 1830 تا 1841 متولد شدند: پیسارو – مسن ترین آنها – در 1830، مانه در 1832، دگا در 1834، سزان و سیسلی در 1839، مونه در 1840، رنوار بازیل ، گیومن و برت موریزو به سال 1841. این بدعت گذاران جوان در حدود سال 1860 از نقاط مختلف به پاریس آمدند و گردهم جمع شدند. پیسارو، سزان، گیومن، در آکادمی سویس و مونه، رنوار، بازیل و سیسلی در آتلیه ی گلیر یکدیگر را ملاقات کردند اما در نهایت، آنان به جنگل فونتن بلو روی آوردند و در آنجا با شیوه ی ناتورالیستی مکتب بار بیزون به نقاشی پرداختند.
از آنجا به حوالی مصب رودسن و سواحل دریای مانش که بین سال های 1860 تا 1870 مهد امپرسیونیسم گردید، کوچ کردند. در آن فضای مملو از آب و روشنایی بود که مونه در مجاورت بودین (1898-1824) و ژونکن (1891-1819) شیوه ای را در نقاشی ارایه داد که بسیار سیال، اثیری و رنگ آگین بود. پبسارو و سیسلی همچنان باکوروCorotصمیمی ماندند. سزان و دگا، یکی زیر نفوذ رومانتی سیسم و دیگری تحت استیلای کلاسی سیسم، هنوز سهمی در مرحله ی ابتدای امپرسیونیسم نداشتند. مانه به علت نوگرایی موضوعات در سال 1863پرچمدار مکتب نویی شد که پیشروان آن در کافه ی گره بوا یکدیگر را ملاقات می کردند. در سال 1869، مونه و رنوار که فیگورها و کمپوزیسیون های هوای آزادشان ملهم از کوربه Courbet بود، در بوژیوال (دهکده ی کوچک کنارسن) بارانداز خوش منظره ی گره نور را نقاشی می کردند. در آنجا همه چیز از قایق ها تا لباس های رنگین پرزرق و برق در آمیزشی بیقرار بود و از میان شاخ و برگ ها هزاران بازتاب اشعه ی خورشید در سطح مواج رودخانه می شکست. کوشش برای القای تحرک و سرور این چشم انداز که پیوسته آنها را برمی انگیخت، موجب کشف بـِلا اراده ای اصول تکنیکی ی امپرسیونیسم شد: تقسیم سایه ها و درخشش ناثابت لکه های رنگ، دید جدیدی به وجود آورد که نه از یک تئوری، بلکه از مشاهده ی بی درنگ انعکاس نورخورشید در کناره های رود سن ناشی می شد. بلاشک سبک این نقاشان، هنوز به وحدت نرسیده بود و تا سال 1873 شیوه ی کاملاً آگاهانه یی نبود، ولی تازگی ی این کارهای اولیه را هرگز نباید نادیده انگاشت. جنگ بین فرانسه و آلمان در سال 1870، این گروه را درست هنگامی که تجربیاتشان در شرف شکل گرفتن بود، پراکنده ساخت. مانه، رنوار، دگا و بازیل به جنگ احضار شدند. بازیل در جنگ «بون لا رولاند» کشته شد. مونه، پیسارو و سیسلی به لندن پناه بردند و در آنجا توسط دوبینی به «دوران روئل» - فروشنده ی تابلو - که بعدها مدافع اصلی آنها شد، معرفی گشتند. کشف ترنر و کنستبل ، تکامل تکنیکی آنها را تسریع کرد. در سال 1872، مونه در آرژانتوی، نزدیک پاریس، و پیسارو در پونتواز به شیوه ی جدیدی از منظره سازی در هوای آزاد پرداختند. کار مونه که در مقیاسی وسیع و جهانی، شیفته ی جادوی آب و صُـوَر فریبنده ی نور بود، رنوار، سیسلی و مانه را مجذوب خود کرد. کار پیسارو ناشی از کیفیتی زمینی و روستایی، با تأکید بیشتری در ارزش های ساختی، در سزان و گیومن اثر گذاشت. به سال 1873، با تغییر روش مانه، سزان و تا حدودی دگا و تمایل آنها به رنگ های روشن، سبک امپرسیونیسم گسترش یافت و مفهوم کلی تری پیدا کرد. ضربات کوچک قلم که تا به حال برای ارائه ی انعکاس ها در آب استفاده می گردید، اکنون در درختان، خانه ها، آسمان، تپه ها و تمام عناصر منظره، به کار گرفته شد
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 28 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 32 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 39 |
تحقیق در مورد ایران باستان
داستانهای ملی ایران که در شاهنامه وحماسه های دیگر می بینیم چنانکه گذشت مسائلی ابداعی و ابتکاری نیست بلکه اغلب و نزدیک به تمام آنها را مبادی تاریخی است که با گذشت روزگار عناصرتداستانی مختلفی بر آنها افزوده شده و آنها را بصورتهایی که می بینیم درآورده است.
مورخان جدید که در تاریخ ایران پیش از اسلام مطالعه می کنند همواره درتحقیق تاریخ ایران از سلسله سلاطین ما در آغاز می کنند وآنجه را که در شاهنامه در باب پیشدادیان و کیان می یابیم از مقوله خرافات می شمرند. به عقیده من این حکم نتیجه عدم استقصاء و تحقیق است و هیچ داستان ملی و عام که از آغاز مورود قبول همگان شود و از روزگاران بسیار قدیم آثاری از آن بیابیم ممکن نیست بی اصل و اختراعی باشد. از اینروی به صرف اینکه از هوشنگ وجمشید و کیقباد و کاوس و کیخسرو وکتیبه ی بر صخره های جبال نمانده یا اثری از پرتوهای خاک بدست نیامده نمی توان وجود ایشان را یکباره انکار کرد و دروغ و بی اساس شمرد.
بنابراین باید تعصب و انکار را در باب یکسو نهاد و با دقت و تحقیقی بیشتر به کار پرداخت.
بنابر آنچه خواهیم دید بسیاری از رجال داستانی و اساطیری حماسه های ملی ما اصلاً و اساساً وجودهای تاریخی و حقیقی بوده اند که از بعضی ایشان در روایات ملی و مذهبی هندوان نیز آثاری می یابیم و وجود همه آنان بیاری قدیمی ترین قطعه اوستا ثابت و محقق میشود.
در گاتاها که بنابر تحقیقات مشاهر خاور شناسان منسوب به شخص زردشت و بالنتیجه قدیمی ترین قطعات اوستا نام گشتاسب و چند تن دیگر از معاصران او را می یابیم و همچینن در بعضی از پشتهای قدیم که متعلق به حدود قرن نهم و دهم پیش از میلاد است اسامی بسیاری از رجال داستانی( پیشدادیان و کیان) دیده می شود و از این طریق مسلم می گرددد که داستان این مردان اصلی قدیمی تر از آنچه می پنداشتیم دارد. در وجود گشتاسب و درباریان و اطرافیان او که از ایشان درگاتاها سخن رفته است هیچگونه تردیدی جایز نیست و جون وجود او برای ما مسلم شود وجود نیاکان وی که مانند او عنوان کی(کوی یا کو در اوستا) دارند و اسامی همه آنها در یشتهای کهن مانند فروردین یشت و آبان یشت و یشتهای قدیم دیگر آمده است تا درجه یی محقق می گردد اتفاقاً از بعض سلاطین کیان که شهرت و قدرت بسیار داشتند مانند کاوس در ادبیات سانسکریت نیز یاد شده است و بهر حال وجود تاریخی زیاد که هنگام تحقیق در باب سلسله کیان بدانها برخواهیم حخورد وجود تاریخی سلسه کیان را ثابت می کند. از سلسله پیشدادی خاصه بعضی از رجال آن مانند جمشید و پدرش ویونگهان و فریدون و پدرش اثو به ( اثفیان) چنانگه خواهیم دید در« ودا» سخن رفته است و از اینروی محقق می شود که این مردان از رچال مشترک دو قوم هندی و ایرانی بوده اند وناگزیر روزی که هردوان بصوسرت قبیله یی واحد در نقطه یی از نقاط آسیای مرکزی می زیستند برایشان سلطنت می کرده و خدماتی بزرگ انجام داده اند چنانکه خاطره بزرگیها و مردانگی ها و خدمات مختلف ایشان دیرگاهی د راذهان هر دو قوم باقی ماند و هر یک از ایشان را مختص خود پنداشته و زندگی آنان را با اساطیر و افسانه های مذهبی و ملی خود در آمیخته اند.
برخی از اسامی پهلوانان دیگ مانند قان و بیژن و گیوو و گودرز و فردووپلاشان و امثال ایشان را در میان بزرگان و رجال عهده اشکانی می توان دید و چنانکه ثابت خمام کرد این مردان اغلب از رجال و ملوک الطوایف اشکانیانند که هر یک به نوعی در داستانهای ملی ما راه جسته و بعهد معینی انتساب یافته اند.
چنانکه خواهیم دید اصل و اساس تاریخی افسانه دیوان و توران و تورانیان نیز هر یک بصورت خاصی درتاریخ ملی ایران ثابت و محقق است منتهی عناصر داستانی بسیاری بر آنها افزود ه شده و بصورت فعلی درآمده است.
همچنانکه اصل تاریخی حماسه های ملی لازم و وضرری است راه یافتن مطالب داستانی نیز در آنها حتمی است زیرا چنانکه میدانیم حفظ روایات حماسی که همواره قدیمی ترین روایات تاریخی یک فوم است، در روزگاران نخستین تمدن هر قوم، از طریق نقل صور ت نمی گرفت و میان وجود یافتن و مدون شدن آنها قرنها فاصله بود.
با اطلاع بر این مقدمات و برای آنکه اصل و اساس روایات حماسی و داستانهای ملی ما و آنچه که میسر است روشن گردد و محقق شود که ذ هن ایرانیان قرن چهارم و پنجم در خلق این داستانها اثری نداشته من در این گفتار به دشوارترین بحقث خود می پردازم و ریشه داستان شاهان و پهلوانان رااز قدیمی ترین ایام تمدن ایرانی جست و جو می کنم و همچنین در تحقیق اسامی شاهان و پهلوانان از لحاظ فقه اللغه تا آنجا که بضاعت مزجات من رخصت می دهد می کوشم.
مطالب این گفتار در سه فصل دیگر خواهد شد: 1 – شاهان 2- پهلوانان 3- دشمنان ایران( دیوان، تورانیان، رومیان و تازیان)
داستان بیژن و منیژه نخستین و یاا جزو نخستین طبع آزمایی فردوسی برای ورود به روند طولانی و پر مرارت رنج سی ساله سرایش شاهنامه بوده است. این نظریه اکنون دیگر یک مدعا نیست که نیاز به اثبات داشته باشد بل ک اصلی است که هم برمبنای قرائن داخلی داستان] ساختار، زبان، منطق قکری و موضوعی نسبت به آنها با کل شاهنامه[ و هم برپایه مستنداتی بیرون از منظومه فردوسی دیری است به اثبات رسیده است. طرح یک نکته مهم اما در همین آغاز درباره بیژن و منیژه ضروری است و آن این است که داستان رزم بیژن گیو با گرازان و عاشق شدن او به منیژه دختر افراسیاب و باقی قضایا نیز مانند برخی دیگر از داستانهای شاهنامه و از جمله مشهورترین آنها یعنی رستم و سهراب و رستم و اسفندیار، اگرچه به لحاظ موضوع کلی در بخش حماسی شاهنامه جای می گیرند لیکن ساخت درومی و مناسبات فکری حاکم بر تار و پود حوادث آنها بگونه ای است که با ساختار هدفمند تقابل میان دو بن کهنه خیر و شر( ایران و توران) که به تقریب از نیمه پادشاهی فریدون آغاز می شود و با ناپدید شدن کیخسرو در بوران وبرف به پایان مقدر خود می رسد تناسبی ندارد. به نظر می رسد بن مایه های اساسی این بخش از شاهنامه که با اندکی تسامح به فصل حماسی مشهور شده است در اعصار ماقبل تاریخ به تدریج تضیج یافته و از مؤثرهای آئینی و اجتماعی دوران پرفراز و نشیب حکومت هخامنشیان و اشکانیان تأثیر پذیرفته و سپس بخشهایی از آن و بویژه بن مایه روایات شاهان در عهد ساسانیان بر مبای اوستا و مصالح سیاسی زمان با حذف و اضافه گردآوری و تدوین شده و همراه با انبوه اخبار شفاهی و کتبی دیگر به زمان فردوسی رسیده، واجد مفهومی معین است که این سه داستان هرکدام به دلایلی نمی توانند در این طرح کلی جای داشته باشد به لحاظ سبکی و فن نیز داستانهایی مانند بیژن و منیژه، رستم و سهراب و رستم و اسفندیار که دارای زیر ساختهای فکر و داستانی مستقلی هستند نمی توانند با طرح کلی تضاد میان دو اردوگاه ایرانیان و تورانیان ک تجسم حماسی هدفمند از دوران گمیزشن ( آمیختگی) در چرخه هزاره های کهن آفرینش درباور و زروانی و مزدانی است همآهنگ و یگانه شوند. در حقیقت عنصر اساسی مشترک در زیر ساخت هر سه این داستانها اجد انگیزه های خودجوش و درونی است که از تضاد حاکم بر نبرد موضعی موجود در آنها حادث می شود.