دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 156 |
انگاره اولیه
اعتماد کردن به ذهن و دانستن این که همه شایستۀ رسیدن به خوشبختی هستند. جوهر عزت نفس است.
قدرت این باور و این اطمینان به خویشتن در این حقیقت نهفته است که این چیزی بیش از یک داوری یا یک احساس است. این یک انگیزه دهنده است، الهام بخش رفتار است.
اما به سهم خود مستقیماً تحت تاثیر عمل ماست. سبب در هر دو سمت جاری است. چرخۀ بازخوردی پیوسته ای میان اعمال ما در دنیا و عزت نفس مان وجود دارد. میزان عزت نفس ما روی عمل و رفتارمان تاثیر می گذارد و طرز عملمان عزت نفس ما را تحت تاثیر قرار می دهد.
اعتماد کردن به ذهن و دانستن این که هر کسـی شایسته و
زییبندۀ خوشبختی است جوهر و عصارۀ عزت نفس است
اگر به ذهن و به قضاوتم اطمینان کنم، بیشتر در قالب یک موجود اندیشمند فرو رفته ام. وقتی به توانایی خود به اندیشیدن را صحه گذاشتم، وقتی آگاهی مناسب را به فعالیتهایم راه دادم ؛ زندگی بهتری پیدا می کنم. این اعتماد من به ذهنم را افزایش می دهد . اگر به ذهنم اعتماد نکنم، به احتمال بیشتری رفتار انفعالی پیدا می کنم، از آگاهی بیشتر از آنکه به آن نیاز دارم برخوردار می گردم و از پایداریم در برابر مشکلات زندگی کاسته می شود. وقتی اعمال من به نتایجی دردناک منتهی می شوند خود را محق احساس می کنم تا به ذهنم اعتماد نکنم.
با عزت نفس زیاد با احتمال بیشتری در برابر مشکلات می ایستم، اما شرایط کمی عزت نفس احتمال این که تسلیم شوم و یا از همه توان خود استفاده نکنم بیشتر می شود. با توجه به بررسیهای به عمل آمده اشخاصی که از عزت نفس بیشتر برخوردارند در مقایسه با اشخاص فاقد عزت نفس در برابر شداید زندگی و مشکلات مقاومت می کنند. هر کس مقاومت و مداومت داشته باشد، امکان موفقیتش بیشتر می شود. اگر استقامت کنم و پایداری نشان دهم، این احتمال وجود دارد که بیش از آن که شکست بخورم موفقی شوم. در غیر اینصورت امکان شکست خوردن از امکان موفق شدن فراتر می رود. در هر دو مورد برداشتی که از خود دارم تقویت می شود.
اگر به خود احترام بگذارم و بخواهم دیگران نیز با من رفتار محترمانه داشته باشند، علایمی از خود مخابره می کنم و به طرزی رفتار می کنم که احتمال واکنش مثبت و بجای دیگران را افزایش می دهم. وقتی این اتفاق می افتد، تقویت می شوم و باورهایم افزایش می یابد. اگر برای خودم احترامی قایل نباشم و در نتیجه بی احترامی را بپذیرم، اگر بد رفتاری و سلطه جویی و بدزبانی دیگران را قبول کنم و آن را امری طبیعی بپندارم؛ بی آن که متوجه باشم این را منتقل می سازم و در نتیجه بعضی ها با من به همان شکل رفتار می کنند. وقتی این اتفاق می افتد و من تسلیم آن می شوم، احترام به خود در من تضعیف می شود و از آنچه هست پایین تر می آید.
ارزش عزت نفس صرفاً در این نیست که به ما امکان می دهد احساس بهتری داشته باشیم، بلکه به ما فرصتی می دهد تا بهتر زندگی کنیم. به ما امکان می دهد با چالشهای زندگی بهتر روبرو شویم و از فرصتهای مطلوب بهره برداری بیشتری بکنیم.
تاثیر عزت نفس: ملاحظات کلی
میزان عزت نفس ما روی تمام جنبه های وجودی ما اثر می گذارد: طرز کارمان در کارگاه برخوردمان با مردم، اندازه پیشرفت و ترقی، میزان موفقیت ونیز در قلمرو شخصی این که ممکن است دل به چگونه شخصی ببندیم، چگونه با همسرمان ارتباط برقرار کنیم، چگونه با فرزندان و دوستانمان رفتار کنیم و به چه سطحی اط سعادت و خوشبختی خواهیم رسید.
همبستگی مثبتی میان عزت نفس سالم و بسیاری از ویژگیهای دیگری که روی موقعیت و خوشبختی ما تاثیر دارد، وجود دارد. عزت نفس سالم با رفتار عقلانی، واقع گرایی، فراست، خلاقیت، استقلال، انعطاف پذیری، توانایی قبول تغییر، تمایل به اذعان اشتباهات و اطلاح آن ها، خیرخواهی و همکاری و تعاون، در ارتباط مستقیم است. اما عزت نفس کم با رفتار غیر عقلایی، بی توجهی به واقعیتها، نداشتن انعطاف، ترس از چیزهای بدیع و نا آشنا، سازگاری بیش از اندازه، یا رفتار به شدت کنترل کننده و ترس از دشمنی با دیگران رابطه دارد. در ادامه مطلب منطق این همبستگی را بررسی می کنیم. کاربرد عزت نفس برای بقاء سازگاری و موفقیت شخص کاملاً مسلم است. عزت نفس حامی زندگی و متعالی کننده آن است.
عزت نفس زیاد وسیله ای در خدمت دستیابی به هدف است. رسیدن به هدف نیز از سوی دیگر به میزان عزت نفس می افزاید. فقدان عزت نفس به ایمنی آنچه آشنا و تغییر نکردنی است بستگی دارد. و اگر به آنچه آشنا و دیرینه است دل ببندیم و از چیزهای نو و بدیع اجتناب کنیم، بر کمی عزت نفس خود می افزاییم.
هر چه عزت نفس ما محکم تر و بیشتر باشد برای برخورد با مشکلاتی که در زندگی خصوصی و در کار و شغلمان بروز می کند آمادگی بیشتری داریم. سریعتر می توانیم در پی هر شکست و سقوط روی پایمان بایستیم، و نیروی بیشتری برای از نو شروع کردن داریم. (شمار قابل ملاحظه ای از کارفرمایان موفق در گذشتۀ خود، یکی، دوورشکستگی یا شکست را تجربه کرده اند اما این شکست توقف آن ها را موجب نشده است).
هر چه عزت نفس ما بیشتر باشد بلند پرواز می شویم که این لزوماً به شغل و حرفه محدود نمی شود بلکه زمینه های احساسی، ذهنی، خلاقیت و معنویت را نیز در بر می گیرد، هر چه عزت نفس ما کمتر باشد میل و امید و آرزویمان نقصان می گیرد و احتمال موفقیتمان کاهش می یابد. هر دو جهت، خود تقویت کننده است.
هر چه عزت نفس ما بیشتر باشد میل ابراز وجود بیشتر می شود و غنای درونمان را بیشتر به نمایش می گذارد و هر چه عزت نفس مان کمتر باشد میل بیشتری به اثبات خود داریم.
156 صفحه فایل Word
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 112 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 125 |
چکیده
با توجه به نتیجه بررسی های انجام شده خلاقیت و استعدادهای خلاقه نهفته در کودک و نوجوان قابل رشد وتوسعه است و این کیفیت مستلزم تلاش و کوشش همه جانبه در ابعاد گوناگون کودک و نوجوان به ویژه عزت نفس می باشد.
موضوع پژوهش حاضر بررسی رابطه خلاقیت و عزت نفس درنوجوانان دختر و پسر و تاثیر جنسیت بر متغیرهای عزت نفس و خلاقیت است که با استفاده از شیوه نمونه گیری در دسترس صورت پذیرفته است از این رو تعداد 60 نفر از دانش آموزان دختر و پسر که در مقطع راهنمایی مدارس واقع در منطقه 11 آموزش و پرورش تحصیل می کردند انتخاب شدند و آزمونهای عزت نفس کوپراسمیت و خلاقیت عابدی بر روی آزمودنیها اجرا گردید. نتایج نشان می دهد.
که خلاقیت دربین دختر وپسر تفاوتی ندارد وهمچنین عزت نفس در دختر وپسر تفاوتی ندارد ورابطه مثبتی بین خلاقیت وعزت نفس وجود دارد.
مقدمه
بنا به اعتقاد بسیاری از متخصصان عزت نفس را می توان ازجمله علل مشکلات رفتاری شایع در میان کودکان و نوجوانان سراسر جهان دانست.
بهترین راه برای بیشتر کردن انگیزش افراد اینست که عزت نفس آنها را افزایش دهیم.معلمان، کارفرمایان و مربیان همواره می گویند که راه بهترین راه برای با انگیزش کردن دانش آموزان ، کارکنان و ورزشکاران بالا بردن عزت نفس آنهاست.
بالا بردن عزت نفس اقدام پسندیده ای است و احمقانه است اگر کسی با اینکار مخالفت کند . امّا مسئله تقویت کردن عزت نفس نوعی مداخله انگیزشی است که «تقریباً هیچ یافته ای وجود ندارد که نشان دهد عزت نفس اصلاً چیزی را به وجود می آورد بلکه عزت نفس توسط مجموعه ی موفقیتها و شکستها به وجود می آید...آنچه باید بهبود یابد عزت نفس نیست بلکه مهارتهای ما برای برخورد با دنیاست(سلیکمن ، نقل شده در آزار،1994).
در همین رابطه دو پژوهشگر نتیجه گرفتند که عزت نفس «عمدتاً حاصل موفقیتها و شکستهای مربوط به پیشرفت است که تأثیری مهمی بر پیشرفت بعدی ندارد ،(هلمک و ون آکن، 1995) .پس نکته مهم در این دو نقل قول جهت علیتی بین عزت نفس و پیشرفت /خلاقیت است.(ریو/سید محمدی،1382).
افزایش عزت نفس موجب افزایش پیشرفت نمی شود بلکه افزایش پیشرفت موجب می شود که عزت نفس بیشتر می شود و از آنجائیکه بسیاری از افراد خلاق به دلیل بی بهره بودن از اعتماد به نفس کافی قادر به ابراز تفکرات نو و ابداعات تازه خویش نیستند و برخی از با استعدادترین و سرآمدترین دانش آموزان خود را با دیدی کاملاً منفی ارزیابی کرده بودند و نمی توانند تخیلات خود را به زبان آورند؛ هدف ما در این پژوهش بررسی رابطه عزت نفس[1] و خلاقیت در دانش آموزان دختر و پسر است و بررسی راهکارهایی است تا با افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان با هوش زمینه های خلاقیت رادر آنها به وجود آوریم.
بیان مساله :
محققین معتقدند همه انسانها در کودکی از استعداد خلاق برخوردارند ولیکن فقدان محیط مناسب وبی توجهی و عدم تقویت این توانایی مانع ظهور آن می گردد. برای هر جامعه ای وجود افراد خلاق ضروری است زیرا جوامع در دوره انتقال و تغییر نیاز مبرمی به راههای خلاق برای مسائل حاد وآینده خود دارند( حسینی، 1376) . بررسی هدفهای آموزش و پرورش در سطح جهان و ایران نشانگر آنست که برای مقابله مناسب با مسائل فردی و اجتماعی پیچیده نیاز به پرورش افرادی داریم که با اتکاء به نیروی اراده و تعقل خود منطقی و خلاق بیاندیشد( همان منبع).
با نگاهی به تاریخ گذشته در می یابیم که جهان ما به دست افراد معدودی که در تفکر خود جهشهای خلاقی داشته اند تغییرات بنیادی پیدا کرده است . کالیله، داروین و اینشتین در درک دنیایی که در آن زندگی می کنیم نقش بسیار ارزنده ای ایفا کرده اند اختراعات نیز نشانگر همین نکته اند. ماشین بخار، تلفن ، کامپیوتر و هزاران اختراع دیگر که وجود آنها برای ما عادی شده است بدست کسانی طراحی و ساخته شده اند که ما آنها را خلاق می نامیم. در عالم هنر نیز طی قرنها کتابها، شعرها، تابلوهای نقاشی ، مجسمه ها و ... که جهان ما را غنی کرده اند بوسیله افراد خلاق به وجود آمده اند (شکلتون و فلچر، ترجمه کریمی و جمهری،1371).
در گستره موضوع خلاقیت مسئله کشف وشناسایی افراد خلاق و عوامل موثر بر خلاقیت از ماهیت ویژه ای برخوردار است زیرا شناخت زود هنگام این افراد آموزش و پروش درست وبه موقع استعدادهای آنان می تواند بزرگترین قدم در راه پیشرفت کشور باشد تاکنون به منظور شناسایی افراد خلاق تلاش های بسیاری صورت گرفته است .رویکرد روانسنجی در ابتدا کوشش کرد با استفاده از شیوه های شبیه به شیوه های سنجش هوش به اندازه گیری خلاقیت می پردازد ولی آزمونهای هوش نتوانستند افراد توانا در تفکر واگرا یعنی افراد چیره دست در ارائه اندیشه های نو و ابتکاری را شناسایی کند. لذا مطالعات بعدی در دو جهت متفاوت پی ریزی شد گروهی از محققین به شناسایی عوامل موثر بر خلاقیت پرداختند و گروهی دیگر به تهیه آزمونهای خاصی برای سنجش خلاقیت. در این مطالعات فرض اساسی این بود که در خلاقیت توانایی ذهنی ویژه ای دخالت دارند بنابراین اکثر آزمونهای ساخته شده به سنجش توانائیهای می پرداختند که در تفکر خلاق اهمیت دارند . یافته های این محققین اولین قدم درجهت مطالعه تجربی خلاقیت بود .( افروز،1372).
از آنجائیکه بسیاری از افراد خلاق و مبتکر به دلیل بی بهره بودن از اعتماد به نفس کافی قادر به ابراز تفکرات نو و ابداعات تازه خویش نیستند و نمی توانند تخیلات خود را بر زبان آورن، برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی ، قدرت تصمیم گیری و ابتکار ، خلاقیت و سلامت فکر و بهداشت روانی ارتباط مستقیمی با میزان عزت نفس و احساس خود ارزشمندی فرد دارد. امروزه دردرمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری کودکان و نوجوانان مانند کم رویی و گوشه گیری ، ناسازگاری و پرخاشگری ، تنبلی و کندروی به عنوان اولین گام به ارزیابی و پرورش احساس عزت نفس ،تقویت اعتقاد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی آنان می پردازد. برای اینکه کودکان و نوجوانان بتوانند از حداکثر توانمندیهای بالقوه خود برخوردار شوند می بایست از نگرش مثبت نسبت به خود در محیط اطراف و انگیزه های قوی برای تلاش و کوشش بهره مند شوند بی شک نوجوانانی که دارای عزت نفس قابل توجهی هستند نسبت به همسالان خود در شرایط مشابه پیشرفت تحصیلی و کارایی بیشتری از خود نشان می دهند. همچنین از بارزترین ویژگیهای صاحبان «تفکر واگرا » و افراد خلاق «داشتن اعتماد به نفس» و «عزت نفس» بسیار بالاست لذا پرورش عزت نفس در کودکان و نوجوانان از مهمترین وظایف اولیاء و مربیان می باشد که در این ارتباط بیشترین نقش بر عهده الگوهای رفتاری است (افروز،1377).
تعادل در عزت نفس در صورتیکه سایر شرایط موجود باشد باعث می شود که فرد به فعل درآوردن استعدادهای بالقوه خود از آن جمله خلاقیت باشد. زماینکه درجه اعتماد و پذیرش خود در او کاهش یابد یاس و نومیدی ناشی از آن در جریان به فعالیت رسیدن قوای خلاقه اختلال و آشفتگی ایجاد می کند یکی از معضلات جامعه ما اینست که افراد خلاق و متبکر به دلیل بی بهره بودن از اعتماد به نفس کافی به ابراز تفکرات نو ابداعات تازه خویش اعتراض کنند در حالیکه افراد خلاق و نوآور در پی جلب توجه این و آن نیستند و اتفاقاً در بسیاری از مواقع در مورد استهزای عمل دیگران هم قرار می گیرند از میان مجموعه ویژگیهای افراد خلاق به دو صفت می توان برخورد کرد که تمام محققان و کارشناسان که سالها در این زمینه کار کرده اند به خصوص کیلفورد و دیگران بر آنها تأکید داشتند یکی برخورداری از قوه تخیل قوی در دوران کودکی و دیگری داشتن اعتماد به نفس قوی در نوجوانی و جوانی .سپس هرگاه بتوانیم این دوصفت را در کودکان و نوجوانان با هوش خود بپردازیم زمینه خلاقیت در آنان به وجود می آید (افروز،1371).
برخی از مطالعات نشان داده اند که چون عزت نفس بالا در برخی از ویژگیهای رفتاری و همچنین با رضامندی شخص و فعالیت کارآمد همراه است برای انسان مهم می باشد و چون که افراد با عزت نفس پائین اغلب در تعاملات اجتماعی خجالتی و نسبت به طردشدن آسیب پذیرند اکثر متخصصین بالینی عزت نفس مثبت را از اعمال اساسی در سازگاری اجتماعی – عاطفی فرد می دانند و معتقدند که احساس بی ارزشی عمیق ریشه بسیاری از نابهنجاریهای روانی است که در بین افراد انسان دیده می شود (شاملو،1369).
از آنجائیکه از بارزترین ویژگیهای صاحبان «تفکر واگرا» و « افراد خلاق » داشتن اعتماد به نفس و عزت نفس بسیار بالاست و از آنجائیکه بسیاری از افراد خلاق و متکبر به دلیل بی بهره بودن از اعتماد به نفس کافی قادر به ابراز تفکرات نو و ابداعات تازه خویش نیستند در این پژوهش تلاش در جهت پاسخ به این سوال است که آیا بین عزت نفس و خلاقیت در میان دانش آموزان دخترو پسر تفاوت معناداری وجود دارد؟
اهمیت پژوهش
یکی از ارزشمندترین راههای استفاده از خلاقیت بکار بردن آن برای بهبود روبط است. زیرا انسانها در سطوحی بیشمار و گوناگون در برابر پذیرش امواج طیف یکدیگر ، به ویژه نسبت به انگاره ها و قالبهای فکری که درباره یکدیگر در سر دارند حساس و پذیرا هستند. در واقع همین اندیشه ها و گرایشهای نهفته است که رفتار موفق یا ناموفق ما را می سازد.
در رابطه عزت نفس با خلاقیت نیز مانند هر چیز دیگر، دقیقاً همان چیزی را به دست می آوریم که به آن اعتقاد داریم و باور ماست ، مگر اینکه ازژرف ترین سطح وجودمان رابطه ای درست ودلخواه را بطلبیم.( گواین ،ترجمه خوشدل،1381).
مردمانی که با آنها در رابطه ایم همواره چون آینه بازتاب اعتقادات خود ما هستند و ما نیز چون آینه بازتاب باورهای آنها هستیم پس می توان روابط را از قدرتمندترین ابزار رشد و کمال خود دانست.
اگر صادقانه به روابط خود بنگریم می توانیم دریابیم که چگونه روابطی آفریده ایم .برای استفاده از رابطه ی عزت نفس با خلاقیت به منظور حفظ و بهبود سلامت و تناسب اندام و زیبایی جسمانی راههای بسیاری وجود دارد و تندرستی و جاذبه ما مانند هر چیز دیگر زاییده ی گرایشهای ذهنی ماست پس عوض کردن باروها و تغییر اعتقادات یا شیوه همنوایی که با خویشتن و جهان داریم می تواند اثرات جسمانی ژرف و شگرف پدید آورد(گواین، ترجمه خوشدل،1381).
هدف پژوهش
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه عزت نفس و خلاقیت بین دانش آموزان دختر و پسر و تاثیر جنسیت بر متغیرهای عزت نفس و خلاقیت می باشد.
فرضیه پژوهش
1- بین خلاقیت و عزت نفس دانش آموزان دختر و پسر رابطه وجود دارد.
2- خلاقیت در دانش آموزان دختر و پسر متفاوت است.
3- عزت نفس در دانش آموزان دختر و پسر متفاوت است.
تعاریف نظری و عملیاتی اصطلاحات
تعریف نظری خلاقیت: خلاقیت را می توان با اشاره به تعدادی توانایی ذهنی که منجر به تولید آثار خلاق می شود توصیف کرد. مهمترین این ویژگیها واگراست تفکر واگرا منجر به حل مساله می شود.گیلفورد[2](1962، 1959، 1950) خلاقیت را نوعی توانایی فکری دانسته و تفکر خلاق را منجر به خلاقیت می شود یکی از انواع واگرا می داند ولی معتقد است که در این نوع تفکر اطلاعات بصورتیکه ارتباطی با مطلب گذشته داشته باشند شناخته شد محصولی جدید ایجاد می کنند.
تعریف عملیاتی خلاقیت:نمره ای که فرد در آزمون خلاقیت عابدی کسب می کند.
تعریف نظری عزت نفس: تعریف نظری عزت نفس عبارتست از ارزیابی مدام شخصی نسبت به ارزشمندی خویشتن خود ، این صفت حالت عمومی دارد و محدود و زودگذر نیست.
تعریف عملیاتی عزت نفس: در این پژوهش منظور از عزت نفس نمره ایست که هر فرد از پرسشنامه کوپراسمیت می گیرد به عنوان عزت نفس کلی فرد محسوب شده و نمره ای بین 0 تا 50 را در برمی گیرد(شاملو،1369).
تعریف عزت نفس:
عزت نفس از جمله مفاهیمی است که در چند دده اخیر مورد توجه پژوهشگران روانشناسی و علوم تربیتی قرار گرفته است در تبیین اهمیت عزت نفس برخی صاحبنظران از آن به عنوان نکته ای کلیدی که می تواند جوانب مختلف زندگی افراد را تحت تاثیر قرار دهد یاد می کنند.اهمیت این مطلب همواره از سوی افرادی که با کودکان کار می کنند تائید شده است ، به سختی می توان از نزدیک با کودکان در تماس بود و درعین حال به مهمترین احساسات آنها در مورد خودشان به عنوان یک فرد توجه نکرد(پوپ ،مک هیل، کریهد ترجمه تجلی،1374).
انسان هنگام تفکر در مورد احترام به خود کودکان براحتی سردرگم می شود. به دلیل اینکه دو واژه احترام به خود و خودپنداره[3] اغلب به جای هم مورد استفاده قرار می گیرند و زمان مورد استفاده در این زمینه را مبهم می سازد(همان منبع).
عزت نفس را باید از خود پنداره متمایز ساخت منظور از خودپنداره مجموعه صفات ،توانائیها، نگرشها و ارزشهایی است که فرد باور دارد او را توصیف می کند( برک ترجمه سیدمحمدی،1383).
به عبارت دیگر خودپنداره مجموعه ای از مفاهیمی است که فرد برای توصیف خویش از آن استفاده می کند. کودک می تواند خود را به عنوان بازیگرخوب بیسبال ،دوست جو، علاقمند به داستانهای علمی دانش آموزی متوسط در نظر بگیرد که این مورد از جمله اجزاء خودپنداره وی به شمار می رود( پوپ،مک هیل،کریهدترجمه تجلی: 1374).
در واقع عزت نفس جنبه ای از خودپنداره است که در اوایل کودکی نمایان می شود (برک/ سیدمحمدی،1383).و از احساسات کودک در مورد ابعاد وجودش ناشی می شود(پوپ ،مک هیل ،کریهدترجمه تجلی،1374).
عزت نفس نتیجه نهایی کارکرد سازکارانه و ثمربخش خود است عزت نفس درست مثل خوشحالی است به اینصورت که وقتی سعی می کنید خوشحال باشید افراطی عمل نمی کنید بلکه خوشحالی پیامد جانبی خشنودیها، پیروزیها وروابط مثبت زندگی است به همین نحو عزت نفس پیامد جانبی رسیدن به آرزوها و آمال شخصی و تبعیت ازهنجارهایی است که فرهنگ آنها را تعیین کرده است (ریو،ترجمه سید محمدی،1382 ).
تعریف ماسن و همکاران از عزت نفس (ترجمه یاسایی،1372) چنین است :
همچنانکه کودکان از خود درکی پیدا می کنند وهویت خود را در می یابند تدریجاً برای خصوصیات خود ارزش مثبت یا منفی قائل می شوند.مجموعه این ارزیابیهایی که کودک از خود می کنند عزت نفس او را تشکیل می دهد. بالبی ،1973، عزت نفس را قسمتی از شخصیت می داند و اهمیت کسب امنیت در دوران کودکی را نیز به عنوان اصلی کلی و پایه ای برای درونی کردن اعتماد به خود متذکر می شود(ترجمه بیابانگرد،1374).
براندن که از پیشکسوتان نظریه عزت نفس می باشد معتقد است که سلامت روان انسان منوط به عزت نفس اوست و بیماریهای روانی از کمبود حس احترام به خود ناشی می شود(ساپنیکتون ترجمه شاهی برواتی ،1379).
به اعتقاد براندن عزت نفس دارای دو جنبه وابسته به یکدیگر است یک حس سودمندی ویا اعتماد به نفس و دیگری حس ارزشمندی فرد و در مجموع حس عزت نفس و حس اعتماد به نفس است که دلالت بر لیاقت شخص برای زیستن دارد( میلانی فرد،1374).
فرآیند شکل گیری و تحول عزت نفس:
آدلر[4] ،آلپورت[5] هورنای[6] ،سولیوان[7] ، راجرز[8] ،مازلو[9] از اندیشمندانی هستند که این نظر را که انسان دارای نیاز به عزت نفس است پدیرفته اند. بکر 1963 معتقد است که نیاز به عزت نفس فقط از آن انسان است و وجود آن بدان دلیل است که انسان دارای استعداد تفکر و نمادسازی است (بیابانگرد،1373).
سطح عزت نفس شما تحت تاثیر این عوامل قرار دارد: معیارهایی که به هنگام ارزیابی خودتان بکار می برید ،توانائیها و موفقیتهای واقعی ، نظام خود پاداش دهنده ،توجه انتخابی به اطلاع که درباره شماست و پیچیدگی نظریه خویشتن. هنگامیکه به ارزشیابی خودپندارتان می پردازید برای تصمیم گیری راجع به ارزشمندی یا بی ارزش بودن خویش از ملاک های معینی استفاده می کنید این معیارها یا ملاک ها از شخصی به شخص دیگر فرق می کند ممکن است شخصی احساس کند کسب یک درجه دانشگاهی موفقیت بزرگی به شمار می رود. دیگری ممکن است آنرا به عنوان امری عادی و بی اهمیت تلقی کرده و نادیده بگیرد.چنین معیارهایی نه تنها بر عزت نفس ما تاثیر می گذارند بلکه همچون اهدافی هستند که ما را به فعالیت وا می دارند در اینجا معمای غامض و پیچیده ای دارد. معیارهای پائین باعث کسب سطوح بالای عزت نفس می شوند امّا این امکان نیز وجود دارد که ما را از شناسای تمامی استعدادهایمان باز دارد پس ممکن است به یکی از کاربردهای یک نظریه خوب خویشتن – افزایش عزت نفس- دست یابیم امّا به بهای از دست دادن یک کارکرد دیگر یعنی به حداکثر رساندن توازن لذت باشد (ساپنیگتون،ترجمه شاهی برواتی،1379).
بنابراین جهت تبیین نیاز به عزت نفس باید خاطر نشان کردکه :
تصویر ذهنی تعیین کننده هدف فعالیت ماست تصویر ذهنی ما محدوده رسیدن به هریک از وبه عبارتی حیطه امکان را مشخص می کند(ماسن وهمکاران ،ترجمه پاسایی،1370) .
همراه با رشد و در جریان فرآیند رشد ،کودک به تدریج نسبت به هویت خود آگاه می شود و درباره ویژگیهاو استعدادهای مختلف خود به قضاوت می پردازد .مجموعه این قضاوتها، ارزیابیها که کودک از خود به عمل می آورد و در تعامل با اطرافیانش تثبیت می گردد ، در نهایت منجر به پیدایش عزت نفس در او می گردد( بیابانگرد،1373).
کولی[10] (1992) و مید[11] (1994) معتقدند که نظر ما درباره خودمان انعکاسی آیئنه دار از عقاید دیگران در مورد ما می باشد به همین ترتیب کودکان نیز می توانند خود را با هوش ویا کودن ،مونث و مذکر،بیمار یا سالم ببیند.همین که کودکان بتوانند در مورد ویژگیهای خود نظری پیدا کنند اغلب به گونه ای رفتار می کنند که با خودپنداره آنان سازگار باشد. عقاید کودکان در مورد بسیاری از ویژگیهای شخصی خود ودیگران به طرق تقریباً نظام داری به موازات رشد آنها تغییر می کند(پوپ،مک هیل، کریهد،ترجمه تجلی،1374).
به نظر آلپورت یکی از مراحل پرورش خویشتن پدیدار شدن عزت نفس است.
این مرحله با احساس غرور کودک و آموختن انجام کارهایی بطور انفرادی و مستقل همراه است آلپورت این مرحله از پرورش را بسیار حساس و تعیین کننده می داند.(بیانانگرد،1373).
بر طبق نظریه راجرز احساس عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت در کودک بوجود می آید به تدریج که آگاهی از خود ظاهر می شود در کودک نیازی شکل می گیرد که نیاز به توجه مثبت و احترام نامیده می شود این نیاز در کودک و بطور کلی در انسان یک نیاز عمومی و بسیار جدی است این مهم یعنی نیاز فرد به احترام ،همدردی، گرمی ازجانب دیگران و نیاز به نظر مثبت دیگران شامل بازخوردها، طرز برخورد گرم و محبت آمیز صمیمیت و پذیرش و مهربانی از طرف محیط وبه ویژه اولیای کودک می شود(میلانی فرد،1374).
به نظر راجرز اصل و ریشه خودپنداری و عدم ثبات و هماهنگی در آن به کوشش طفل برای کسب و حفظ محبت وابسته است بطور کلی نیاز به توجه مثبت ،نیازی آموختنی است وبا قسمت اعظمی از تجارب کودک همراه است . از طریق نگرشهای مثبت و احترام آمیزی که توسط دیگران نسبت به کودکان بروز داده می شود، احترام و توجه مثبت نسبت به خود به وجود می آید .پس از تشکیل نگرش مثبت به خود در فرد به جای آنکه او توجه مثبت و احترام را از دیگران بگیرد ازخودش میگیرد(ساپنیکتون ،ترجمه شاهی برواتی،1379).
یک راه حل آنست که اهداف و آرمانها را از معیارها جدا کنیم .ما می توانیم آرمانهای بالایی برای خود وضع کنیم و در عین حال از خودمان توقع داشته باشیم که عملکرد یا موفقیت خود را بالاتر از سطوح قبلی ببریم.به نظر بندورا(1986) اگر به ایجاد خرده اهداف اختصاصی و قابل حصول بپردازیم در اینصورت امیال و آرزوهای بالا به جای ناامیدسازی خویشتن می توانند برانگیزاننده و مشوق خویشتن باشند مثلاً اگر می خواهید میلیونر شوید
می توانید صرفاً از خود انتظار داشته باشید که ماهانه درصد معینی از درآمد خود را کنار بگذارید(بیابانگرد، 1373).
برخی آدمیان هر زمان که برطبق معیارهایشان عمل می کنند با تحسین و تمجید به خودشان پاداش می دهند دیگران هرگاه در رسیدن به معیارهایشان شکست بخورند با انتقاد از خود به تنبیه خویش می پردازند ، با احتمال بیشتری به عزت نفس بالا دست می یابند. کسانیکه افسرده اند بیشتر احتمال دارد که بخاطر عملکرد ضعیف به تنبیه خود بپردازند و کمتر پیش می آید که بخاطر عملکرد خوب از خودشان تمجید و تحسین به عمل آورند(بیابانگرد،1373).
کودکان ونوجوانان زمانی از عزت نفس زیاد بهره مند میشوند که بتوانند در 4 شرط متمایز احساس مثبتی را تجربه کنند این 4 شرط عبارتند از همبستگی،
بی همتایی،قدرت والگوها.
برای اینکه عزت نفس حفظ شود باید تمام این شرط پیوسته موجود باشند هیچیک بر دیگری برتری ندارند، اگر هر کدامشان به حد کافی فراهم نشوند موجب کاهش یا تغییر شکل عزت نفس می شوند( بیابانگرد، 1373).
در راهنمای تشخیصی و آماری بیماری روانی (DSMIV) که ملاک های آن در اغلب تشخیص های روانپزشکی بکار می رود احترام به خود ضعیف به عنوان ویژگی بسیاری از بیماریهای دوران کودکی در نظر گرفته می شود. دو نمونه مختلف از این بیماریها عبارتند از : اختلال کمبود توجه[12] و بیماریهای اجتنابی[13].
عزت نفس از چنان اهمیتی برخوردار است که از طرف اهداف رواندرمانی در دیدگاه راجرز می توان کاهش شدت و درجه تمایل روان نشرندی ، کاهش اضطراب ،افزایش میزان پذیرش خود عواطف شخصی (عزت نفس) را نام برد. هدف از فرآیند درمان در دیدگاه گلاسر[14] نیزاینست که پس از ارضای دو نیاز اساسی یعنی نیاز به عشق و نیاز به احساس ارزشمندی فرد بتواند در سطح وسیعتری و در چارچوب واقعیات رفتار مسئولانه ای در پیش گیرد و هویت موفقی (احساس ارزشمندی) بدست آورد و این خود نشانه سلامت روانی است ( ساپنیکتون ،ترجمه شاهی برواتی،1379).
در یک نظریه عزت نفس بالا از دست نمی رود و در همان حال شیوه خودنگری واقع بینانه ای پیش روی شما قرار دارد این نظریه شما را قادر می سازد محدودیتهای خود را در موقعیتهای اختصاصی ملاحظه کنید و در عین حال به خودتان به عنوان فردی اساساً با ارزش بنگرید برای آنکه بتوانید چنین کاری بکنید لازم است محدودیتهای خودتان را در قالب عبارات بسیاری اختصاصی رفتاری ( مثلاً : من به تمرین بیشتری نیاز دارم) توصیف کنید نه آنکه به بیانات کلی راجع به خودتان بپردازید ( من ورزشکار بدی هستم) شما می توانید همین اصل را در مورد دیگری هم که عملکرد ضعیفی دارند بکار ببرید برای این مقصود بدون آنکه به عزت نفس آنها خدشه ای وارد کنید یا آنکه به آنها برچسب زده باشید با انتقاد از رفتارهای اختصاصی یا ارائه پیشنهادات خاص به آنها پسخوراند بدهید( ساپنیکتون ، ترجمه شاهی برواتی،1379).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 437 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 67 |
فهرست مطالب
عنوان
چکیده.......................................... 1
فصل اول :مقدمه تحقیق........................... 3
1-1 بیان مساله 6
1-2 ضرورت و اهمیت تحقیق............................................. 9
1-3 اهداف تحقیق 12
1-4 فرضیه هاُی تحقیق 13
1-5 تعرُیف متغیرهای اصلی تحقیق........................................ 13
فصل دوم: بررسُی مطالعات پیشین................... 15
2-1 خود........................................ 17
2-2 خودپنداره.................................. 22
2-3 عزت نفس.................................... 26
2-4 عزت نفس و جنسیت............................ 30
2-5 اثر بخشی .................................. 32
2-6 نقش مدیر در اثر بخشی مدارس................. 34
2-7 معُیارهای ارزیابی اثربخشی مدیران............ 35
2-8 ویژگی هاُی مدیران اثر بخش .................. 43
فصل سوم :روش اجرای تحقیق....................... 48
3-1روش تحقیق .................................. 49
3-2جامعه آماری................................. 49
3-3 حجم نمونه.................................. 49
3-4روش نمونه گیری.............................. 50
3-5 ابزار تحقیق................................ 50
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها............... 53
فصل پنجم : نتیجه گیری و پیشنهادها.............. 60
5-1 نتایج مربوط به فرضیه اول................... 61
5-2 نتایج مربوط به فرضیه دوم................... 62
5-3 نتایج مربوط به فرضیه سوم................... 62
5-4 نتایج مربوط به فرضیه چهارم................. 63
5-5 نتیجه گیری کلی............................. 64
5-6 محدودیت ها................................. 64
5-7 پیشنهادها.................................. 65
منابع فارسی.................................... 66
ضمائم.......................................... 68
ضمیمه 1: تست آُیزنک............................. 69
ضمیمه 2: پرسشنامه اثربخشی...................... 71
چکیده
پژوهش حاضر به منظور رابطه بین عزت نفس مدیران و اثر بخشی آنان در مدارس راهنمایی دخترانه ناحیه 2 آموزش و پرورش شهرستان مشهد انجام گرفت. فرضیه اساسی در این پژوهش آن است که بین عزت نفس مدیران و اثر بخشی آنان در مدارس ارتباط معنی داری وجود دارد.
جامعه اماری در این تحقیق کلیه مدیران مدارس راهنمایی دخترانه (20نفر) و کلیه معلمان (220 نفر) در ناحیه 2 شهر مشهد است.
گروه مورد بررسی کلیه مدیران مدارس راهنمایی دخترانه (20N=) است. بنابراین برای گروه مدیران از روش سرشماری بجای نمونه گیری استفاده شده است و حجم نمونه برای گروه معلمان 55 نفر می باشد. ابزار گرد آوری اطلاعات در این پژوهش را در یک پرسشنامه محقق ساخته تحت عنوان (اثر بخشی مدیران) که برای تعیین اثر بخشی مدیران توسط معلمان مربوطه تکمیل می گردید و دیگر یک تست (مقیاس عزت نفس آیزنک) برای تعیین عزت نفس مدیران که توسط خود مدیران پاسخ داده می شود تشکیل می دهد.
روش تحقیق در این بررسی همبستگی است و برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی استفاده شده است.
نتایج به دست آمده عبارتند از :
1- بین عزت نفس مدیران و اثر بخشی آنان رابطه معنا داری وجود دارد.
2- بین اثر بخشی مدیرانی که عزت نفس بالا دارند و مدیرانی که عزت نفس پایین دارند تفاوت معنی دار وجود دارد.
3- بین اثر بخشی مدیرانی که عزت نفس بالا دارند با مدیرانی که عزت نفس متوسط دارند تفاوت معنی داری وجود ندارد.
4- بین اثر بخشی مدیرانی که عزت نفس متوسط دارند با مدیرانی که عزت نفس پایین دارند تفاوت معنی دار وجود دارد.
نتایج به دست آمده گویای این واقعیت است که هر چه عزت نفس مدیران بالاتر باشد ، اثر بخشی آنان بیشتر است و برعکس. وهمچنین بیشتر مدیران مدارس تقریبا از عزت نفس بالایی برخوردار می باشند.
فصل اول
مقدمه تحقیق
مدیریت اثربخش احتمالا عامل اصلی در کشورهای توسعه یافته و مورد نیازترین عامل برای کشورهای در حال توسعه است. (پیتردراکر)[1]
هر سازمانی برای تحقق هدف یا هدفهایی بوجود می آید و تمامی کارکردها و وظایفی که برای نقش های مختلف در سازمان پیش بینی می شود به منظور تحقق همین هدفهاست.
عصر کنونی دوره شتابنده غیر قابل پیش بینی است. سازمانها برای مقابله با تهدیدات محیطی و استفاده از فرصت های احتمالی ، ناچارند ظرفیت ها و توانمندیهای دورنی خود را بشناسند. نقاط ضعف را ترمیم و به تقویت نقاط قوت بپردازند. سازمانها نباید در انتظار موج باشند ، بلکه باید خود منبع موج وتحول گردند و در جهت بهبودی خود بکوشند تا بتوانند پاسخ گوی نیازهای جدید تمدن امروزی باشند.
مهمترین عاملی که می تواند تحقق هدفهای سازمان را تعیین نماید اثر بخشی سازمانی است که این اثر بخشی به میزان زیادتر در گرو اداره موثر سازمان توسط مدیران سازمان می باشد. در هر صورت میزان اثر بخشی ارتباط مستقیمی با عملکرد مدیر دارد و هنگامی که رفتار مدیر در جهت تحقق هدفها و نتایج مطلوب باشد می گوییم اثر بخشی تحقق یافته است. لذا ملاک اثر بخشی معمولا رفتاری است که مورد ارزشیابی قرار می گیرد.
در میان سازمانهای اجتماعی مختلف ، مدرسه از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار است و به جهت ماهیت فعالیتها و اهداف آموزش و پرورش ، جامعه توجه و حساسیت خاصی نسبت به مدرسه و نحوه اداره آن نشان می دهد و همواره فعالیت ها و عملکرد مدرسه را تحت نظارت و ارزشیابی مستقیم قرار می دهد و در مورد آنها قضاوت می کند.
نظام آموزشی همواره به دنبال یافتن مناسب ترین ملاکهای گزینش مدیران مدارس و ارزشیابی از رفتار آنان بوده است تا از آن طریق با بکارگیری رهبران آموزشی واقعی بتواند معلمان را در انجام هر چه بهتر خدمات آموزش و پرورش یاری دهند.
در طول صد سال گذشته بسیاری از روانشناسان این نظریه را پذیرفته اند که انسان دارای نیاز به عزت نفس است وارزشیابی شخصی از خویشتن مهمترین عامل موثر در روند رشد روانی است. بنابراین نیاز به عزت نفس یا خود ارزشمندی یا احترام به خود از جمله نیازهای طبیعی انسان است. زمانی که نیاز به احترام به خود ارضاء شود ، انسان احساس خوشایندی از اعتماد به نفس و خود ارزشمندی ، توانایی ، قابلیت ، لیاقت، و کفایت پیدا می کند و وجود خود را در زندگی مفید و موثر می داند. میزان رضایت از خود یا ارزشی که انسان برای خود قائل است ، اهمیت بسیار زیادی در رفتار و پویایی دورنی فرد دارد و بیشتر صاحب نظران برخورداری از عزت نفس(ارزیابی مثبت از خود) را به عنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی – اجتماعی افراد می دانند.
با این مقدمه محقق قصد دارد در این پژوهش عزت نفس و رابطه آن با اثر بخشی مدیران را مورد بررسی قرار دهد.
1-1 بیان مساله : انسان ها از نظر خصوصیات روانی ، جسمی ، رغبت ها ، و استعدادها با هم تفاوت هایی دارند. ارزشیابی شخصی از خویش اثرات برجسته ای در جریان فکری، احساسات، تمایلات ، ارزشها و هدفهای وی دارد که کلید فهم رفتار اوست. برای شناخت کیفیت روانی افراد و پی بردن به روحیات او باید به طبیعت و میزان عزت نفس و معیار قضاوت وی درباره خویشتن آگاهی یافت. انسان تمایل به داشتن عزت نفس را امری ضروری وا ساسی می داند. هیچ کس نمی تواند نسبت به داوری خود درباره خویشتن بی تفاوت باشد. انسان آنچنان مشتاق و نیازمند به داشتن نظر مثبت و مناسب درباره خویش است ، به گونه ای که ممکن است حقایق را تحریف یا انکار نماید. (کروکر48،35،25،1993) [2]
انسان نمیتواند خود را از محدوده ارزشها آزاد ساخته و خویشتن را از آن معاف دارد ، هر انسانی خود را براساس معیارهای معینی می سنجد و به هر اندازه که نتواند خود را با آن معیارها وفق دهد به همان اندازه حس ارزشمندی و احترام نسبت به خویش جریحه دار می شود. اگر انسان در انجام وظیفه تفکر و استدلال ناکام شود ، شایستگی خویش در امر زیستن را کاهش می دهد و نمیتواند احساس ارزشمندی خود را نگاه دارد. عزت نفس متضمن خودبیانگری در شناخت می باشد و با آن توام است ، که بوسیله عادت به تفکر و قضاوت و تنظیم رفتار بر طبق آن تجلی می کند. (اسمال و دیگران 602،1993)[3]
از طرفی مدیریت در کلیه سازمانها ، دولتی و خصوصی ، اهمیت دارد. این مدیریت است که نسبت به دیگر علوم و فنون ، در قرن بیستم مقام و موقعیت برجسته یافته و شیوه ها و تکنیک های مدیریت ، بخصوص آهنگ رشد سریعتری داشته اند.
مدیرت از موضوعاتی است که در طول هزاران سال ، همواره مورد توجه خاص و بحث انگیز بوده است و اینکه مطالعات حول مدیریت همچنان ادامه دارد ، مبین این حقیقت است که مدیریت واجد جنبه ها و پیچیدگی های ویژه است.
و در این میان نظام آموزش و پرورش سنگ زیر بنای توسعه اجتماعی ، اقتصادی سیاسی و فرهنگی هر جامعه است و مدیریت آموزشی در مقایسه با سایر مدیریت ها از ویژگی و حساسیت خاص برخودار است ، در نظام آموزشی به طور کل و مدرسه بطور خاص ، مدیر هسته اصلی به شمار می رود و ویژگی های شخصیتی او در کامیابی کل سازمان اثر می گذارد. اثر بخشی مفهوم پیچیده ای است که به طرق گوناگون تعریف شده و متناسب با هر تعریف قابل اندازه گیری و ارزیابی است.
توتر[4] اثر بخشی را چنین تعریف می کند:«اثربخشی فرایندی چرخشی و مداوم است که از طرح برنامه شروع و شامل تمام فعالیت هایی است که هم در جهت دستیابی به اهداف سازمان است و هم تعیین می کند که انجام آن تا چه اندازه خوب و مطلوب صورت گرفته است.(شیرازی ،25،1373)
آنچه مسلم است اثر بخشی سازمان در گرو اثر بخشی مدیرریت است و میزان اثربخشی ارتباط مستقیمی با عملکرد مدیر دارد و هنگامی که رفتار مدیر در جهت تحقق هدفها و نتایج مطلوب سازمانی باشد می گوییم اثر بخشی تحقق یافته است.
لذا شناسایی ویژگی های مدیر می تواند به مراجع تصمیم گیرنده جهت انتخاب مدیران مدارس کمک کند ، روی این اساس ، این تحقیق با هدف بررسی میزان عزت نفس مدیران و رابطه آنان صورت پذیرفته است.
1-2- ضرورت و اهمیت تحقیق
اکثر نظریه های روانشناختی کلاسیک و معاصر معتقدند که همه افراد نیاز فزاینده و فراگیری به عزت نفس بالا دارند. عزت نفس یکی از جنبه های مهم کلیت آدمی است که در دنیای فاعلی، معنی دار و از ارزشمندی بسیاری برخوردار است. افراد عزت نفس را با پایدار سازی مفهوم واقعیت حفظ کرده و با درونی ساختن ارزشهایی که توصیف کننده اعتقادات آنها است زندگی می کنند ، هر فرد بطور فزاینده به عزت نفس بالا نیازمند است. زیرا عزت نفس هسته مرکزی ساختارهای روانشناختی اوست که وی را در برابر اضطراب محافظت نموده و آسایش خاطر وی را فراهم می کند.
«بین تهدید روانی و عزت نفس رابطه معکوسی وجود دارد ، بدین معنی که با افزایش عزت نفس شدت و میزان تهدید روانی کاهش می یابد و با کاهش عزت نفس تهدید روانی افزایش می یابد».
نتایج تحقیقات و مطالعات انجام گرفته بر روی عزت نفس ، به نقش اساسی عزت نفس در رابطه با سازگاری عاطفی، هیجانی و شناختی تاکید کرده اند و عزت نفس پایین را به منزله یک عامل مستعد کننده ناراحتی ها و اختلالات روانی قلمداد نموده است. در راهنمای تشخیصی و آماری بیماریهای روانی از عزت نفس پایین بعنوان نشانگان فرضی ، چندین اختلال در دوران کودکی و بزرگسالی نام برده شده است.(بیابانگرد،26،1379)
محسنی در را بطه با افراد با عزت نفس بالا می گوید:« افراد با عزت نفس بالا در برخورد اشخاص و موقعیت ها ، انتظار موقعیت و مورد پذیرش بودن دارند ، نسبت به ادراکات و قضاوت خود اطمینان دارند و اعتقاد دارند که کوشش و تلاش آنها در حل مسائل ، موفقیت آمیز خواهد بود نگرش مثبتی که نسبت به خود دارند موجب می گردد تا عقاید خود را بپذیرند و هنگامی که در برابر عقاید متفاوتی قرار می گیرند به قضاوت خود اعتبار بخشیده و به آن اطمینان داشته باشند چنین نگرش مثبتی موجب می شود تا عقاید جدید را نیز مد نظر قرار دهد. » (محسنی ، 273،1375)
مدیریت در هر سازمان عامل تلفیق کننده ، بارور سازی و بهره دهی منابع و امکانات مادی و نیروی انسانی موجود در جهت دست یابی به هدف های سازمانی است. مدیریت ار آموزش و پرورش نیز این وظیفه را بر عهده دارد، با این تفاوت که اهمیت و حساسیت نتیجه کار او به مراتب بیشتر است و اثرات نحوه کارکرد نیز مهم و قابل توجه است.( گنجی ،1370، 305)
جامعه به نظام آموزش امکانات و سرمایه می دهد و در مقابل انتظار دارد که نظام آموزشی نیازهای حرفه ای را بر آورده سازدو افرادی مفید تحویل جامعه دهد. پاسخ گویی به نیازها و انتظارات جامعه مستلزم تحقق هدفهای آموزشی است. که مبین آرمانهای آن جامعه می باشدو تحقق هدفهای آموزشی نیز مستلزم اقر بخشی سازمانی و آن دیز در گرو اداره اثر بخشی است. اگر مدیر مدرسه نتواند کارکرد ها و وظایف پیش بینی شده خود را بطور موثر درجهت تحقق اهداف به انجام رساند علاوه بر مدرسه ها جامعه نیز زیان می بیند و حتی عدم اثر بخشی مدیر مدرسه در سطح وسیع می تواند به بحرانهای اجتماعی بیانجامد.
بنابراین برای نظام آموزشی جامعه حائز اهمیت است که به اثر بخشی مدیران توجه نمایند و درصدد شناسایی و بکارگیری شاخص هایی برآیند که در افزایش اثربخشی مدیریت مدارس موثر واقع گردد.
«مدیریت آموزشی ، باید از عناصر مطلع ، آگاه و پژوهشگر و مدبری انتخاب شوند که در عین حال از استعدادها و زمینه های مناسب شخصیتی برخوردار باشند. (گنجی، 307،1370)
با نظر به این مقدمات این تحقیق، پیرامون رابطه عزت نفس مدیران و اثر بخشی آنان در مدارس ابتدایی دخترانه صورت پذیرفته است.
1-3- اهداف تحقیق
1- شناسایی میزان عزت نفس مدیران مدارس راهنمایی
2- شناسایی میزان اثر بخشی مدیران مدارس راهنمایی
3- شناخت رابطه عزت نفس مدیران با اثر بخشی آنان در مدارس راهنمایی
1-4- فرضیه های تحقیق
فرضیه اصلی :«بین عزت نفس مدیران و اثربخشی آنان در مدارس راهنمایی رابطه معنی داری وجود دارد.»
فرضیه های فرعی:
1-« بین اثربخشی مدیرانی که عزت نفس بالا دارند با مدیرانی که عزت نفس پایینی دارند تفاوت معنی داری وجود دارد.»
2- « بین اثر بخشی مدیرانی که عزت نفس بالا دارند با مدیرانی که عزت نفس متوسطی دارند تفاوت معنی داری وجود دارد.»
3- « بین اثر بخشی مدیرانی که عزت نفس متوسط دارند با مدیرانی که عزت نفس پایینی دارند تفاوت معنی داری وجود دارد.»
1-5- تعریف متغیرهای اصلی تحقیق
الف) متغیر مستقل : عزت نفس مدیران
ب) متغیر وابسته : اثر بخشی مدیران
ج) متغیرهای کنترل : جنسیت ، مقطع و محل خدمت
1-6- تعریف مفاهیم و اصطلاحات کلیدی
عزت نفس: از نظر ربر[5] عزت نفس[6] عبارتست از:« میزان ارزشی که شخص برای خود قائل است».
و منظور از عزت نفس نمره ای است که از مقیاس عزت نفس آیزنک به دست می آید.
اثر بخشی : عبارت است از « میزان موفقیت در تحقق هدفها و یا انجام ماموریتها.»(درک فرنچ و هسیر ساور ،46،1371)
اثر بخشی مدیران : اثر بخشی مدیران بر مبنای انجام موفقیت آمیز وظایف محوله و تحقق هدفهای سازمان و رضایت زیر دستان و رعایت نظام ارزشی جامعه تعیین می شود.
در این تحقیق اثر بخشی مدیران با استفاده از پرسشنامه اثر بخشی که توسط معلمین تکمیل می گردد به دست می آید.
مدیران اثر بخش: « به زعم دانشمندان چنانچه مدیران مدارس بتوانند اهداف مناسبی انتخاب کنند یا کارها و وظایف را به درستی انجام دهند تا منجر به دستیابی اهداف شود، مدیران اثربخشی هستند.» (نیکنام ، 18،1375)
فصل دوم
بررسی مطالعات پیشین
مقدمه
میزان رضایت از خود یا ارزشی که انسان برای خود قائل است ، اهمیت بسیار زیادی در رفتار درونی فرد دارد ، و بیشتر صاحب نظران برخورداری از عزت نفس را بعنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی – اجتماعی افراد می دانند.
نیاز فرد به احترام، عشق و با ارزش بودن از جانب دیگران ، نیاز آموختنی است و جزء خود پندار می باشد و با قسمت اعظمی از تجارب فرد همراه است.
این نیاز یک نیاز دوجانبه است. به این معنی که اگر فردی نیاز دیگران را به احترام و نظر مثبت ارضاء کند ، لزوما نیاز خود وی به نظر مثبت ارضاء می شود و فرد از برآورده شدن آن احساس خوشنودی می کند. بنابراین ارضاء این نیاز در دیگران ، آنقدر قوی است که فرد ممکن است آن را بر تجارب مثبتی که در جریان تحقق نفس احساس می کند ، ترجیح دهد.
از نظر مازلو « ارضای نیاز به عزت نفس با احساساتی از قبیل اعتماد به نفس ، ارزش ، قدرت ، لیاقت، کفایت و مفید و مثمر ثمر بودن در جهان منتهی خواهد شد اما بی اعتنایی به این نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت ، ضعف ، و درماندگی می شود. این احساسات به نوبه خود به وجود آونده دلسردی و یاس اساسی خواهند بود و یا اینکه گرایشهای روان نثر نداند یا جبرانی را بوجود خواهد آورد. (اسلامی نسب ، 46،26، 1373)
بنابراین به موضوعات خود ، خود پنداره ، عزت نفس و اثر بخشی خواهیم پرداخت و در پایان تحقیقاتی که پیش از این انجام شده را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 1989 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 205 |
فصل اول.. 1
1-1 مقدمه. 2
1-2- بیان مسئله. 4
1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش.... 8
1-4- اهداف پژوهش.... 10
1-5- فرضیههای پژوهش.... 10
1-6- متغیرها و تعاریف آنها. 11
1-6-1 تعاریف نظری متغیرها. 11
1-6-2 تعاریف عملیاتی متغیرها. 12
1-7- تعاریف اصطلاحات... 13
فصل دوم: پیشینه تحقیق.. 15
2-1 شخصیت... 16
2-2 تعاریف شخصیت... 16
2-3 حوزههای شخصیت... 18
2-3-1 ساختار 19
2-3-2 فرآیند. 19
2-3-3 رشد و نمو. 20
2-3-4 آسیب شناسی روانی و تغییر رفتار 22
2-4 مضامین عمده در نظریه شخصیت... 22
2-4-1 وحدت رفتار و مفهوم خویشتن.. 24
2-4-2 سطوح مختلف آگاهی و مفهوم ناهشیار 25
2-4-3 رابطه بین شناخت، عواطف و رفتار مشهود. 26
2-4-4 اثرات گذشته، حال و آینده بر رفتار 26
2-5 نظریههای شخصیت... 27
2-5-1 نظریه روان کاوی در شخصیت... 27
2-5-2 زیگموند فروید 27
2-5-3 نظریه روان پویشی فروید(روانکاوی در شخصیت): 29
2-5-4 سطوح شخیت: هشیار3، نیمه هشیار2 و ناهشیار 29
2-5-5 ساختار شخصیت: نهاد، من و فرامن.. 30
2-6 نظریه نوروان کاوی.. 33
2-6-1 کار گوستاو یونگ 33
2-6-2 نکات برجسته ی نظریات یونگ... 36
2-7 روان شناسی فردی.. 36
2-7-1 آلفرد آدلر. 36
2-7-2 بررسی نظریات آدلر. 37
2-8 نظریه اختلالات شخصیتی.. 39
2-8-1 کارن هورنای.. 39
2-8-2 بررسی نظریات هورنای.. 40
2-9 نظریه روان پزشکی بین فردی.. 41
2-9-1 هری استاک سالیوان.. 41
2-9-2 بررسی نظریات سالیوان.. 42
2-10 تظریه پدیدار شناختی (فرد- محور) 43
2-10-1 کارل راجرز......................................................................................................... 43
2-10-2 بررسی نظریات و کارهای راجرز 44
2-10-3 تشکیل رویکرد پدیدار شناختی راجرز 45
2-10-4 ساختار شخصیت از دیدگاه راجرز 46
2-11 نیازهای زیستی و روانی در پیدایی شخصیت... 47
2-11-1آبراهام مازلو.................................................................................................... 47
2-12 نظریه رویکرد صفات در شخصیت... 48
2-12-1گوردون آلپورت................................................................................................. 48
2-12-2 بررسی نظریات آلپورت... 49
2-13 نظریه چندبعدی شخصیت... 51
2-13-1هانس ج آی سنک........................................................................................... 51
2-13-2بررسی نظریات آیسنک..................................................................................... 52
2-13-3 ابعاد اساسی شخصیت... 53
2-14 نظرریه رویکرد تحلیلی عاملی صفات... 54
2-14-1ریموند کوته..................................................................................................... 54
2-14-2 بررسی نظریات کتل در شخصیت... 54
2-15 نظریات رابطه شغل و شخصیت... 56
2-15-2 شخصیت نوع A.. 59
2-15-3 شخصیت نوع B.. 60
2-16 بررسی چند خصوصیت شخصیتی در شغل.. 62
2-16-1 اثر کانون کنترل.. 62
2-16-2 ماکیاول گرایی 63
2-16-3 مناعت طبع یا عزت نفس. 65
2-16-4 سازگاری با موقعیت... 66
2-16-5خطر پذیری........................................................................................................ 67
2-17 شخصیت از دیدگاه اسلام و قرآن.. 68
2-17-1 شخصیت در قرآن.. 69
2-18 تیپ شناسی.. 71
2-19 نظریههای تیپ شناسی.. 73
2-19-1 زندگینامه. 73
2-19-2نظریات رورشاخ در سنجش شخصیت................................................................ 74
2-19-3 تیپ شناسی در تست رورشاخ.. 75
2-20 ظریه ساخت بدن و خلق وخوی.. 76
2-21 نظریه شلدن (ریخت شناسی) 78
2-22 نظریه تیپ گال و جمجمه شناسی روانی: 79
2-23 تیپشناسی یونگی.. 79
2-23-1 اساس درک واقعی ذهنی از نظر یونگ... 79
2-23-2 کارکردهای غیر عقلانی.. 80
2-23-3 کارکردهای عقلانی.. 80
2-23-4 روابط کارکردی.. 81
2-23-5 انواع کارکرد. 82
2-23-6 تیپهای روانشناختی یونگ... 84
2-23-7 توصیف تیپهای شانزدهگانه. 85
2-23-8 اهمیت شناخت تیپهای روانشناختی.. 90
2-23-9 نقد تیپ شناسایی یونگی.. 91
2-24 اثر بخشی 93
2-25 شاخصهای اثربخشی از دیدگاههای مختلف... 94
2-25-1 کمرون و ویتون: 94
2-25-2 سیشور: 95
2-25-3 آرجریس: 95
2-25-4 پیترز وواترمن: 95
2-25-5 مالفورد: 96
2-25-6 بس و هرسی – بلانچارد. 97
2-25-7 هوی و میکسل و چستر بارنارد. 97
2-25-8 کالدول و اسپینکس.... 97
2-25-9 لوتانز و همکارانش.... 97
2-25-10 دیدگاه راجرز و همکاران: 98
2-25-11مطالعات بسکر و چیرنز: 99
2-25- 12 مدل پارسونز: 99
2-26مقایسه ی دیدگاههای ارزشیابی اثر بخشی سازمانی.. 100
2-27 نظریات جدید در اثربخشی.. 101
2-27-1 مطالعات رابرت واترمن وتام پترز 101
2-28 مدلهای ارزیابی اثربخشی.. 102
1- مدل هدف منطقی: که سازمان را در رسیدن به اهدافش کاملا ارزیابی می کند. 102
2-29 نظریه ریچارد ال دفت... 104
2-29-1 روش مبتنی بر تامین هدف... 104
2-29-2 روش مبتنی بر تامین منابع.. 105
2-29-3 روش مبتنی بر فرآیند درونی.. 106
2-29-4 روش مبتنی بر تامین رضایت گروههای ذی نفع.. 108
2-30 کارهای دیگران.. 110
2-30-1 تحقیقات انجام گرفته در مورد تیپ شناسی یونگی.. 110
2-30-1-1 تحقیقات خارج از کشور 110
2-30-1-2 تحقیقات انجام گرفته در داخل کشور 113
2-30-2 اثر بخشی.. 118
2-30-2-1 تحقیقات انجام شده در داخل کشور 118
2-30-2-2 تحقیقات انجام گرفته در خارج از کشور 121
2-31 استنتاج و نتیجه گیری.. 126
2-32 لگوی نظری پژوهش.... 128
فصل سوم: توصیف داده ها.................................................................................... 129
3-1 مقدمه. 130
3-2 روش اجرای پژوهش.... 130
3-2-1 برآورد حجم نمونه. 131
3-3 ابزار گرد آوری دادهها. 132
3-3-1 تاریخچه و توصیف (MBTI) 133
3-3-2 نمره گذاری پاسخنامه. 135
3-3-3 توصیف تیپهای شانزده گانه. 136
3-5 اعتبار پرسشنامهها. 140
3-5-1 اعتبار پرسشنامه شخصیتی، تیپ نمای مایزر – بریگز. 141
3-5-2 اعتبار پرسشنامه اثر بخشی: 142
3-5-3 اعتبار درونی پرسشنامه. 143
3-5-4 اعتبار زمانی.. 143
3-6 محاسبه روایی: 144
3-6-1 محاسبه روایی پرسشنامه شخصیتی مایرزبریگز. 144
3-6-2 محاسبه روایی پرسشنامه اثر بخشی: 146
3-7 روشهای آماری.. 146
3-8 ویژگیهای تحقیق: 146
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها....................................................................... 147
4-1 تجزیه و تحلیل یافتههای تحقیق.. 148
4-2 توصیف یافتههای تحقیق.. 149
4-3 آزمون فرضیات تحقیق.. 161
4-3-1 فرضیه فرعی اول.. 165
4-3-2 فرضیه فرعی دوم.. 166
4-3-3 فرضیه فرعی سوم.. 167
4-3-4 فرضیه فرعی چهارم.. 168
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری.............................................................................. 169
5-1 هدف و مسائله ی پژوهش.... 170
5-2 نتایج فرضیه اصلی.. 170
5-3 نتایج مربوط به فرضیه فرعی اول.. 172
5-4 نتایج مربوط به فرضیه فرعی دوم.. 173
5-5 نتایج مربوط به فرضیه فرعی سوم.. 175
5-6 نتایج مربوط به فرضیه فرعی چهارم.. 176
5-7 نتیجه گیری کلی.. 177
5-8 محدودیتها: 180
5-9 پیشنهادات... 181
فهرست منابع: 182
منابع انگلیسی.. 187
پیوست و ضمائم : 189
پژوهش حاضر به منظور بررسی رابطه بین تیپهای شخصیتی مدیران و اثر بخشی آنان در مدارس ابتدایی ناحیه 5 مشهد انجام گرفت. فرضیه اصلی این پژوهش این است که بین تیپهای شخصیتی مدیران و اثر بخشی آنان رابطه وجود دارد. جامعه آماری این تحقیق مدیران میباشند که گروه مورد بررسی 104 نفر میباشند که از میان آنها 40 نفر به عنوان نمونه برگزیده شدند حجم نمونه برای گروه ذی نفعان 120 نفر میباشد که هر دو نمونه به شیوه ی نمونه گیری تصادفی ساده بوسیله را یا نه انتخاب شدند ابزار گرد آوری اطلاعات در این پژوهش 2 پرسش نامه به شرح زیر میباشد.
1- پرسشنامه تیپ شخصیتی مایرز- بریگز که پرسشنامه هنجار شده است و برای تعیین تیپ شخصیتی توسط مدیران پاسخ داده شده است.
2- پرسشنامه اثر بخشی مدیر که توسط محققین ساخته شده و توسط اساتید مدیریت اجرا و تایید گردیده است که این پرسشنامه توسط گروه ذینفعان (معلمین، انجمن اولیاء، مربیان و دانش آموزان) پاسخ داده شد.
روش تحقیق در این بررسی همبستگی است و برای آزمون فرضیه اصلی از آزمون جداول توافقی استفاده شده است برای تحلیل دادهها از نرم افزار (SPSS) استفاده شده است، نتایج بدست آمده عبارتند از:
1- بین تیپ شخصیتی مدیران و اثر بخشی آنان رابطه وجود دارد.
2- مدیرانی که دارای تیپ شخصیتی "ESTJ" هستند از اثر بخشی بالایی برخوردارند.
3- مدیرانی که دارای تیپ شخصیتی "ISTJ" هستند از اثر بخشی بالایی برخوردار هستند.
4- مدیرانی که دارای تیپ شخصیتی ""ESTP هستند از اثر بخشی متوسط برخورداند.
5- مدیرانی که دارای تیپ شخصیتی "ISTP" هستند از اثر بخشی پایین برخورداند.
نتایج بدست آمده گویای این مطلب است که مدیرانی که تیپهای خاصی شخصیتی داشته باشند اثر بخشی بیشتری دارند.
هم اکنون بیش از نیم قرن از زمانی که پیتردراکر برای توصیف گروه جدیدی از کارکنان که سرمایه زمین و یا نیروی کار دیگر ابزار اصلی تولیدشان تلقی نمیگردد بلکه توجه شان بر استفاده موثر از دانایی معطوف میشد و منجر به ابداع واژه کارکنان دانایی شد نمیگذرد و امروزه کارکنان دانایی یا بهتر بگویئم دانشگران حرفه ای درصد بزرگ و رو به رشدی از کارکنان بزرگترین و موفق ترین سازمانهای دنیا را تشکیل میدهند.
برایان و جویس ) قدمی و همکاران 1384)
از سوی دیگر چرا تعداد زیادی از مردم موقعیتهای خود را برای موفقیت از بین میبرند این تنها به این علت نیست که این مدیران جدید هوش و مهارت لازم را برای شغل ندارند، این مدیران از آثار و خصوصیات فردی خود، ایدئولوژیها و رفتارها روی انسانها آشنایی نداشته و به موفقیت نمیرسند، در واقع توانایی خویش را قبل از پریدن در یک دیگ بزرگ آبجوش ازریابی نمیکنند
(ابدالی، 1384)
در این جهان موج سوم به سیطره ای دست مییابد که به شیوههای تازه خلق و بهره برداری از دانایی مبتنی است
تافلر (جعفری،1374)
امروزه سازمانهای آموزشی مخصوصا مراکز آموزش عالی رسالت تربیت انسانهای متخصص و نیز تولید دانش را در جامعه بر عهده دارند
(رئوفی 1383)
بنابراین آموزش و پرورش همگانی در همه مراحل آن و آموزشهای تخصصی و کاربردی برای کارکنان وکارمندان بخشهای عمومیو خصوصی به عنوان یکی از بزرگترین صنایع جهان شناخته شده است و هر کشوری در جهان سالانه بخش بزرگی از درآمدهای ملی خود را برای گسترش و بهبود کارهای آموزشی و پرورشی به کار میبندد و همواره برای افزایش این سرمایه گذاری تلاش میکند زیرا سودآور و کار ساز بودن آن در پیشرفت شاخص توسعه در فراهم آوردن نیروی انسانی کاردان و متخصص و پرورش مردم با فرهنگ و آگاه که سرمایه گذاریهای مادی را میافزاید است.
وایلز (طوسی 1382)
سرمایههای انسانی بخشی از ثروت ملل هستند و گردش امور در آینده در گرو استعداد و قریحه انسانی است. بنابراین مزیت راهبردی و اقتصادی در آینده نصیب سازمانهایی خواهد شد که بتوانند در بازار، گروهی متنوع، مشتمل بر بهترین و درخشانترین استعدادهای انسانی را جذب کنند.
(امینی 1378)(حمیدی1383)
مدیران برای آنکه بتوانند درسمت خود کار آمد وموفق باشند باید از نظر ویژگیهای شخصیتی با شغل خود انطباق داشته باشند زیرا که این عدم انطباق باعث عدم موفقیت آنها در وظایف محوله خواهد شد. رابینز (پارسائیان و اعرابی1379)
در این پژوهش سعی بر این است که به بررسی روابط بین تیپهای شخصیتی مدیران و اثر بخشی آنان بپردازد، تا شاید بتوانیم گامیهر چند کوچک در جهت تعیین معیار متناسب در انتخاب مدیران اثر بخش برای مهمترین سازمان در امور تربیت دانشگران حرفه ای در عصر برتری خرد برداریم
کنون که عصر مدیریت و رهبری است و موفقیت نهادها و سازمانها تا حدود زیادی به کار آیی و اثر بخشی عملکرد مدیران بستگی دارد (میر کمالی 1375) وجوب دقت سازمانها در انتخاب مدیران توانمند که قادر باشند با اتخاذ تدابیر و شیوههای بایسته به ویژه در دستگاه آموزش و پرورش زمینه را برای تجلی و بروز استعدادها و خلاقیت همه ی معلمان و متعلمان همواره سازد بیشتر آشکار میشود (صافی 1374) اگر افراد از نظر شخصیت متناسب با شغل و حرفه ای باشند که انجام میدهند متوجه خواهند شد که برای انجام وظیفه ای که به آنها محول شده از استعداد و تواناییهای لازم برخوردارند و از این رو موفق تر خواهند شد رابینز (پارسایئان و اعرابی1379) از طرف دیگر عواملی که در انتخاب شغل دخالت دارند با عواملی که باعث موفقیت میشوند متفاوتند (به پروژه 1377). اینکه فرد داوطلب شغل الگوی خاص فکری، احساسی، رفتاری متناسب، با شغل را دارد (باکینگهام و کافمن 1380) از مهمترین مسائل در برگزیدن مدیران است زیرا که مدیران بخاطر تفاوتهای فردی و شخصی مسائل را به شیوههای مختلف مدیریت میکنند و انجام وظایف و نحوه عمل آنها محصول دو مسئله ی مهم یعنی ویژگیهای شخصیتی و شیوه مدیریتی است که اتخاذ میکنند (گوئل کهن 1378). مدیران نقش تعیین کننده ای را در اثر بخشی سازمانها از جمله سازمانهای آموزشی به عهده دارند چرا که اثر بخشی سازمان را میتوان از طرق توانایی مدیر در به حداکثر رساندن تعامل بین ساختار و فرآیند سازمان اندازه گیری کرد. (شیرازی 1374)، حالا باید دیدآیا عوامل درونی شخصیت از قبیل عواطف، احساسات، تفکر، یادیگری و هوش و یا عوامل برونی مثل شیوه قضاوت و ادراک یا تاثیر ارتباطی با موفقیت و اثر بخشی مدیران دارد یا خیر؟
جانهالند از جمله صاحب نظرانی ست که میگوید انتخاب شغل بیانگر نوع شخصیت فرد است و او بر این اساس است که دست به انتخاب میزند، کتل بر این باور است که علائق و رغبتها در ارتباط مستقیم با شخصیت فرد میباشد و چیز جداگانه ای نیست (به پروژه 1377)
انجام وظائف و نحوه عمل آنها محصول دو مساله مهم یعنی ویژگیهای شخصیتی آنان و شیوه مدیریتی است که اتخاذ میکنند (گوئل کهن 1374).
نظریات فروید روانکاو برجسته اتریشی ( یا به قولی آلمانی) درباره ی شخصیت موید تاثیر غرایز به عنوان مهمترین نیروهای برانگیزنده ی رفتار است او از انرژی نهفته ای که آن را” لیبیدو” مینامید صحبت میکرد که میتواند با جابجایی به اهداف جانشین در تعیین شخصیت فرد موثر باشد او متعتقد به تحلیل رویا بود که نشان دهنده ی سه سطح شخصیت (من، فرا من، نهاد) است.
آدلر در بررسی شخصیت بیشتر به برانگیزهای اجتماعی و افکار هشیار (بجای فرآیندهای ناهشیار) معتقد بود یعنی شخصیت را نشانههای برتر عوامل اجتماعی میدانست تا زیستی و از معدود کسانی بود که 4 تیپ شخصیتی را تدوین کرد.
راجرز نظریه خود را درباره ی شخصیت با جهتی انسان گرایانه بیان کرد از اصطلاحی به عنوان (خود پنداره) یاد میکرد که الگویی سازمان یافته و پایدار از ادراکات را بیان میکند، او معتقد بود که اگر چه خویشتن تغییر میکند ولی خصوصیات سازمان یافته، یکپارچه و ویژه خودپنداره همیشه حفظ خواهد شد.
آیسنک از دیگر صاحب نظران تپی شناسی و شخصیت معتقد به تحلیل عاملی و به شیوه آماری بود او پس از تحقیقات خود به دو بعد درون گرا - برون گر و روان آزرده پایدار و ناپایدار دست یافت (جالب است که طبایع چهار گونه او بر اساس نظریات پزشکان قدیم با نظریات و 4 تیپ ارائه شده توسط بوعلی سینا هم خوانی دارد.
نظریات کارل گوستاویونگ روان کاو سوئیسی که بر اساس نظریات فروید بنا نهاده شده بود اما معتقد به تحلیل عاملی شخصیت بود او به عقاید فروید مفهوم ناهشیار جمعی را افزود او اظهار میداشت که در درون ما تنازعی بین پرسونا (نقابی که بر چهره داریم) و خویشتن شخصی برقرار است بر اساس نظریات یونگ که 16 تیپ شخصیتی را ارائه میکند در رابطه با حرفه شکی نیست که تیپهای خاص برای بعضی از مشاغل مناسب یا مناسب هستند، تئوری شخصیتی تیپهای روانشناختی در توضیح ناسازگاریها و بروز درگیریها بین افرادکمک میکند. در واقع یونگ در نظریات خود قبل از هر چیز به چهار کنش فکر، هیجان، حس کردن، شهود در دو بعد برون گرایی و درون گرایی میپردازد یعنی 8 تیپ شخصیتی و از این میان تیپهای آمیخته را بیان میکند که جمعا 16 تیپ یا ریخت را تعریف میکند.
نظریات کارل گوستا و یونگ مهمترین و عمیق ترین نظریات درباره شخصیت است اگر مدیران وظائف خود را به نحو احسن انجام دهند سازمان به هدفهایش خواهد رسید با توجه به اینکه از مهمترین ملاکهای ارزیابی سازمانها اثر بخشی است (پزشک 1379) پس با توجه به جایگاه نظام تعلیم و تربیت به ویژه نظام مدیریتی، مساله مهمیکه مطرح میشود و باید مورد عنایت قرار گیرد. انتخاب صحیح متقاضیان پست مهم مدیریت است که باید در این رهگذر به تفاوتهای فردی و خصوصیات شخصیتی آنان توجه شود (کشمیری 1379). از آنجایی که مبنای ارزشیابی از رفتار مدیر توسط افراد و گروههای مختلف متفاوت است و سازمانهای عصر کنونی بر خلاف گذشته برای حفظ خو شناسی، شهرت، بقاء خود نیازمند گروههای مختلف دیگر در کنار سهامداران و مالکان اصلی سازمان هستند (گیوریان 1382) و از سویی دیگر هنوز دانشمندان علوم سازمانی از اثر بخشی سازمانی تعریف خاصی ارائه نکرده اند در این پژوهش از رویکرد نوین اثر بخشی در قالب رضایت ذی نفعان بهره میگیریم ال دفت (پارسائیان و اعرابی 1381)، (برزگر 1383).
لذا در این پژوهش نظر گروه ذی نفعان (معلمان، انجمن اولیاء مربیان، دانش آموزان) مورد توجه قرار گرفته است.
رفتارهای مدیر اثر بخش آموزشی از دید ذی نفعان با این 7 عنوان شاخص قابل بررسی است (علاقمند 1374 )
1- جو
2- رهبریت
3- تصمیم گیری
4- مواد درسی
5- نتایج
6- منابع
ارزشیابی (هوی و میکسل) (شیرازی 1374)
با توجه به کم بودن تحقیقات داخلی انجام گرفته در این زمینه خصوصا در رابطه با تیپهای شخصیتی یونگ مقصد محقق این است که دریابد آیا تیپ شخصیتی میتواند به عنوان معیاری برای انتخاب مدیران به شمار آید؟ این تحقیق روی مدیران ابتدایی ناحیه 5 مشهد و نماینده ی معلمین، انجمن اولیا و دانش آموزان صورت گرفته است به امید انتخاب شایسته مدیران در پستهای مدیریتی خصوصا مدیریت آموزشی.
سازمان آموزش و پرورش هر کشور به عنوان یکی از مهمترین، موثر ترین و گسترده ترین سازمانهای مختلف اجتماعی است که مسئولیت انتخاب و انتقال عناصر فرهنگی را به نسل نوخاسته جامعه به عهده دارد. این سازمان دستگاهی است که از دیر باز نقشی سازنده و اساسی در بقا و تداوم فرهنگ و تمدن بشری ایفا کرده است و الگوی کلی نهادها و سازمانهای رسمیجامعه است.
(صافی 1374)
با توجه به اینکه پیشرفت هر جامعه به چگونگی آموزش و پرورش و غنای فرهنگی آن جامعه بستگی دارد و در پیشرفت مراکز آموزشی به مدیران به عنوان مهمترین عامل پیشرفت نگریسته میشود (رئوفی 1375) مدیریت آموزشی از یکسو در بالابری توانمندی مردمان نقشی ازرنده داد و از سوی دیگر به جهت کمبود منابع و استفاده صحیح از آن در فرآیند توسعه به صورت غیر مستقیم بهره وری مادی کشور را فزونی میبخشد وایلز (طوسی 1382) با توجه به اینکه مدیریت آموزشی مدیریتی بی نظیر است و نمیتوان آن را با هیچ نوع مدیریتی مقایسه کرد لذا باید دریافت که مدیران امروزه در جستجوی چیستند؟ به کجا میروند؟ چه میجویند؟ با نگاهی به اکناف این گیتی پهناور در مییابیم که در عصر ما کار آیی واثربخشی والاترین هدف و ارزشمند ترین مقصد همه مدیران است همه در جستجوی کار آیی بیشتر و اثر بخشی و بهره وری فزون ترند و تلاشهایی که دراین راستا شکل میگیرد (الوانی 1378) اثر بخشی به مفهوم میزان موفقیت در تحقق اهداف یا انجام ماموریتهای محوله به جنبه ی کمیقضیه توجه داردکه بیشتر در مفهوم کار آیی توجه میشود که امروزه تنها با این مفهوم در نظر گرفته نمیشود (ناصری 1383) با آن که اداره کردن مدرسه وظیفه ی مدیریت است علی رغم یکسان بودن وظایف، همه مدیران به یک شیوه عمل نمیکنند، این تفاوتها علاوه بر آن که امکان دارد از تفاوت سطح دانش، نگرش و نظام ارزشی آنها متاثر باشد از شخصیت متفاوت هر یک نیز سرچشمه میگیرد (غفوریان 1382) با توجه به جنبههای روان شناسی مدیران و شخصیت آنان که یکی از عوامل اسای در موفقیت آنان به شمار میرود (نیکپور 1373). آگاهی از تفاوتهای شخصیتی و فردی میتواند ما را در حل بسیاری از دشواریها یاری دهد. وقتی قبول کردیم که انسانها در توانائیهای ذاتی و اکتسابی تفاوت دارند در پی این نخواهیم بود که از همه رفتارهای یکسانی انتظار داشته باشیم ما میتوانیم تفاوتهای فردی را از نظر عاطفه، سرعت واکنش، تیز بینی، شیوه قضاوت و سایر جنبههای رفتار بررسی کنیم (رسول زاده 1380) با توجه به اینکه در هر سازمان مشاغل گوناگونی وجود دارد. لازمه انجام وظایف برخورداری از توانائیهای شخصیتی است، لذا باید افرادی را برگزینیم تا آمادگی لازم و انگیزه کافی داشته باشند، این مسئله میتواند پاسخگوی برخی از مشکلات مربوط به ضعف کارآیی، افت اثر بخشی، ضعف بهره وری و عدم ثبات شغلی باشد (جوکار 1379) چنانچه افراد متناسب با شغل نباشند. پس از ارضاء نیاز اولیه خود از شغلشان دلزدگی پیدا کرده و این حالت به نوبه خود باعث عدم رضایت شغلی، فرار از مسئولیت و کاهش اثر بخشی میشود. این پژوهش، با توجه به شرایط کنونی جامعه به کسانی که متقاضی کار هستند کمک میکند تا بتوانند با برنامه ریزی قبلی، حتی در زمانی دانش آموزی و دانشجویی خود را محک بزنند و امکانات و توانائیهای خویش را ازریابی کنند و بر اساس آن هدفها و راههای زندگی خود را برگزینند و به سویش گام بردارند همچنین اگر سازمانهای بزرگ و کوچک درصد گزینش کارمند یا انتخاب و انتصابات افرادی با شخصیتی متناسب با سازمان هستند و اگر میخواهند در طول خدمت کارکنان و مدت عمرسازمان یک مسیر شغلی [1] قابل انعطاف و متناسب با نیازهای متقابل افراد و سازمان طراحی کنند و به کار بستن اینگونه تدابیر مدیریتی در همبسته کردن افراد با سازمان میتواند بسیار موثر شد. (میر سپاسی1378)
1- تعیین تیپهای شخصیتی مدیران ابتدایی ناحیه 5 مشهد
2- شناسایی و تعیین میزان اثر بخشی مدیران
3- تعیین رابطه بین تیپهای شخصیتی و اثر بخشی مدیران مدارس ابتدایی.
4- کمک به غنی کردن پژوهشهای داخلی در این زمینه
فرضیه ی اصلی: بین تیپهای شخصیتی مدیران و اثر بخشی آنها رابطه معنی دار وجود دارد
فرضیههای فرعی:
-مدیرانی که دارای تیپ شخصیتی (ESTJ) هستند از اثر بخشی بالایی برخوردارند.
-مدیرانی که دارای تیپ شخصیتی (ISTJ) هستند از اثر بخشی بالایی برخوردارند.
-مدیرانی که دارای تیپ شخصیتی (ESTP) هستند از اثر بخشی متوسط برخوردارند.
-مدیرانی که دارای تیپ شخصیتی (ISTP) هستند از اثر بخشی پایین برخوردارند.
متغیر مستقل: در این پژوهش متغیر مستقل عبارتست از تیپهای شخصیتی مدیران
متغیر وابسته: در این پژوهش متغیر وابسته عبارتست از اثر بخشی مدیران
متغیر تعدیل کننده: در این پژوهش متغیر تعدیل کننده عبارتست از میزان تحصیلات، جنسیت،رشته تحصیلی
متغیر کنترل کننده: در این پژوهش متغیر کنترل کننده عبارتست از مقطع آموزشی
1- منظور از چهار تیپ در این پژوهش این موارد میباشد.
الف)ESTJ ب) ISTJ ج) ESTP د)ISTP
الف تیپ ESTJ: کسانی دارای تیپ شخصیتی ESTJ هستند که عمل گرا، واقع گرا، درگیر با امور واقعی و ملموس و در به دست گرفتن امور تجاری و واقعی گرایش داشته مدیران خوبی هستند سازمان دهی و جهت دادن فعالیتها را دوست دارند.
ب) تیپ ISTJ: کسانی که دارای تیپ شخصیتی ISTJ هستند آرام، جدی، موفق در کارها، با تمرکز و توجه کامل، به دنبال حقایق معلوم منطقی و واقعیت گرا هستند.
ج) تیپ ESTP: کسانی که دارای تیپ شخصیتی ESTP هستند که در لحظه حل مشکل خوب عمل میکنند، نگران نیستند، از هر چیزی که پیش آید لذت میبرند، سازگار و صبورند.
د) تیپ ISTP: کسانی که دارای تیپ شخصیتی ISTP هستند آرام، محتاط، تماشاگر، خونسرد، مشاهده گر و تحلیل گر زندگی میباشند.
2- اثر بخشی: دراینجا منظور از اثر بخشی میزان یا درجه ای است که یک سازمان هدفهایش را تحقق بخشد (رضایت ذی نفعان، معلمان، اولیا دانش آموزان، دانش آموزان)
1- در این پژوهش تیپهای شخصیتی مدیران به وسیله پرسشنامه مایرز- بریگز فرم G سنجیده میشود. و منظور از تیپهای شخصیتی موارد ذیل است.
ESTJ: نمره ایست که آزمودنی در پاسخ به سوالات در ردیفهای E، S، T، و J به دست میآورد و چنانچه آزمودنی نمرات بیشتری را در ردیفهای فوق نسبت به سایر ردیفهای پرسشنامه کسب نماید در این تیپ قرار میگیرد.
ISTJ: نمره ایست که آزمودنی در پاسخ به سوالات در ردیفهای I، S، T و J به دست میآورد چنانچه آزمودنی نمرات بیشتری را در ردیفهای فوق نسبت به سایر ردیفهای پرسشنامه کسب نماید در این تیپ قرار میگیرد.
ESTP: نمره ایست که آزمودنی در پاسخ به سوالات در دریفهای T, S, E و P به دست آورد چنانچه آزمودنی نمرات بیشتری را در ردیفهای فوق نسبت به سایر ردیفهای پریسشنامه کسب نماید در این تیپ قرار میگیرد.
ISTP: نمره ایست که آزمودنی در پاسخ به سوالات در ردیفهای T, S, I و P به دست میآورد چنانچه آزمودنی نمرات بیشتی را در ردیفهای فوق نسبت به سایر ردیفهای پرسشنامه کسب نماید در این تیپ قرار میگیرد.
2- اثر بخشی: دراین پژوهش اثر بخشی توسط پرسشنامه ی محقق ساخته مورد سنجش قرار میگیرد و پس از نمره گذاری با استفاده از نمرات به دست آمده پرسشنامه% 25 از نمرات بالا به عنوان اثر بخشی بالا،% 25 از نمرات پایین به عنوان اثر بخشی پایین و%50 به عنوان متوسط لحاظ میشود.
سازمان: سازمان سیستمیاست که فعالیتهای دو یا چند نفر در آن به منظور خاصی هماهنگ شده است،
چستر بارنارد(غنوی 1377)
سازمان آموزشی: یک نهاد اجتماعی است که در یک جامعه برای تامین قسمتی از نیازهای آموزشی مردم جامعه به وسیله ی عده ای از همان مردم تاسیس میشود.
(میر کمالی 1378)
مدیران مدرسه: افرادی که با ابلاغ رسمیاز سوی مسئولین مناطق یا ادارات آموزش و پرورش برای اداره واحدهای آموزشی حداقل به مدت یکسال تحصیلی گمارده شده و تحت عنوان مدیر دبستان فعالیت مینمایند. (میرکمالی 1378)
تیپ: مقصود از تیپ الگوی صفات ثابت یا ویژگیهای دیگری است که به عنوان معیاری برای طبقه بندی اشخاص در گروهها عمل میکند (افلاک سیر و همکاران 1373)
تیپ شناسی: به نقل از (دبر 1985) عبارتست از مطالعه تیپها و فرآیند طبقه بندی در نحوههای مختلف. (افلاک سیر و همکاران 1373).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 140 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 42 |
فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه :
هر انسانی براساس ملاک ها و معیارهایی که در اختیار دارد همواره خود را مورد ارزیابی و قضاوت قرار می دهد و میزان کارائی، موفقیت و ارزشمندی خویش را تعیین می نماید. مفاهیمی که در شکل گیری عزت نفس مهم به نظر می رسد عبارتند از : خود، ادراک هر از فرد از خود (شکل گیری تصویر بدن در ذهن)، مفهوم هر فرد از خود (رشد گرایش عاطفی و ارزش، نسبت به بدن موزان خود، ارزشیابی خود. به موازات تغییر و تحولاتی که در جسم انسان صورت می گیرد روان او هم دستخوش تغییراتی می گردد در این مسیر خود که در مرکز ساختار روانی انسان قرار دارد و به عنوان منبع و مرجع فعالیت های فکری، عاطفی، رفتاری انسان ایفای نقش می کند، شکل می گیرد، جسم و روان انسان هر کدام از بخش های متفاوتی تشکیل شده است) تشخیص به موقع روحیات کودک و پاسخ به موقع و متعادل به آنها درک شد، اعتماد به نفس او بسیار مؤثر است، البته این نکته بسیار مهم است که نیازهای انسان در دورانهای مختلف دستخوش تنوع و تغییر می گردد (اسدالهی، موسوی 1376) در رابطه با افکار و غیر منطقی الیس معتقد است که ریشه رفتار غیر انطباقی فرد را باید در فرد جستجو کرد، اضطراب عاطفی نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی است انسان به وسیله اشیای خارجی مضطرب و آشفته نمی شود بلکه دیدگاه و تصویری که او از اشیاء دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند به نظر الیس که از نظریه پردازان اختلالات می باشد افکار و عواطف کنشهای جداگانه ای نیستند از این رو تا زمانیکه تفکر فرد غیر منطقی و غیر عقلانی باشد عواطف فرد نیز مختل خواهد شد و انسان افکار غیر منطقی را به طور مداوم برای خود تکرار می کند بنابراین جنبهای صفات پایدار شخصیت را ازین باورها تشکیل می دهند و همواره در رفتار و عواطف او متجلی می شوند. البرت الیس بنیانگذار نظریه بنیانگذار نظریه عقلانی – عاطفی معتقد است که اختلالات عاطفی ناشی از باورها و اعتقادات غیرمنطقی است. (شفیع آبادی 1371).
طرح مسئله :
مسئله عزت نفس و مقوله خود ازشمندی از اساسی ترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، شدت تصمیم گیری و ابتکار، خلاقیت و نوآوری، سلامت فکری و بهداشت روانی، رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزت نفس و احساس خود ارزشمندی دارد. امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری کودکان و نوجوانان نظیر کم روئی و گوشه گیری، لجبازی و پرخاشگری و تنبلی و کم رویی به عنوان اولین یا مهمترین گام به ارزیابی و پرورش احساس عزت نفس، تقویت اعتماد به نفس و مهارت های فردی و اجتماعی آنان می پردازند. (بیابانگرد 1373).
ارضای نیاز به عزت نفس به احساساتی از قبیل : اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لیاقت، کفایت و مفید و مثمر ثمر بودن در جهان منتهی خواهد شد. اما بی اعتنائی به نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت، ضعف و درماندگی می شود این احساس ها به نور خود یا به وجود آورنده دلسردی و یأس اساسی خواهند شد و یا این که گرایش های روانی را به وجود خواهند آورد. (بیابانگرد 1373).
(تعدادی از صاحب نظران فرض می کنند که یکی از مهمترین راههایی که افراد اولویت هایشان را در ارتباط با هدف عالی سازمان می دهند حفظ عزت نفس است) بر طبق این دیدگاه افراد جهت حفظ یک تصویر مثبت از خودشان، هم در چشم دیگران و هم در چشم خودشان، تلاش می کنند. در روانشناسی بالینی مخدوش شدن عزت نفس مراجعان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
عزت نفس پایین همچنین به عنوان علامت اصلی افسردگی محسوب می شود منظور از عزت نفس عمدتاً ارزشیابی ذهنی است مبنی بر اینکه با ارزش است برعکس شخصی است بد، ناشایست، بی ارزش، بنابراین عزت نفس قسمت ارزشیابانه خودپنداری است اصطلاحی که دامنه وسیع تری داشته و شامل باورهایی در مورد جنبه های نسبتاً خاص خویشتن همچون توانایی موسیقی و هویت و غیره همه ارزشیابی ها همچون پذیرش خود و عزت نفس می باشد (علی پور 1373) که افکار مثبت در مورد خود می تواند فرد را در موفقیت تحصیلی و یا عدم موفقیت تحصیلی رهنمون باشد.
سؤال مسئله :
آیا عزت نفس دانش جویان نمره الف بیشتر از دانش جویان مشروطی است.
اهداف تحقیق :
هدف تحقیق حاضر بررسی مقایسه عزت نفس در بین دانش جویان معلول الف و دانش جویان مشروطی است و اینکه دانش جویان با معدل الف دارای عزت نفس بالاتری نسبت به دانش جویان مشروطی هستند.
فرضیه تحقیق :
میزان عزت نفس در بین دانشجویان با معدل الف بیشتر از دانش جویان مشروطی است.
اهمیّت و ضرورت تحقیق :
بیشتر صاحب نظران در ارزیابی غیر بالینی خود، از عزت نفس به عنوان یک نکته کلیدی که می تواند اغلب جوانب زندگی فرد را تحت تأثیر قرار دهد، یاری کند و با افزایش آن در دیگر زمینه های زندگی خود تغییرات ایجاد کند. همانطور که می دانیم عزت نفس متغییری است که با بسیاری از متغییرهای دیگر رابطه نزدیکی دارد، من جمله با موفقیت در تحصیل، به این علت که پیشرفت و موفقیت تحصیلی و راههای جلوگیری از افت تحصیلی یکی از مهمترین اهداف آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت می باشد. بررسی عوامل مؤثر بر آن از جمله عزت نفس حائز اهمیت بسیار می باشد. از طرف دیگر رشد و شکوفائی آدمیان حاصل نمی شود مگر از طریق به کارگیری و استفاده از استعدادهای خدادادی و استفاده و به کارگیری استعدادها نیز تا حدود زیادی بستگی به اعتماد به نفس، عاطفی، جرأت ورزی و عزت نفس دارد. بنابراین برای بالا بردن میزان استفاده و بکارگیری از استعدادهای ذاتی که در نهایت منجر به شکوفائی آنها می شود. باید عزت نفس و اعماد به نفس افراد را بالا برد و برای این کار لازم است که ابتدا عوامل مؤثر در آنها را شناخت و میزان رابطه آنها با این متغییر را مورد بررسی قرار داد تا بعد بتوان آنها را در افراد بالا برد. و در تحقیق حاضر ضرورت این است که باید عوامل افزاش عزت نفس در بین دانش جویان گسترش پیدا کرده تا بتوانند سیر صعودی در تحصیل را پیدا کرده و همین طور عواملی که باعث مشروطی دانش جویان می شود مشخص و بررسی شده و از عوامل مشروطی بیشتر دانش جویان جلوگیری شود که ارائه اینگونه تحقیقات در نهادهای دانشگاهی و نهاد خانواده می تواند مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.
تعریف نظری :
عزت نفس عبارت است از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویش و نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجودی است که می تواند فرد را به خودشکوفایی و رسیدن به هدف عالی برساند (شاطر 1377).
تعریف عملیاتی :
عزت نفس عبارت است از غره ای است که آزمودنی از آژمون عزت نفس کوپر اسمیت بدست آورده است.
دانش جویان مشروطی :
عبارتند از دانش جویانی که معدل آنها پایین تر از 12 بوده است که در نیم سال اول و دوم از ورودی 85 به بعد بدست آورده اند و جزء دانش جویان مشروطی در آن ترم محاسبه شده اند.
دانش جویان نمره الف عبارتند از دانش جویانی که معدل آنها بالاتر از 17 بوده است که در نیم سال دوم و اول از ورودی 85 بدست آورده است و جزء دانش جویان ممتاز بوده اند.
فصل دوم
پیشینه و ادبیات تحقیق
(نگاهی به تاریخچه متغییرهای پژوهش)
مقدمه :
چرا از ذهن برای ایجاد یک واقعیت منفی استفاده می کنیم؟ اگر ذهن ما بتواند سلامتی، تنعم و شادی و یا به همان سادگی بیماری، فقر و ناامیدی بیافریند، چرا در همه لحظات زندگی و سلامتی تنعم و شادی را بر نمی گزینیم؟با آنکه ممکن است واژه دیگری برای توصیف بدیده داشته باشید، روان شناسان این سرچشمه تفکر منفی را احساس ناشایسته بودن می دانیم این چیزی بیش از یک احساس یا یک اندیشه گذرائی است، زمینه ای از بودن است، اعتقادی عمیق به این است که (من به قدر کافی خوب نیستم) واژه ها و عبارت های دیگری نیز برای آن در نظر گرفته شده که از جمله می توان به تأمین نبودن، استحقاق نداشتن یا کمی عزت نفس اشاره کرد. احساس شایسته نبودن روی تمام نقطه نظرهای مثبت تأثیر منفی گذاشته و افکار منفی را اعتبار می بخشد. وقتی که به جنبه مثبتی از خود برخورد می کنیم بلافاصله احساس ناشایسته بودن پای پیش گذاشته فرمان دیگری صادر می کند (نه نیستی) وقتی چیز مثبتی برای خود آرزو می کنیم احساس ناشایسته بودن می گوید : نه استحقاق را نداری وقتی برای ما اتفاق خوشایندی می افتد، احساس ناشایستگی اغلب به کلام زبان می گوید : نه این واقعیت ندارد اما وقتی درباره خود فکر بدی می کنیم احساس ناشایسته بودن در مقام موافق، ظاهر می شود : بله همین طور است، از این هم فکر می کنی بدتر (محمدی. 1383).
عزت نفس چیست :
»عزت نفس» یک منبع انرژی است. یک چتر وسیعی است که «اعتماد به نفس» زیر سایه آن است. اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا با کفایت دوست داشتنی و منحصر به فرد.
کفایت یعنی توانایی که در حد کافی و تسلط بر امور باشد. منحصر به فرد یعنی با توجه و در نظر گرفتن تفاوتهای فردی. به تعبیر دیگر اعتماد به نفس یعنی آن احساس و شناختی که از توانایی ها و محدودیت های بیرونی و درونی خود دارید. بنابراین وقتی که اعتماد به نفسو خودباوری خود را براساس آن که وان چه به راستی هستید و نه براساس موفقیتها و دست یابی ها و شکست ها و ناکامی ها خود بنا می کنید چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ کس و هیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت.
حال با توجه به مفاهیم بالا می توان گفت که اعتماد به نفس واقعی همواره در درون خود شما تولید می شود نه از بیرون. اعتماد به نفس واقعی زاییده ی تعهد شما به خودتان است. این تعهد که هر آن چه لازم باشد انجام خواهید داد تا به خواسته ها و نیازهایتان برسید. اعتماد به نفس باور شخصی شماست نسبت به روح خودتان به عنوان یک انسان اعتماد به نفس حقیقی این نیست که نترسیم. بلکه آن است که بدانید و مطمئن باشید با این که می ترسید اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.
انواع اعتماد به نفس :
به منظور آن که اقتدار شخصی لازم را به دست آورده و رضایت و غنایی که استحقاقش را دارید تجربه کنید، به هر سه نوع اعتماد به نفس نیاز دارد اعتماد به نفس رفتاری. به معنای قابلیت و توانایی در عمل کردن و انجام دادن کارهاست. از کارهای ساده گرفته تا کارهای سخت همانند جمله عمل پوشاندن به رویاهایتان.
این همان نوع از اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست.
اعتماد به نفس احساسی و عاطفی به معنای توانایی در تسلط و به کنترل در آوردن دنیای احساس و عواطف شماست. این که بدانید چه احساسی دارید، معنای آن ها را بفهمید و بتوانید انتخابهای احساسی درست بکنید و از خود در مقابل درد و رنج روحی و لطمه ها و صدمه های عاطفی محافظت کنید و بدانید روابطی صمیمی، سالم و با اعتماد به نفس چیست؟
کسی که به خودش احترام بگذارد و نفس خویش را گرامی شمارد و خود را با تمام نقص ها و ضعف ها به حساب آورد، به خود اعتماد داشته، گرفتار خود پنداره ی منفی نمی گردد و هیچ گاه زندانی خیالات نمی شود.
آیا تا به حال به ارزش واقعی خود فکر کرده اید؟ چه اندازه به خود احترام می گذارید؟ در مواجهه با مشکلات چگونه برخورد می کنید؟
با قوت و قدرت رفتار می کنید یا ضعف و انفعال؟
اصولاً با شکست چگونه روربرو می شوید؟ خود را مقصر می دانید و به سرزنش و ملامت خود می پردازید، یا شکست را به عنوان واقعیتی از زندگی می پذیرید؟ در مقایسه خود با دیگران چه حالتی به شما دست می دهد؟
خانواده، مدرسه، دوستان چه تصوری از شما دارند؟ شما را فردی موفق می دانند یا سست و بی اراده؟ حتماً می پرسید طرح این سئوال ها، بیان گر چه موضوعی است؟ بله، درست حدس زدید، اعتماد به نفس مسأله ای است که هر روز با آن مواجهیم و فردی که اعتماد به نفس دارد، خود را شایسته می داند و شایستگی، ویژگی عام شخصیت اوست، این نگرش مقطعی و زودگذر نیست. احساس خودباوری، توانایی و دریافت واقع بینانه از خویش، جز امتیازات شخص محسوب می گردد، و از بروز حالت نا امیدی و یأس و هم چنین داشتن تصور نادرستی از قابلیت ها جلوگیری می کند. وی هرگز مدعی نیست که تمام قابلیت های بالفعل را داراست، بلکه راه وصول را برای خود هموار و باز می بیند.کسی که به خودش احترام بگذارد و نفس خویش را گرامی شمارد و خود را با تمام نقص ها و ضعف ها به حساب آورد، به خود اعتماد داشته، گرفتار خودپنداره ی منفی نمی گردد و هیچ گاه زندامی خیالات نمی شود. اما شخصی که تصور نادرستی از خویش دارد و گرفتار نیازهای خیالی است، به گونه ای که در تحصیل، روابط اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، اقتصادی و ... خود را بسیار مقبول و شایسته معرفی می کند و به دنبال شخصیتی کاذب و دروغین است، چون زمینه و توان رسیدن به این آرزوهلی مطلوب برایش فراهم نیست. همواره یأس و ناامیدی را تجربه می کند و دچار افسردگی می شود. عاقبت افرادی که چنین تصوری از خود دارند، جز انزوا و محدود نمودن خویش برای پوشش وضعیت دروغین یا فعالیتهای ریاکارانه چه می تواند باشد؟
به تعبیر یکی از روان شناسان مشهور : «خودپنداره ی کاذب، همانند بعضی است که در وسط آن دینامیت کارگذاشته شده است و مایه تخریب و ویرانی خواهد شد».
فرد متکی به نفس، چون شناخت درستی از خود دارد و نقاط ضعف و قوت خود را می داند، برای رفع نقص ها، تلاش بیش تری می کند و هرگز احساس کوچکی و حقارت نخواهد کرد.
در قرآن کریم و روایات اهل بیت تأکید زیادی بر احترام به خویشتن و عزیز شمردن آن شده است، تا جایی که عزت نفس، مایه کرامت و بزرگی برشمرده شده و خود کم بینی، مایه ی هلاکت و سقوط انسان معرفی شده است.
عزت نفس :
پس از توضیح اجمالی پیرامون عزت نفس، به بررسی راههای نیل به آن می پردازیم و ویژگی هایی را که اعتماد به نفس به ارمغان می آورد بر می شمارید :
استقلال عمل :
افراد برخوردار از اعتماد به نفس در اعمال خویش مستقل عمل می کند و از هرگونه وابستگی به دیگران دوری می جویند، آن ها در در انجام اعمال فردی و اجتماعی به توانایی های خویش تکیه می کنند و با توجه به استعدادهای خود، وارد میدان عمل می گردند، این بدان معنا نیست که فرد از مشارکت و مشاوره با دیگران سرباز می زند، بلکه در کنار هم فکری و مشارکت، استقلال خویش را حفظ کرده وزیر چتر دیگران زندگی نمی کند.
مسئولیت پذیری :
فرد دارای عزت نفس به نفس، مسؤولیت خود را با اطمینان کامل می پذیرد و از هرگونه ضعف و سستی دوری جوید، او هم چنان که سعی در ارائه نقش مثبتی دارد، تکالیف فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را به نحو مطلوب انجام می دهد.
پیشرفت گرا :
انسان مثبت گرا و دارای عزت نفس، درصددپیشرفت و افزایش قابلیت ها و توانایی های خویش است و برای رسیدن به جایگاه برتر، تلاش و کوشش می کند.
جدیّت و سخت کوشی :
این امتیاز سبب ایجاد روحیه ی تلاش، پی گیری و مقاومت در انسان می شود و فرد را از بی ارادگی و سست عنصری نجات می دهد.
پذیرش ناکامی ها :
آگاهی از محدودیت ها و واقعیت های موجود می تواند تصویری واقع بینانه به انسان ارائه نماید، اگرچه با شناخت توانایی های توان درکسب موفقیت روز افزون گام برداشت، اما قبول شکست و ناکامی به عنوان یک واقعیت در زندگی به کسب تجربه برای نیل به پیروزی کمک می کند.
مؤثر بودن :
توانایی تأثیر گذاری بر دیگران، معجزه ی اعتماد به نفس است.
فرد دارای اعتماد به نفس، چون برای خود حرمت و عزت قائل است، از قله ی توانایی های خویش بالا رفته و با بروز استعدادهای مالی؛ دیگران را تحت تأثیر و زیر نفوذ خویش قرار می دهد.
روش های تقویت اعتماد به نفس :
به طور خلاصه، عوامل تأثیر گذار، در رشد اعتماد به نفس موارد زیر است :
ارتباط با خدا :
مهمترین روش در کسب اعتماد به نفس، ارتباط با خداوند است، اتکال به خداوند باعث بی نیازی و استقلال در شخصیت و عزت نفس می شود، در واقع انسان در اعتماد به خدا از هر چیزی که رنگ تعلق و وابستگی به غیر خدا داشته باشد، آزاد می گردد.
شناخت بهتر خویش :
شناخت استعدادها و قابلیت های خویش و درک ارزشهای انسانی، در کسب اعتماد به نفس مفد است و انسان را از یأس و ناامیدی رهانیده و به فردی متکی به خویش و متعهد به خود تبدیل می نماید.
تکیه بر توانایی های خود :
برای کارهای خود، ارزش قائل شود، در کارهایی که انجام می دهد تمرکز داشته باشد، بر توانایی های خود اصرار بورزد و تا می تواند با محدودیت های اجتناب ناپذیرزندگی کنار بیاید.
خطر پذیری :
با استفده مطلوب از تجربیات جدید و نهراسیدن از شکست، روحیه خطر پذیری را در خود باور نماید.
خودارزیابی :
فرد یاد بگیرد که این ارزیابی را به بهایی انجام دهد و برای جلوگیری از ناراحتی خود به نقطه نظرهای دیگران توجه نکند، روی احساسات خود تمرکز نماید، این کارها باعث تقویت احساس خود برتری شده و اختیار فرد به دست دیگران نمی افتد.
ارزیابی مثبت از خود :
نسبت به خود مهربان باشد و شخصیت خویش را با دید مثبت ارزیابی نماید، خود را با صفات خوب تفسیر کند و به لیاقت و شایستگی خویش شک نورزد. انگار خلق نمایید.
سومین نوع اعتماد به نفس که مهم ترین آنها هستند، اعتماد به نفس روحی و معنوی است. این نوع از اعتماد به نفس همانا اعتماد و ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است. این ایمان وحی که زندگی، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی این جا هستید و زندگی 70 – 80 – 90 سالگی تان بر روی یک کره خاکی هدف و مقصودی را دنبال می کند. اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشید می توانید و توانایی آن را دارید که تمام توانتان را به کار بگیرید و شرایط و اوضاع زندگی را آن گونه که مطلوب و دلخواه شنا هست تغییر دهید.
چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم؟
اصل اول : گذشته را پذیرید و آینده را دگرگون کنید.
شما باید بدانید که گذشته را نمی توان تغییر داد اما آینده هنوز آفریده نشده است.
آینده چیزی نیست چرا اندیشه های شما و کوشش برای آفریندن آنها. منظور ما این است که در بند گذشته نباشید نه اینکه از تجربیات، خطاها و شکستهای گذشته درس نگیرید. پس باید عاقلانه به گذشته نگاه کرد و اندیشه و وقت خود را مصرف چیزی کنیم که توان آفریدن و دگرگون ساختن آن را داریم.
اصل دوم : درباره اهدافتان با خود گفتگو کنید.
اهداف را به صورت جملاتی مشخص درآورید و به خود بگویید آن هم به صورت جملات مبت اهداف باید واقعی و معقول باشند نه بلند پروازانه که دسترسی به آنها ممکن نباشد و نه پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشند. اهداف معقولی برای هر ساعت، روز، هفته و ماه وضع کنید. موفقیّت در اهداف کوتاه شما را برای دست یافتن به اهداف بلند مدت تشویق می کند و انگیزه تلاش را در شما بیدار می سازدهمواره اهداف را یادآور شوید تا بخشی از ضمیر ناخودآگاه شما گردد.
اصل سوم : تصمیم گرفتن را تمرین کنید.
روانشناسان نشان داده اند که کودکانی که در سالهای اولیه زندگی خود تشویق شده اند تا برای خود تصمیم بگیرد از دیگر کودکانی که این موقعیت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالتری کسب کرده اند. تمرین تصمیم گیری به شما کمک می کند تا نسبت به قدرت قاوت خود اطمینان بیشتری به دست آورید و در نتیجه اعتماد به نفس کامل تری کسب نمایید. مهم تصمیم گیری است.
یادتان باشد که قضاوت درست نتیجه تجربه است و تجربه خود نتیجه چندین قضاوت نادرست. بنابراین از هر فرصتی برای تصمیم گیری استفاده کنید و این نیرو را در خود پرورش دهید.
تصمیم گیری مستلزم خطر پذیری و احساس مسئولیت است.
اصل چهارم : نتایجی را که می خواهید مجسم کنید.
تصویر روشنی را از آنچه می خواهید به دست آورید، داشته باشید این کار باعث می شود تا انرژی را بر روی هدف متمرکز کنید. این برخورد تصویری با همه آرمان ها و اهداف برای شما مفید است و یاری تان می دهد تا کم کم زمینه های دستیابی به آنها را فراهم سازید.
اگر می خواهید از شرّ خصلتی رها شوید خود را در حالتی تصور کنید که از آن خصلت هیچ اثری در شما نیست. همین تصویر تکرار آن و انجام دادن تمرینهای اصلاحی به شما کمک می کند تا از آن خصلت ناخوشایند رها شوید. این کار خیال پردازی، بی خاصیت نیست بلکه واقعیت روانشناختی پذیرفته شده اس است که به بسیاری کسان یاری رسانده است.
اصل پنجم : در برخی زمینه ها متخصص شوید.
آگاهی عمومی لازمه زندگی فردی و اجتماعی است اما کافی نیست. برای پیشرفت در زندگی فردی و حرفه ای شما باید در زمینه هایی متخصص و منحصر به فرد باشید. همین نکته که شما چیزی می دانید و دیگران نمی دانند به شما اعتماد به نفس می دهد. باید آموزش مداوم را به عنوان یک اصل در زندگی خویش بپذیرید.