دسته بندی | اقتصاد |
بازدید ها | 22 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 14 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 7 |
*مقاله تکنولوژی و موفقیت تجاری*
چکیده مقاله
موفقیت تجاری با درک فرصتها و استفاده از این فرصتها برای عرضهی خدمات یا کالاهای سودآور به دست میآید. از این منظر، کاربرد تکنولوژی راهی است برای گسترش مفهوم فرصتها. تکنولوژی به شیوههای بسیار متفاوت، ولی عمدتاً از طریق دسترسی به اطلاعات، فرصتها را گسترش میدهد. ما اکنون از طریق اینترنت، سی دی رام و غیره به اطلاعات و دانشی با تنوع بیپایان دسترسی داریم. اگر بخواهید اطلاعات خاصی به دست آورید، میتوانید بدون ترک خانه یا دفتر کار با فشار یک کلید به «پایگاه اطلاعاتی» جهانی موسوم به اینترنت وارد شوید. تکنولوژیهای نرمافزاری، برای مثال ابزارهای جستوجو مانند یاهو، لایکوس و آلتاویستا، به شما کمک میکنند تا به جستوجو و تحقیق خود نظم ببخشید. در سال 1997، بیشترین موفقیت در وال استریت نصیب شرکت یاهو گردید، شرکتی که درست یک سال پیش از آن تقریباً ناشناخته بود. داغترین موضوع در بازار سهام نه مایکروسافت، بلکه یاهو، یک ابزار جستوجوی اینترنتی بود. چرا؟ به این دلیل که آن قدر حجم اطلاعات در شبکه زیاد است که برای سازماندهی کاوشها به یک ابزار نیاز هست. یاهو آخرین شاهدی است بر این مدعا که چگونه تکنولوژیهای نرمافزاری شما را در گسترش و سازماندهی فرصتها یاری میدهد.
فرصتهای از دست رفته: آیا موفقیت آدمی را کور میکند؟
البته وقتی میتوان از فرصتها استفاده کرد که افراد مناسب در وقت مناسب آنها را دریابند. بسیاری از شرکتها دقیقاً به این دلیل مضمحل میشوند که نمیتوانند پیش از رقبای خود تغییرات بنیادین را درک یا از فرصتهای جدید استفاده کنند. موفقیت چشم بسیاری از شرکتها که از دیرباز بر حوزهی فعالیت خود سلطه داشتهاند کور کرده و آنها را از تشخیص اهمیت تکنولوژیهایی که در آغاز راه خود هستند ناتوان ساخته است.
دیگر نمونهی کلاسیک آن، سرگذشت تولیدکنندگان آمریکایی پیشرو در ساخت لامپهای خلأ است که در کامپیوترهای اولیه از آن استفاده میشد. حتی یکی از این تولیدکنندگان لامپهای خلأ در تکنولوژی ترانزیستور که کامپیوتر را یک سره دگرگون ساخت، پیشرو بازار نشد. تکنولوژی جدید و کارآمدتر را شرکتهای دیگری ابداع کردند، در حالی که شرکتهایی که امکان «جهش» کامپیوترهای اولیه را فراهم کردند فرصتی طلایی را از دست دادند.
دیگر نمونهی بارز فرصتهای از دست رفته، پیشرفتهای چشمگیر آی بی ام و اقمار آن در 15 سال گذشته است. در ادبیات تجاری به این نکته که آی بی ام در آستانهی اضمحلال قرار گرفته بود، به دفعات اشاره شده است؛ زیرا این مسأله آشکارا نشان میدهد که چگونه ناتوانی حتی شرکتهای بزرگ و ریشهدار از درک تکنولوژیها و فرصتهای جدید ممکن است آنها را تا لبهی پرتگاه بکشاند.
در سال 1984، سود خالص آی بی ام ـ که در آن زمان بزرگترین و پیشرفتهترین شرکت تکنولوژی در جهان بود ـ حدود 7 میلیارد دلار بود. هیچ شرکت دیگری در جهان این همه سود نبرده بود. تنها هشت سال بعد، یعنی در سال 1992، آی بی ام 5 میلیارد دلار زیاد داد که بیش از زیان هر شرکت دیگر در جهان بود. باید یادآوری کنیم که هم سود سال 1985 و هم زیان سال 1992 بیش از تولید ناخالص ملی بیش از ده کشور از صد کشور بزرگ جهان، از جمله بولیوی، اردن، زیمباوه، هندوراس و غنا بود. تعداد کارکنان آی بی ام که در اوج کار این شرکت بیش از 400 هزار نفر در سراسر جهان بود، طی فقط ده سال، به حدود نصف کاهش یافت. ارزش بازار این شرکت که در دوران اوج خود 75 میلیارد دلار بود، بین سالهای 1984 تا 1992 به کمتر از نصف کاهش یافت. جان ایکرز، مدیر اجرایی ارشد شرکت، از کار برکنار شد و برای نخستین بار در تاریخ این شرکت لوئیس گرستنز، مدیری از بیرون از شرکت که در فرهنگ «آی بی ام» پرورش نیافته بود، برای این که تحولی ایجاد کند، به شرکت آورده شد. گرستنز در دمیدن جانی تازه به شرکت نسبتاً موفق بود و «آی بی ام» دوباره به یکی از شرکتهای پیشرو کامپیوتر در جهان تبدیل شده است. با این حال، تغییراتی که طی فقط هشت سال رخ داد بختبرگشتگی حیرتآوری بود. «آی بی ام» روزی شرکتی بود که بر مهمترین صنعت جهان سلطه داشت و روزی دیگر درسی حیرتآور به ما آموخت مبنی بر این که چرا نباید در یک صنعت واحد دست به مانور زد.
ظهور و سقوط «آی بی ام» چند نکته را روشن میسازد. نخست گردانندگان شرکتی که بر پایهی موفقیت کامپیوترهای بزرگش رشد کرده بود مایل نبودند ـ یا فاقد آن توان روحی بودند ـ که خطرات و فرصتهایی را که اولین کامپیوترهای شخصی ایجاد کرده بود درک کنند. کامپیوتر شخصی در سال 1975 یعنی زمانی که گروه کوچکی از کارآفرینان میکروپروسسوری تهیه کرده، آن را روی یک جعبهی مدار قرار داده و دو شاخهی آن را برای نمایش به تلویزیون زدند، ساخته شد. حاصل کار «اپل 1» بود. دیری نگذشت که دهها کارآفرین جوان از جمله دانشجویان انصرافی که کار خود را در گاراژ خانهی پدری آغاز کرده بودند، کامپیوترهای کوچکی ابداع کردند که از محل فروش آنها در مقایسه با صدها هزار دلاری که از فروش یک کامپیوتر بزرگ به دست میآمد، چند هزار دلاری بیشتر به دست نیاوردند. در آن زمان آی بی ام شاید چنین میاندیشید که چرا یک شرکت کامپیوتری پیشرو در جهان باید از جانب چنین تازهکارانی احساس خطر کند؟
شیوهی موفقیت این «تازهکاران» در ایجاد انقلاب و همگانی کردن تکنولوژی به ما درسی اساسی در مورد سرشت تکنولوژی مدرن میدهد. این درس که ناتوانی از درک تکنولوژی در حال ظهور و سازگاری با آن، میتواند حتی غولهای پرسابقه را نیز ریشه کن کند.
شرکتهای جدید کوچک و انعطافپذیرتر به مدیریت کارآفرینان بیپروا میتوانند رهبری را به دست گیرند و سراسر یک صنعت را دچار تحول کنند.
سقوط غولهای تجاری
سه شرکت بر تاریخ اقتصادی سرمایهداری قرن بیستم آمریکا سلطه داشتهاند: آی بی ام و دو شرکت فولاد آمریکا و جنرال موتورز. هر سه شرکت طغیانهای بزرگی را از سر گذراندند و موقعیت بلامنازعشان را در زمینههای فعالیت خود از دست دادند. پرسش جالب توجه این است که چرا این اتفاق در هر سه مورد رخ داده و اصول ساختاری جدید موفقیت اقتصادی کدام است؟
شرکت فولاد آمریکا با آتش پرهیمنه، دود، سروصدا و آلودگی دودکشهایش نماد عصر صنعتی و مظهر شرکتهای نیمهی اول قرن بود. فولاد در شمار صنایع سنگین و شالودهی احداث راهآهن، آسمانخراشها، اتومبیل، کامیون، کشتی، قوطی کنسرو، تجهیزات نظامی و غیره محسوب میشد.
شرکت فولاد آمریکا، که جی. پی. مورگان و شرکا در سال 1901 آن را تأسیس کردند، اولین شرکت میلیارد دلاری در جهان بود. قدرت و سودآوری آن از کارخانههای یکپارچهی فولاد و حجم زیاد تولید ناشی میشد. این شرکت یک شبه ـ انحصار به راه انداخته بود زیرا از طریق سیستمی که به سیستم پیتسبورگ به علاوهی حمل معروف بود، قیمتها را در سراسر این صنعت تعیین میکرد و براساس آن همهی قیمتها در هر کجای کشور در پیتسبورگ و با احتساب هزینهی حمل و نقل تعیین میشد. بنابراین هیچ مشتری، صرف نظر از نزدیکیاش به فروشندگان فولاد، نمیتوانست با صرفهجویی در هزینهی حمل و نقل، قیمت بهتری به دست بیاورد. تعداد کارکنان صنعت فولاد در اوج کار خود، یعنی در سال 1953، ششصد و پنجاه هزار نفر بود.
اکنون از این همه، تقریباً چیزی باقی نمانده است. مایهی بس شگفتی است که فولاد آمریکا را یک شرکت نفتی میانه حال به نام ماراتن اویل خریداری کرد که نام فعلیاش یواس ایکس است و در فورچون 500 تحت عنوان «پالایش نفت» درج گردیده است.
چه اتفاقی رخ داد؟ پیداست که عوامل بسیاری در کار بودند: تغییرات عمده در تقاضا، رقابت صنعت آلومینیوم و صنعت پلاستیک که روز به روز توسعه مییافت، کاهش سوختوساز و عوامل دیگر. بسیاری از محصولات جدید مانند موتورهای جت، توربینهای گازی و راکتورهای هستهای به آلیاژهای مخصوص نیاز داشتند که شرکتهای بزرگ فولاد قادر به تولید آن نبودند. جالبترین پرسش این است که چرا شرکت فولاد آمریکا و به طور کلی صنعت فولاد آمریکا نتوانست خود را با شرایط جدید سازگار کند؟ پاسخ این است که آنها از موقعیتی انحصاری بهره میبرند که سالیان دراز مورد چالش قرار نگرفته بود. صاحبان صنایع در فرایندهایی سرمایهگذاری کلان کرده بودند که از لحاظ تکنولوژیک قدیمیتر بود و تقریباً هیچ کاری در زمینهی تحقیق و توسعه انجام نمیدادند. بنابراین وقتی فرایندهای جدید و تکنولوژیهای جدید پا به عرصه گذاشتند، از قافله عقب ماندند. استرالیا کورههای بزرگ اکسیژن را ابداع کرده بود که ژاپن و آلمان غربی به سرعت از آنها تقلید کردند. این کورههای جدید اکسیژن در هر 45 دقیقه دویست تن فولاد تولید میکرد و برای تولید همین مقدار فولاد در کورههای روباز شرکت فولاد آمریکا هشت ساعت وقت صرف میشد.
با این همه، در سالهای اخیر مهمترین تغییر، یکی فاصله گرفتن از کارخانههای بزرگ و یکپارچهی فولاد که گفته میشد مزیتشان صرفهجویی در مقیاس است، دیگری حرکت به سمت کارخانههای کوچک بود که به تولید انعطافپذیر و تخصصی غالباً بر طبق سفارش گرایش داشت. کارخانههای کوچک میتوانستند بسیار سریعتر با الگوهای جدید تقاضا خود را سازگار کنند.
اگر فولاد آمریکا نمونهی اعلای شرکتهای اوایل قرن بیستم بود، جی ام (جنرال موتورز) مظهر شرکتهای نیمهی دوم قرن بیستم بود. جی ام مظهر سرمایهداری آمریکا با تولید انبوه، خط تولید، قطعات قابل جایگزینی و تقسیم کار پیچیده بود و این همه صرفهجویی در مقیاس و تولید منسجم را ممکن میساخت. جی ام آنچه را به «فوردیسم» معروف بود تکمیل کرد و پس از آن، با رهبری آلفرد پی. سلون، بسیار فراتر رفت و جامعهی آمریکا را متحول ساخت. آن چه سلون انجام داد عرضهی اتومبیلهای مختلف، از شورلت تا کادیلاک، برای گروههای مختلف خریداران بالقوه بود. او همچنین تغییر مدل سالانه را باب کرد تا خریداران را همه ساله به فروش اتومبیلهای قدیمی و خرید اتومبیلهای جدید ترغیب کند. جنرال موتورز اتومبیل را از نیازی غیر تجملی به نماد منزلت اجتماعی تبدیل کرد. عصر مصرفگرایی فرا رسیده بود.
جی ام در اوج کار خود نیمی از بازار اتومبیل آمریکا را در دست داشت و بزرگترین شرکت صنعتی آمریکا بود و به یکی از سودآورترین شرکتهای جهان تبدیل شد. با وجود این، در اوایل دههی 1990 بخت از این شرکت رو برتافت. در 1992، زیان عملکرد این شرکت حدود 5/3 میلیارد دلار بود، از این رو ناچار شد بیش از بیست کارخانه را، به ویژه در میدوست، تعطیل کند و دهها هزار نفر از نیروی کار خود بکاهد.
در این مورد چه اتفاقی رخ داد، دولت آمریکا برای کاهش آلودگی هوا و صرفهجویی در سوخت اتومبیلها استانداردهای جدید کنترل گازهای خروجی از اتومبیل را وضع کرده بود.
جنرال موتورز مانند فورد موتورز و کرایسلر از تولید اتومبیلهای بزرگ و سنگین بنزین خور که به محیط زیست آسیب میرساند خرسند بودند. این وضعیت فرصتی مغتنم برای اتومبیلهای جمع و جور ژاپنی فراهم کرد که امروزه سهم بزرگی از بازار آمریکا را در دست گرفتهاند. جنرال موتورز به رغم تجدید ساختار گسترده، سهم بازار خود را از دست داده است. سهم جی ام از بازار ایالات متحده که در اواخر دههی 1960 پنجاه درصد بود، در فوریهی 1998 به تنها 6/28 درصد کاهش یافت.
دسته بندی | اقتصاد |
بازدید ها | 20 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 11 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 14 |
*مقاله تغییر رفتارهای کشور های دیگر با تحریم های اقتصادی*
بیش از دو هزار سال است کشورها تلاش میکنند برای تغییر رفتار کشورهای دیگر به تحریمهای اقتصادی متوسل شوند.
در سال 432 قبل از میلاد، مقامات آتنی مانع دسترسی تاجران شهر مگارا (Megara) به بندر و بازار اصلی آتن شدند و این اولین تحریم در تاریخ است که به ثبت رسیده است. اما تحریم آتنیها کارساز نیفتاد و نتیجه آن، جنگ پلوپونزی بود، جنگی که به دموکراسی نوپای یونان پایان داد.تقریباً دو هزار و پانصد سال پس از اولین تحریم تاریخ، اکنون بار دیگر بحث تحریمهای اقتصادی، رایج و معمول شده است. آمریکا نیز همچون آتنیها تلاش میکند برای جلوگیری از اعمال ناشایست کشورها به استفاده از تحریم روی بیاورد و در این راه تلاش میکند بسیاری از کشورها را به حمایت از تروریسم، تکثیر سلاحهای هستهای، نقش حقوق بشر و غیره متهم کند.
اما بررسیها نشان میدهند تحریمهای آمریکا علیه کشورهای ایران، عراق، کوبا، لیبی، پاکستان، اوکراین و برخی کشورهای دیگر نیز همچون تحریمهای آتنیها، نهتنها رفتار کشورهای تحریمشده را تغییر نداده بلکه برخلاف انتظار آمریکا نتیجه عکس داده است.
امروزه استفاده آمریکا از تحریمهای اقتصادی در معرض انتقادات شدیدی قرار گرفته است.
طنز ماجرا اینجاست که این انتقادها بیشتر، از سوی خود مقامات آمریکایی صورت میگیرد. بسیاری از قانونگذاران کنگره آمریکا در دوران دولت کلینتون، طرحهایی را به کنگره پیشنهاد دادند که اعمال تحریمهای اقتصادی را دشوارتر ساخت و بر اثر همین انتقادات زیاد، کلینتون مجبور شد اقداماتی انجام دهد؛ از جمله حذف موارد غذا و وسایل پزشکی از اقلام تحریم.
او حتی وعده داد که از اصلاحات سیاست تحریم، حمایت خواهد کرد. فشار برای اصلاح سیاست تحریمها بیشتر از سوی گروههای ذینفعی همچون صنایع کشاورزی واشنگتن و شرکت بوئینگ صورت میگرفت. شرکتهایی که به خاطر از دست دادن بازارهای صادرات در سراسر دنیا، در قبال این سیاست تحریمهای آمریکا انتقاد شدید میکردند.
اما جامعه صنعتی، تنها منتقد این سیاستها نبود، بلکه فعالان حقوق بشر آمریکا نیز با این جامعه همگام شدند و استدلال کردند که تحریمهای اقتصادی به شهروندان بیگناه آسیب بیشتری میرساند (بهویژه در عراق).
این فعالان حتی تظاهرات ضدتحریم گستردهای را در سیاتل به راه انداختند. آنها تظاهرکنندگان جامعه پزشکی را نیز با خود همراه کردند تا علیه سیاست تحریم دولت کلینتون در خصوص منع صادر کردن وسایل و تجهیزات پزشکی به عراق اعتراض کنند.
جان مولر، استاد علوم سیاسی در دانشگاه روچستر که معتقد است تحریمها باید بیشتر باید معطوف به تکنولوژی نظامی باشد نه مواد غذایی و پزشکی، میگوید: «تحریمها تبدیل به ابزار بسیار ارزان اجرای سیاست خارجی آمریکا شدهاند؛ صرف نظر از آن که این تحریمها هزینههای بسیار سنگینی را بر کشورهای تحریمکننده تحمیل میکنند.»
مؤسسه اقتصاد بینالمللی در یک بررسی در سال 1997 نشان داد که از سال 1970، تحریمهای یکجانبهگرایی آمریکا تنها 13 درصد از اهداف سیاست خارجی این کشور را برآورده کرده است. این بررسی همچنین نشان داد که تحریمها سالانه نزدیک به 15 تا 19 میلیارد دلار بر صادرات آمریکا هزینه تحمیل میکنند.
تحریمهای آمریکا نهتنها منجر به تغییرات دموکراتیک در کوبا، عراق یا ایران نشد، بلکه تهدید آشکار تحریمها علیه هند و پاکستان، مانع از آزمایشهای هستهای این کشورها نیز نشد. این در حالی است که دامنه تحریمهای آمریکا بسیار گسترده است.
انجمن ملی تولیدکنندگان در برآوردی ادعا کرد که در حال حاضر، آمریکا 42 درصد مردم جهان را مورد تحریم قرار داده است. به نوشته بخش پژوهشی کنگره آمریکا، تا سال 1997، 191 تحریم مختلف توسط آمریکا بر 75 کشور مختلف از آنگولا گرفته تا زئیر صورت گرفته است.
برمه
به این ترتیب، مشاهده میشود که آمریکا سالهاست از تحریمها به منزله ابزار مطلوب سیاست خارجیاش استفاده میکند، اما در بسیاری از جبههها با شکست روبرو بوده است. سیاست تحریمهای تجاری و سرمایهگذاری یکجانبهگرایی آمریکا در قبال برمه، مثالی از موارد بیشمار است.
تلاش آمریکا برای مجبور کردن شرکتهای تجاری آمریکا برای قطع رابطه با برمه نهتنها باعث آسیبزدن به منافع اقتصادی آمریکا شد، بلکه هیچ تأثیر مثبتی در بهبود زندگی یا وضع حقوق بشر مردم برمه بر جای نگذاشت.
تحریمهای آمریکا علیه برمه حتی باعث شد متحدان منطقهای آمریکا از این کشور فاصله بگیرند و نیز موجبات تقویت قدرت چین را در منطقه فراهم کرد. گذشته از اینها هیچ کدام از اهداف سیاست خارجی اعلانی آمریکا را نیز برآورده نساخت.
اگر واشنگتن به کشورهای عضو آسهآن اجازه داده بود در اتخاذ و پیریزی سیاست در قبال برمه نقش اصلی را بر عهده بگیرند، میتوانست از موقعیت «برنده – برنده» برخوردار باشد و با متحدانش روابط خوبی در منطقه برقرار میکرد.
دسته بندی | اقتصاد |
بازدید ها | 51 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 8 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 12 |
*مقاله بازار یابی کروی*
چکیده :
در متون بازاریابی موضوع همیشگی و مورد بحث این است که شرکت ها نه تنها باید به نیازها و خواسته های مشتریان خود ، بلکه به خواسته ها و نیازهای مشتریان مشتریانشان نیز توجه کنند و از این موضوع به عنوان مفهومی از بازاریابی یاد شده است که هدف آن ایجاد و احیای مجدد مفهوم بازاریابی در ورای سطوح سنتی یعنی ، تولید کنندگان ، عرضه کنندگان ، عمده فروشان ، خرده فروشان ، مشتریان و مصرف کنندگان در کانال های بازاریابی است .
تلاش تحقیقات آتی باید بیشتر صرف ایجاد پلی بین سطوح روشن و آشکار خط مشی های آغازین و پایانی کانال های بازاریابی باشد که در این رابطه باید اقتصاد و عوامل بوم شناختی در نظر گرفته شود .
مقدمه : در سال های پایانی 1940 کارایی تولید عامل ضروری برای دستیابی به حفظ عملکرد خوب در عملیات تجاری موفق در بازار محسوب میشد . در دهه 1950 محققان بازاریابی این بحث را مطرح کردند که شرکت ها باید توجه بیشتری به نیازها و خواسته های مشتریان داشته باشند و این راهکار بنیادی اغلب به عنوان مفهوم بازاریابی شناخته شد که یکی از مشهورترین ومهمترین دیدگاه هایی است که در آثار بازاریابی تاکنون پدیدار شده است. Mckitterick عنوان می کند : مهم ترین وظیفه و مهارت بازاریابی این نیست که مشتری را به انجام عملی که در راستای منفعت شرکت است وادار کنیم ، بلکه باید در انجام کاری که در راستای منافع مشتری است ، مهارت داشته باشیم . پس مفهوم بازاریابی به این معنا است که نیازها و خواسته های مشتری باید هدف هر فعالیت و فرآیند بازاریابی باشد. در آن زمان توجه به خواسته های مشتری نوعی تغییر اساسی در دیدگاه های جاری مدیریتی محسوب می شد و دیگر محققان آن زمان نیز با این نظریه موافق بودند . به عنوان مثال Keith نتیجه گیری کرد که توجه ما از مسئله تولید به مشکلات بازاریابی تغییر کرده است و می توانیم از محصول خود ، کالایی که مشتری میخواهد را بسازیم و این فرآیند از عملکرد شرکت تا بازار را شامل میشود . احیای مجدد مفهوم بازاریابی با پدیده ای به نام نزدیک بینی بازاریابی نزدیک ، توامان است . Levitt معتقد است از آنجا که موقعیت فعلی بسیار سود آور است ، بازاریابان این واقعیت را نادیده می گیرند که تغییراتی که دربازار صورت می گیرد ، نیازمند توجه عمیقی است . مفهوم نزدیک بینی بازاریابی نیازمند گسترش مفهوم بازاریابی است . مفهوم آمیخته بازاریابی از دیدگاه های معاصر و جدید است که به وسیله دیگر محققان بسط یافته است و دیگر جنبه های کاربردی آن ، مثل محصول ، توزیع ، فروش را توضیح می دهد . در دهه 1990 دیدگاه مشتری مداری و استفاده از کانال های مشتری محوری در صنایع خودروسازی واژه درست و به موقع (JIT) به کار گرفته شد ، در حالیکه در صنایع منسوجات وخرده فروشی اصطلاح واکنش سریع وبهترین پاسخ به مشتری به منظور افزایش هماهنگی در عملکرد به کار گرفته شد . براساس این دیدگاه مشتری در نقطه شروع دیده میشود و نه در پایان خط Steudeland Desrulle عنوان کرد که در کلاس جهانی بودن به معنای قابلیت عرضه محصولات در بازار ، با کیفیت مطلوبتر و ارزش بیشتر علاوه بر رقابتی بودن است . لذا با توجه به مفهوم فعلی ، موثر بودن بازاریابی ، در دنیای بازاریابی است و علیرغم گستردگی شناخت مفهوم بازاریابی هنوز هم از گویایی کاملی در بیان یکپارچگی ، دوام و چرخه کامل کانال های بازاریابی در گذشته – حال – آینده ناتوان بوده است وبه سطوح مشخصی از کانال های بازاریابی محدود شده است وسعی بر شناسایی کانال های جدید ندارد . لذا واژه مفهوم بازاریابی کروی ابداع شد و هدف آن تجدید حیات مفهوم بازاریابی با بهره گیری از پیوند سطوح پایین و بالا و پیوند مجدد سطوح قبلی و بعدی کانال های بازاریابی است .
دسته بندی | اقتصاد |
بازدید ها | 24 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 83 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
*مقاله استراتژی تولید*
اگر یکنفر بخواهد «کلاس جهانی» در تولید را در قالب ترکیب بهینه ای از ویژگیها تعریف کند، توضیح آن مشکل خواهد بود این به علت وجود راه حل های فراوان برای چالش های استراتژیکی که تولید کنندگان با آن روبرو هستند و همچنین وجود رویکرد و تکنولوژی های جدیدی است که هر روزه معرفی می شوند. البته بسیاری از «بهترین روشها» وجود دارد که ناظران آنرا به کلاس جهانی منتسب می کنند؛ ولی در خیلی از موارد این نمونه ها خاص شرکتها یا صنایع اند. ویژگیهای سیستم تولید شرکت هرآنچه که باشد، این بررسی با استفاده از مدلی مبتنی بر ارزش اقتصادی ارزیابی می کند که آیا سیستم تولید یک شرکت به طور قطع در کلاس جهانی قرار دارد یا خیر، در اینجا به این علت از این استاندارد استفاده شده که استراتژی تولید یک شرکت برای آنکه در سطح جهانی باشد باید نرخی بالاتر از نرخ بازار و صنعت در رسیدن به ایجاد ارزش اقتصادی داشته باشد. به همین منوال از آنجائیکه ارزش بازار تابعی از ارزش اقتصادی است، شرکتی که قادر باشد به طور مستمر نرخ ایجاد ارزش خود در صنعت و بازار را در سطح بالایی حفظ کند، باید در انتظار این باشد که پاسخگوی نیاز سرمایه گذاری کل بازار باشد. اینک در جایی قرار داریم که می توان آنرا «عصر ارزش اقتصادی» تعریف کرد و ارزش اقنصادی، معیاری است که هر استراتژی باید با آن سنجیده شود.
شون برگر[1] در 1986 در نوشته ای استدلال کرد که اگر یک نظرسنجی در مورد اسامی بیست شرکت برتر تولیدی در جهان انجام شود، احتمالاً اکثر آنها، شرکت های ژاپنی خواهند بود. اگرچه نکتة اصلی این است که شرکتهای ژاپنی چگونه کار کردند که باعث چنین تحول شگرفی در توانایی شان در تولید دامنه وسیعی از محصولات با ارزش افزوده بالا و کیفیت مطلوب شد. بر اساس شواهد بدست آمده نکته ای که بسیار واضح است این است که موفقیت های ژاپنی ها نتیجة فرهنگشان نبوده، بلکه محصول جنبی روش متفاوت مفهوم سازی فرایند تولید و تحقق استراتژی تولید میباشد. با اینکه رویکرد ژاپنی ها متمایز بود، ولی درک، آموزش و تعلیم آن مشکل نبود. در حقیقت عاملی که آنها را با هم متحد می کرد سادگی در طرح محصولات، سیستم ها و فرایند تولید آنها، سرمایه گذاری قابل توجه برای توسعه سرمایه انسانی، استفاده گزینشی از تکنولوژی و تعهد تخطی ناپذیر در کیفیت برتر بود.
[1] -schon berger